ای مردِ بی پایان
چه دلهره ی بی پایانی !
به ساعت هشت
به زمان هشت
یا امام رضا!
غروب
دعای توسل
دست به دعا دل ها به درد آمدند
چشمها فوران کردند
دستها به آسمان پرکشیدند
دلها غمگین
لحظه ها سنگین
موسیقی پر سوزگریه
ای دلسوز کشور
ای شبت کشور
ای روزت کشور،
ای دستگیر نداری ها
ای چشم بیداری ها
ای مرد سفرهای سخت
سفرهای تا دیروقت
سفرهای بی سُفره
سفرهای بی پاداش
ای مرد ادب و خاموشی
مرد عفو و چشم پوشی
نامت
تا همیشه
در بارگاه خدمت
در کلبه ی دلجویی ها
جاودانه است
و
عکست
تا همیشه
بر دیوار دل ها،
نصب خواهد بود
آه ای ابراهیم
که در آتش سانحه سامان گرفتی
آن آتش
بر تو گلستان بود،
گلستان باد!
زلیخا بنی ایمان
faghani.gif
7K
بابا فغانی شیرازی از آخرین شاعران سبک عراقی در سدهٔ نهم هجری بود که برخی او را از پیشگامان سبک هندی و به ویژه سبک وقوع در شعر فارسی میدانند. و در جوانی به هرات سفر کرد و به ملاقات جامی رسید. از طریق او با عرفان آشنا شد. پس از چندی به آذربایجان و سپس به خراسان و فسا رفت و در آخر در طوس ساکن شد. در سال آخر عمر از میگساری توبه کرد و در مشهد ساکن شد.
بابا فغانی در ۹۲۵ هجری قمری درگذشت. اواخر زندگی او مقارن با سلطنت شاه اسماعیل صفوی بود.
#معرفی_شاعر #بابافغانی
یا امام زمان(عج):
کاش ما با تو سر صحبتمان گل می کرد
به تو بیش از همگان رغبتمان گل می کرد
و تو می آمدی و در گذر کوچه ی عمر
غنچه غنچه دل پر محنتمان گل می کرد
می رسیدی تو به همراه نسیم و باران
و کویـر عطشِ غربتمان گل می کرد
با تو شب از دل تنهایی ما پر می بست
صبح در گوشه ی هر خلوتمان گل می کرد
گر تو می آمدی ای چشمه ی آیینه و نور
پیچک عشق تو بر قامتمان گل می کرد
کاش می شد به رگ غیرتمان بر می خورد
یا که ما با تو سر صحبتمان گل می کرد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#علی_حسینقلی_زاده
May 11
فرصت عشق مهم نیست اگر کم باشد
لیک حوای کسی باش که آدم باشد...!!!
#جلال_پرآذر
عشق، امید ، انتظار...
جستجو در نحوه ی کردار این و آن خطاست
چشم می بیند ولی دل آه و زاری می کند
چشم ِ خود را بر نظربازی ِ بدکاران ببند
چشم ِ بسته می تواند، بردباری می کند
هر کسی کو بردباری می کند بی قید و شرط
خویش را سرشار ِ شوق رستگاری می کند
هرکسی با غمگساران رفت، غمگین می شود
هر کسی از غم رها شد پایداری می کند
در هجوم مشکلات زندگی خود را نباز
مرد اهل زندگانی ، پافشاری می کند
عشق را تقدیم سیّاسان بی ایمان مکن
عاقبت روزی تو را از خود فراری می کند
"یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور"
ای بسا یعقوب که چشم انتظاری می کند
"ای زلیخا دست از دامان یوسف باز دار"
او زمستان را به لطف خود بهاری می کند
خوشدلی گر اتفاق افتاد از دستش مده
این پدیده هر کجا شد شهریاری می کند
آفرین بر آن رفیقی کز رفیقش دل نکند
از برای عهد و پیمان استواری می کند
#محمد_جعفر_زارع_خوشدل ۱۰۰۹
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3838312753Cd75444eef6
تلگرام
https://t.me/khoshdeltanzjedi
#قطعه #امیدواری #انتظار #وفاداری #عشق_زندگی #زمستان_سرما #بهار #شعر_ادبیات_شاعر #اشعار_آئینی_اجتماعی_عاشقانه
🌱 سلام ودرود به دوستان محفل قند پارسی
⭕️بعد از برنامه آیین رونمایی از کتاب (شی رس خاتون) دکتر کافی
در صورت تمایل می توانند ،فیلم یا تئاتر،هرکدام دوست داشتند ،ببینند!
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
رباعی
رو کرد به آسمان و از دنیا رفت
پژمرد چه شادمان و از دنیا رفت
خوشبخت گل است، گل... که قدر دو سه روز
خندید به این جهان و از دنیا رفت
#حامد_طونی
فریبا کریمی نویسنده:
تیله های رنگ رنگی
ـ محمد بیا عزیزم
این تیله هارابرای تو خریدم
میدونم تیله بازی را خیلی دوست داری
ولی باید قول بدهی بعد از نوشتن
تکالیفت با آنها بازی کنی
- وای شکرا امی شکررا امی
چه رنگهای قشنگی دارد ،قرمز،سفید،سبز...
- بله جان دلم مثل چشمهای زیبای تو
- اجازه هست بروم به حبیب. نشان دهم ؟
- برو ولی زود برگردد و تکالیفت را انجام بده
- چشم امی زود. میایم
با اسکیتهایم میرم ...
محمد با اسکیت هایش در حالی
که مشتش پر از تیله های رنگی بود
در راه آسمان پیش میرفت
صدای انفجار مکرا در غزه شنیده میشد
هوهو. چی چی
قطار ما خوشحال
هو هو چی چی
داره میره خراسان
مامان داره میخنده
خواهرم خوشحال
میریم به مشهد
ما سه تایید مسافریم
میریم زیارت
هو هو چی چی چی
مادر میگه
امام رضا
خیلی دوستون داره
دعا کنید برای همه
قطار ما خوشحال
میریم سفر سوغاتیا
میخریم
برای آقا جون و مامان جون
عمه ها و عموها
خاله پری دایی رضا
هو هو چی چی
قطار ما خوشحال
مامان آورده همراش
عکس بابا تو جبهه
تا بابا هم
بیاد سفر
پیش امام رضای مهربون
پنجره فولاد
اسمت را هجی میکنم
دو بخش است
بخش اول تو
بخش دوم تو
دوست داشتنت
را کبوترانه پرواز میدهم
تا صحن و حرم
اذن ورود
سلام بارانی
سبد سبد حاجت
مینشینم
پای پنجره ای از نور
تو میایی
عطر یاس
میپیچد
کبوتران پر میکشند
آسمان
بر زمین
غبطه
میخورد
با تو ای
رضای حق
آهوی دلم
گمشده
در کوچه های غم
هراسان
پی پناه آمده
ای ضامن آهو
فریبا کریمی
« مِیِ وَدّود »
من تشنه لبم ساقی ، تن خسته خمار آلود
لطفـی کن و جـامم را پـر کن ز مِی وَدّود
از خمکده بیرون آر ، آن کهنه شرابت را
تا پاک شود شاید ، این سینهٔ زنگ اندود
اندوه جهان در دل ، بی مِی چو نگه دارم؟
میخانه گلسـتان کن ، در آتش این نمـرود
هر سو نِگهم افـتد ، زین دیر خراب آباد
ویرانه سـرا بینم چـون عـاقبت اُخـدود
جـز گوشـهٔ این خلـوت ، ایمنکـده جـایی کـو؟
آنجا که شود یک دَم بی وحشت و بیم آسود
گر لشـکر غـم اینک ، خیمه زده بر دل ها
مطرب ، به مصافش رو با نای نِی داوود
ای دلـبرِ مـا بردار ، از چهـره نقـابت را
کن جلوه حسنت را در چشم جهان مشهود
نومــید مشـو افراز از حسـرت دیدارش
کو صبح امید آید ، از ره رسد آن موعود
علی رضا افراز
سجده های سرسری
وا می کنی سجاده نیلوفری را
بالا می آری دستهای مادری را
الله اکبر در نمازت می توان دید
صد نه هزاران جلوه از پیغمبری را
ذکر قنوتت درس ایثار است وقتی
بر خود مقدم می نمایی دیگری را
ای در رکوعت هیبت صد کوه جاری
با سجده ات بردی دل حور و پری را
اوج نمازت اشهد انّ علیاً
تعلیم دادی عشق مولا حیدری را
بانو نمازت روح ایمان است زیرا
تا پای جان کردی حمایت رهبری را
این شعر را نذر شما کردم که بخشند
بر من گناه سجده های سرسری را
مژگان دستوری
تیسفونم،یادگار دوره ی ساسانی ام
ظاهری آرام دارد باطن طوفانی ام
رفتی و ویرانه کردی این منه دیوانه را
این دل ویرانه ماند وبی سر و سامانی ام
دوستت دارم ولی افسوس دیگر نیستی
از غمت من ماندم ودل مانده وحیرانی ام
گوشه گیرم در سه گوش کلبه ی تنهای خویش
یا به پشت میله های عاشقی زندانی ام
چون دمای عشق توهر لحظه جور دیگریست
گاه گاهی زیر صفری گاه می سوزانی ام
قایقم را موج بی رحمی زد ودر هم شکست
در میان موجها ،در اوج سرگردانی ام
همچوپیچک دور من پیچیده اینک عشق تو
مثل قطره در دل گرداب میپیچانی ام
زهره ی شیری نهفته در دل هر عاشق است
بی خبر از جاده های عشق می ترسانی ام
روح الله همت
امام رضا ( ع)
غسل می کنم در اشک و پا به صحن می گذارم
تمام سلول هایم رضا رضا می گوید
لازم نیست به ضریح مشرف شوم
یا به رواق ها برسم
هر قالی که در صحن فرش است
شبستان مسجدی است
زلیخا بنی ایمان
به دولت گستاخ امارات و اتحادیه اروپا :
از آن زمان که به صدامها ضمان دادید
به مرگ، تیر و به دست ستم کمان دادید
کبود شد یمن از تازیانههای شما
به دشت روشن او رنگ ارغوان دادید
به غیر بمب چه بر تارک زمین زدهاید؟
به غیر برج چه چیزی به آسمان دادید؟
چه برجها که ملاتش ملال انسانهاست
چه رنجها که به انسان خاوران دادید
بهار وعدهتان بود! پس تبر ز چه روی؟
به دستهای گرهخوردهی خزان دادید؟
به نام توسعه، (خوردید و) توسنی کردید
به کام توله سگ انگلیس، نان دادید
کجا برای شغالان، دمی تکان دادهست؟
سگی حقیر، چنان که شما تکان دادید
گشودهاید شبانه دری به شبروها
به گرگ در بغل برهها امان دادید
کدامتان نگشوده دری به روبه پیر؟
کدامتان به فدای وطن، جوان دادید؟
به رغم خیل شهیدان ما، یکی دو مثال
بیاورید اگر عاشقانه جان دادید!
شما تجارتتان نفت و خون و دخترکان،
شما که غیرت و ناموس، رایگان دادید
آهای فاحشهها! (بیگمان) خطرناک است
علاقهای که به ″تنبان″ ما نشان دادید!
محمد محمدیرابع
۲۴ آذر سالروز درگذشت حبیب ساهر "معروف به اولکر"
(زاده اردیبهشت ۱۲۸۲ میانه -- درگذشته ۲۴ آذر ۱۳۶۴ تهران) شاعر، داستاننویس و مترجم
او شاعر آذربایجانی و محقق ادبیات ترکی بود که دوران دبیرستان را با محمدحسین شهریار هممدرسه شد و به گمان بسیاری، منظور شهریار از: «شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر»، ساهر بودهاست.
وی در سال ۱۳۰۶ به استانبول رفت و به تحصیل جغرافیا پرداخت و لیسانس گرفت و هنگام تحصیل نامش را به ساهر تغییر داد. "ساهر به معنی شب زندهدار است."
وی در سال ۱۳۱۳ به میهن بازگشت و در وزارت معارف دبیر جغرافیا شد و سپس به زنجان رفت و ازدواج کرد و صاحب دختری بهنام منیژه شد.
از او آثاری به سه زبان ترکی، فارسی و فرانسوی منتشر شدهاست. همزمان با تقی رفعت و قبل از ظهور نیما، ساهر شعرنو فارسی سرود و سبک جدیدی را در شعر ترکی بنیان گذاشت و بدینگونه بود که عنوان «پدر شعر نو ترکی ایران» درمورد او بهکار رفت.
اکنون در دانشکدههای ادبیات ترکیه و جمهوری آذربایجان، دانشجویان دورههای عالی ادبیات ترکی، برای فارغالتحصیل شدن باید در کنار سایر دروس خود، درسی سه واحدی بهنام ساهر شناسلیق (ساهرشناسی) را هم بگذرانند. ظرایف ادبی اشعار ترکی ساهر، همچون «حیدربابایا سلام» شهریار، آنچنان گسترده و غنی است، که تاکنون قریب ۶ موضوع پایاننامه دوره دکترا و کارشناسی ارشد را بهخود اختصاص دادهاست.
آرامگاه وی در بهشت زهرا است.
کتابشناسی
مجموعه آثار فارسی ساهر:
شقایق (مجموعه شعرنو و کهن) ۱۳۲۲ – تبریز
سایهها (مجموعه شعرنو و کهن) ۱۳۲۴ – تبریز
اشعار برگزیده (مجموعه شعر) ۱۳۲۶ – اردبیل
افسانه شب (مجموعه شعر) ۱۳۲۵ – تبریز
خوشهها (مجموعه شعر) ۱۳۳۳ – قزوین
جغرافیای ایالت خمسه ۱۳۳۷ – قزوین (اثر علمی – تحقیقی درباره جغرافیا)
اساطیر (مجموعه شعر) ۱۳۴۵ – قزوین
اشعار برگزیده (مجموعه شعر) ۱۳۴۷ – قزوین
کتاب شعر ساهر (۱) ۱۳۵۳ – انتشارات نبی تهران
کتاب شعر ساهر ۲ – ۱۳۵۴ – انتشارات گوتنبرگ تهران
میوهگس (مجموعه حکایات و خاطرات) ۱۳۵۴ – انتشارات گوتنبرگ تهران
ادبیات منظوم ترکی "آنتالوژی، مشتمل بر شرح حال بیش از صد شاعر ترک زبان اهل ترکیه ۱۳۵۶ – انتشارات دنیای دانش تهران"
کتاب شعر ساهر (۳)
ترجمه اشعار شارل بودلر فرانسوی به فارسی
مجموعه آثار ترکی ساهر:
لیریک شعر (مجموعه شعر) قزوین ۱۳۴۴
کوءشن (مجموعه شعر) تهران ۱۳۵۸
سحر ایشیقلانیر (مجموعه شعر) تهران ۱۳۵۸
سوءنمین گونشلر (ترجمههایی منتخب از آثار کلاسیک فارسی بهترکی) تهران – ۱۳۶۱
داغینیق خاطره لر (مجموعه خاطرات) تهران ۱۳۶۱
قیزسسی، قیزیل سسی، قازان سسی (رمان)
خاطره لر یا حیاتین یئددی بوروقلاری (خاطرههای یا هفتخوان حیات)
خاطره لر، باشاگلن چیکیلیر
ترجمه جزء آخر قرآن کریم، بخشی از غزلیات حافظ، شصت رباعی اصیل و ناب از خیام، گلستان سعدی و بسیاری آثار دیگر را بهصورت منظوم به زبان ترکی معاصر.
پاسبان زینبیه
به میدان شدی تا حرم زیر چترِ
نگاه قساوت، دَمی هم نباشد
برای یتیمان سوری، پناهی
شدی تا لب دِشنه، مَحرم نباشد
زدی دل به دریا، سفر کردی از شهر
ندیدی به خود بیتفاوت بمانی
شنیدی حرم رو به مرز سقوط است
ندارد به چنگال داعش امانی
شنیدی که دشمن در آن سوی مرز است
زمین و زمان را به آتش کشیده
شنیدی که غیرت به عالَم نباشد
و مردانگی در کفن آرمیده
دلیرانه پا را به میدان نهادی
گرفتی به کف، تار و پود تَنَت را
حرم را به آغوش خود بَرکشیدی
که مأیوس سازی فقط دشمنت را
نمیشد که تو بیتفاوت بمانی
در اینجا نشانهای ذبحی عظیم است
همه باد مُهلک، همه زخم طوفان
تن شاخه محتاجِ دستِ نسیم است
چرا پیش چشم پدر، کودکی را
به سلّابه های جنون میکشانند
به نام خدا، دِشنه را بر گلوی
غزالان آیینهگون مینشانند
به دستار ایمان، به شمشیر غیرت
تو رفتی که "هَل مِن مُبارز" بخوانی
شَوی پاسبان حرم،زینبیه
که وهّابیت را از آنجا برانی
چه غم داری از اینکه در جاده ی وصل
خطرهای عاشق شدن، بیشمار است
اگر سَر دهی تن به ذلّت نیاری
شهادت در این راه، یک افتخار است
قاسم یزدانی
شیراز