برای صبح شدن
نه به خورشید نیاز است
نه خندههای باد
چشم هایت را که باز کنی
موهایت که پریشان بشود
زندگی
عاشقانه طلوع خواهد کرد...
#شمس_لنگرودی
.ِ❥
پیراهن تو بر تنِ این شعر گشاد است
در وصف تن ات شاعر ناکام زیاد است
در حسرت فتح ات، قلمِ شاعر و نقاش
زیباییِ تو، کار به دست همه داده ست!
شاید قلم فرشچیان معجزه ای کرد
«بازار هنر» چند صباحی ست کساد است
جز خنده، سزاوار برای دهنت نیست
نقاشیِ رنگِ لبت این قدر که شاد است
یک کار فقط روسری ات دارد و آن هم
بر هم زدن دائم آرامش باد است!
من شاعرم و در پی مضمون جدیدم
هر کار کنی پشت سرت حرف زیاد است!
#محمد_حسین_ملکیان
✳️ شرح مصرعی از غزلیات حافظ شیرازی در مورد نقش کتابخوانی در زندگی
« جز صراحیّ و کتابم نبوَد یار و ندیم »
"حافظ"
❇️ کتاب نخستین اکتشاف بشر برای ثبت اندیشههای خود بوده است. با ایجاد خط و ثبت وقایع گذشته، زمانِ حال به آینده پیوند خورد، و تاریخ ایجاد گردید.
از آن پس، بشر از مرحلهی "یک زمانی" گذشت و "چند زمانی" شد، و توانست نسلهای آینده را از حال خود با خبر دارد. کتابخانه مهمّترین نشانهی تمدّن قرار گرفت.
از آن زمان تاکنون هزاران سال گذشته است، ولی کتاب به عنوان نخستین عامل ثبت اندیشه، اعتبار خود را از دست نداده است.
در دورهی معاصر رقيبهایی به عنوان تلویزیون و اینترنت و ویدئو به بازار آمدهاند، امّا هیچ یک از آنها نتوانستهاند جای کتاب را بگیرند. زیرا خواندن با تأنّی وارد سراچهی ذهن میشود و تفکّر را به پویش میآورد، در حالی که تماشا و تصویر، از طریقِ تجسّم، القاء فكر میکند که این مجالی برای تأمّل باقی نمیگذارد. به این حساب، هنوز بهترین وسیله برای تبادل و پخش اندیشه، کتاب است. تعدّد کتابخانه و کتابخوان نشانهی پیشرفتگی و خِرَدورزی یک قوم شناخته میشود.
این است که ما در بعضی از شهرهای پیشرفتهی جهان، در هر محلّه یک کتابخانهی عمومی میبینیم که کتابهای مهم و کتابهای روز را در معرض دید خواننده میگذارند، و گاه کتابفروشیهایی به وسعت یک زمین والیبال دیده میشوند.
این حرف دیروز و امروز نیست. هر زمان بر حسب امکانات خود چنین بوده. حافظ ششصد سال پیش میگفت:
جز صراحیّ و کتابم نبوَد یار و ندیم
تا حریفانِ دغا را به جهان کم بینم
باید آرزو کرد که در هر شهر، کتابخانههای عمومی تعدّد پیدا کنند و كانونی باشند برای جوانان که بهترین وقت خود را در آنجا بگذرانند.
زندگی برگذر است، بنابراین از دو چیز نباید غافل بود:
پرورشِ تن از طریق ورزش و پرورشِ روان از طریق آموختن.
و از یاد نبرد که هیچ پیشرفتِ واقعی و از جمله پیشرفتِ مادّی و اقتصادی، بدون کمک فرهنگ، میسّر نیست و اعتبار یک جامعه نه تنها به رونقِ بازار، بلکه به رونقِ معرفت است که باز هم حافظ میگفت:
گوهرِ معرفت اندوز که با خود ببری
که نصیبِ دگران است نصابِ زر و سیم
❇️ محمّدعلی اسلامی نُدوشن
گاهی از .خنده . بخواهید به ما سر بزند
ورنه غم دیر زمانیست که همسایه ی ماست
#شهلانوروزی
#روز_عرفه
من در بر کشتی نجات آمدهام
در ساحل چشمۀ حیات آمدهام
تا زودتر از زود گناهم بخشند
قبل از عرفه در عرفات آمدهام
✍ مرحوم #سیدرضا_مؤید
↳
عبدالعزیز شبانی، متولد ۲۹ بهمنماه ۱۳۳۱ در فیروزآبادِ فارس بود و پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه در زادگاهش، وارد دانشگاه شد و تحصیلات عالی و تکمیلی خود را با نوشتن رسالهی «مهمترین عوامل تأویل پذیری شعر حافظ» در دوره دکتری (در دانشگاه شیراز با درجهی عالی به پایان رساند. دکتر شبانی شاگرد اول دورهی دکتری بود و آن را با معدل ۱۹/۱۹ گذرانده است. دکتر شبانی شاگردان بسیاری را طی چند نسل تربیت کرد که هر کدام صاحب نام و آوازهای هستند و خاطرات فراوانی از ایشان و شیوهی منحصربهفرد تدریسشان دارند. طی دهههای گذشته اشعار و مقالات پژوهشی بسیاری از ایشان در روزنامهها و مجلات کشور بهچاپ رسیده و نخستین کتابشان را با نام ” از بوف کوریها و “ …مجموعهی رباعی در سال ۱۴۰۱ منتشر کرد که در کمتر از یک سال به چاپ دوم رسید. دومین کتابشان هم که برگزیدهی غزلهایشان بود، با نام «آهِ آهو» در مهرماه ۱۴۰۲ منتشر کرد.
دانش و معلومات وسیع در ادبیات کهن فارسی و همچنین احاطهی کامل بر ادبیات معاصر ایران و جهان، بهخصوص جریانهای نوین شعر و داستان، از دکتر عزیز شبانی استادی صاحبنظر و کمنظیر ساخته بود که همیشه مرجع دوستداران و علاقهمندان به ادبیات بود. ادبیات امروز و جامعهی دانشگاهی فارس، استادی توانا و جامعالاطراف را از دست داد که به جرات میتوان گفت جای ایشان حالاحالاها پر نخواهد شد.
وسرانجام این شاعر در سن ۷۲ سالگی پس از تحمل چند سال بیماری سرطان در ۷ خرداد ۱۴۰۳ درگذشت.
#معرفی_شاعر #عزیز_شبانی
گفتم این عشق که با ما سر دعوا دارد
پس چرا این همه غوغا و تمنا دارد؟
این چه سر است که بُردهست دل و دین یغما
آخرِ کار نشستهست و تماشا دارد؟
جام در دست، صُراحی به کف و رقصکنان
آمده، حالت ویرانی و یغما دارد؟
خاطرم گفت که عشق است لطیف همچون رود
غافل از آنکه پریشانیِ دریا دارد
گفتم امروز بیا، طاقت فردایم نیست
گفت هجر است، نه امروز نه فردا دارد
همه گویند که پایان نرود مسلخِ عشق
من ندانم که چرا واله و شیدا دارد؟
گفت از دایره بیرون نتوان شد رامی
آنکه چون نقطه در این دایره سکنا دارد
#عزیز_شبانی #شعر
انتخابات
طوفان میان قلب مواج تو برپاست
هر قطره یِ شور آفرینت مثل دریاست
رد می شویم از خشم نیل و موج هایش
وقتی عصای قدرت تو دست موساست
ای هم وطن با استواری گام بردار
رای من و تو انقلاب دوم ماست
با دشمنان هر روز در جنگیم و این بار
خط مقدم پای هر صندوق آراست
ما مرد میداندار پیکار و جهادیم
این سرزمین عمری ست مهد آرمان هاست
باید به استقبال خورشید جهان رفت
وقتی تمام ترس شب از صبح فرداست
#فرزانه_قربانی
گل کرد به لب ، دوباره نام عرفه
سرمست شدم ز وصل جام عرفه
لبریز گناه بودم و خالق من؛
بخشید مرا به احترام عرفه...
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
مِنَ الذُّنوبِ ذُنوبٌ لاتُغفَرُ إلّا بِعَرَفَاتٍ
برخی از گناهان جز در عرفات بخشوده نمیشوند
امیرالمومنین،علی علیه السلام
«دعائم الاسلام ، ج 1 ، ص294»
شمیمِ پیرهنی با نسیمِ صبح فِرست
که چشم در رهم ای گل به بوی درمانت
#حسین_منزوی
#صبحتان بخیر
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم
مطرب به نوای رهِ ما بیخبران زن
تا جامه درانیم ، ره جامه دران زن
آورد خمی ساقی و پیمانه بر آن زد
تو نیز بجو ساز خود و زخمه بر آن زن
زان زخمه که بیحوصله از شحنه هراسد
خنجر کن و زخمش به دل بیجگران زن
آن نغمه بر آور که فتد مرغ هوایی
زان رشته گره بر پر بیهوده پران زن
بانگی که کلاه از سر عیوق در افتد
بر طنطنه ی کوکبهٔ تاجوران زن
این میکده وقف است و سَبیل است شرابش
بر جمله صلایی ز کران تا به کران زن
بگذار که ما بیخود و مدهوش بیفتیم
این نعمهٔ مستانه به گوش دگران زن
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی مییهست در این میکده مستیم
ساقی بده آن می که ز جان شور برآرد
بردار اناالحق سر منصور برآرد...
#وحشی_بافقی #شعر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين
روى دل با كاروان كربلا دارد حسين
از حريم كعبۀ جدّش به اشكى شُست دست
مروه پشت سر نهاد امّا صفا دارد حسين
مىبرد در كربلا هفتاد و دو ذبح عظيم
بيش از اينها حرمت كوى منا دارد حسين...
او وفاى عهد را با سر كند سودا ولى
خون به دل از كوفيان بیوفا دارد حسين...
آب را با دشمنان تشنه قسمت مىكند
عزّت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين...
دست آخر كز همه بيگانه شد، ديدم هنوز
با دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسين
شمر گويد گوش كردم تا چه خواهد از خدا
جاى نفرين هم به لب ديدم دعا دارد حسين
اشک خونين، گو بيا بنشين به چشم «شهريار»
كاندرين گوشه عزايى بىريا دارد حسين
#سید_محمدحسین_شهریار
#خروج_کاروان_امام_حسین_از_مکه
#ذی_الحجه
امروز عاشقانه هایت را
در گوش حضرت دوست زمزمه کن
جاری شو به آستانه درگاهش
پیوند بزن خودت را به دریای بیکرانی که موج موج ،مروارید عشق را
به تو هدیه می دهد
و به وسعت بزرگی اش،رحمتش و،مهربانی اش می دهد و می بخشد
همراه و همقدم شو با عاشقانه های آقایی که غرق شده تمام وجودش در هستی معبود،
یکی شده با معشوق در عرفات دل
و زلال کرده نفس را در منای معرفت
تو هم بیا و نفس نفس و جرعه جرعه
سپاس را بر لبانت زینت بخش
برای معبودی که تورا
عاشقانه، هستی بخشید
جان داد،
بند بند وجودت را با قدرت بی انتهای خودش با نظم بینظیرش
در کنارهم چید
بیا و عقده هایت را در آغوشش ببار و دست نیازت را به دریای اجابت، قنوت بگیر
و دانه دانه تسبیح بزرگی اش را
لای انگشتان التماست ردیف کن
و به بند بکش الماس چشمانت را
تا او بخرد،نازت را
نیازت را
بهانه ات را
امروز روز توست
تا میتوانی بخواه
اما و اگر ها را رها کن
صیقلی بده آیینه زنگار گرفته قلبت را در پرتو نور بی انتهایش
پرواز کن
پرواز کن تا اوج مناجات و دعا
پرواز کن تا خدا..
#ک_قالینی_نژاد_افروز
°•°•°| محفل شعر اردیبهشت |°•°•°
🔰 شعرخوانی و نقد شعر
✍ «توحید» یکی از مضامین قابل توجه در آثار ادبی فارسی است که به ویژه در ادبیات عرفانی و ادبیات تعلیمی ما نقش و حضور پررنگی داشته است.
بنا داریم در این جلسه که در عصر روز عرفه برگزار میشود، علاوه بر شعرخوانی و نقد شعر، دقایقی نیز با ارتباط تصویری با استاد زکریا اخلاقی، شاعر و پژوهشگر ادبی، به گفتوگو درباره شعر توحیدی بپردازیم.
دبیران محفل :
• هاشم کرونی
• رضا طبیبزاده
• زمان : یکشنبه ۲۷ خرداد ،ساعت ۱۷ تا ۱۹
• مکان : سالن زندهیاد محمد جعفری، حوزه هنری فارس
🔻حضور برای عموم آزاد است.
📲 با ما همراه باشید :
سایت | اینستاگرام | تلگرام | بله | ایتا | آپارات
کشتی نجات
کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات
دست ما را برساند به دعای عرفات...
یا حسین بن علی عشق، دعای عرفهست
عشق آن عشق که بیرون بردم از ظلمات
پشت بر کعبه نکردی که چنان ابراهیم
به منا با سر رفتی پی رمی جمرات...
تو همه اصل و اصولی، تو همه فرع و فروع
تو همه حج و جهادی، تو همه صوم و صلات
ظاهر و باطن تو نیست به جز جلوۀ حق
که هم آیین صفاتی و هم آیینۀ ذات
مرحبا آجرک الله بزرگا مردا
نیست در دست تو جز نسخۀ حاجات و برات
شعر ناقابل من چیست که نذر تو شود
جان ناقابل من چیست که گویم به فدات
تو کدامین غزلی عطر کدامین ازلی؟
از تو گفتن نتوانند چرا این کلمات؟
جبل الرحمه همین جاست همین جا که تویی
پای این سفره که نور است و سلام و صلوات
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #عرفه | #امام_حسین علیهالسلام
وضوی عشق گرفتم به قصد مهمانی
تویی که حال لب سر به مهر می دانی
((تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد))
حیا مکن ز تن گوسفند قربانی
ببر سرم که لبم را بتان بیاشامند
که قصد لطف ندارم به هیچ انسانی
به گیسوان شکن در شکن چه کم لطفی
مرا ببر سر بیدی از این پریشانی
به زخم های من از تیغ زهر، قندی بند
که مردم از سر بی مزه ی نمکدانی
تویی که منتظری پشت هر نقاب سکوت
به بانگ بی جرست مثل من خروشانی
چه مثل من، که تو را من به چشم خود دیدم
تو کیستی که قلیلی ولی فراوانی؟
توانگری که تو باشی پری شدن سهل است
چه حیف مانده وجودم به دام حیوانی
هزار شاه و گدا خاک دولت مورند
نشسته ای ز ازل تا ابد به سلطانی
عجب که بی نسبی، لیک فاخر و مقبول
که از گذشته و فرزند خود نمی دانی
درخت شرک من از ابتدا تبر برداشت
چه خوب شد که بنا شد مرا بسوزانی
بگو پس از نی چوپان کسی عزا نکند
که من به وعده رسیدم در این فراوانی
بریز تا که بنوشم، مگر جنون برسد
که مردم از طمع خام خمره خوابانی
تو باش بی تو که هرگز نمی شوم آرام
ولی بگو که بیایند شمس و خاقانی
که شعرهای تو را اهل دل فقط دانند
تو یوسفی که برادرکشان به آسانی_
تو را به چاه شک آلود گرگ ها بدرند
ولی تو ماه شوی مصر را بلرزانی
عزیز دل، به تو با هر زبان نظر کردم
به هیچ جا نرسیدم مگر به حیرانی
به جز تو هیچ غروب از طلوع دم نزند
بدون هیچ اشارت مرا به خود خوانی
بشارتی که برقصم بدون مطرب و می
فراتر از همه ی صالحان ایمانی
مرام ماست که نان را به قرص جان ندهیم
تو جان بگیر که سیرم، تو خوب می دانی
از آبشار خروشان نظر فکن شاید
عنایتی به سراب کویر افشانی
شتر دو چشم به هم زد، یکی فقط به تو دوخت
یکی به خلعت جانان، یکی به بی جانی
بدون آنکه بخوانم کلام احمد را
یقین کنم به تو جنت مسلمانی
((اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک))
که هفت پشت مرا بر لحد برقصانی
((مگر کیم که حلال از حرام بشناسم؟))
چه جای عقل در این مرغزار طوفانی؟
خموشی از در توحید سمت ما بفرست
که از خروش صدا حلق را بخوابانی
امید دارم از این شعر صرفه ای ببرم
به کهف، چله نشین شد سگ بیابانی
صلاح نیست که اغیار قاتلم باشند
انالحقم به تو گویم، که جان جانانی
سجاد حیدری قیری
#عرفه
عرفات
افتاد به آب عشق ،کِشتیّ نجات
با نام حسین زندگی یافت حیات
ای کاش دوباره خویش را بشنا سم
در حال و هوای با صفای عرفات
#حسین_کیوانی
#روز عرفه
روز توبه آدم