eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
348 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
550 ویدیو
110 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد احساس کرد از همه عالم جدا شده است در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت باز این چه شورش است که در جان واژه ها ست شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت یک بیت بعد ، واژه ی لب تشنه را گذاشت تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند دارد غروب فرشچیان گریه می کند با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید او را چنان فنای خدا بی ریا کشید حتی براش جای کفن بوریا کشید در خون کشید قافیه ها را ، حروف را از بس که گریه کرد تمام لهوف را اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت این بند را جدای همه روی نیزه ساخت "خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود" اوکهکشان روشن هفده ستاره بود خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن ... پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن ... خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن ... شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن ... در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ‌کس شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...
رباعی در محور حق دچار زاویه مباش در فکر خیال وخال و قافیه مباش ایمان وهدف فقط حسین بن علی ست مثل عمر سعد و معاویه مباش میدان بصیرت وتبیین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حیف است که درحال تکاثر باشی درهجمه ی شبهه بی تفکر باشی تاریخ به انتخاب تو می بالد وقتی که میان کوفیان حر باشی
تلنگر عاشورایی هم شعر و ترانه ی خودت را بشناس هم مکر وفسانه ی خودت را بشناس خواهی که دوباره اهل کوفه نشوی پس شمر زمانه ی خودت را بشناس میدان بصیرت وتبیین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه شد تا شعله‌ور سازد پرش را پیچید در شوق شهادت باورش را داغ گلویش تازه شد از قحطی آب وقتی به خنجر داد زخم حنجرش را... با رود جاری کرد در دشتی عطشناک آن دست‌های کوچک و نام‌آورش را تا لحظه‌ای دیگر عمویش زنده باشد انداخت بر وی، کودکانه پیکرش را با کاروان، بعد از غروب سرخ خورشید بر نیزه می‌بردند در غربت سرش را!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام علی وقتی که از حال عمویش با خبر شد غیرت وجودش را گرفت و شعله ور شد از دست‌های عمه دست خود کشید و فریاد زد: عمه دگر وقت سفر شد آمد میان گودی گودال و با دست جان عموی نیمه جانش را سپر شد تیزی تیغ حرمله بر او اثر کرد دستش برید و طفلکی بی‌بال و پر شد با دست آویزان شده بر پوست میگفت: حالا زمان دیدن روی پدر شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تلنگر عاشورایی ننگ است گرفتار تفاخر باشیم در جلوه گری پُراز تظاهر باشیم ای کاش که در دقایق آخر عمر مسلم نشدیم ،لااقل حُر باشیم میدان بصیرت وتبیین