eitaa logo
غلط ننویسیم
16.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
202 ویدیو
3 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/v257.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
📚عنوان: دستور خط فارسی ✍نويسنده: جمعي از نويسندگان ناشر: فرهنگستان زبان و ادب فارسي این مجموعه، در وهله اول، نه برای متخصصان زبان و ادبیات فارسی و زبان شناسان بلکه برای مخاطبانی نوشته شده است که با زبان فارسی در حد عموم باسوادان و تحصیل کردگان جامعه ما آشنایی دارند. به همین جهت، در نگارش آن سعی شده است تا از استعمال اصطلاحات و تعاریفی خودداری شود که فهم آنها تنها برای متخصصان میسر باشد و حتی الامکان از زبانی استفاده شود که برای عامه باسوادان به آسانی قابل درک باشد. 🖊@ghalatnanevisim
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 زمين شوره سنبل بر نياورد در او تخم و عمل ضايع مگردان نكويى با بدان كردن چنان است كه بد كردن بجاى نيكمردان 🖊@ghalatnanevisim
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 حکایت به قلم "ســاده و روان" 📚 باب اول : در سیرت پادشاهان 🌺 حکایت ۵ 💫 سرهنگى پسرى داشت كه در كاخ برادر سلطان مشغول خدمت بود. با او ملاقات كردم، ديدن هوش و عقل نيرومند و سرشارى دارد، و در همان زمان خردسالى، آثار بزرگى در چهره اش ديده مى شود. 🔸بالاى سرش ز هوشمندى  🔹مى تافت ستاره بلندى   اين پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت، زيرا داراى جمال و كمال بود كه خردمندان گفته اند: توانگرى به هنر است نه به مال و بزرگى به عقل است نه به سن و سال. مقام او در نزد شاه موجب شد، آشنايان و اطرافيان نسبت به او حسادت ورزند و او را به خيانتكارى تهمت زدند و در كشتن او تلاش بى فايده نمودند چرا که "آنجا كه يار، مهربان است، سخن چينى دشمن چه اثرى دارد؟" شاه از آن پسر پرسيد: چرا با تو آن همه دشمنى مى كنند؟ او در پاسخ گفت: زيرا من در سايه دولت شما همه را خشنود كرده ام مگر حسودان را كه راضى نمى شوند مگر اينكه نعمتى كه در من است نابود گردد. 🔸توانم آن كه نيازارم اندرون كسى 🔹حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است 🔸بمير تا برهى اى حسود، كين رنجى است 🔹كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رَست 🔸شوربختان به آرزو خواهند 🔹مُقبلان را زوال نعمت و جاه 🔸گر نبيند به روز، شب پره چشم 🔹چشمه ی آفتاب را چه گناه ؟ (۱) 🔸راست خواهى هزار چشمِ چنان 🔹كور، بهتر كه آفتاب سياه   ۱_ اگر شب پره لياقت ديدار خورشيد ندارد، از رونق بازار خورشيد كاسته نخواهد شد. 🖊@ghalatnanevisim
شاهنامه خوانی 👇👇👇قسمت پنجاه و سوم👇👇👇 🖊@ghalatnanevisim
4_5812042945737523267.mp3
971.3K
پیشدادیان (بخش ۲۴) (بخش ۲۳) گفتار اندر نامه نبشتنِ زال به‌نزدیکِ پدرش، سام 🖊@ghalatnanevisim
-دل آگنده بودش؛ همه برفشاند: دلش از غم و شکایت پر بود؛ همه را بیرون ریخت. -هور: خورشید -کوپال: گرز -چماندن: خوش راندن -دیزه: اسب -هنگام گَرد: اشاره به وقت جنگ -چراننده‌ی کرگس اندر نبرد: اشاره به شجاعت زیاد در کشتن دشمن و از تن آن‌ها کرکس‌ها را سور دادن -آگندن: پر شدن، پر کردن. متضاد کندن -پرند: ابریشم ساده -کوه هند: منظور البرزکوه است. -اورنگ: تخت شاهی -کنام: آشیانه‌ (ی سیمرغ) -بَوش: بودن، تقدیر -گریغ: گریز -میغ: ابر -خاییدن: با دندان ریزریز کردن -کنار: دامن -سپهبد شنید آن که موبد چه گفت / که "گوهر گشاده کنید از نهفت": سپهبد سام پند موبد را شنیده که گفت: حرف دلتان را بزنید تا روانتان از درد رها شود. -به پیمان چنین رفت پیش گروه: زال در اینجا قول سام را به او یادآوری می‌کند که وقتی برای برگرداندن او به البرزکوه رفته بود، درحضور بزرگان به زال گفت که: از این پس همه‌ی خواسته‌هایت را برآورده خواهم کرد. زال در اینجا به‌احترام و زیبایی به سام می‌گوید که عاشق د‌ل‌خسته‌ی رودابه شده، اما حرف پدر برایش مهم است. اگر او اجازه دهد، این پیوند صورت گیرد، درضمن پدر هم قول خود را یادش هست که گفت خواسته‌های مرا برآورده خواهد کرد!؟ 🖊@ghalatnanevisim
11.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 فقط ۱۰ هزار تومن لینک پرداخت مستقیم: 📍https://boon.emamrezaeeha.ir/payment?id=68 شماره کارت: 💳 5041-7211-1165-8358 کد دستوری *۱*۸۸۸# @emamrezaeeha_ir
👇👇 سفرنامه اعتمادالسلطنه👇👇 👇👇👇قسمت بیست و چهارم👇👇👇 🖊@ghalatnanevisim
حَلَب الشّهباء در شمال شرقى «شام» واقع، و دويست كيلومتر دور از اين، و مركز «ولايت فرات» است. قبل از زلزله كه در سال (۱۲۳۸) به وقوع آمد، مقدار اهالى اين شهر شهير قريب به يك كرور [۱] بود، اكنون بيش از صد و پنجاه هزار نفس، در اين شهر پيدا نمى شود. اين شهر شهير را، «ابوعبيدة الجراح» در سال (۱۵) هجرى فتح كرد، در سال (۶۵۹) «مغولان» و در سال (۸۰۵) «امير تيمور»، ضبط وخراب نمودند، بعددست «مصرى ها» افتاد، در سال (۹۲۲) «سلطان سليم عثمانى» از دست «مصرى ها» گرفت و جزو ممالك عثمانى نمود. جوامع [۲] و صوامع [۳] و حمّامات و تكايا و زوايا [۴] بسيار دارد. در «تورات يهود»، اسم اين شهر «پَرَه» است و «تدمر» جديد نيز مى گويند. كاتب چلبى مى گويد: «حلب» شهرى است شهير و قديم، و پايتخت «ولايت فرات»، قلعه اى در بالاى كوه كوچكى دارد بسيار مرتفع، و رصين [۵] و ناظر به شهر، بناى اين قلعه در سال (۶۹۰) تمام [شد. ] باغات و بساتين «حلب»، نسبت به شهر كمتر است. نهر «قويق»، حلب را اسقا [۶] مى نمايد، خانه هاى «حلب» عالى، بسيار قشنگ است و اطراف شهر محاط به يك سور [۷] سنگى است، و در دور قلعه، خندق عميقى دارد. در وسط شهر آب انبارى است كه در ظرف يك سال، آب آن به اهالى شهر كفايت دارد، در مقامى است منسوب به «حضرت ابراهيم» كه زيارتگاه هر ملت است، و همچنين در مقامى است منسوب به حضرت «خضر»، و زراعت «حلب» را كاملًا با آب باران مشروب مى سازند. هر زمين بركه اى دارد، گندم و جو و پنبه و كنجد و هندوانه و خربزه و غيره كاشته مى شود، در باغاتش نيز انگور و پسته و سيب و قيسى و انجير حاصل مى شود. مدارس و مساجد معمور بسيار است، از آثار عتيقه، سنگى است مانند سرير و ميانش قدرى منقور [۸]، آنچه معلوم است قبر يكى از حكم داران سلطنت كيان «سلوسيد» است. اما امروز «حلب» خيلى معمور، و عبارت از هفتاد و چهار محله است. ارك عالى و سربازخانه و توپخانه و مريض خانه هاى كشورى و لشكرى و مكاتب اعداديه و رشديه و ابتدائيه جديدالوضع، و اصلاح خانه و ساير اماكن عاليه راجع به عموم دارد، چون طبقات حكم داران «حلب» و «شامات» را «كاتب چلبى» مرحوم، مفصلًا در ذيل فصل «شام» بيان نموده، حقير هم اجمال آن را در ذيل توصيف «شام» بيان خواهد كرد. ---------- [۱]: پانصد هزار [۲]: مساجد بزرگ [۳]: جمع صومعه به معنى دير [۴]: جمع زاويه و مجازاً به خانقاه گفته مى شود. [۵]: محكم [۶]: سيراب و مشروب [۷]: قلعه [۸]: كنده كارى شده 🖊@ghalatnanevisim
🔶مصطفى مظهر پاشا «مصطفى مظهرپاشا»، بعد از كشته شدن «بحرى پاشا»، از «حلب» معزول و به والى گرى «ارْزَنةُ الرُّوم» [۱] منصوب شد، اين شخص دشمن نجباء و اعيان و اشراف بود، هميشه آرزوى اين داشت كه در محل حكومتش متعرضى نباشد كه مستبدانه حكومت نمايد، آنگاه كه به «ارزنة الروم» والى شد، بناى حكومت مستبدانه را گذاشت. اعيان و اشراف چون مانع اجراآت كيفيه و خودسرانه او شدند، به دربار دولت از آنها بد نوشت، و از براى نفى و اجلاى [۲] دوازده نفر از اشراف بلده، فرمانى از دربار استحصال نمود و نفى كرد. اما اهالى از اين حركت مشاراليه سخت رنجيده، پنج هزار تومان جمع كرده، با بعضى بى پروايان به «اسلامبول» روانه ساختند، آنها در باب عالى از او شاكى شده، در سال (۱۲۶۵) فرمان معزولى آن وزير را روانه ساختند، و «طولوم باجى باشى» «اسلامبول»، كه از اهالى قريه «هنيزيك» مِن قراى [۳] «ارزنة الروم» و موسوم به «مصطفى آقا» بود، مبلغى به او رشوت داده، هدف تير آتش نمودند. [۴] «يالى» [۵] آن وزير كه با موبل [۶]، دويست و بيست و پنج هزار تومان ارزش داشت و هميشه به آن فخر مى نمود، التماس كردند، همان روز كه بيچاره «مظهر پاشا» در كشتى نشسته، داخل «بوغاز [۷] اسلامبول» شد، ديد كه «يالى» خود از چهار طرف آتش گرفته، مى سوزد، همان آن سكته كرده وفات يافت. ص: ۸۲ «خان تومان» منزل بيست و ششم «خان تومان» سه فرسخى است، رودخانه محقرى دارد، كاروان سراى بسيار خوب. «سلمى» منزل بيست و هفتم «سلمى» نه فرسخ گر به سرمنزل سلمى رسى اى باد صبا چشم دارم كه پيامى برسانى زمنش ده معتبر [ى] است، آب رودخانه ندارد، منحصر است به آب چاه، كه به قيمت مى فروشند، در بين راه هم آب نيست. ---------- [۱]: ارز روم [۲]: تبعيد [۳]: از روستاهاى [۴]: از روستاهاى [۵]: مأخوذ از تركى به معنى مكان خاص، منزل، منزل كنار دريا [۶]: صحيح آن مبل است به معنى اسباب خانه از قبيل ميز و صندلى و ساير اشياء چوبى. [۷]: صحيح آن بُغاز و به معنى تنگه است. @ghalatnanevisim
🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶 ناویراسته👇 علاقمند آشفته‌گی انشاء الله مسوؤل بطوریکه بیافزاید هیأت به ویژه ویراسته👇 علاقه‌مند آشفتگی ان‌شاءالله مسئول به‌طوری‌که بیفزاید هیئت به‌ویژه 🖊@ghalatnanevisim