eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
265 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
245 ویدیو
88 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
2_5246768878138165354.pdf
20.83M
"به بهانه‌ی درگذشت شاپور جورکش" شاپور جورکش (۱۳۲۹فسا_ ۱۴۰۲ شیراز)، منتقد، مترجم و شاعر پیشرو فارس امروز درگذشت. خدایش بیامرزاد. فارغ از اشعار او که سبکی متمایز با بسیاری از شاعران و جریان‌ها دارد و کمتر مقبولیت عام و حتی خاص یافته، او را باید بیشتر منتقدی شعرآشنا دانست؛ هرچند تعریف او از شعر با غالب منتقدان روزگار ما متفاوت بوده است. کتاب "بوطیقای شعر نو" از او، از بهترین آثاری است که در معرفی شعر نیما و ویژگی‌های آن منتشر شده و توانسته مخاطب را به‌سوی فهمی درست از شعر نیما و پیروانش، هدایت کند. @mmparvizan
"شعر در قلمرو داستان: به بهانه‌ی درگذشت ابراهیم گلستان" بخش اول درباره‌ی پیوند شعر و داستان و مرزها و تمایزها و شباهت‌های آن‌ها بسیار سخن گفته‌اند. برخی تفاوت این دو گونه را در خاستگاه و شاکله‌ی فرمی آن‌ها می‌دانند. فرم شعر بر موسیقی زبان و آواها تناسبات لفظی_ زبانی سازگار است و فرم داستان بر روایت و نوع خلق آن در زبان. شاید به همین دلیل است که برخی داستان را قابل ترجمه و شعر را ترجمه‌ناپذیر دانسته‌اند. اینکه در فهرست صد اثر برتر کلاسیک جهان که روزنامه‌ی گاردین منتشر کرده، مجموعه‌ی گلستان و بوستان سعدی در کنار مثنوی معنوی، در جایگاه آثار داستانی قرار گرفته‌اند؛ نشان‌دهنده‌ی نوع مواجهه‌ی متفاوت مخاطبان با آثار منظوم ترجمه شده است؛ گویا مخاطب غیر فارسی چندان دریافتی از فرم شاعرانه‌ی این آثار ندارد. در ادبیات کهن فارسی، شعر و ادب داستانی(حکایت و قصه و...) همواره در کنار هم بوده‌است. خلق داستان‌های حماسی منظوم چون شاهنامه و عاشقانه‌های روایی شاعرانه چون خمسه و آثار مقلدان نظامی و حکایت‌های منظوم عرفانی، نشان‌دهنده‌ی آمیختگی شعر و داستان بوده است. از جهتی دیگر حکایت‌های منثور سعدی در گلستان، با استفاده از سجع و موسیقی خواسته و ناخواسته، در اغلب سطرها همسایه‌ی شعر شده است. در ادبیات معاصر، منتقدان و نویسندگان و شاعران، کوشیده‌اند به مرزی میان شعر و داستان دست یابند. اینکه براهنی در برخی انتقادهایش از شعر اخوان، روایت داستانی آثار او را مغایر شاعری می‌داند، بر آمده از همین نگاه است. شعرستیزی نویسندگان رئالیست اروپایی قرن ۱۹ و حتی برخی نویسندگان واقعگرای فارسی تا دهه‌ی چهل هم، موید تلاش‌ها برای مرزبندی شعر و داستان در تاریخ نقد ادبی بوده است. اما از دوران فراگیری آثار سمبولیست‌ها و سوررئالیست‌ها و برخی نویسندگان واقع‌گرای آمریکایی قرن بیستم، جریانی از ادبیات داستانی را می‌توان رصد کرد که به یکی‌شدن یا همسایگی شعر و داستان توجه داشته است. در داستان فارسی، به‌ویژه از دهه‌ی ۴۰ بسیاری از نویسندگان چون: ابراهیم گلستان، هوشنگ گلشیری و نادر ابراهیمی و دولت‌آبادی، متاثر از آثار نوبسندگان آمریکایی و اروپایی یا تاثیرپذیرفته از سنت‌های کهن ادب فارسی، برخی از ویژگی‌های زبان شاعرانه را وارد داستان کرده‌اند؛ همچنانکه در این دهه‌ها، بسیاری از ویژگی‌های ادبیات داستانی وارد شعر پسانیما شده است. در دهه‌های پس از انقلاب نیز این داد و ستد ادبی، میان شاعران و نویسندگان دیده می‌شود؛ تا آنجا که بسیاری از شاگردان و پیروان گلشیری و دیگر نویسندگان زبان گرا، بسیاری از عناصر شاعرانه آوایی یا لفظ‌گرایی نثر مصنوع(شاعرانه/منشیانه) را وارد داستان کرده‌اند که از آن میان، عباس معروفی و ابوتراب خسروی و شهریار مندنی‌پور، هریک شیوه‌ای خاص خود داشته‌اند. @mmparvizan
"رابطه‌ی خلق ادبی و رانندگی" واضح است که هیچ پیوند مستقیمی میان آفرینش ادبی و رانندگی وجود ندارد؛ هرچند مضمون و تصویر رانندگی بارها در اشعار و داستان‌ها نمود یافته یا ممکن است شاعر یا نویسنده‌ای شعر یا بخشی از داستان خود را در حال رانندگی نوشته باشد. با این‌حال، تمثیلِ رانندگی می‌تواند راهگشای بسیاری از مباحث نقد ادبی باشد. درباره‌ی رابطه‌ی فرم و محتوا و جدایی یا یگانگی این‌دو، در نقد ادبی بسیار سخن گفته شده است. مباحثی شبیه این را در گفتگوهای مربوط به دوگانه‌ی ذهن و زبان نیز می‌توان دید. اگر فرم را به خودرو و محتوا/معنا را به سرنشین(راننده و اراده‌ی او) تشبیه کنیم؛ خواهیم دید که در زمان خلق ادبی، به‌هیچ عنوان نمی‌توان/یا نباید حائلی میان فرم و محتوا در نظر گرفت. همانگونه که در زمان رانندگی، جدا شدن راننده از خودرو به سانحه یا توقف می‌انجامد؛ جدادانستن این دو ساحت در زمان نوشتن داستان یا شعر نیز محصولی موفق نخواهد داشت. اما از زاویه‌ی آموزش و نقد شعر و داستان، لازم است و گاه باید، این دو ساحت را از هم گسست. اگر آموزش را حالت ماقبلی و نقد و نظارت را حالت مابعدی در تمثیل خلق ادبی_رانندگی، در نظر بگیرم، مشخص است که همانگونه که راننده یا مکانیک یا متخصص سخت‌افزاری خودرو، در خودآگاه آموزش می‌بیند، شاعر و نویسنده نیز در ساحتی جدا از معنا، برای فرم آموزش می‌پذیرد و همانگونه که آموزش ذهنیت و مهارت رانندگی جدا از مسئله‌ی شناخت خودرو است، در آموزش نیز این ساحت جدا از هم تعریف می‌شود. البته ممکن است، فردی توانایی آموزش در ساحت‌های مختلف رانندگی/خلق ادبی را داشته باشد؛ اما آموزشگر داستان/شعر به‌ویژه در ساحت فرم، ضرورتا نمی‌تواند شاعر یا نویسنده باشد. منتقد ادبی نیز چون مامور راهنمایی و رانندگی یا متخصصان رانندگی، مسئول نظارت بر رانندگی/خلق ادبی است. چه‌بسا ناظران رانندگی که خود رانندگان خوبی نباشند یا اصلا رانندگی عملی ندانند یا بسیارند طراحان خودرو که خود گواهینامه نگرفته‌اند. هرچند حالت آرمانی، همراهی این ساحت‌هاست، در اغلب موارد این اتفاق نمی‌افتد و این‌نکته، به دلیل تفاوت ماهیتی خلق ادبی/نقد_آموزش ادبی است. منتقد رفتار و مهارت خالق(راننده) یا وضعیت خودرو را (در جایگاه متخصص) بررسی می‌کند و آن را برای بهبود به خالق اطلاع می‌دهد یا دست به تعمیر آن می‌زند. نکته‌ی پایانی درباره‌ی جداناپذیری فرم و محتوا در زمان خلق ادبی(نه آموزش و نقد آن)، این است که شعر چون رانندگی سرعت است. سریع آغاز می‌شود و زود به پایان می‌رسد. شاعر در طول رانندگی مجال ندارد از ماشین پیاده شود یا برای بررسی فرم دست به کار شود که در این صورت دیر به خط پایان می‌رسد و بازنده خواهد بود. اما داستان حالت بسط بیشتری دارد و شبیه رانندگی استقامت بیابان یا رانندگی چندمرحله‌ای و طولانی است. پس نویسنده‌ی داستان، در طول مسیر خلق ادبی، به‌نیاز، گاه خودرو را متوقف می‌کند و پس از معاینه‌ی آن(فرم) و شنیدن نظر متخصصان، به مسیر ادامه می‌دهد. پرویزن(نقدها و اشعار محمد مرادی) https://eitaa.com/mmparvizan