eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
348 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
583 ویدیو
114 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
"به شورای امنیت و مدافعان قانون جنگل" این گِرد لاجورد، زمین نیست... جنگل است سلطان باغ وحش جهان ...کیست؟ جنگل است؟ این بیست کشوری که رئیسان عالمند بهتر اگر نگاه کنی... بیست جنگل است کفتارها... مدافع گرگند، وقت قتل چنگال و پوزه‌شان همه خونی‌ست... جنگل است آهوی من! مرو به خرامش میان دشت آهسته‌تر...پناه بگیر...ایست... جنگل است دندان گشوده‌اند همه روبه‌روی تو باید چطور در دل آن زیست؟ جنگل است در این میان، نشان حقوق بشر چه شد؟ قانون بربریّت‌شان چیست؟ جنگل است؟ * هرقدر گشته‌ام نرسیدم به آدمی این وسعتِ خراب، جهان نیست جنگل است https://eitaa.com/mmparvizan
"شعر عاشورایی/۹" بر اساس ابیات موجود، سنایی غزنوی، دومین شاعر عاشورایی شاخص پس از کسایی است که ابیات متعددی را درباره‌ی این واقعه سروده است. جایگاه او در ادب عاشورایی، بیشتر مربوط به منظومه‌ی حدیقه الحقیقه و ابیاتی است که در خلال آن، برخی وقایع کربلا به تصویر کشیده شده و در مجالی دیگر به آن خواهیم پرداخت؛ اما در  ابیات دیوان حکیم نیز به صورت پراکنده، از شهادت امام حسین(ع) ذکر رفته است. در قطعه‌ی شماره‌ی 82 دیوان سنایی، لعنت فرستادن بر خاندان ابوسفیان به آشکاری نمود دارد: داستان پسر هند مگر نشنیدی؟ که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید؟ پدر او لب و دندان پیمبر بشکست مادر او جگر عمّ پیمبر بمکید خود به ناحق، حق داماد پیمبر بگرفت پسر او سر فرزند پیمبر ببرید بر چنین قوم چرا لعنت و نفرین نکنم؟ لعنه الله یزیداً و علی حبِّ یزید دیوان سنایی     سنایی دینِ درون انسان ها را، حسین(ع) وجودی آن‌ها می‌داند. از نظر او جدالی همیشگی بین حسین درون و یزید نفس وجود دارد: دین حسین توست، آز و آرزو خوک و سگ است تشنه این را می‌کشی وین هر دو را می‌پروری بر یزید و شمر ملعون چون همی لعنت کنی؟ چون حسین خویش را شمر و یزید دیگری همان سنایی در شعری دیگر که به شیخ احمد جام نیز نسبت یافته، بهترینِ شهدای عالم را امام حسین(ع) معرفی کرده است: سراسر جمله عالم پر شهید است شهیدی چون حسین کربلا کو؟ همان او در خلال ستایش رسول(ص)، دو درِ بارگاه پیمبر را یکی مرقد امام علی(ع) در کوفه و دیگر مدفن امام حسین(ع) در کربلا می‌داند: بارگاه او دو در دارد که مردان در روند یک در اندر کوفه یابی و دگر در کربلا از این دست ابیات و اشارات را در دیگر قصاید و غزل‌های دیوان سنایی نیز می توان دید.(نگاه کنید به صفحه‌های 470، 465 و 38) @mmparvizan
"بداهه‌ای در باران تابستان" امشب میان نم‌نم باران قدم زدم در تیر با هوای بهاران قدم زدم در خاطرم گذشت نسیم قدیم‌ها در حسرت گذشته‌‌ و یاران قدم زدم مست از شراب خاک شدم با صبوح ابر کج‌کج شبیه باده‌گساران قدم زدم عطر تو در مغازله‌ی برگ‌ها وزید بوی تورا دقیقه‌شماران قدم زدم در ذهن من به عشق تو صدها غزل شکفت هر لحظه در خیال... هزاران قدم زدم * امشب به یاد تو همه‌ی کوچه‌باغ را در داستان نم‌نم‌باران قدم زدم ۲۱ تیرماه https://eitaa.com/mmparvizan
"شعر خوب و ناخوب را چگونه تشخیص دهیم؟" یکی از آسیب‌های جدی هنر شعر در روزگار ما، مخاطب‌زدگی است. منظور از مخاطب‌زدگی نه بی‌توجهی به مخاطب، بلکه ترجیح نظر و سلیقه‌ی مخاطب بر قواعد و سنت‌های ادبی است. بحران جدی، زمانی آغاز می‌شود که شاعران، در توجه به مخاطب، بیش از همه نظر عوام را در نظر گیرند. نشانه‌های این عوام‌زدگی را در شعرهای سیاسی و هیئتی و اغلب اشعار مقبول و مشهور در رسانه‌های گوناگون(از تلویزیون و رادیو تا اینستاگرام و...) از جریان‌های مختلف می‌توان دید. اما در این بازار پرکالا، چه شاعران و چه مخاطبان جدی، چگونه می‌توانند بین شعر خوب و ناخوب یا شاعر خوب و ناخوب، تفاوت قائل شوند؟ گزاره‌های زیر از اصلی‌‌ترین مرزهای این تفکیک است: _ اساس شعر بر خوانده شدن است و نه شنیده شدن. اگر میزان برانگیختگی ذهن شما، زمانی که شعری را از شاعرش یا راوی دیگری می‌شنوید، کمتر از زمانی است که صورت صحیح مکتوب آن‌را می‌خوانید؛ لازم است بیشتر بر جنبه‌های ادبی آن تمرکز یابید. شعر خوب باید مستقل از نوع‌ اجراشدن و نزدیکی به فضای نمایش و تصویرگری و موسیقی و تعزیه، چیزی صرفا در خود، برای عرضه داشته باشد. _شعر خوب با خوانده‌شدن مکرر ملال‌آور نمی‌شود. نخستین مخاطبان اشعار، خودِ شاعرانند. اگر خود و مخاطبانتان از شنیدن چندباره‌ی یک اثر شما، دچار خستگی می‌شوید یا می‌شوند؛ قاعدتا آن اثر، در جوهره‌ی ادبی چندان موفق نبوده است. _ مخاطبان شعر خوب، بیشتر منتقدان، ادیبان و شاعران حرفه‌ای‌اند و مخاطبان شعر ناخوب، توده‌ی مردم و محافل روزمره؛ البته رعایت تعادل در جلب مخاطبان عام و خاص، از توانایی‌های شاعران صاحب سبک است؛ اما این تعادل صرفا باید از مسیر جوهره‌ی ادبی به دست آید. _شاعران متوسط، معمولا اشعاری با عاطفه‌های یک‌جور، موضوعات تکراری، شگردها و ابزارها و جهانی شبیه هم می‌سرایند؛ آنگونه که خواندن اشعاری از ایشان، مخاطب خاص را از خواندن دیگر اشعارشان بی‌نیاز می‌کند؛ حال آنکه شاعران شاخص، آنات و جهان‌های گوناگون (البته به هم پیوسته) در زیست شاعرانه‌ی خود دارند. _استفاده‌ی بیش از اندازه‌ی شاعر از عناصر کمکی در شعرخوانی، چون فراز و فرود صدا، حرکت دست و بدن و القاءهای نمایشی و روضه‌خوانی و تعزیه‌گویی و خندیدن و گریستن و ...، معمولا از آسیب‌ها و نشانه‌های شاعران متوسط و ناخوب، برای پوشاندن کاستی‌های شاعرانگی آنان است. _شعر خوب، کمتر محدود به زمان و روزمرگی می‌شود. شعرهای یک‌بار مصرف کاربردی، هرچند می‌توانند بار وظیفه‌ی اجتماعی شاعران را بردوش گیرند؛ اساس هنر شاعری آنان را شکل نمی‌دهند. شاعر، علاوه بر نفس‌کشیدن در لحظه‌ی اکنون، زیستی به اندازه‌ی کل تاریخ دارد. _شعر خوب، می‌کوشد از مخاطب خاص به سمت عام راه یابد، چون آب جاری از کوهساران بر دامنه؛ حال آنکه شعر متوسط و ناخوب، چون باران ریگزار، در خاک فرو می‌رود و به مرگی زودرس می‌رسد. _شعر خوب بیش از همه بر "چگونه‌گفتن" متمرکز می‌شود؛ حال آنکه تمرکز شاعران متوسط بر "چه‌گفتن" است. هنر شاعران صاحب سبک، ایجاد تعادل بین این دو زاویه با تاکید بر "چگونه‌گفتن" است. _دودستگی زبانی، کم‌توجهی به ساحت‌های اندیشگانی و شبه عرفانی و به جای آن فضای احساسی و رمانتیک سطحی، اصرار بر نوآوری‌های سطحی و روایی، کمی‌ پیوندهای بینامتنی و دایره‌ی واژگانی و شگردی محدود و کلیشه‌گرایی، از ویژگی‌های شعر ناخوب است. https://eitaa.com/mmparvizan
"به پاس کسب قلم زرین" سجاد حیدری قیری را از اوایل دهه‌ی ۹۰ می‌شناسم. به‌خاطر دارم که در داوری یکی از جشنواره‌های استانی، غزلی تصویری و متمایل به سبک حسین منزوی خواندم که استخوان‌دار و محکم بود. شاعرش را نمی‌شناختم و پس از پرس‌و‌جو، نام سجاد حیدری را شنیدم. در فاصله‌ی بیش از ده‌سال گذشته، دفترهای شعر اورا خوانده‌ام و بارها در محافل و جشنواره‌ها، اشعاری از اورا خوانده یا شنیده‌ام. او بیشتر غزل‌سراست و همچنان ویژگی شعر تغزلی_تصویری منزوی و جریان متمایل به او در اشعارش دیده می‌شود. در سال‌های اخیر، برگزیده شدنش در چند جایزه‌ی کتاب سال معتبر، اورا بیشتر به مخاطبان شعر معرفی کرده؛ هرچند شعر او قطعا ظرفیت‌هایی بیشتر برای رشد و معرفی دارد. چند ویژگی مثبت که در اشعار او دیده می‌شود و به شاعران جوان‌تر، می‌توان توصیه کرد، از این قرار است: _ او دلبسته‌ی نوآوری‌های سطحی و زبان‌ورزی‌های دمِ دست نیست. هرچند در فضایی نوقدمایی سرک می‌کشد، به مضامین و تصاویر نو هم توجه دارد و مهمتر از آن، فردیت منعکس در اشعارش، در برخی اشعار، زاییده‌ی زیست خود اوست. _ به سنت‌های ادبی احترام می‌گذارد و در اشعارش، پیوند بینامتنی وضعیتی برجسته و متعادل دارد. _ در زبان و انتخاب واژگان، کمتر دچار دودستگی و عوام‌زدگی می‌شود. _ چندان فریفته‌ی مخاطب عام و شهرت‌طلبی نیست. به‌استمرار برای خود شعر می‌گوید و با تکیه بر مخاطب خاص، نیم‌نگاهی نیز به سلیقه‌ی توده دارد. امید است در اشعار پس‌ازین او، شاهد جهانی متنوع‌تر و حرکت به سمت تجربه‌هایی به‌مراتب جدیدتر و لایه‌مند از شاعری، در سطوح زبانی و قالب‌های مختلف باشیم. https://eitaa.com/mmparvizan
یا هو چند وقتی است از شتاب پُرم از سوالی پر از جواب پرم مثل منظومه‌ای پر از نورم از تکاپوی آفتاب پرم مستِ مستم به نام نامی عشق گویی از صد خُم شراب پرم لحظه‌ای از عروج لبریزم گاه‌گاهی از اضطراب پرم مثل شب‌های بی‌کران کویر از تبِ بارش شهاب پرم مثل آتشفشان چهل روز است گویی از حسرتی مذاب پرم: سینه‌ام تیر می‌کشد قدری انّ حبّ الحسین فی صَدری با دو پای خیال آمده‌ام به امید وصال آمده‌ام بندها را بریده‌ام از جان در پی اتصال آمده‌ام پا اگر همرهم نشد این‌بار به تمنّای بال آمده‌ام از رفیقان اگرچه جا ماندم دست کم در خیال "آمده‌ام" در نفس‌های من حضور کسی است تو ببین با چه حال... آمده‌ام: سینه‌ام تیر می‌کشد قدری انّ حبّ الحسین فی صدری تا که نام تو حسن مطلع شد واژه‌ها: نیزه‌نیزه مصرع شد خیزران گیج کرد قافیه را بر لبان تو عشق مبداء شد کفش از پای کشف من افتاد تا مُقیم مقام "فاخلَع" شد(۱) کعبه شش گوشه داشت، در غم تو چارزانو زد و مربع شد وزن شعرم شکست و در سوگت فاعلاتن/ مفاعلن/ فع/ شد در مسیر عراق و ایران شعر آن قَدَر رفت تا "ملمّع" شد: (۲) سینه‌ام تیر می‌کشد قدری انّ حبّ الحسین فی صدری در مسیر تو رود هم نشدم قطره‌ای کم‌وجود هم نشدم زیر کفشان خیل زایرهات ذره‌خاکی کبود هم نشدم گِرد پروانه‌ی تو صدها شمع نور دادند و دود هم نشدم روی فرش و گلیم موکب‌ها نقشی از تار و پود هم نشدم گرچه در راه کربلا و نجف سایه‌ی یک عمود هم نشدم: سینه‌ام تیر می‌کشد قدری انّ حبّ الحسین فی صدری انتَ میعادُنا وَ مبداءُنا حبُّکَ کهفُنا وَ ملجاءُنا در حضیض جهان فرو رفتیم تا که عشقت رسید و ... یَرفَعُنا راءسُکَ یَهدنا الی الحقِّ ِ وَ الی الکبریاءِ یرجعنا دمُکَ بالصّلاحِ یامرنا وَ من المنکراتِ یمنعنا گوشه‌گیران عافیت بودیم انتَ بالاِجتهادِ تولِعنا ما پراکندگان اعصاریم لیک حبّ الحسینِ یَجمعنا سینه‌ام تیر می کشد قدری انّ حبّ الحسین فی صدری * نظمی پریشان در ستایش سید و سالار شهیدان. اربعین ۱) اشاره به آیه‌ی سوره‌ی طه: فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی ۲) گونه‌ای شعر که در آن آمیخته‌ای از زبان‌ها و لهجه‌ها استفاده می شود؛ به ویژه زبان‌های فارسی و عربی. https://eitaa.com/mmparvizan
"به یاد کودکی" [قدم‌زدن در رویا، میان بی‌برقی] چه شاعرانه شده آسمان بی‌برقی زمان به ساعتِ تو چون طلوع خورشید است زمان به لحظه‌ی من چون زمان بی‌برقی به یاد دلهره‌های گذشته می‌افتم به یاد باد وزان در جهان بی‌برقی چه‌ خاطرات مگویی که مانده از سی‌سال درون دفتر من از زبان بی‌برقی چه شعرهای غریبی که نم‌کشیده هنوز شبیه حسرت من در دهان بی‌برقی * دلم به شادی پر می‌کشد به کودکی‌ام به چای خوردن در استکان بی‌برقی به خلوت دهه‌ی شصت می‌روم‌ در خویش به بوی جنگ... به داغ نهان بی‌برقی به چاشت‌خانه‌ی "آقا سلام صبح به‌خیر" به شامگاهِ پر از امتحانِ بی‌برقی در این مکانم اما چه خاطرات خوشی مرا ورق‌زده تا لامکان بی‌برقی * دوباره آمد برق و... خیال من مانده است هنوز آن‌طرف داستان بی‌برقی https://eitaa.com/mmparvizan
"حکایت ضامن آهو: از پیامبر(ص) تا امام رضا" یکی از جنبه‌های آشکار ادبیات دینی، شباهت‌هایی است که در توصیف‌ها، اشارات، مفاهیم و داستان‌های مربوط به معصومان گرانقدر دیده می‌شود. در تاریخ ادب اسلامی این مشابهت‌ها بسیار است و بارها مضامین و مطالبی در زندگی و حیات و منش ائمه علیهم‌السلام دیده می‌شود که نمونه‌هایی از آن را در حیات حضرت رسول(ص) و امیرالمومنین(ع) هم می‌توان دید. این ویژگی بیش از همه مویّد سرچشمه‌ی واحدی است که برای حیات آن بزرگواران و در نتیجه ادبیات مربوط به آنان می‌توان در نظر گرفت. از مضامین و مفاهیم ادبیات رضوی، اشاره به لقب ضامن آهو و داستانی است که درباره‌ی آن حضرت در ادب عامه و به‌موازات آن ادب رسمی روایت شده است. آنچنان که در اسناد ادبی و تاریخی دیده می‌شود، این مفهوم در شعر رضوی کاربردی عمدتا متاخر دارد؛ اما در ادب عامه و حتی شعر شاعران محدوده‌ی خراسان، از حدود قرن‌های هشتم و نهم نشانه‌هایی از این داستان را می توان‌دید. نکته‌ی قابل تامل که بسیاری از کتاب‌های تاریخی و مذهبی اهل سنت و اهل شیعه نیز آن را تایید می‌کند؛ داستانی مشابه ضمانت آهو برای حضرت رسول(ص) است. برای مثال سدیدالدین محمد عوفی در جوامع‌الحکایات در بیان معجزات پیامبر می‌گوید: "و از مشاهیر معجزات پیغامبر علیه‌السلام یکی آن است که روزی به صحرا بیرون آمده بود. اعرابیی را دید دامی نهاده و آهویی را صید کرده، ... آن آهو به حضرت رسالت استعانت کرد و گفت: یا رسول الله، مرا بچه‌ای است و گرسنه باشد؛ شفاعت کن تا صیاد مرا بگذارد؛ چندانک بروم و بچه‌ی خود را ببینم و شیردهم و زود بازآیم... . اعرابی گفت: تو او را ضمان می‌شوی؟ گفت: بلی. اعرابی به جهت آنک تا محمد را علیه‌السلام طیره* کند؛ آهو را بگذاشت، بر ظن آنک هرگز باز نیاید. چون یک ساعت بگذشت، آهو به تعجیل باز آمد و در دام صیاد رفت... ." *شرمنده/ خشمگین (ص) (ع) https://eitaa.com/mmparvizan کانال ایتا
"زیارت" ای دمِ افلاکیان، از قدمِ خاکی‌ات زمزمه‌ی خاکیان نغمه‌ی افلاکی‌ات هستیِ ما "نیست"ان، آیتِ لولاکی‌ات باز نظر دوخته بر نفَسِ پاکی‌ات؛ شعرِ به لب آمده؛ بسته به نامت امید: زائرُکَ باسطٌ ذراعَیهِ بَالوصید ماه: پریده است تا نور بجوید مگر باد وزیده است تا نافه ببوید مگر غنچه رسیده است تا با تو بروید مگر سرمه کشیده است تا شعر بگوید مگر_ این قلمِ موسیاه بر ورقِ روسپید: زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید آدم با عشق تو آمده است از عدم عیسی در مهدِ تو کودکِ نازک‌قدم با نفست جبرئیل تازه شده دم‌به‌دم من هم با نام تو شاعر و عاشق شدم هر کس در عشق تو، مُرد فَماتَ شهید: زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید ای همه روی تو نیک! ای همه بوی تو خوش! سِرّ دو عالم تویی، رازِ مگوی تو خوش سوره‌ی معراج را سیرت و خوی تو خوش گل همه گل چهره‌ات، جلوه‌ی روی تو خوش رضوان بیرونِ خُلد مانده و نامت کلید: زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید تشنه‌ی عطشان منم، رود فرات منی غرقه‌ی طوفان منم نوحِ نجات منی قالبِ لغزان منم، وزن ثبات منی مرده‌ی عصیان منم، نحوِ حیاتِ منی نبض تو را می‌زند این جان با هر ورید: زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید انت نبیّ عزیز، انت رسول کریم انت شفیع امین، انت قویّ بسیم انت صراطُ الهدی و شارع مستقیم محبُّکَ فی‌النّعیم، عدوُّکَ فی الجحیم نحنُ مستضعفون وَ انت کهف سدید زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید ای شهِ بطحانژاد، ای مهِ طاهالقب ای مدنی‌اعتبار، ای گلِ مکّی‌نسب روی تو بدرالدّجی خوی تو شمس‌العرب سیرت تو مصطفی، صورت تو منتخَب لب بگشا سمت ما ای گلِ روی تو عید: زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید بنده‌ی دربانِ توست، شاه و وزیر است اگر چاکرِ فرمان توست، میر و امیر است اگر تشنه‌ی احسان توست صدر و فقیر است اگر تازه‌نگهبانِ توست خواجه‌نصیر است اگر آن یک یارِ کهن این یک عبدِ جدید: زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید گرچه در ادراکِ تو اهلِ غلوّ نیستم بی‌نفسِ پاک تو، هیچم، پس کیستم؟ عمری با مهر تو، زنده شدم، زیستم اینک بر درگهت، خاضع می‌ایستم ای همه لطفت وسیع، ای همه صبرت سعید: زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید ای جان! در باز کن! نور خدا را ببین ای دل! در شامِ تار، شمس و ضحا را ببین شوقِ فلک را ببین رقصِ سما را ببین اذن بده یا رسول! بر در ما را ببین روی به درگاه تو، شرم قدم را خمید: زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید قبله‌ی حاجات یا سوره‌ی اسراست آن؟ قبّه‌ی فردوس یا گنبد خضراست آن؟ کعبه‌ی آمال یا جان و دلِ ماست آن؟ انس و ملَک معتکف، جمله بر این آستان در حرمت روزگار خادم و عالم مرید زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید گفتم: درمانده‌ام. گفت: بگو مصطفی گفتم: پایان درد؟ گفت: هم‌او، مصطفی روزه و حج و نماز غسل و وضو مصطفی حق همه حق مرتضی هو همه هو مصطفی شور در آغاز ماند، شعر به آخر رسید زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید* ‌ وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصيدِ(کهف/۱۸) https://eitaa.com/mmparvizan
یا هو غزلی به پیشگاه امام یازدهم(ع) صدنبی، نذر کرد مادر دهر، تا تو سرلوحه‌ی زمان باشی یازده‌برج، چرخ زد خورشید، تا تو مولای شیعیان باشی تو پس از ده‌بهار: مهر و عروج، وارث‌المرسلینِ نور شدی آمدی تا میان آن‌همه ظلم، اهل تاریخ را امان باشی در مدینه شکوفه داد دلت، سامرا موسم گلاب تو بود ای که تنها تو لایقی در شعر، معنی باغ و بوستان باشی هیبت آسمانی‌ات آن‌روز، لرزه بر جان معتمد انداخت نگران بود و سخت می‌ترسید: مقصد مردم جهان باشی آه! ای رودها شناورِ تو، چشمه‌ها جویبار باور تو لب بجنبان که همچو اقیانوس، ژرف باشی و بی‌کران باشی آفتابی و نور، سایه‌ی تو، ماهی و آسمان طلایه‌ی تو چهره بنما که صدبغل خورشید، صدغزل ماه و آسمان باشی تو، همان صُلب شامخی که هنوز، شاهراه نجات بسته به توست تو فقط لایقی که در تاریخ، پدر صاحب‌الزمان باشی # آه، اما چه زود و ناهنگام، تلخی هشتم ربیع رسید پرگشودی به اوج تا امروز، راز این سوگ جاودان باشی مجموعه‌ی سیزده بهانه بهار، یک‌ترانه رسیدن ۱۳۸۹، آرام دل https://eitaa.com/mmparvizan
هوا هوای تجلی‌ست، دوستان! صلوات به شُکر مَقدَم آن یــــارِ مهربان، صلوات بر این دقایق زرّین و رنگ‌رنگ، درود بر این ترنم و آن شور ناگهان، صلوات