✅ شب چله
#شب_چله
#چله
🔷 بلند ترین شب سال را ایرانیان با جشن و شادی و شب زنده داری سپری می کنند. گروهی این جشن را چله و گروهی دیگر آن را یلدا می نامند.
🔶 زمین هر ساله در روز نخست دی ماه به انقلاب زمستانی خود می رسد، ساکنین نیمکره شمالی زمین در این روز بلند ترین شب و کوتاه ترین روز سال را تجربه می کنند.
🔷 اما چرا این جشن، چله نامیده می شود، به راستی واژه چله بر گرفته از چهل و ریخت کوتاه شده چهله است و نشان دهنده گذشت یک دوره زمانی چهل روزه است.
🔶ایرانیان در روزگاران کهن، یک نوع گاه شماری کلی نگر هم داشتند. این گاه شماری بیشتر در کارهای کشاورزی و دامپروری کاربرد داشت. آنها دو هنگام از سال را به نام چله میشناختند.
🔷چله تابستان که از روز نخست تیر شروع میشد و چله زمستان که از روز نخست دیماه. چلهها هر کدام به دو دوره تقسیم میشدند؛ چله بزرگ و چله کوچک. چهل روز ابتدایی را چله بزرگ و بیست روزِ بعد را چله کوچک مینامیدند.
🔶چله بزرگ زمستان که درست پس از شب یلدا آغاز میشود؛ شروع زمستان است و شدت سرما در آن بیشتر است. چله بزرگ به مدت چهل روز از روز نخست دی ماه تا دهم بهمن طول میکشد.
🔷 پس از آن، چله کوچک به مدت بیست روز شروع و تا اول اسفند ادامه دارد. شدت سرما در چله کوچک کمتر است و آسیب کمتری هم میرساند. چهار روز پایان چله بزرگ و چهار روز آغاز چله کوچک را، چهار چهار میگویند که نهایت شدت سرما در این مدت اتفاق میافتد
🔶 شب چله به راستی همان شب یلدا است. چون از فردای این شب، چله بزرگ زمستان آغاز میشود به آن شب چله میگویند.
🔷معنای واژه چله به راستی به یک دوره دراماتیک سال بر می گردد که در آن نیروهای فرا طبیعی با نهایت بی رحمی، ادامه زندگی را بر روی زمین مورد تهدید قرار می دهند. بی گمان این امر در مورد زمستان خیلی بیشتر از تابستان واقعیت دارد.
🔶 در بیشتر فرهنگ ها یلدا به معنی زایش خورشید می باشد. به راستی جشن شب یلدا یا چله جشنی به مناسبت شروع فرآیند پایان سرما با زایش دوباره خورشید در فردای بلندترین شب سال است. در روز نخست دی ماه، یعنی فردای شب چله یا فردای بلندترین شب سال، روزها آغاز به بلندتر شدن میکنند و این یعنی آغاز مردن دیو سرما و زایش دوباره خورشید.
🔷چنین می نماید که در گذشته، جشن چله بعد از گذشت بیشتر روزهای سرد سال برگزار میشد و فلسفه وجودی آن، نه پاسداشت سرما و زمستان، بلکه برعکس، جشن زایش خورشید و آغاز فرآیند گرمتر شدن است.
🔷 ایرانیان در شب بلند سال، پیش از چله بزرگ که رفته رفته سرما به اوج خود می رسد، گرد هم می آیند و با بر پایی جشن می کوشند بر سیاهی این شب بلند زمستانی پیروز شوند.
🔶 واژه چله در زبان پارسی و پارسی زبانان از کاربر گسترده ای برخوردار است و در ترکیب هایی همچون شب چله، جشن چله، شب چله ای ،چله نشینی، چله گرفتن به کار رفته است.
🔶 با این همه هیچ نشانه ای از آن در نوشته های پهلوی یافت نمی شود و همچنین در نوشته های کهن ادب پارسی، از چله به عنوان جشن یاد نمی شود. بنابراین نمیتوانیم با قاطعیت بگوییم که چله در روزگاران پیش از اسلام وجود داشته یا نه.
🔷 اما اطمینان داریم که جشنهایی با هدف پایان فصل سرما و زایش دوباره خورشید در آن روزگاران وجود داشته و جشن چله یا جشن یلدا از گونۀ همان جشنها، جشنی برای بزرگداشت گرما در برابر سرما بوده است.
🔶ابوریحان بیرونی در کتاب آثار الباقیه که به شرح جشن های ایران باستان می پردازد به طور مستقیم نامی از چله نمی برد و تنها به جشن نود روزه اشاره می کند. ابن خلف تبریزی در کتاب برهان قاطع که از یلدا به عنوان دراز ترین شب سال نام می برد، از چله نام نمی برد.
🔶در گویش مازندرانی شب چله را " چله شو" و در گویش بختیاری و زبان کردی " شو چله" گویند. در گویش محلی بیرجند چله بزرگ را "چله کلو" و چله کوچک را "چله خرد"می نامند. آذری زبانان نیز شب چله را "چیلله گئجی سی" می نامند.
📚 بن مایه ها
🔶 گاه شماری و جشن های ایران باستان؛ شادروان هاشم رضی
🔶 چند چهره کلیدی در اساطیر گاه شماری ایرانی ؛ انا کراسنوولسکا؛ برگردان: ژاله متحدین
🔶 چله یا یلدا، کدام درست است؟ نویسنده: شاهین سپنتا
📍 کتاب های پیشنهادی استاد #شاهپور_پساوند
🔸 #نویسنده
#معرفی_کتاب_ارشاد_فارس
🔸 بادبادک باز ، #خالد_حسینی
🔹 از اسطوره تا تاریخ ، #مهرداد_بهار
🔸 نوشتن برای ایران ، #ناصر_علیخواه
🔹 شاخه زرین ، #جیمز_جورج_فریز
🔸 زنی در برلین ، #مارتا_هیلرز
🔹 زندگی تحلیلی فردوسی ، #شاپور_شهبازی
🔸زن در شاهنامه ، #جلال_خالقی_مطلق
🔹شعر و کودکی ، #قیصر_امین_پور
🔸 شعر کودک از آغاز تا امروز ، #علی_موسوی_گرمارودی
🔹 دیروز و امروز شعر فارسی، #ضیا_موحد
#قرارگاه_شهید_آوینی_فارس
#انجمن_آثار_و_مفاخر_فرهنگی_فارس
#اداره_کل_فرهنگ_و_ارشاد_اسلامی_فارس
🔸ارتباط با ما:
🔻🔻🔻
Eitaa.com/farhangi_fars
⭕️ فراخوان جشنواره ملی شعر مهدوی اقوام ایرانی🇮🇷
از سری برنامههای چهارمین جشنواره علمی، فرهنگی و هنری امامت و مهدویت.
🔹دانشگاه آزاد اسلامی استان کهگیلویه و بویراحمد 🔹
پذیرای اشعار مرتبط با فرهنگ انتظار و مهدویت از تمامی قومیتها و گویشهای ایرانزمین هستیم.
شرکت در جشنواره برای عموم آزاد است.
✅ مهلت ارسال آثار:
۱۰ دی ۱۴۰۳
✅ تاریخ اختتامیه جشنواره:
۱۷ بهمن ۱۴۰۳
✳️ سامانه همایش و ارسال اشعار:
https://emamat.iau.ir
🔹شماره هماهنگی:
۰۹۳۶۷۱۴۹۹۷۹
⭕️ مزایای شرکت در جشنواره:
۱. دریافت گواهینامه معتبر.
۲. چاپ اشعار در مجموعه اشعار برگزیده جشنواره.
۳. کسب جوایز.
🏆 جوایز جشنواره:
برگزیدگان اول:
۵۰ میلیون ریال.
برگزیدگان دوم:
۳۰ میلیون ریال.
برگزیدگان سوم:
۱۵ میلیون ریال.
♦️نشانی دبیرخانه:
یاسوج، دانشگاه آزاد اسلامی، معاونت فرهنگی و دانشجویی.
برای صبح شدن
نه به خورشید نیاز است
نه خندههای باد
چشم هایت را که باز کنی
موهایت که پریشان بشود
زندگی
عاشقانه طلوع خواهد کرد...
#شمس_لنگرودی
.ِ❥
هرچه با تنهایی من آشنا تر میشوی
دیرتر سر میزنی و بی وفا تر میشوی
هرچه از این روزهای آشنایی بگذرد
من پریشان تر، تو هم بی اعتناتر میشوی
من که خرد و خاکشیرم! این تویی که هر بهار
سبزتر می بالی و بالا بلاتر میشوی
مثل بیدی زلفها را ریختی بر شانهها
گاه وقتی در قفس باشی رهاتر میشوی
عشق قلیانی است با طعم خوش نعنا دوسیب
می کشی آزاد باشی، مبتلاتر میشوی
یا سراغ من می آیی چتر و بارانی بیار
یا به دیدار من ابری نیا... تر میشوی
#حامد_عسکری
لبخند تو خلاصه ی خوبی هاست، قیصر امین پور
لبخند تو خلاصه ی خوبی هاست
لختی بخند، خنده ی گل زیباست
پیشانی ات تنفس یک صبح است
صبحی که انتهای شب یلداست
در چشمت از حضور کبوترها
هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست
رنگین کمان عشق اهورایی
از پشت شیشه ی دل تو پیداست
فریاد تو تلاطم یک طوفان
آرامشت تلاوت یک دریاست
با ما بدون فاصله صحبت کن
ای آنکه ارتفاع تو دور از ماست
در خانهی ویرانه تقلا کردیم
تا آینهای شکسته پیدا کردیم
آنگاه در آن آینه چون خیره شدیم
تنهایی خویش را تماشا کردیم
#سینا_سنجری🌱
۲۹ آذر سالروز درگذشت گلچین گیلانی
(زاده ۱۱ دی ۱۲۸۸ رشت -- درگذشته ۲۹ آذر ۱۳۵۱ انگلستان) شاعر
او در دارالفنون تحصیل کرد و شاگرد استادان عباس اقبالآشتیانی و وحید دستگردی بود و از تشویق دستگردی در زمینه سرودن شعر و نشر برخی از آنها در مجله ارمغان بهرهمندی یافت.
وی برای ادامه تحصیل رشته زبان و ادبیات فرانسوی "درسهای فلسفه و علوم تربیتی" را در دارالمعلمین عالی و دانشگاه تربیت معلم برگزید. او پس از فراغت از تحصیل، در آزمون اعزام دانشجو به اروپا شرکت کرد و در سال ۱۳۱۲ از راه بندرانزلی به روسیه و اروپا رفت و سرانجام در انگلستان ساکن شد..
پس از آموختن زبان انگلیسی، با توجه به رشتهای که وزارت معارف ایران برای او مقرر کرده بود، به تحصیل در رشته ادبیات انگلیسی پرداخت اما پس از مدتی بیعلاقگی خود را به این رشته نشان داد و با وجود مخالفت مقامات مسئول ایرانی، با گذراندن دوره مقدماتی به تحصیل در رشته پزشکی دانشگاه لندن مشغول شد.
وی مشغول تحصیل در رشته پزشکی بود که شعلههای جنگ جهانی دوم درگرفت و تحصیلش مدتی به تعویق افتاد اما به خلاف دیگر دانشجویان ایرانی، در انگلستان ماند و با گویندگی در فیلمهای خبری و اخبار رادیو با ترجمه اخبار و حتی رانندگی آمبولانس، آن شرایط دشوار را سپری کرد. تحصیلات گلچین در پزشکی عمومی و دورهی تخصصی بیماریهای گرمسیری، سرانجام در سال ۱۹۴۷ به پایان رسید، اما او در لندن اقامت کرد و به ایران بازنگشت. در این شهر مطب داشت و مشاور پزشکی سفارت ایران در لندن بود. علاوه بر این، از کمک به ایرانیانی که برای معالجه به انگلستان میآمدند، دریغ نمیکرد.
گلچین با ای، جی، آربری، ایرانشناس نامور انگلیسی دوستی داشت. شعرهای او را به انگلیسی برگردانده و شرحهایی درباره آنها نوشته است. مسعود فرزاد، که سالها در انگلستان اقامت داشت، دوستی صمیمانهای با گلچین داشت. برخی شاعران و نویسندگان و ادیبان ایرانی که به انگلستان سفرهایی داشتند نیز با او دوستی یافتند: رعدی آذرخشی، ناتل خانلری، صادق چوبک، اسلامیندوشن، محمد زهری، ابتهاج "ه.ا.سایه" هم که پسرخاله گلچین بود، دیدارهایی با او در انگلستان داشتند.
شعر معروف "باز باران با ترانه" که در کتابهای درسی قدیم چاپ شده بود از گلچین گیلانی است.
غلط کردم که دست از دامن لطفت جدا کردم
پشیمانم که مشتی بنده را عمری خدا کردم
غلط کردم که عزت را دو زانو خاک ره کردم
پشیمانم که با زحمت گدایی از گدا کردم
تکدر بود، حسرت بود، حرمان بود محصولش
به هر سمتی به جز سمت نجیب تو دعا کردم
چه حاصل داشت امّیدم به مردم جز پشیمانی
پشیمانم که از هر کس جفا دیدم،وفا کردم
تمام گنبد و گلدسته هایم ریخت، ویران شد
به جز سنگی که با یاد تو در قلبم بنا کردم
خداوندا حلالم کن که می دانی پشیمانم
غلط کردم که این سی سال دستت را رها کردم
سجاد حیدری قیری
🌹یلــدا🌹
وآذر خانم دختر ته تغاری پاییز،
پاورچین پاورچین
واپسین قدم های طنازش را نثار کوچه باغهای هزار رنگ پاییز میکند.
آذر خانم، بقچه سپیدی را به دستهای آکنده از امید یلدا خانم، مهربانوی سپید بخت زمستان میسپارد.
یلدا خانم دختری با کوله باری از مرواریدهای برف و باران،موهای مشکی بلندش را با عشق شانه میکشد تا دلبرانه،
همراه با اولینگامهایش مجلس بزم طبیعت را گرم و گرمتر کند.
و عشق و صمیمیت را به یمن ورودش در دلهای سرد بنشاند واز خود خاطرهای رنگین در سرزمین دلها به یادگار بگمارد.
او قناری های عاشق را به خوانش سرود دل انگیز حافظ و شاهنامه، نوید میدهد و
یادگار آیین سنتی را سال به سال و نسل به نسل به دوش میکشد
تا مردمان سرزمین پارس هویت اجداد خویش را پاس بدارند،
و گرد و غبار فراموشی را از چهره هویت و فرهنگ اصیل ایرانی بزدایند.
مهربانوی بلند قامت یلدا می آید تا بگوید، اگر چه روزگار بی وفا همیشه بر ریل خوشبختی و سعادت به مسیر خود ادامه نمیدهد
ولی
باید دل خوشیهای کوچک را و
هویت اصیل مردمان پارس را قدم به قدم
و لحظه به لحظه
به وارثان فردای این مرز و بوم سپرد
تا بار دیگر حافظها و فردوسیهای زمان قدعلم کنند،
ولوح زرین افتخار ایرانی را بر بلندای زمین و زمان
تا روزگاران بعد به منصه ظهور بنشانند،
یلدا خانم!
امیدست به یمن قدوم مبارکت
بقچه رنگین کمانت لبریز از مرواریدهای نقره گون برف و باران باشد،
و نای خشکیده طبیعت را
روز به روز پر آبتر سیرابتر نماید.
خوش قدم باشی دختر ارشد برف و باران!
ک.قالینی نژاد_افروز
پیشاپیش یلداتون پر از گرمی و صمیمیت🌹🌹🌹
" یلدا را با دور همی ، بهاری کنیم "
پیرسوکا دارن میرن زمسّون از را رَسیده
کُلکُلاتیا میان باز ننهسرما رَسیده
همه رفتن زیر کرسی ، چَپیدن تو پَستوا
سرمُو بیداد میکنه آخِر دنیا رَسیده
باد و تیفونش آدم خشک میکنه عینِ چیچی
بالوبَندا زده برف ، صومِش به اینجا رَسیده
وقتی تَشبرق میزنه یا وقتی قُرتِراق میاد
همچی چیر میزنه بَچُو اِنگو هیولا رَسیده
دَس پَنوی چراغ بیگیر با احتیاط برو ، نَخُسی
داره جِلجِل میزنه ، آب زیر طاقّا رَسیده
بیبی در میاره از تو یَخدونش خُرمُوخَرک
جَمُمون جَمه بَبَم ، باز شب یلدا رَسیده
مُنج ومُنجَم میجُویم برنجَکِه کُرُنج کُرُنج
وقتِ ناخونک زدن به پِسّه مِسّا رَسیده
شب تار و ما بیدار و گل دوسی قصه میگه :
دل مجنون سُریده خبر به لیلا رَسیده
یاد تختِ حوضی و بساط نقّالی به خیر
حالو که وَجِش تلگرام و اینِستا رَسیده
سرتون درد نمیارم پریشُو خُو میدیدم
که هوا تَکِش شِکِسّه فصل گرما رَسیده
دیگه چِلّهی کوچیکو دس پاشه جم کرده بِرِه
عامونوروز اومده ، باهارِ زیبا رَسیده
هاجر جانثار
شیراز