eitaa logo
قلمزن
526 دنبال‌کننده
728 عکس
136 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
جعبه های لوازم التحریر را که می بینند چشم هایشان برق میزند یکی یکی باز میکنند و تماشا میکنند یکی میگوید کاش ما هم نیازمند بودیم آن یکی میگوید من عاشق این جامدادی ها هستم یکی دیگر میگوید خوش بحال بچه های فقیر... خط تولید تشکیل میدهند شیوه کار را که یاد میگیرند هرکسی کاری انجام میدهد چند نفر تقسیم بندی میکنند یکی در پلاستیک می پیچد و یکی روبان می بندد و دو کوچولوی 5 ساله مسئول چیدمان بسته ها هستند کار آنقدر شیرین است که دلت میخواهد تایم لپسش را بگیری و بگذاری از 5 ساله تا 18 ساله دور هم جمع شده اند🌸 بسته ها یکی یکی آماده وکنار هم چیده میشوند به کوچولوها میگویم دریایتان دارد بزرگ و بزرگ تر میشود زهرا کوچولو میگوید این تراش ها ستاره دریایی هستند و نیکاکوچولو میگوید ماهی ولاک پشت هم داریم کار طولانی شده است اما بچه ها خسته نیستند یکی میگوید دارم به لحظه خوشحالی بچه های نیازمند فکر میکنم آن یکی میپرسد یعنی خدا این کار را از ما قبول میکند؟ و دیگری میگوید من موقع کار آرزوهایم را به خدا میگویم بعضی ازین دخترها روزهای اولشان است که پا به مسجد گذاشته اند حجاب درستی هم ندارند و خوشایند بعضی ها نیستند... بانیان محترم لوازم التحریر خداوند قدم های خیرتان را بر مسیر حق استوار نگاه دارد زحماتتان مقبول حق🌸 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
فاز دوم جمع آوری خیرین گرامی در فاز اول، خرید لوازم التحریر معادل 6.375.000 تومان انجام شد که با تخفیف و همراهی فروشنده این مبلغ به 5.200.000 رسید که الحمدلله حدود 180 بسته نوشت افزار ایرانی با کیفیت مطلوب تهیه گردید. متاسفانه به دلیل تقاضای زیادی که در مناطق محروم وجود دارد، ناچاریم فاز دوم جمع آوری و خرید را انجام دهیم، کمک های شما به هر میزانی راهگشا خواهد بود، دانش آموزان نیازمند چشم انتظار همراهی پدرانه و مادرانه شما هستند. برای هر دانش آموز یک بسته حداقلی نوشت افزار معادل 30.000 تومان است شما چند دانش آموز را حمایت خواهید کرد؟ @ghalamzann
همه چیز سر جای خودش جای گرفته است چیدمان صحنه نظم و فاصله صندلی ها پرچم هایی که به قاعده نصب شده اند و دکوری که روضه ی نخوانده است... نامش "سوگ خوانی اضطرار" است و از خدا که پنهان نیست نامش تو را می کشاند در دنیایی که همه چیزش روایتگر اضطرار است! مقتل می‌خوانند با نگارشی که روزآمد است و محتوایی که تعارف ندارد مقتل می‌خوانند و فرات فرات اشک می‌گیرند اگر اهل مقتل شنیدن هستید برای شنیدن سوگ نامه اضطرار بروید بچه های کوچک را نبرید دل می‌خواهد شنیدن مقتل و طاقتتان را بالا ببرید تا وقت فراز خنجر و قفا قالب تهی نکنید... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
مسئولیت امر پیچیده ای ست در هر سطحی که باشی کسی هست که بالاتر از توست و تو همواره موظفی درگیر موضوع مخربی به نام "گزارش عملکرد" باشی! چرا مخرب... چون بازار رقابت داغ است تو هم نخواهی بالادستی ها می‌خواهند عملکرد هرقدر چرب تر، گوی سبقت را ربودن محتمل تر، می‌گویی این کار انجام نشده می‌گویند بگو انجام شده می‌گویی این را امضا نمیکنم می‌گویند امضایش موظفی توست دروغ که استخوان ندارد می‌گویند و می تراشند و می‌سازند و تو به قدر همان امضا همان تایید همان سکوت مسئول همه دروغ هایی، و دروغ گفتن می‌شود تدریج و کم کم عادت و روزی ملکه آنقدر که خودت هم دروغ هایت را باور میکنی...! امشب که آمد و از کاری که نکرده و ربطش با او صفر بود عکس و فیلم گرفت تا بفرستد برای بالادستی اش و گفتم اینکار دروغ است گفت مجبورم... و گرفت و فرستاد، یاد خاطرات دوست نداشتنی را دوباره زنده کرد، این آدمها حال زندگی را بد میکنند آنقدر که نفس کشیدن سخت میشود در چنین هوایی..! اجبار و فشار "گزارش عملکرد" فساد می‌آورد و فساد که شاخ و دم ندارد همین که دروغ گفتن و گزارش ساختن برایت راحت شود یعنی به فساد روح و جانت تحقیقا رسیده ای... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
وقتی عضو گروه دختران شد بنای ناسازگاری داشت به هر اتفاقی گروه را ترک میکرد جواب پیام را نمیداد و تمایلی به گفتگو نداشت اصلا ندیده بودمش فقط عضو بود، بی صدا و بی کلام، چند روز قبل همراه چندتا از دخترها آمد و روی بالاترین پله مقابل کتابخانه نشست با پوششی که تقریبا وجود نداشت و آرایشی که مناسب سن 13 ساله اش نبود خیرمقدم گفتم و خواستم بیاید کتاب بگیرد با لجاجت خاصی گفت من کتاب نمیگیرم گفتم فکر کردم برای کتاب آمدی گفت نه با بچه ها آمدم گفتم حالا بیا کتابخانه را ببین شاید دلت خواست... گفت نمی‌خواهم دوست ندارم گفتم هرطور راحتی دخترم راستی اسمت چه بود؟ اسمش را که گفت تازه متوجه شدم این اسم همان دخترک ناسازگار و لجوج گروه است گفتم چقدر دوست داشتم ببینمت لبخند کمرنگی زد و چیزی نگفت مثل تکه سنگی که بنای نرم شدن نداشت کتابخانه شلوغ شد و بچه ها می‌آمدند و کتاب می‌گرفتند و صحبت می‌کردند و میرفتند و هرازگاهی دوباره صدایش میزدم همچنان نشسته بود بدون هیچ ری اکشن مشخصی... خلوت تر که شد دیدم دونفر دیگر هم روی پله ها نشسته اند کنارشان نشستم کتاب "دفترچه خاطرات جغد" دستم بود شروع کردم به ورق زدن و گفتم چقدر این کتاب جالب است عکس های قشنگی دارد چقدر خلاقانه طراحی شده است دخترها چیزهایی گفتند اما او همچنان صامت و بی حرکت، گفتم دفترخاطرات داشتن خیلی خوبه شماها دارید؟ باز هم دوتای دیگر جواب دادند گفتم من هرسال یک دفتر می‌نوشتم و جلد یک و دو و سه میگذاشتم اما اصلا دلم نمیخواست کسی دفترم را بخواند شما هم اینطوری هستید؟ دو دختر دیگر گفتند آره خانوم اصلا دوست نداریم کسی بخواند از او پرسیدم تو چطور؟ آرام گفت من قفل میزنم به دفترم... خوشحال از صدایی که شنیده ام گفتم بذارین یه خاطره براتون بگم و خاطره دوران مدرسه را گفتم که برادرم رفته بود داخل اتاق و در را قفل کرده بود و با صدای بلند دفتر خاطرات من را برای اهل خانه می‌خواند!! و من ملتمسانه به در میزدم که نخواند... بچه ها از شنیدن خاطره ریسه رفته بودند و اینکه اگر جای من بودند برادر را حسابی کتک می‌زدند... دیدم او هم دارد می‌خندد، کتاب را طرفش گرفتم و گفتم ببین دفترچه خاطرات این جغده بهتره یا مال تو... خندید و کتاب را گرفت و روی پله ها ماند و خواند و آمد جلد بعدی کتاب را گرفت، و دوروز بعد آمد و دو کتاب دیگر... روز بسته بندی لوازم التحریر نیلزمندان زودتر از همه آمد مهربان و پرانرژی... همان اول گفتم مانتو و شالت را کنار بگذار تا راحت تر باشی با تردید گفت مسجد... گفتم اشکالی ندارد کسی نیست، بدون خستگی و شکایت تا آخرین لحظه ماند با محبتی عجیب بسته هارا آماده میکرد صحبت می‌کرد و می‌خندید و دیگر آن دختر پر از بغض و بداخلاقی نبود دیشب کتاب "شازده کوچولو" را گرفت و برد امروز پیام داده که ببخشید نتوانستم امانتدار خوبی باشم فلان بچه کوچک خانواده کتاب را برداشته و خط خطی کرده چند ایموجی ناراحتی و شرمندگی هم سنجاق کرده بود... (کتابخانه، قانون مراقبت از کتاب دارد در این مورد خیلی با بچه ها جدی برخورد میکنم) اما برای او نشد که بگویم چرا مراقب نبودی ناخودآگاه نوشتم اشکالی نداره دختر خوب اصلا ناراحت نباش خنده تو برای من مهم تر از خط خطی شدن کتاب است... راست گفتم خنده های او و یخی که از وجودش آب شده، دنیا دنیا ارزشمندتر از خراب شدن کتاب بود. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
قلمزن
#نیازمندی #آبگرمکن یک خانواده آبرومند نیاز به آبگرمکن دارند، هوا سرد شده است و متاسفانه خانه کوچکشا
با کمک بندگان خوب خدا، مبلغ 1.800.000 جمع آوری و آبگرمکن خریداری گردید. اجر تمام کسانی که قدمی برداشتند با صاحب شهید این روزها 🌸
همراهان ارجمند فاز دوم خرید لوازم التحریر انجام و امروز آماده برای توزیع خواهد شد. لطفا کیف های اضافه ای که در منزل از سال‌های گذشته فرزندان دارید، تحویل بدهید، دانش آموزان نیازمند از کیسه برنج و نایلون بجای کیف استفاده می‌کنند، کیف های حتی مستعمل یقینا جایگزین مناسب تری خواهند بود. ماجور باشید. @ghalamzann
سپاس فراوان از همراهانی که در اجرای فاز دوم تهیه لوازم التحریر و کیف دستگیری کردند. خداوند دستگیرتان🌸
مثل اسفند روی آتش است بند نمی‌شود دخترک کلاس پنجمی من! هر لحظه پیام می‌دهد و پیشنهادی و درخواستی، به تلفن های مداومش بیشتر اوقات پاسخ نمی‌دهم و خودش می‌داند که باید پیام بدهد و نمی‌شود که روزی چندبار زنگ بزند پر از طرح و پیشنهاد است پر از ایده... اصلا طرح جشنواره کتاب محله از خودش بود در یکی از پیاده روی های دخترانه ایده اش را داد دوست داشتنی وخوش خنده است با پیام هایش کلی می‌خندد و می‌خندم تاکنون پای پدرومادرش به مسجد نرسیده است اما خودش در را ببندی از پنجره میاید پیام هایش مرتب با پیشنهاد است امروز بریم پارک؟ میشه دسته جمعی بریم دوچرخه سواری؟ میشه نمایش اجرا کنیم؟ گروه سرود داشته باشیم؟ مسابقه بذاریم؟ بچه هارو خبر کنم برای جلسه؟... سماجت وعجله اش هم زیاد است چندبار گفته ام که توشش ماهه به دنیا آمده ای رفته از مادرش پرسیده و مطمئن شده که 9 ماهه به دنیا آمده است! شیرین است آن قدر که دلت برایش تنگ می‌شود چندباری سوارشان کرده ام و بقول خودش ویراژ رفته ایم اصرار دارد که تکرارش کنیم امروز گفتم تو باید مسئول روابط عمومی محله بشوی ریسه می‌رود و می‌گوید موافقم! شنیده است که اهل نوشتن هستم شروع به نوشتن کرده و دارد کتاب می‌نویسد! خاطرات محله و مسجد را سرجمع کرده که کتابش کند هی می‌آورد و می‌خواند و رفع اشکال می‌کند... صدایش می‌کنم خانم نویسنده...دلش غنج می‌رود چندروزیست که سودای بازیگری دارد امید دارد که معرفی اش کنم تا در برنامه های تلویزیون بیاید واجرا کند نمی‌داند که چقدر همیشه مقاومت کرده ام برای هر کودک ونوجوانی که خواسته وارد این فضا شود! دخترک کلاس پنجمی من یکی از های ناب محله است و چقدر زیادند این ظرفیت ها اگر به هوش باشیم و ها را برای یافتن و رشد دادنشان از دست ندهیم... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
از بهترین خاطراتم تدریس است که چندسال قبل در یک دبستان دخترانه بخت یارم بود تا زمان فراغت را در کلاس مهارت های زندگی با بچه ها باشم تجربه های شیرین آن روزها را هنوز می‌شود مزمزه کرد و یادش لبخند و انرژی مثبت می‌آورد، القصه به یاد دارم که روزی در کلاس با بچه ها یک بازی کردیم که نتایج جالبی داشت بازی به این شکل بود که سوالاتی میپرسیدم و نوع پاسخ به هر سوال کودک را به مرحله ای متفاوت می‌برد، سوالات در مورد یک اردو بود که می‌خواهیم برویم و مراحل مختلف را چگونه اجرا کنیم، سوالی که چالش ایجاد کرد این بود که خوراکی با خود چه می‌آورید؟! گزینه ها جذاب بودند چیپس و پفک، ساندویچ کالباس و نوشابه.. گزینه آخر نان و پنیر بود! هر گزینه به مرحله متفاوتی وارد می‌شد، عجیب این بود که بچه های دوم دبستان نان و پنیر را انتخاب می‌کردند!! می‌دانستم که چقدر دلشان گزینه های دیگر را می‌خواهد اما فضای مثبت خانواده ها و مدرسه ای که بر اصول تربیتی استوار بود اجازه نمی‌داد بچه ها خودشان باشند، مدام می‌پرسیدم بچه ها ساندویچ کالباس؟ پفک؟ اما انتخابشان نان و پنیر بود نوبت رسید به یکی که زبل تر بود یواش گفت ساندویچ کالباس... بچه ها هو کردند و خانوم وای وای! دخترک بیچاره گفت فقط میخوام بدونم مرحله بعدش چیه! گفتم بچه ها اشکالی نداره هرکسی هرچی دوست داره باید بگه... این ماجرا گذشت اما همیشه یادم ماند که ما عموما طوری تربیت می‌شویم و تربیت میکنیم که نمی‌توانیم خودمان باشیم اگر خودمان باشیم هو می‌شویم و این نقاب ها مارا به سمت نفاق پیش می‌برند اجازه بدهیم و جسارت داشته باشیم بچه ها خودشان باشند تمرین آزاداندیشی باید از کودکی شروع شود. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
همراهان گرامی در آغاز ماه صفر هستیم از آنجا که صدقه برای دفع بلایا و آفات در این ماه بسیار توصیه شده است، قرار است صدقات جمع آوری شده درقالب قربانی به ثمر بنشیند. مطابق معمول گوشت قربانی های انجام شده بین نیازمندان توزیع خواهد شد. شما می‌توانید به هر میزان که بخواهید در انجام قربانی سهیم باشید. لطفا در صورت تمایل اطلاع دهید. @ghalamzann
گل سرهای دست ساز رنگارنگ روز دختر یادتان هست؟ جامدادی های نمدی عیدغدیر را چطور؟ و کارهای قشنگ و دلبرانه مناسبت‌های دیگر؟!... امشب هم آمدند کنار لوازم التحریری که خریده اند گل سرهای زیبا هم بافته اند تا وقت تحویل به کودکان نیازمند، دل دختربچه ها غنج برود و صورتشان گل بیندازد، دوتاخواهرند اسمشان را هم نمی‌دانم هدیه فضای مجازی اند مهربان هنرمند باسلیقه داخل بسته ها پول هم گذاشته اند می‌گویند برای قربانی ماه صفر... فکر همه چیز را کرده اند چه بندگان خوب و حواس جمعی دارد خدا❤️ @ghalamzann