eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
281 دنبال‌کننده
2هزار عکس
267 ویدیو
90 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
حکایت عابد و استخوان پوسیده از بوستان سعدی شنیدم که یک بار در حِلّه‌ای* سخن گفت با عابدی، کلّه‌ای که: من فَرّ فرماندهی داشتم به سر بر، کلاهِ مِهی* داشتم سپهرم، مدد کرد و نصرت، وِفاق* گرفتم به بازوی دولت،* عراق طمع کرده بودم که کرمان* خورم که ناگه، بخوردند کرمان،*سرم بکَن پنبه‌ی غفلت از گوشِ هوش که از مُردگان، پندت آید به گوش لفات: 🌺🌺🌺 حلّه، کوی، محله. مِهی: بزرگی. وفاق: موافقت، سازگاری. دولت: بخت، حکومت. کرمان: در مصراع اول: شهر کرمان. کرمان: در مصراع دوم: کِرم‌ها. کلیات سعدی، بوستان، باب اول در عدل و تدبیر و رای، ص ۲۳۲ و ۲۳۳.
سخنی از بوستان سعدی رفیق غایب رفیقی که غایب شد ای نیک‌نام دو چیزست ازو بر رفیقان، حرام: یکی آن که مالش، به باطل خورند دوم آن که نامش به زشتی برند هر آن کُاو بَرَد نام مردم به عار* تو چشمِ نکوگویی از وی مدار که اندر قفای* تو گوید همان که پیش تو گفت از پسِ مردمان کسی پیش من در جهان عاقل است که مشغول خود، وز جهان غافل است لغات: *عار: عیب. *قفا: پشت سر. کلیات سعدی، بوستان، باب هفتم: در عالم تربیت، ص ۳۵۲.