هدایت شده از بارانیها
🏴عطری که از حوالی پرچم وزیده است
ما را به سمت مجلس آقا کشیده است
از صحن هر حسینیه تا صحن کربلا
صد کوچه باز کنید محرم رسیده است!🥀
▪️سیاهپوش شدن دختران بارانی در شب اول محرم
به دست مادر شهید🌹
🔻همراه با حضور مادران بارانی و بازدید از فضاسازی کلاس ها
با برگزاری زیارت عاشورا و مداحی
✨ دختران عزیزمان روسری های مشکی همراه داشته باشند.
سه شنبه ۲۷ تیرماه
همزمان با نمازجماعت مغرب و عشاء تا ساعت ۲۱
موسسه معارف اسلامی ضحی
~~~~~~~~~~~~~~
🌿کلاس های دخترانه باران🌧
✨ @dokhtaraneh_baran
قلمزن
🏴عطری که از حوالی پرچم وزیده است ما را به سمت مجلس آقا کشیده است از صحن هر حسینیه تا صحن کربلا صد کو
#دست_مارا_به_محرم_برسانید_فقط
#دوستداشتنیهای_دنیا
قرار است یک مادر #شهید بیاید شب اول محرم، روسری مشکی سر دخترها کند.
یعنی دخترها به دست مادر شهید،
سیاهپوش محرم شوند.
زنگ میزنم به #مادر عزیزی که سالها سایه بالای سرمان بودند.
میگویم میشود زحمتش را بکشید؟!
و برایش ماجرا را شرح میدهم
و اظهار شرمندگی که باعث اذیت و زحمت خواهیم شد.
بغض میکند و مثل تمام سالهایی که او را میشناسم، متواضعانه میگوید ممنون که افتخارش را به من دادید!
مادر شهید جان نازنیناش برای بچهها میرود، درست مانند آن وقت که گفتیم میشود هیئت دختران این چندشب در حیاط شما باشد؟! باز هم بغض کرد و تشکر بابت اینکه خانه او را انتخاب کردیم و پا به پای همهی کارهایش ایستاد.
مادر شهید که جانم برایش میرود،
قرار است دست بکشد به سر همهی ما،
همان دستی که به پیکر بیجان شهید پانزدهسالهاش کشیده بود... 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#این_برنامه_را_از_دست_ندهید
موضوع و مهمان... چه شود🌱
خدا رحمت کند آقای صفایی را
و خداوند حفظ کند آقای غنوی را،
دانشآموخته مهندسی نرمافزار دانشگاه شریف و سطوح عالی حوزوی و سرآمد در حوزه تربیت...
به هردو بزرگوار مدیون هستم.
@ghalamzann
#خانه_خدا
خیلی اتفاقی حوالی حاشیه شهر،
گذرم به یک مسجد کوچک اما مصفا میافتد.
از آراستگی و زرق و برقهای رایج بینصیب است اما حس و حال عجیبی دارد. آنقدر که چندبار در حیاطش قدم میزنم و نفس میکشم و تنه درختش را لمس میکنم و در فضای نه چندان بزرگش نماز میخوانم و اهالیاش را که سرخ و سفید نیستند و رنگ و روی درستی هم ندارند، تماشا میکنم.
حکما اینجا صف اول و آخر با هم فرقی ندارند و سر این چایهای رنگپریده که در استکانهای کوچک و بزرگ و غیرهمشکل،
دارند تعارف میشوند هم،
کسی جدالی نداشته است.
گوشهای از حیاط پسربچهها بازی میکنند، میگویم چه مسجد باصفایی دارید، بازی را متوقف میکنند و نگاهم میکنند، بعید است تابحال کسی این را به آنها گفته باشد، یکیشان چشم و ابرویی بالا میدهد
و شیرین میگوید "ما اینیم دیگه"
و بازی را ادامه میدهند.
و من به بالای شهر برمیگردم
و انتظار میکشم که دوباره حلاوت
آن چای رنگپریده را به کام تشنهام برسانم.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#اجازه_یک_سوال
آقایان یا خانمهای متولی
جسارتا این بیلبورد بزرگی که رویش نوشتهاید:
"حجاب فریضه است، قضا ندارد"
در کدام جلسه یا اتاق فکر،
مصوب شده است؟
چه کسی این محتوا را تولید کرده؟
کدام حکم فقهی را به سطح جامعه آوردهاید؟
برای کدام مخاطب این را نوشتهاید؟
حجاب فریضه است، قبول
اما من، یک دختر نوجوان و جوان این جامعه
سوال دارم،
فریضه دقیقا به چه معناست؟
حوصله جستجو هم ندارم
اصلا دارم
اما دسترسی به منابع فقهی موردنظر شما ندارم،
اصلا دسترسی هم دارم
مگر فرائض قضا ندارند؟!
حجاب فرق میکند؟ قبول،
اما ننوشتهاید فرق میکند،
فقط نوشتهاید فریضه است و قضا ندارد. میشود لطفا برای منِ مخاطب عام و یا خاص، آنچه برایش هزینه کرده و آن بالا
روی پل هوایی زدهاید، تبیین بفرمایید؟!
پیشاپیش متشکرم...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
قلمزن
#این_برنامه_را_از_دست_ندهید موضوع و مهمان... چه شود🌱 خدا رحمت کند آقای صفایی را و خداوند حفظ کند
#قدردانی
جناب صداوسیما
بابت پخش برنامه #کلمه با موضوع مرحوم #صفایی_حائری و با حضور آقای غنوی،
دست شما را میبوسم.
شما اشتباهات زیادی داشته و دارید، اما وقتی چنین اتفاق ارزشمندی را سبب میشوید،
باید از شما قدردانی کرد.
سالها آنتن شما برای گفتگو درباره این افق فکری وسیع و نورانی بسته بود و مخاطب، محروم از آشنایی با یکی از عالیترین صاحبنظران در حوزه تربیت دینی و معرفتی،
سالها صحبت کردن در این موارد، تابوی بیدلیلی بود که کسی نمیدانست چرا نمیشود دربارهاش حرف زد و حالا شما این تابو را شکستید.
اگرچه هنوز برای خیلیها این آبشخور فکری، همان تابوی ترسناکیست که نباید سراغش رفت، چون این آبشخور میگوید در فنجان کسی دریا نریزید و دوستان تکلیفگرا در حوزه تربیت، به شکل شبانهروزی در حال منفجرکردن فنجان متربیان بیگناه خود با اقیانوس هستند!
آبشخوری که میگوید رسول نیامده که آدمها خوب بشوند او آمده تا زمینهی #انتخاب_خوب را برای آنها فراهم کند!
اما در اقصی نقاط حوزههای تربیت، جریان امپیتری فشردهی خودسازی برای متربیان تعریف میکنند!
گفتگو در این مقال، در مجالی این چنین نمیگنجد، اما از شما سپاسگزاریم
و قدردان این حرکت روشن و باز کردن این مسیر نورانی هستیم.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
درس امروز:
#اثر_پروانهای
چقدر در
بدکردن یک حال خوب
تلخ کردن یک اتفاق قشنگ
و غریب کردن یک حرکت معنوی
سهم داریم؟!
تکتک ما...
از گذشته تا به امروز!
#بیقیمتیم_و_قیمت_ما_میشود_حسین
شبیه خواب بود
خوابی شیرین که کسی دلش نمیخواست تمام شود...
مادر شهید که آمد، دخترها،
کوچک و بزرگ، کوچه شدند که خوشامد بگویند. یکی اسفند دود میکرد و نوای قشنگ "حسین حسین" فضا را آکنده بود.
مادر شهید از میان صف دوستداشتنی دختران، با شکوه و جلال و عشق وارد شد و کسی نمیدانست حکایت اشکهای ناخوانده را و صورتهایی که اینهمه خیس بودند!
شاخه گل سرخ که سربند "یاحسین" نورانیاش کرده بود، در دستان مادر شهید نشست. حالا ماه شب اول محرم طلوع کرده بود و دخترها چشمانتظار آن لحظهی موعود بودند.
دلم دلنگران مادر شهید بود، صورت و چشمانش سرخ بودند، نکند کم بیاورد، نکند حالش خراب شود، نکند حجم این همه شیدایی، به جان عزیزش فشار بیاورد.
اما نگرانیِ بیمعنایی بود. او نوجوان داده بود، سیدمجتبای ١۵ سالهاش که دلبرانه برای مادر شعر سروده بود
و با نماز شبهای یواشکیاش،
دل و جان مادر را ربوده بود.
و من از قوّت مادران شهدا چه میدانم!
جمعیت دخترها زیاد بود، در آن قاب تصویر شورانگیز، یکییکی میآمدند و مادر شهید صبورانه و با روی خوش، روسریهای رنگی را از سرشان باز میکرد، سروصورتشان را میبوسید و روسریهای مشکی را
روی سرشان میگذاشت، صدای گریه بلند بود، دخترها دست مادر شهید را میبوسیدند و او هربار نمیگذاشت،
دخترها دستمال اشک هم هدیه میگرفتند،
از آنها که نام قشنگ رقیهی امام
رویشان حک شده است،
آن طرف در آشپزخانه، بساط شیرین چای روضه فراهم بود و سفرهای که میرفت پهن شود و نان و پنیر و سبزی و شامی که عطر و بوی هیئت میداد.
صفای وجود مادر شهید و خلوص دل دخترها، یک شب فراموش ناشدنی را رقم زد.
و الحمدلله علی کل نعمة... 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#احلی_من_العسل
امشب در آخرین شب هیئت، وقتی دخترها فقط یک نمایش رادیویی ساده اجرا کردند و جمعیت با دیالوگهای دخترها ضجه میزدند،
وقتی پرچم حرم رقیه خاتون کربلا وارد هیئت شد و دخترها به سروصورتشان میکشیدند و اشک میریختند،
#صفا و #زلالیت و #اخلاص بچهها
آمد و گوش ما بزرگترها را کشید
که اصلا لازم نیست برای گرم کردن یک برنامه خودتان را به آب و آتش بزنید که مداح خوب باشد و روضه گرم باشد و فلان باشد و بهمان،
کجای کارید؟
مجلس امام حسین علیهالسلام،
محتاج تدابیر شما نیست
که وابسته به اخلاص شماست
دلتان را صاف کنید
منهایتان را دور بریزید
خود خودتان را فدای این دستگاه معزز کنید،
آنوقت آنجا میشود مهبط ملائک،
آنجا میشود مورد عنایت صاحب عزیز مجلس،
دیگر اشک که سهل است
رحمت خدا برایتان جاری میشود... 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#روزنوشت
#به_قلم_یکی_از_دخترها
وارد راهرو لوازم آرایشی که میشوم لیستم را در می آورم از ماسک مو و صورت گرفته تا هایلایتر و کانسیلر و اسفنج درونش پیدا میشود
به اینفکرمیکنمکه قرار است اینها برود بنشیند روی دِراوِر اتاقم و به شکل جاگیری آنها روی میز فکر میکنم
به اینکه کدامش را کنار کدام یک بگذارم تا جلوه زیباتری داشته باشد
بالاخره دختر است و قر و فر هایش دیگر...
اما در همین حین ناگهان در ذهنم تصویر بابا رجب نقش میبندد!
دلممیلرزد و حسی غریب درونم به وجود می آید...
بابا رجبی که تازگی ها درباره اش خوانده بودم!همانکه دنبال زیبایی ظاهرش نبود که هیچ، بلکه صورتش را فدای اسلام کرد
بابا رجبی که بعد از آن اتفاق دیگر نه دندانی داشت و نه دهانی و نه فکی!
آرزویش شده بود این که بتواند فقط یکبار دیگر فرزندانش را ببوسد و حتی خواب دیدن این اتفاق هم برایش شیرین بود
بابا رجبی که بیست و نه سال با نِی غذا خورد تا یک وجب از خاک کشورش به تاراج نرود
بابا رجب زیبایی اش را در راه خدا بخشیده بود
بابا رجب جنگیده بود...
برای امنیت من یا بهتر است بگویم برای امنیت ما ! تا راحت درون بازار بگردیم و بعد از خرید هر کدام از وسایل درون لیست تیکی کنار آنها بزنیم...
بابا رجب؟!
تو زیباترین عاشقی هستی که تا به حال دیده ام:)!
"عطیه جان"
@ghalamzann
#دیالوگ
("لیلا" یک ماموریت بود
ماموریتِ دوست داشتن
که تموم شد و رفت
حالا باید بشینیم عقب
و خوشبختیشو تماشا کنیم...)
#سریال_برادرجان
@ghalamzann