eitaa logo
غلط ننویسیم
13.9هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
479 ویدیو
5 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/v257.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
شاهنامه خوانی 👇👇👇قسمت چهارصد و هفتاد و یکم👇👇👇 🖊@ghalatnanevisim‌
-نگین: مُهرِ انگشتری -ستد: ستاند. -آفرین کردن: ستودن -رهِ سیستان را بسیچید و تفت: آماده‌ی رفتن به راهِ سیستان شد و به‌شتاب رفت. -دوده: خاندان -برنشاندن: سوارِ اسب کردن، به‌راه انداختن -به یزدان پناهید و نامش بخواند: به خدا پناه برد و نامِ خدا را بر زبان راند. -چو نخچیر از آن‌جا که برداشتی / دوروزه به یک روز بگذاشتی: چون شکارِ (تیزپا) از هر جا که راه می‌افتاد (راهِ) دوروزه را در یک روز طی می‌کرد. -بیابان گرفت: به راهِ بیابان رفت. -پویان: شتابان -نوند: اسبِ تیزرو یا پیک یا کَشتی به‌سانِ نوند: به‌سرعت -خلیده: آزرده، زخمی -دیده‌گه: مقرِ دیده‌بانی -تای چند: چند تا -درفشِ درفشان: پرچمِ تابان -کاولی‌تیغ: شمشیرِ کابلی -عوِ دیده بشنید دستانِ سام: دستان (زال) پسرِ سام صدای خروشِ دیده‌بان را شنید. -بفرمود بر چرمه کردن لگام: دستور داد افسارِ اسب را بزنند؛ اسب را آماده کنند. -بزد اسپ و آمد پذیره به راه / بدان تا نباشد یکی کینه‌خواه: اسب راند و‌ پیش آمد که نکند کسی از دشمن باشد. -پژمرده‌روی: رنگ‌پریده -آسیمه: آشفته -پوی‌پوی: پوبان، شتابان -به دل گفت: کاری نو آمد به شاه / که گیو است از ایران فرسته به راه: به خود گفت: (همانا) ماحرایی تازه (و مهم) پیش آمده که فرستاده گیو است. -ستایش‌کنان برگرفتند راه: با دعاگویی به‌راه افتادند. -ایرانیان: در این‌جا بزرگانِ ایرانی -گُرد: دلیر -پور: پسر -راندن: گفتن -رویم نبینی به‌رنگ / ز خونِ مژه پشتِ پایم پلنگ: صورتم را رنگ‌پریده می‌بینی و از اشک‌هایم روی پایم (چون پوستِ) پلنگ جابه‌جا خیس (لکه‌لکه‌شده) است. -و زان پس نشانِ تهمتن بخواست / بپرسید و گفتش که: رستم کجاست؟ بعد از آن سراغِ رستم را گرفت. احوالِ رستم را پرسید و گفت: او کجاست؟ -بدو گفت رستم به نخچیرِ گور / بیاید همانا که برگشت هور: به او گفت: رستم به شکارِ گور (رفته است اما حالا دیگر باید) بیاید زیرا خورشید غروب کرده. -شدن: رفتن -ایدر: این‌جا -گَو: پهلوان -پاییدن: صبر کردن، ماندن -گراییدن: میل کردن 🖊@ghalatnanevisim‌
شاهنامه خوانی 👇👇👇قسمت چهارصد و هفتاد و دوم👇👇👇 🖊@ghalatnanevisim‌
-ایوان: کاخ -نخچیرگاه: شکارگاه -پذیره شدش، کز ره آمد فراز / پیاده شد و بُرد پیشش نماز: (رستم) به‌استقبال (گیو) رفت تا از راه رسید. (گیو یا رستم) از اسب پیاده شد و به‌احترام به‌خاک افتاد. -آرزو: تمنا -پر از رنگْ روی: کنایه از طراوت و شادابی -خسته: آزرده -تباه بودنِ کار: خرابیِ کار -اندرآمدن: در این‌جا پایین آمدن -بر: آغوش -تاجور: صاحبِ تاج؛ صفتِ شاه -ز گُردانِ لشکر همه بیش‌وکم: از (تقریباً) همه‌ی لشگریان -آواز: آوا، و در این‌جا ماجرا -بآفرین: ستوده -گزین: سرآمد، بهترین یا گزینه، موردِانتخاب -چنان: بسیار -پرسش: احوالپرسی -خوب‌گفتار: خوش‌سخنی، یا حرف‌های خوش -نبینی که بر من به‌پیران‌سرم / چه آمد ز بختِ بد اندرخورم: نمی‌بینی که در پیرسالی بختِ بد چه سزاوارِ من بر سرم آورد؟! -چه چشمِ بد آمد به گودرزیان /کزان سودها مایه آمد زیان: چه چشم‌زخمی به خاندانِ گودرز رسید که بعد از آن‌همه سود (آسایش) اصلِ سرمایه (همه‌چیز) هم بر باد رفت؟! -خود: اصلاً -پور: پسر -پاک‌دستور: مشاورِ پاک و صادق، یارویاور -دودمان: خاندان -چنینم که بینی به پشتِ ستور / شب و روز تازان به تاریک و هور: این‌چنین‌ هستم که می‌بینی‌ام بر پشتِ چارپا؛ شب و و روز و در تاریکی و آفتاب (روشنایی) می‌تازم (پیِ پیدا کردنِ بیژن). -بیهش: این‌جا مست -به‌پای بودن: در خدمت، مشغولِ ستایش بودن -خروشیدن: نالیدن -آفرین کردن: ستودن -هرمز: روزِ اولِ هر ماه -فوردین: فروردین -بازِ گاه: سوی تخت -کلاه: کنایه از تاج -رخشنده: درخشان -گران: سنگین، سخت -ایدون: این‌چنین -نمودن: نشام دادن -سوی پهلوانم دوانید زود: مرا زود دوان سوی پهلوان (رستم) فرستاد. -دیده: چشم -آبِ زرد: کنایه از اشک -بادِ سرد: آه 🖊@ghalatnanevisim‌
شاهنامه خوانی 👇👇👇قسمت چهارصد و هفتاد و سوم👇👇👇 🖊@ghalatnanevisim‌
-یاد کردن: گفتن -ستدن: ستاندن؛ گرفتن -دو دیده پر آب: دو چشم پُر از اشک -ازبهرِ: به‌خاطرِ -اندیشیدن: نگران بودن -زبن گرداندن: زین برداشتن از پشتِ اسب؛ استراحت کردن -پست: خوار، ناچیز، این‌جا کنایه از بی‌اثر -گرداندن: تغییر دادن، به‌هم ریختن -ایوان: کاخ -رایِ رفتن زدند: تصمیم به رفتن گرفتند. -به‌خیره ماندن: شگفت‌زده شدن -آفرین: ستایش -بشناختم: فهمیدم، آگاه شدم. -راه را ساختن: آماده‌ی رفتن شدن -بدانستم این رنج و کردارِ تو / کشیدن به هر کار تیمارِ تو: قدردانِ رنج و رفتارِ (تو) هستم و نیز غم‌خواری تو هم هستیم. -چه مایه تو را نزدِ ما دستگاه: ارج‌وقربت پیشِ ما بسیار زیاد است. -به هر کینه‌گاه‌اندرون کینه‌خواه: در هر میدانِ جنگ جنگجو/کینه‌خواه (بودی). -بدین آمدن رنج برداشتی: در این آمدن سختی کشیدی. -چنین راهِ دشخوار بگذاشتی: چنین راهِ سختی را طی کردی. -غریوان: خروشان، نالان -خسته: آزرده -سپردن: طی کردن -ز بهرِ تو را خود جگرخسته‌ام: اصلاً به‌خاطرِ تو دلِ من آزرده‌ست. -بکوشم بدین کار، اگر جانِ من / ز تن بگسلد پاک‌یزدانِ من: در این کار تلاش خواهم کرد، (حتی) اگر خدای پاک (در این راه) جانم را از تن جدا کند. -فدی: فدا -پیروزگر: پیروز -نوشه: خوراکِ گوارا -که این خانه زان خانه بخشیده نیست: این خانه از خانه‌ی تو جدا نیست؛ این‌خانه و آن‌خانه ندارد. -یاد گرفتن: یاد کردن؛ به‌سلامتیِ کسی شراب خوردن -شهر: کشور 🖊@ghalatnanevisim‌
شاهنامه خوانی 👇👇👇قسمت چهارصد و هفتاد و چهارم👇👇👇 🖊@ghalatnanevisim‌
-بر: سینه، اندام -نیو: دلیر -آفرین کردن: ستودن -نامور: نامدار، این‌جا، و بیش‌ترِ جاها در شاهنامه، در مردی و مردانگی -هنر: در شاهنامه بیش‌تر هنرِ مردانگی و جنگاوری‌ست تا هنرهای ظریفِ امروزه. -بماناد: شکلِ دعاییِ بماند -دل: جرأت -هش: هشیاری، دانش -چنان کز دلم زنگ بزدادیا: (حالا) که این‌گونه زنگارِ (غم) از دلم پاک کردی. -پدرام: شاد، آسوده -سالارِ خوان: مسئولِ سفره‌خانه -رود: در این‌جا سازِ موسیقی -می‌گسار: در این‌جا ساقی -ایوانِ گوهرنگار: کاخِ آراسته با گوهر -همه دست لعل از میِ لعل‌فام: دست‌ها از (سرخیِ) میِ سرخ پاک سرخ شده بود. یا آن‌قدر می خورده بودند که (چهره و حتی) دست‌هاشان سرخ شده بود! -غریونده چنگ و درخشنده جام: (سازِ) چنگ خروشنده بود و جام درخشان. -برآمدن: گذشتن -ساز گرفتن: آماده شدن -فراز آمدن: نزدیک شدن، رسیدن -شهر: در این‌جا کشور -بسیچند کار: آماده شوند. -گردنکش: جنگی، دلیر -همه راه را ساخته بر درش: همگی/کاملاً بر درگاهش آماده‌ی به‌راه افتادن بودند. -پای اندر آوردن: سوارِ (اسب) شدن -رومی‌قبای: لباسِ‌جنگِ رومی -نیا: جَد -کیمیا: نیرنگ -به گردون برافراخته گوشْ رَخش / ز خورشید برتر سرِ تاج‌بخش: اغراق در بزرگیِ اندامِ رُستم و اسبش؛ گوشِ رخش به آسمان رسیده بود و سرِ تاج‌بخش (رستم) از خورشید بالاتر رفته بود! -ازدرِ کارزار: درخورِ جنگ؛ جنگاور -که نابردنی بود، برگاشتند / به زال و فرامرز بگذاشتند: هرکس/چیز که درخورِ بردن نبود (نیاز به آن نبود) را برگرداندند و پیشِ زال و فرامرز گذاشتند. -پویان: شتابان -کینه‌جوی: کینه‌خواه، جنگجو 🖊@ghalatnanevisim‌