اِثنَتا عَشرَةَ عَیناََ
(غزل امامت)
نفَس غبارم در این بیابان، که سر به مور و به مار دارم
چه مایه حسرت که بی تماشا، دوازده گل بهار دارم!
به خانه زادِ خدا بنازم، که «هَل اَتی» را، عطا بَرازَد
دلِ دو نیمی، شکسته بسته، به صاحبِ ذوالفقار دارم
کدام قصر بهشت آیا، به خاکِ پای حسن برآید؟
چه بی تمیزم در این معانی، که دل به خاکِ مزار دارم!
فُراتِ خون از جگر برآرم، به یادِ طوفان طف در این بیت
که تسمه بر گُرده گاهِ خاطر، ز داغِ آن شهسوار دارم
صحیفه خوانِ زبور و زَندَم، به ذوق آن شب نشینِ محراب
که از کیان و مَهان نَسَب را، دو سو، بر او افتخار دارم
طرازِ بینش، امامِ دانش، پیمبران را معلّم است او
که «جوهرِ فَرد» اگر شکافَد، از او همین انتظار دارم
مرید شیخ الائِمّه ام من، به خانقاهِ فقیه پرور
که تاجداری چو «اِبنِ اَدهَم»، جلیس خود، خاکسار دارم
سیاهچال است دل من امّا، به نورِ موسی، ستاره باران
که فیض دستِ شقیقِ هارون، در آن کبود، آشکار دارم
چو نبضِ آهو چرا تپیدن، در این رواقِ طلا- مُقَرنَس؟
که بارگاه رضاست اینجا، رضای پروردگار دارم
به پیشوای جوان بنازم، که پیرِ پرهیز و پارسایی است
چنان که طبعش جواد و راد است، بر او طمع بی شمار دارم
خوشا امام بدیهه گویی، که خواند شعر خلیفه افکن
همان که « باتوا علی' قُلَل» را، از او به دل یادگار دارم
تَأَسّیِ من به نازنینی است، که عمر ِخود در حصار طی کرد
اسیرِ آلِ محمدم من، به گِردِ خود این حصار دارم
تو آخرین گل ازاین بهاری، بیا که تو حَتمِ روزگاری
قرار دلهای بی قراری، بیا که دل بی قرار دارم
ز هیچ و پوچِ جهانِ فانی، نه هیچ دارم، نه هیچ خواهم
به فیض احمد(ص)، به نور زهرا(س)، چهارده گل بهار دارم
غلامرضا کافی
🏴سروده سید حمیدرضا برقعی برای امام جعفر صادق (علیه السلام)
▪️به منبر می رود دریا، به سویش گام بردارید
هلا! اسلام را از چشمهء اسلام بردارید
▪️مبادا از قلم ها جابیفتد واژه ای اینک
که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید
▪️«سَلونی» را هدر کردند روزی مردمان، امروز
بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید
▪️الا ای شاعران! چشمان او آرایه وحی است
برای ما از آن باران کمی الهام بردارید
▪️نسیم صبح صادق می وزد از گیسوی صادق
از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید
▪️به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که می گوید
غلام خسته ام خفته، قدم آرام بردارید
▪️اگر فرمان او باشد، نباید پلک برهم زد
به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید
▪️«رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه...»
به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید
▪️اگر در گوش نوزادی اذان می خواند، می فرمود
که با آب فرات و تربت از او کام بردارید
▪️میان شعله ها آیات ابراهیم می سوزد
میان گریه ختم سوره انعام بردارید
سید حمید رضا برقعی
"غزلی به پیشگاه امام ششم"
روزگاری شرابهای جهان، مست چشمان عاشقت بودند
رودهای زلال دشتبهدشت، سالکان مناطقت بودند
ای شمیم تو عطر شب بوها! اوج سرمستی پرستوها!
مرغزاری که بچّهآهوها! نافهچین شقایقت بودند
مثنویمثنوی: ترانه: دلت، از خزر تا مدیترانه: دلت
رود بودی و گوشماهیها، قدر صدموج عاشقت بودند
نام تو راز هشتمین خنده، ششمین ماهتاب تابنده
روح نورانیای که مغربها، سایهبوس مشارقت بودند
ای رخت آفتاب را مصباح! روی بگشا که فالق الاصباح
ای تو که صبحهای کاذب هم عاشق صبح صادقت بودند
سورهسوره پر از شکوفه شدی، سبز کردی خزان زندان را
شب قدری که پاسبانان هم، محو قرآن ناطقت بودند
تو پُر از نور و آسمان دل تو، تو علی بودی و مقابل تو_
ناکثینی که عهد کین بستند، ناکسانی که مارقت بودند
پیشِ رو یا امام میگفتند، پشت سر با تو تیغ و خون بودند
دشمنان هزار رنگی که دوستان منافقت بودند
شعلهشعله زبانه آتش شد، ایستادیّ و خانه آتش شد
در و دیوار شعلهور تنها شیعیان موافقت بودند
"مارقان" از تو پیش افتاده، "زاهقان" خسته، پشت بر جاده
اندکی پابهپای تو ماندند لازمانی که "لاحقت" بودند
کوچههای مدینه آن ایّام، ریگدر ریگ با درود و سلام
همنوا با کبوتران بقیع زائران دقایقت بودند
وصف شیخالائمه درخور توست، ای که منصور و ریزهخوارانش
گیج و انگشت بر دهان یک عمر، آفرینگوی خالقت بودند
تو همان نجم ثاقبی که هنوز، شب تاریک مست هیبت توست
جبلالطارقی که طوفانها خیره در برق طارقت بودند
نه فقط حنبل از تو فقه آموخت، از کلام ابوحنیفه بپرس
سالها شافعی و مالک هم جزوهخوان حقایقت بودند
#امام_جعفر_صادق
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
سلامی سر به زیر از قطره ای جامانده در باران
به اقیانوس رحمت،گوشه ای از روضه رضوان
سلام از ما به شام روشنت ای بینهایت ماه
سلام از سایه تا زیبایی خورشید جاویدان
سلام ای سربلند باشکوه،ای خاک جان پرور
سلامی رو به تو از اولین تا آخرین انسان
نداری هیچ صحنی،سایبانی،اینکه چیزی نیست
تو گنج بی مثالی کرده ای در سینه ات پنهان
تو در خود باغ سیبی از بهار کبریا داری
تو گویی کرده ای فردوس را در تربتت مهمان
اگر خاکت شفابخش ست،بی شک مزد مهمانیست
که مدفونست در تو وارث نیکویی واحسان
شبی ای کاش ما هم خادم مهمانیت بودیم
بدون دیدنت مردن،خدایا وای از این خسران
صدای قلب تودر سینه ها جاریست هرلحظه
و تاهستیم و هستی میرسد این نغمه بی پایان
تو را آباد میخواهیم و آبادت نمیخواهند
بدان دستی که در کارست روزی میدهد تاوان
ببین آوازهی آزادیت از دور می آید
دگر چیزی نمانده تا ظهور خسرو خوبان
تو را میبینم آن روزی که آزادی و میخندی
و می سازند صحنت را هنرمندانی از ایران
هاجرسادات دستاران«چکاوک»
فروردین ۱۴۰۳
عضو کانال
با جعفر صادق به روایات رسیدیم
با لطف روایات به آیات رسیدیم
عبد تو شدیم و سر سجّاده که رفتیم
دیدیم به مجموع عبادات رسیدیم
با واسطه ما پیش خداوند نشستیم
از راه توسّل به مناجات رسیدیم
در اصل، تو «اللّه» مجسّمشده هستی
به ذات خداوند از این ذات رسیدیم
از ردّ قدمهای تو تا خانهی زهرا
یکدفعه، دو دفعه، نه! به کَرّات رسیدیم
ما خاکنشینان حرم، عرشنشینیم
از ارض بقیعت به سماوات رسیدیم
::
از گریهی تو در وسط شعلهی خانه
به سوختن مادر سادات رسیدیم
#علی_اکبر_لطیفیان
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
شیراز وآب رکنی واین باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
#حافظ
۱۵ اردیبهشت روز شیراز ،سرزمین شعر وادب ایران زمین مبارکباد🌹🌹🌺🌺
دیدمت دورنمای در و بام ای شیراز
سرم آمد به بر سینه سلام ای شیراز
وامداریم و سرافکنده ز خجلت در پیش
که پسانداختهایم اینهمه وام ای شیراز
توسن بخت نه رام است خدا میداند
ورنه دانی که مرا چیست مرام ای شیراز
نکهت باغ گل و نزهت نارنجستان
از نسیمم بنوازند مشام ای شیراز
نرگسم سوی چمن خواند و سروم سوی باغ
من مردد که دهم دل به کدام ای شیراز
به قیام از بر هر گنبد سبزی سروی
چون عروسان خرامان به خیام ای شیراز
توئی آن کشور افسانه که خشت و گل تست
با من از عهد کهن پیک و پیام ای شیراز
سرورانت مگر از سرو روانت زادند
که در آفاق بلندند و بهنام ای شیراز
قرنها میرود و ذکر جمیل سعدی
همچنان مانده در افواه انام ای شیراز
خواجه بفشرد سخن را و فکندش همه پوست
تا به لب راند همه جان کلام ای شیراز
زان می لعل که خمخانه به حافظ دادی
جرعهای نیز مرا ریز به جام ای شیراز
زان خرابات که بر مسند آن خواجه مقیم
گوشهای نیز مرا بخش مقام ای شیراز
تُرکجوشی زدهام نیمپز و نامطبوع
تب عشقی که بتابیم تمام ای شیراز
شهسوار سخنم لیک نه با آن شمشیر
که به روی تو برآید ز نیام ای شیراز
شاید از گرد و غبار سفرم نشناسی
شهریارم به در خواجه غلام ای شیراز
#شهریار
صبح صادق
بگو سـالکان در غمش دق کنند
بگو عــارفان را که هق هق کنند
به باران و خورشید و خاک و نسیم
بگو دشت جان را شقـایق کنند
بــه نــامش ببندند قفل و گــره
جهان را دخیل حقایق کنند
نجستنـد اگـر عالمـان، علم را
نگاهی در این جان عاشق کنند
ندیدند اگر صــبح صــادق، نظر
در آیینه ی صــبح صــادق کنند
سجاد حیدری قیری
#امام_صادق_علیه_السلام
"حقّ صادق"
قدیمترین اشارهی موجود در شعر فارسی، دربارهی امام ششم(ع)، بیت زیر از کسایی است که ۳۷۰ سال پس از زمان پیامبر و بیش از دو قرن پس از حیات امام صادق(ع) سروده شده است:
منبری کآلوده شد از پای مروان و یزید
حقّ صادق کی شناسد؟ وانِ زینالعابدین
این بیت سرآغاز نگاهی اجتماعی به جایگاه آن حضرت در شعر فارسی و نقد حکومتهای زمان شاعر است.
هرچند اشارات موجود دربارهی امام صادق(ع) در شعر فارسی سدههای نخستین اندک است؛ در همین ابیات اندک رویکردی انتقادی به برخی مذاهب و حکومتها و اصرار شاعران بر انتخاب مسیر آن حضرت دیده میشود. چنانکه ناصرخسرو سروده است:
علیمان اساس است و جعفر امام
نه چون تو ز دشت علیجعفریم
از دیگر شاعران شاخص، سنایی است که چه در دیوان و چه در حدیقه، چندبار به مذهب جعفری و لزوم پیروی از آن اشاره کرده است:
گر همی مومن شماری خویشتن را بایدت
مهر زرّ جعفری بر دین جعفر داشتن*
همو در قصیدهای دیگر که در سرخس انشا کرده، در نگاهی انتقادی، ثروتطلبی را متضاد با آیین امام ششم دانسته است:
گرد جعفر گرد گر دین، جعفری جویی همی
زآنکه نبوَد هر دو: هم دینار، هم دین جعفری
سنایی همچنین در حقیقه (ذیل التمثل فی اکل الربا) حکایتی را در پیوند با امام صادق(ع) نقل کرده که در اغلب نسخ حدیقه، ذکر شده است.
علاوه بر ابیات یادشده، در اشعار منسوب به ابوسعید نیز نشانههایی از آن حضرت را میتوان دید. همچنین در اشعار سدههای ششم و هفتم (بهویژه سرودههای عرفانی)، مضامین و اشارات و حکایات مربوط به امام ششم(ع) با توجهی بیش از قبل انعکاس یافته است.
*برخی منتقدان در انتساب این شعر به سنایی، تردیدهایی وارد دانستهاند؛ هرچند از منظر سبکی این شعر قاعدتا در زمان سنایی سروده شده است.
#سنایی
#کسایی
#شعر_دینی
@mmparvizan
🌿گرچه شیرین دهنان پادشهانند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست...
🪐دورهمنشینی جوانان و اهالی شعر و ادب فارس
🟪خانه شعر و ادبیات خاتم
🔰مجال شعرخوانی، نقد آثار، گفت و گو و فراگیری
💐گرامیداشت یادروز معلم و هفته شیراز
📆دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
⏳ساعت ۱۶:۳۰
💠با حضور:
دکتر عباس احمدی
📝باارشاد:
دکتر محمد مرادی
📍مکان:
چهارراه حافظیه- اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی- طبقه زیرین- تالار گفتگو
🔼ورود برای عموم علاقهمندان به شعر و ادبیات، آزاد است!
| خانه شعر و ادبیات خاتم |
@khatam_shz
سبکشناسی با شعر طنز 😂😂
سبک خراسانی یا تُرکستانی
از ناصر فیض
هر کجا ایدون و ایدر شد زیاد
سبک ترکستان فرا یادم مییاد...
در خراسان زاده شد این فرم نو
بعد، در اَقصای عالم شد ولو...
شعرها بسیار صاف و سادهاند
در حقیقت، لقمهی آمادهاند
گاه توصیف بهار است و خزان
گاه شرح بوی جوی مولیان
عارف این جا، کس نمیداند چی است
بیتها، از جام عرفان، خالی است...
عاشق، این جا هست دائم در وصال
عشقبازی میکند در طول سال
هر زمان وصف طبیعت میکنند
با درختان، ساده صحبت میکنند...
هر زمان، ممدوحشان خر میشود
جیبهاشان، کیسهی زَر میشود
در قصاید، مثل سابق نیستند
با غزل، چندان موافق نیستند
هر زمان در تنگنا کف میکنند
واژهها را هی مُخفّف میکنند...
نزد شاعر، گاه مثل رودکی
از صد و یک بیت، میمانَد یکی
شعر میگویند و هی گم میکنند
خویش را مدیون مردم میکنند...
شاخص این سبک، مردی طوسی است
او حکیم خوشسخن، فردوسی است
شعر تا آهنگ عرفانی گرفت
رونق از سبک خراسانی گرفت
بعد از این، معشوق، یاغی میشود
نوبت سبک عراقی میشود
املت دستهدار، مجموعه شعر طنز ناصر فیض، با تلخیص از ص ۷۹ - ۸۲.
#شعرطنز
#سبکشناسی
#سبکخراسانی
#سبکترکستانی
#ناصرفیض
صبحم بخیر می شود آری به دیدنت
این روزگار با تو مرا رو سپید کرد
#صدیقه_شاداب_نیک
در حادثه پلاسکو، "آتش" ، "آتشنشان " را خاموش کرد!
#کبری_بهپور
انجمن کاریکلماتور ایران ✍
@karikalematur1402
"به شیراز عزیز"
...باغ را، برگ را دوست دارم
لحظهی مرگ را دوست دارم
کوچههای قدیمیّ شیراز
هیبت ارگ را دوست دارم
روی تنهایی نسترنها
رقص گلبرگ را دوست دارم
...
این منم عشقِ دروازهقرآن
بچّهی تیزِ بلوار چمران
این منم همدمِ شاهداعی
با دوبیتی، غزل، با رباعی
این منم مثل گلهای کوهی
جفتِ خواجو و بابای کوهی
صد جنون نهانی است در من
شعر بابافغانی است در من
بیتو درهم شبیهِ جنونم
مثل دروازهی کازرونم
با تو صد شعر دمساز با من
گرمی فلکهی گاز با من
با تو اهل همین آب و خاکم
مرتفع مثل کوه دراکم
ترش چون طعم آلوچه با تو
گیج در پیچِ پسکوچه با تو
من غلامی به دربانی تو
من خیابانِ قاآنیِ تو
من پر از تو، شبیه ترانه
از قمآباد تا آستانه
مانده در حیرت کودکیها
مست از بوی نانسنگکیها...
(بخشی از یک منظومه)
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
شیراز خاتون
(شهرآشوبی برای شیراز و تقدیم به صفای شعر انگیز مردمانش)
پیشتر چشم خوش و روی پری ها داشتی
بیشتر از این که گفتم دلبری ها داشتی
گونه هایی خوش تراش و خط وخالی با نمک
دل نمی بردی که تو، غارتگری ها داشتی
غنچه ی لبها بقم، هاشور مژگان ها ظریف
وسمه ی ابرو به جا ، نقش پری ها داشتی
پلک های نیمه بازت سایه ریز سرمه بود
برمدارناز چشمت مشتری ها داشتی
مثل مژگان سر نمی پیچیدی اما گاه گاه
با عزب های مُهَذّب خودسری ها داشتی
کنج هشتی می نشستی مثل پنجه ی آفتاب
رو به حوض فرش کاشی ششدری ها داشتی
قد وبالای خوشت بی چارقد زیبا نبود
گل درشت از باغ وبوته روسری ها داشتی
باغ لیمو باغ گردو باغ گل باغ انار
غنچه ها دوشیزه یعنی دختری ها داشتی
زیر چترآلبالو پر شکوفه کوچه ها
گوشواره،سینه ریز، انگشتری ها داشتی
چینه ها کوتاه بود وشیطنت می کردباد
زیر چادر ریز گل دامن- زری ها داشتی
شرم بید وچشمک بادام و رسم خنچه بر
جینگ وجینگ ساز میادو ....مادری ها داشتی
شب نشینی های چله نقل ومنقل روبه راه
اندکی دلگرمی از دور وبری ها داشتی
صبح مکتب خانه ها با درس قران تازه بود
شب ولی شاهچراغ و منبری ها داشتی
دستکارشاعرانت پیشکار وحی بود
با زبان فارسی پیغمبری ها داشتی
آه ای شیرازخاتون، نازخاتون، گل پری
حیف شد آن روزها نام آوری ها داشتی
ای دریغ آن روزگاری را که برکل جهان
برتری ها برتری ها برتری ها داشتی!