eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
347 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
552 ویدیو
110 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
"حکایت ضامن آهو: از پیامبر(ص) تا امام رضا" یکی از جنبه‌های آشکار ادبیات دینی، شباهت‌هایی است که در توصیف‌ها، اشارات، مفاهیم و داستان‌های مربوط به معصومان گرانقدر دیده می‌شود. در تاریخ ادب اسلامی این مشابهت‌ها بسیار است و بارها مضامین و مطالبی در زندگی و حیات و منش ائمه علیهم‌السلام دیده می‌شود که نمونه‌هایی از آن را در حیات حضرت رسول(ص) و امیرالمومنین(ع) هم می‌توان دید. این ویژگی بیش از همه مویّد سرچشمه‌ی واحدی است که برای حیات آن بزرگواران و در نتیجه ادبیات مربوط به آنان می‌توان در نظر گرفت. از مضامین و مفاهیم ادبیات رضوی، اشاره به لقب ضامن آهو و داستانی است که درباره‌ی آن حضرت در ادب عامه و به‌موازات آن ادب رسمی روایت شده است. آنچنان که در اسناد ادبی و تاریخی دیده می‌شود، این مفهوم در شعر رضوی کاربردی عمدتا متاخر دارد؛ اما در ادب عامه و حتی شعر شاعران محدوده‌ی خراسان، از حدود قرن‌های هشتم و نهم نشانه‌هایی از این داستان را می توان‌دید. نکته‌ی قابل تامل که بسیاری از کتاب‌های تاریخی و مذهبی اهل سنت و اهل شیعه نیز آن را تایید می‌کند؛ داستانی مشابه ضمانت آهو برای حضرت رسول(ص) است. برای مثال سدیدالدین محمد عوفی در جوامع‌الحکایات در بیان معجزات پیامبر می‌گوید: "و از مشاهیر معجزات پیغامبر علیه‌السلام یکی آن است که روزی به صحرا بیرون آمده بود. اعرابیی را دید دامی نهاده و آهویی را صید کرده، ... آن آهو به حضرت رسالت استعانت کرد و گفت: یا رسول الله، مرا بچه‌ای است و گرسنه باشد؛ شفاعت کن تا صیاد مرا بگذارد؛ چندانک بروم و بچه‌ی خود را ببینم و شیردهم و زود بازآیم... . اعرابی گفت: تو او را ضمان می‌شوی؟ گفت: بلی. اعرابی به جهت آنک تا محمد را علیه‌السلام طیره* کند؛ آهو را بگذاشت، بر ظن آنک هرگز باز نیاید. چون یک ساعت بگذشت، آهو به تعجیل باز آمد و در دام صیاد رفت... ." *شرمنده/ خشمگین (ص) (ع) https://eitaa.com/mmparvizan کانال ایتا
به مناسبت شهادت امام علی ابن موسی الرضا علیه السلام درون آینه هایت غرور می شکند "منِ" ضعیف نه،حتی قطور، می شکند! سماع موج در آیینه ها چنان گرم است که در تزاحم آن رقص نور می شکند چنان نشسته با باریکه ی گلو نامت که بغض،لحظه ی خیسِ عبور می شکند به سمت مشرق خورشیدی تو می چرخم دلم به یاد ضریحت ز دور می شکند... کنار بارش چشمان خیس آب زده اجابت است که گل می کند شتابزده! به زیر سر درِ "باب الجواد" می بینی "هزار صف ز دعاهای مستجاب، زده"۱ نوازشی ست از ابریشمِ گل و لبخند تکانِ چوب پرِ ساده ی گلاب زده ضریح و نقش گل آفتابگردانش چقدر طعنه به سوسوی آفتاب زده... طلوع کرد شبی نامت از سر بامش و شهر حضرت خورشید شد سپس نامش گذشت سلسله ات روزی از نشابور و نشست معجزه بر برگ و بار بادامش۲ پس از عبور تو در حسرت نگین شدن اند به شوق نام تو، فیروزه های خوشنامش! چقدر تا به رسیدن شتاب کرد انگور خبر نداشت که شرمندگی ست فرجامش... از این مسیر، کسی با هوس نمی گذرد بدون قصد تبرّک، نفس نمی گذرد! از این کویر، که لبریزِ ردّ رفتنِ توست به پای هرزه و بیهوده، کس نمی گذرد از ابتدای سفر زائرت کبوتر توست که در خیال قشنگش،قفس نمی گذرد درون حلقه ی عرفان، سلوک نابی هست که جز ز خلوتِ راه "طبس" نمی گذرد! ۱. حافظ ۲- اشاره به درخت بادامی که امام در مسیر سفر در منزل پیرزنی کاشتند و مردم از ثمر درخت برای تبرک و شفا می بردند... ....... کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطرات غربت بقیع 😔😔😔😔😔😔 از لابلای جمعیت در داخل مسجد النبی گاهی آهسته و گاهی با عجله عبور می کنم و خودم را به پشت پنجره های بقیع می رسانم. به زور دستم را به یکی از پنجره ها گره میزنم ،درست روبروی مکان حوضچه مانندی که می گویند قبر ام البنین مادر حضرت ابوالفضل است. ازدحام جمعیت مجال خواندن زیارت ائمه بقیع را نمی دهد، به زور از لای جمعیت عبور می کنم و چشمانم را به خطوط دعای بانویی می‌سپارم که زیارت نامه ای در دست دارد و مشغول خواندن است. گاهی هم فقط به زمزمه دعای او گوش میدهم. جمعیت هجوم می آورد، به پشت سر که نگاه می کنی حرم زیبای حضرت محمد همچون نگین فیروزه ای بر آسمان مسجد النبی می درخشد.هر کس می‌خواهد نزدیک تر بیاید تا ببیند آن طرف پنجره های آهنین چه رازی نهفته است؟! خدایا نمیدانم چگونه احساسم را بیان کنم ؟!یک لحظه آرزو کردم ای کاش من هم مرد بودم و به راحتی می توانستم به داخل بقیع بروم .چون به خانم ها اجازه ورود به بقیع را نمی‌دادند. دوست داشتم نزدیک بروم و های های بر سر مزار آن چهارعشق در خاک خفته بگریم. ولی افسوس فقط با پای دلم قدم برمی دارم !!و دلم و چشمانم را روانه جایی می کنم که می گویند آنجا (یعنی طرف راست جایی که من ایستاده ام) قبر آن چهار امام شریف است. هیچ کس تا آنجا نرود معنای مظلومیت اهل بیت را نمیفهمد. ولی مگر گوش های آهنین ابولهب و ابوسفیان های زمانه این نداها را می شنود ؟؟ خدایا اینان چه خبیثانی هستند که حریم و بارگاه نبوی را این گونه ویرانه کردند؟؟! شبهایش چه غریبانه و چقدر سوت و کور!! نه چراغی ونه فروغی نه گنبدی که به دور آن طواف، نه حرمی که در آنجا دو رکعت نماز عشق تلاوت کنی و نه مهری که بتوانی سر بر آستان معشوق بسایی نه یارای آن که حتی تکه ای از خاکش را به عنوان تبرک برگیری و نه سقاخانه ای که جرعه ای از آن را به شفای مرضی بنوشی. آه خدایا چقدر دردناک است !چقدر دلتنگ است! چقدر غریب است اینجا!! ک. قالینی نژاد_افروز خلاصه دلنوشته ای از دیدار بقیع ۸۶/۸/۱۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهدی شعبانی حماسه حسن.mp3
زمان: حجم: 4.55M
"حماسه حسن" اول تو را سرشته و انسان درست کرد... می خواست رحمتش همه جا را بغل کند با اشکهای چشم تو باران درست کرد 🥹 📝 🎙 شهادت سبط اکبر نبی رحمت، حضرت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام تسلیت باد.
در وصف تو بسیار سرودیم و ندیدی یک عمر غزلخوان تو بودیم و ندیدی با دیدنت ای خاطره‌ی خوش، همگان را از خاطره‌ی خویش زدودیم و ندیدی ای دل‌زده از سردی آغوش زمانه‌! ما این‌ همه آغوش گشودیم و ندیدی موهای تو شعرند و همین چند غزل را از دفتر شعر تو ربودیم و ندیدی چون گَرد که پنهان شده از گردش چشمت هستیم و نمی‌بینی، بودیم و ندیدی