"حکایت ضامن آهو: از پیامبر(ص) تا امام رضا"
یکی از جنبههای آشکار ادبیات دینی، شباهتهایی است که در توصیفها، اشارات، مفاهیم و داستانهای مربوط به معصومان گرانقدر دیده میشود. در تاریخ ادب اسلامی این مشابهتها بسیار است و بارها مضامین و مطالبی در زندگی و حیات و منش ائمه علیهمالسلام دیده میشود که نمونههایی از آن را در حیات حضرت رسول(ص) و امیرالمومنین(ع) هم میتوان دید. این ویژگی بیش از همه مویّد سرچشمهی واحدی است که برای حیات آن بزرگواران و در نتیجه ادبیات مربوط به آنان میتوان در نظر گرفت.
از مضامین و مفاهیم ادبیات رضوی، اشاره به لقب ضامن آهو و داستانی است که دربارهی آن حضرت در ادب عامه و بهموازات آن ادب رسمی روایت شده است. آنچنان که در اسناد ادبی و تاریخی دیده میشود، این مفهوم در شعر رضوی کاربردی عمدتا متاخر دارد؛ اما در ادب عامه و حتی شعر شاعران محدودهی خراسان، از حدود قرنهای هشتم و نهم نشانههایی از این داستان را می تواندید.
نکتهی قابل تامل که بسیاری از کتابهای تاریخی و مذهبی اهل سنت و اهل شیعه نیز آن را تایید میکند؛ داستانی مشابه ضمانت آهو برای حضرت رسول(ص) است. برای مثال سدیدالدین محمد عوفی در جوامعالحکایات در بیان معجزات پیامبر میگوید:
"و از مشاهیر معجزات پیغامبر علیهالسلام یکی آن است که روزی به صحرا بیرون آمده بود. اعرابیی را دید دامی نهاده و آهویی را صید کرده، ... آن آهو به حضرت رسالت استعانت کرد و گفت: یا رسول الله، مرا بچهای است و گرسنه باشد؛ شفاعت کن تا صیاد مرا بگذارد؛ چندانک بروم و بچهی خود را ببینم و شیردهم و زود بازآیم... . اعرابی گفت: تو او را ضمان میشوی؟ گفت: بلی. اعرابی به جهت آنک تا محمد را علیهالسلام طیره* کند؛ آهو را بگذاشت، بر ظن آنک هرگز باز نیاید. چون یک ساعت بگذشت، آهو به تعجیل باز آمد و در دام صیاد رفت... ."
*شرمنده/ خشمگین
#ضامن_آهو
#حضرت_رسول(ص)
#امام_رضا(ع)
#جوامع_الحکایات
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan کانال ایتا
به مناسبت شهادت امام علی ابن موسی الرضا علیه السلام
درون آینه هایت غرور می شکند
"منِ" ضعیف نه،حتی قطور، می شکند!
سماع موج در آیینه ها چنان گرم است
که در تزاحم آن رقص نور می شکند
چنان نشسته با باریکه ی گلو نامت
که بغض،لحظه ی خیسِ عبور می شکند
به سمت مشرق خورشیدی تو می چرخم
دلم به یاد ضریحت ز دور می شکند...
کنار بارش چشمان خیس آب زده
اجابت است که گل می کند شتابزده!
به زیر سر درِ "باب الجواد" می بینی
"هزار صف ز دعاهای مستجاب، زده"۱
نوازشی ست از ابریشمِ گل و لبخند
تکانِ چوب پرِ ساده ی گلاب زده
ضریح و نقش گل آفتابگردانش
چقدر طعنه به سوسوی آفتاب زده...
طلوع کرد شبی نامت از سر بامش
و شهر حضرت خورشید شد سپس نامش
گذشت سلسله ات روزی از نشابور و
نشست معجزه بر برگ و بار بادامش۲
پس از عبور تو در حسرت نگین شدن اند
به شوق نام تو، فیروزه های خوشنامش!
چقدر تا به رسیدن شتاب کرد انگور
خبر نداشت که شرمندگی ست فرجامش...
از این مسیر، کسی با هوس نمی گذرد
بدون قصد تبرّک، نفس نمی گذرد!
از این کویر، که لبریزِ ردّ رفتنِ توست
به پای هرزه و بیهوده، کس نمی گذرد
از ابتدای سفر زائرت کبوتر توست
که در خیال قشنگش،قفس نمی گذرد
درون حلقه ی عرفان، سلوک نابی هست
که جز ز خلوتِ راه "طبس" نمی گذرد!
۱. حافظ
۲- اشاره به درخت بادامی که امام در مسیر سفر در منزل پیرزنی کاشتند و مردم از ثمر درخت برای تبرک و شفا می بردند...
#امام_رضا
.......
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1
خاطرات غربت بقیع
😔😔😔😔😔😔
از لابلای جمعیت در داخل مسجد النبی گاهی آهسته و گاهی با عجله عبور می کنم و خودم را به پشت پنجره های بقیع می رسانم. به زور دستم را به یکی از پنجره ها گره میزنم ،درست روبروی مکان حوضچه مانندی که می گویند قبر ام البنین مادر حضرت ابوالفضل است. ازدحام جمعیت مجال خواندن زیارت ائمه بقیع را نمی دهد، به زور از لای جمعیت عبور می کنم و چشمانم را به خطوط دعای بانویی میسپارم که زیارت نامه ای در دست دارد و مشغول خواندن است. گاهی هم فقط به زمزمه دعای او گوش میدهم. جمعیت هجوم می آورد، به پشت سر که نگاه می کنی حرم زیبای حضرت محمد همچون نگین فیروزه ای بر آسمان مسجد النبی می درخشد.هر کس میخواهد نزدیک تر بیاید تا ببیند آن طرف پنجره های آهنین چه رازی نهفته است؟!
خدایا نمیدانم چگونه احساسم را بیان کنم ؟!یک لحظه آرزو کردم ای کاش من هم مرد بودم و به راحتی می توانستم به داخل بقیع بروم .چون به خانم ها اجازه ورود به بقیع را نمیدادند. دوست داشتم نزدیک بروم و های های بر سر مزار آن چهارعشق در خاک خفته بگریم. ولی افسوس فقط با پای دلم قدم برمی دارم !!و دلم و چشمانم را روانه جایی می کنم که می گویند آنجا (یعنی طرف راست جایی که من ایستاده ام) قبر آن چهار امام شریف است. هیچ کس تا آنجا نرود معنای مظلومیت اهل بیت را نمیفهمد. ولی مگر گوش های آهنین ابولهب و ابوسفیان های زمانه این نداها را می شنود ؟؟
خدایا اینان چه خبیثانی هستند که حریم و بارگاه نبوی را این گونه ویرانه کردند؟؟!
شبهایش چه غریبانه و چقدر سوت و کور!!
نه چراغی ونه فروغی
نه گنبدی که به دور آن طواف، نه حرمی که در آنجا دو رکعت نماز عشق تلاوت کنی و نه مهری که بتوانی سر بر آستان معشوق بسایی نه یارای آن که حتی تکه ای از خاکش را به عنوان تبرک برگیری و نه سقاخانه ای که جرعه ای از آن را به شفای مرضی بنوشی.
آه خدایا چقدر دردناک است !چقدر دلتنگ است! چقدر غریب است اینجا!!
ک. قالینی نژاد_افروز
خلاصه دلنوشته ای از دیدار بقیع
۸۶/۸/۱۵
حماسه حسن.mp3
4.55M
"حماسه حسن"
اول تو را سرشته و انسان درست کرد...
می خواست رحمتش همه جا را بغل کند
با اشکهای چشم تو باران درست کرد 🥹
📝#علی_اکبر_لطیفیان
🎙#مهدی_شعبانی
شهادت سبط اکبر نبی رحمت، حضرت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام تسلیت باد.
در وصف تو بسیار سرودیم و ندیدی
یک عمر غزلخوان تو بودیم و ندیدی
با دیدنت ای خاطرهی خوش، همگان را
از خاطرهی خویش زدودیم و ندیدی
ای دلزده از سردی آغوش زمانه!
ما این همه آغوش گشودیم و ندیدی
موهای تو شعرند و همین چند غزل را
از دفتر شعر تو ربودیم و ندیدی
چون گَرد که پنهان شده از گردش چشمت
هستیم و نمیبینی، بودیم و ندیدی
#سجاد_سامانی
۱۴ شهریور زادروز بدیعالزمان فروزانفر
(زاده ۱۴ شهریور ۱۲۸۳ بُشرویه -- درگذشته ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۹ تهران) استاد برجسته زبان و ادبیات فارسی
او از استادان ادبِ حوزه خراسان، ادیب نیشابوری و ادیب پیشاوری بهره برد و در سال ۱۳۰۰ تحصیلاتش را در مدرسه سپهسالار تهران ادامه داد. سپس به تدریس پرداخت و در سال ۱۳۰۵ معلم دارالفنون و دارالمعلمین عالی شد و در سال ۱۳۱۳ بهمعاونت دانشکده معقول و منقول "الهیات" دانشگاه تهران منصوب شد.
در سال ۱۳۱۴ هیئت ممیزه دانشگاه تهران، مرکب از نصراله تقوی، علیاکبر دهخدا و ولیاله نصر، تألیف ارزنده او بهنام تحقیق در زندگانی مولانا جلالالدین بلخی را ارزیابی و به او گواهینامه دکتری اعطا کرد. به استناد این گواهینامه در همان سال استاد دانشسرای عالی و دانشکدههای ادبیات و معقول و منقولِ دانشگاه تهران شد. در سال ۱۳۲۳ بر اساس رأی شورای استادان به ریاست دانشکده معقول و منقول برگزیده شد و تا سال ۱۳۴۶ در این سِمَت باقی بود. از ابتدای تأسیس دوره دکتریِ ادبیات فارسی در دانشگاه تهران تدریس در دوره دکتری را بهعهده گرفت و برنامه این دوره را پایهگذاری کرد. وی استادِ راهنمای جمعی از دانشجویان مبرّز دوره دکتری در دانشکدههای ادبیات و الهیات بود که اغلبِ آنان استادان برجسته ادب پارسی و مطالعات فرهنگ ایران شدند. که از آن جمله: ناتل خانلری، ذبیحاله صفا، حمیدی شیرازی، عبدالحسین زرینکوب، غلامحسین یوسفی، محمدامین ریاحی، محمد دبیرسیاقی، شفیعی کدکنی، سیمین دانشور، ضیاءالدین سجادی، جلال متینی، صادق گوهرین، منوچهر ستوده، منوچهر مرتضوی و بسیاری دیگر هستند.
در سال ۱۳۴۶ از استادی دانشگاه بازنشسته شد، اما همکاریاش را در تدریس در دوره دکتری ادبیات فارسی تا روزهای پایانی زندگی ادامه داد. در همین زمان، عضویت مجلس سنا را یافت و مدتی نیز ریاست کتابخانه سلطنتی را نیز بهعهده گرفت.
آرامگاه وی در آرامستان باغ طوطی شهرری است.
باغ رضوان
باغ رضوان است اینجا یا خراسان است اینجا؟
هیچ مشکل نیست در ره، کار آسان است اینجا
کعبه است این یا خراسان؟ یا بهشت عدن و رضوان؟
هست نعمت، نیست نقمت، روح و ریحان است اینجا
بحر بی پایان رحمت، موج در موج است اینک
ذات حق اندر تجلی، عرش رحمان است اینجا
آمده فوج ملائک از برای خاشه رویی
کز ملک والاتر آمد، آنک دربان است اینجا
مشهد فرزند موسی، آن خداوند دل و دین
واله از انوار ذاتش پور عمران است اینجا
فر باطن ظاهر اینجا، ظاهری بس قاهر اینجا
اول اینجا، آخر اینجا، نور یزدان است اینجا
من ندانم چیست اینجا، خفته گویی کیست اینجا؟
در خرد هرگز نگنجد آنچه پنهان است اینجا
نیست ریبت، نیست شبهت، چشم دل بگشا و بنگر
کآیتی محکم ز آیتهای قرآن است اینجا
معنی فرقان صورت، صورت قرآن معنی
شرح قرآن است اینجا، جمع فرقان است اینجا
مبدا تکوین عالم، غایت ایجاد اعیان
مظهر اجلای ذات حی سبحان است اینجا
پای در راه طلب نه، وز خود اندر خود سفر کن
گرت درگاهی است مرکب، وقت جولان است اینجا
ما و من بگذار و خاک راه شو، کز فرط عزت
خواجه ابلیس از انا گفتن پشیمان است اینجا
شو مجرد خرقه در کش، بت پرستیدن رها کن
سالکانه پای در نه، قطب ایمان است اینجا
مرد شو، ثابت قدم شو، در وفا صاحب علم شو
شیر یزدان است اینجا، شاه مردان است اینجا
گر تن بیمار داری ور دل رنجور، پیش آ
درد دنیا را و دین را، جمله درمان است اینجا
بهر مهمانان امام ذوالکرم گسترده خوانی
سبع الوان بهشتی چیده بر خوان است اینجا
رزق معلومت چه باید؟ رزق نامعلوم می خور
می خورد قوت سماوی آن که مهمان است اینجا
در بهای عشق سلطان می دهد سفراق وحدت
وآن که اصل از عشق دارد، مست سلطان است اینجا
روی در وجه الله آور وآنچه می خواهی طلب کن
کز پی دریوزه آید، گر سلیمان است اینجا
هوش دار ای دل، که این شه هول می راند سیاست
آن چنان کان روح قدسی هم هراسان است اینجا
اینت میدانی که در وی بس تنا کافتاده بی سر
تا دراندازد سر آن کو مرد میدان است اینجا
نیستم در خور نثاری تا برافشانم به راهش
زانکه بس قیمت نیارد گر دل و جان است اینجا
این قدر دانم که در دل آتشی دارم ز عشقش
واندر آتش بلبل طبعم غزلخوان است اینجا
#بدیع_الزمان_فروزانفر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ای حرمت ملجأ درماندگان، دور مران از در و راهم بده
🔸خالی از لطف ندیدم در روز شهادت امام مهربانی ها یادی کنیم از دو چهره و یک اثر بی مثال
شادروان استاد حبیبالله چایچیان متخلص به «حسان» شاعر قطعه «آمدم ای شاه پناهم بده» و شادروان «محمدعلی کریمخانی» خواننده این قطعه سحرانگیز.
آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حرمت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده
ای گل بیخار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حریمت مَثل کهرباست
شوق و سبکخیزی کاهم بده
تا که ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جانسوز به آهم بده...
این نوشتهٔ کوتاه- که با معیار این فضا بلند است- برای نوجویانی نوشته شده که به دنبال «شاعر خوب» شدنند، پس اگر حوصله ندارید بگذرید:
👇🏼👇🏼👇🏼
آیا ادبیات میتواند شاعری مانند سعدی بیافریند؟
💠💠💠💠💠
https://mehdifaraji.com/blog/post/338
"زیارت"
به سویت آمدهام جذبهای نهان بامن
چه کردهای مگر ای شور ناگهان! با من؟
تویی که عطر تو در کوچههای نیشابور
عجین شده است به تخمیر جاودان، با من
به سویت آمدهام از هوای شاه چراغ
نوای هوهوی خیل کبوتران با من
به سویت آمدهام از مسیر جادهی ابر
کویرها به هوایت نفسزنان، با من
از این طرف غم شاه شهید در جگرم
از آن طرف عطش ماه جمکران با من
از این طرف شعفی سبز در منازل دل
از آن طرف خبر شوق دوستان با من
به مشهد آمدهام، نبضنبض شاعرخیز
کمیت و دعبل و حسان، دواندوان با من
هزار رودکی از فارس تا به طوس ردیف
هزار زمزمه چون جوی مولیان با من
هزار حافظ و سعدی غزلسرای دلت
هزار فردوسی، شاهنامهخوان بامن
ولی به وصف تو باید امامنامه سرود
اگر که بار معانی کشد بیان با من
زبان قافیهها در ستایشت کوتاه
قدم قدم، غم ایطاء و شایگان با من
به یک قدم منم و شاعری که کهنهسرا است
به یک قدم عطش شاعری جوان با من
نشسته اینجا با شوق، پیش من اخوان
خمیده آنسو با ذوق، قهرمان با من
هزار نامهی عینالقضات در چشمم
هزار تذکره عطار، لبگزان با من
هزار سبحه مقامات بوسعید به لب
هزار ترجمه، حلاجِ رازدان با من
به پیشت آمدهام، رقصرقص گرم سماع
جنید و مولوی و شمس دفزنان با من
نه! شمس ذرهی نوری است پیش شمس شموس
غزلغزل شطح از بایزید جان با من:
بیا که در گذر صحن عشق باریده است
بیا قدم بزن ای عقلِ تر دهان! با من
ببین که سکر تماشای بارگاهش باز
چه سهوها که عیان کرده در نهان با من
بیا و ردشو از این معدنالشفا ای دل!
دوصفحه، بیقانون، بوعلی بخوان بامن
#
به پیشت آمدهام، با لبان مضمونساز
کلیم و صائب و بیدل نقارهخوان، بامن
شبیه شعر، تورا بیت بیت خواهم یافت
اگر که صبر کند، لفظ ناتوان بامن
#
مگر ستارهی مهرت طلوع کرده به دل
که در مدار تو افتاده کهکشان با من؟
نه من به پای زیارت دویدهام تنها_
که روبه توست: زمین بامن و زمان بامن؛
به سمت مبدا تو ذهن بادها جاری
به سوی مقصد تو رودها روان با من؛
درختها به تولای مشرقت پر گل
بهارها به تمنات، گلفشان با من
بهشت صحن تورا ژاله ژاله شرم پذیر_
شقیق و نرگس و شمشاد و ارغوان با من
چهار فصل به اذنت هواییان ورود
بهار و تابستان، شرمگین: خزان با من
به رنگ گنبد زردت به شرح طاق طلات
رخی است رونق انگور و زعفران با من
#
من از مکان تحیر رسیدهام اینجا
به جستجوی تو جانهای لامکان با من
من از زمین محبت به سویت آمده ام
اگرچه در سفر توست، آسمان با من
به دستگیر ملایک رسیدهام اینجا
صدای ممتد بال فرشتگان با من
من ایستادهام اینک میان حیرت خلق
جهانیان همه انگشت بر دهان با من
من ایستادهام اینجا کنار ثقل جهان
ملالنامهی تقدیر انس و جان بامن
من ایستادهام اینجا میان گوهرشاد
طنین لحظهی گلدسته و اذان با من
به خلسه دست رساندم به نقرهکوب ضریح
خروش و غلغل انبوه زایران با من
درود! ای نفست روحبخش سینهی ما
سلام! ضامن نام تو بیامان با من
#
تو شاهراه یقین منی اگر یک روز
به جنگ صدتنه رو آورد گمان با من
تو یار و حافظ دین و دل منی حتی
اگر که دشمن خونی شود جهان با من
اگر که زور غمت را نیفکنی به دلم
چه می کنند به تزویر این و آن بامن
ببین بدون تو و سفرهی ولایت تو
چه کرده است غم آبرو و نان با من؟
تو واژهواژه به جانم خطور کن، بگذار
فلان و غیر نباشند همزبان با من
اگر تو دوست بداری مرا چه باک اگر
به جرم عشق تو دشمن شود فلان با من؟
ولی چه جای شکایت؟ که اینک اینجایم
مقابل تو و خورشید خاوران با من
میان حیرت این زایران سردر خویش
کسی رسیده که سر میدهد تکان با من،
به شمسهخوانی او حظّ نقش فرشچیان
به شوق نقّاره، نغمهی بنان بامن
#
در ازدحام خیالات خویش تنهایم:
[خیال همسرم آن یار مهربان با من
ضحا نشسته به شادی و خیره سمت رواق
سنا به خنده و بازی قدمزنان بامن]
به خود میآیم و یک بغض...، آب مینوشم
هزار چشمه عطش میزند فغان با من
#
زمان به ساعت آخر رسیده، باید رفت
ببار اشک خوش آخرالزمان با من
بخوان صداقت پندار، جاودان در جان
بمان سعادت دیدار، همچنان با من
درودحس شفاعت، مرا ببر با خود
سلام حال زیارت، کمی بمان با من
#
سفر تمام شد و در کنار سفرهی صبح
نشستهام من و یک داغ بینشان با من
به یاد پرچم سبز تو چای مینوشم
جوانه میدهد از شوق استکان با من
#محمد_مرادی
#شعر_آیینی
#امام_رضا
https://eitaa.com/mmparvizan
خواندیم از رواق تو قرآن را
دیدیم بر ضریح تو باران را
هم از تو بود آتش دل هامان
هم در تو یافتیم گلستان را
بر ما بپاش خاک قدم هایت
از ما بگیر در عوضش جان را
ای ملجأ کبوتر و آهو، کاش
فکری کنی غریبی انسان را
جان تو روشن است، رضا جانم
روشن بتاب مشرق ایران را
سجاد حیدری قیری
نذر امام مجتبی (ع)
تو شاه بیت شعر ناب اهل بیتی
در روشنی چون آفتاب اهل بیتی
در بیت بیت دفتر شعر خداوند
تنها ترین شعر کتاب اهل بیتی
#حسین-کیوانی
"از مشهد توس تا مشهد مقدس"
اگر متون ادبی پارسی را در جایگاه یکی از اسناد اجتماعی_ تاریخی در نظر بگیریم؛ در خلال آنها اشاراتی یافت میشود که میتواند مویّد جایگاه حرم امام رضا(ع) در خراسان کهن باشد.
چنانکه در متون عرفانی و برخی دیوانهای کهن دیده میشود؛ واژهی مشهد در معنای مکانی مشخص، از دیرباز در ادبیات سیاسی و دینی منعکس بوده است؛ با این تفاوت که در اغلب اشارات موجود، از این واژه در مفهوم "شهادتگاه بزرگان دینی و فرهنگی" استفاده شده است. حتی در دیوان عنصری هم به این واژه اشاره شده و شاعران و نویسندگان کهن، برای تبیین این واژه از کلماتی اضافی پس از آن استفاده کردهاند.
در شعر و متون نیمهی نخست سدهی پنجم به بعد، بارها کلمهی مشهد نمودیافته که برخی در ترکیبات مشهد توس و مشهد علیبن موسیالرضا آمده و معرِّفِ مرقد امام رضا(ع) است و در برخی نمونهها به مشهد امام علی(ع) و شهدای کربلا و دیگر بزرگان اشاره شده است:
سواد ساحت فرغانهی بهشتآیین
چو کربلا همه آثار مشهد شهداست
(دیوان عمعق بخاری)
برای مثال فلکی شروانی در سوگندنامهاش، به روضهی پیامبر و مشهد علی(ع) قسم خورده است:
به هشت قصر معمّر به هفت نور مقوّم
به نور روضهی سیّد به خاک مشهد حیدر
(دیوان فلکی)
خاقانی هم در شعری از زیارت مشهد امیرالنحل(امام علی) یاد کرده است:
پس به کوفه مشهد پاک امیر النحل را
همچو جیش نحلجوش انسی و جان دیدهاند
(دیوان خاقانی)
در متون تاریخی چون تاریخ بیهقی و متون عرفانی نظیر طبقاتالصوفیه؛ بارها به مشهد توس و مشهد علیبن موسیالرضا اشاره شده است. در برخی کتب دیگر چون: اسرارالتوحید و سفرنامهی ناصرخسرو به دیگر مشاهد (شهادتگاهها) تلمیح شده و بسیاری از شاعران نیز به کلمهی مشهد(بدون اضافه و توضیح) در مفهوم مطلق شهادتگاه اشاره کردهاند.
بر اساس متون ادبی در دست، تا میانهی سدهی پنجم نویسندگان و شاعران فارسیزبان، برای مشخصشدن مراد خود از کاربرد کلمهی مشهد، پس از آن توس یا نام امام رضا(ع) یا دیگر بزرگان مورد نظر را افزودهاند؛ ویژگیای که حتی در متون پس از این دوره نیز تا حدودی کاربرد داشته؛ اما از اواخر سدهی پنجم به دلیل شهرت روزافزون زیارتگاه امام هشتم(ع) بهویژه در خراسان، برخی شاعران کلمهی مشهد را بدون قید(چون مدینه در مدینهالنبی)، به معنای شهر کنونی مشهد به کاربردهاند؛ گویا کمکم این واژه به معنای شهر شهادت امام رضا(ع) در میان ایرانیان کاربرد یافته است.
نخستین اشارهی اینگونه در اشعار، مربوط به دیوان امیرالشعرا معزی(ف ۵۱۸_۵۲۱) است که در ستایش یکی از ممدوحانش، از شهرت شهر مشهد به دلیل زیارتگاه امام هشتم یاد کرده است:
ز بورضاست جهان را همیشه نور و نوا
چنانکه زینت و زیب از رضاست مشهد را
(دیوان معزی)
معزی در مدحی دیگر نیز به واژهی مشهد در جایگاه شهر مشهد مقدس اشاره کرده است. با توجه به اینکه ممدوح معزی ابورضا، در حدود سال ۴۷۶ منصب داشته، میتوان تایید کرد که در این زمان، مخاطبان ادبیات رسمی واژهی مشهد را در جایگاه شهر مقدس مشهد میشناختهاند؛ هرچند در ادبیات مجاوران حرم، این واژه محتملا از سدهی سوم با همین تلقی متداول بوده است.
از قصیدهی مشهور سنایی در جایگاه نخستین ستایش کامل و مستقل امام رضا(ع) در شعر فارسی نیز که حدود سال ۵۰۰ سروده شده، میتوان دریافت که شهر مشهد در این دوره حرمت و حریمی مذهبی یافته بوده است:
دل را حرمی است در خراسان
دشوار تورا به محشر آسان
...از رفعت او، حریم مشهد
از هیبت او، شریف بنیان...
(دیوان سنایی)
در اسرارالتوحید محمدبن منور هم در توصیف مشاهد زمان، بارها از صفت "مقدس" استفاده شده؛ نکتهای که یادآور زمینههای شکلگیری شهرت "مشهد مقدس" در روزگار ماست.
#شعر_دینی
#ادبیات_شیعی
#امام_رضا
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan