6.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | شعر مرحوم استاد مهدیخانی در وصف کودکان شهید در غزه
خوب من ! بی بهانه باور کن بی تو اینجا بهار خوبی نیست
من بمانم تو رفتنی باشی؟ این که اصلا قرار خوبی نیست!
عید امسال تنگ می چسبم به تن مهربان تنهایی
بی تو تکرار می کنم با خود : دل سیاستمدار خوبی نیست!
تو بخند و بخند و باز بخند، جای این اشک ها که می ریزم
خوب شد که تو زود فهمیدی گریه راه فرار خوبی نیست
قبر این مردگان خاک آلود التماسی ست از سر اجبار
که خدا هفت بار فرمودند : مرگ، گشت و گذار خوبی نیست!
دست کم روزهای آخر را اندکی عاشقانه تر طی کن
تا توانی دلی بدست آور، دل شکستن که کار خوبی نیست!
#سیما_نوذری
پسر نوح و معرفتش😂😂😂
از ابوالفضل زرویی نصرآباد
باری، البته در"گلستان" هست
"پسر نوح با بدان بنشست"
قاطی قیل و قال مردم شد
"خاندان نبوتش، گم شد"
توی باران و سیل شد مجروح
نشد اما سوار کشتی نوح
گفت: "از آن جا که اهل معرفتم
لوطی و بامرام و باصفتم،
با رفیقان، شریک و همراهم
پوئَنِ ویژه هم نمیخواهم
پدرم، دیگر است و من، دگرم
من حسابم جداست از پدرم
به حساب پدر، به شیوهی رانت
نگرفتم زمین، ولو یک سانت
نگرفتم جواز و باغ و زمین
نه موتور، نه حوالهی ماشین
نرسیدم به سود و فایدهها
بنده در بورس یا مزایدهها
تازه کفّار هم اگر پَستند
همگی با حقیر، همدستند
من رها در بلایشان نکنم
روز سختی، رهایشان نکنم
بنده بیزارم از سندسازی
نیستم اهل پارتیبازی
میشوم غرق تا که شَر نشوم
باعث خواری پدر نشوم"
واقعاً آفرین بر این صفتش
من فدای تریپِ معرفتش!
اصل مطلب، زرویی نصرآباد، ص ۱۷۱ و ۱۷۲.
#شعرطنز
#پسرنوح
#زرویینصرآباد
تک بیت
نقش پای رفتگان هموار سازد راه را
مرگ را داغ عزیزان بر من آسان کرده است..
#صائب تبریزی
تفننات شاعرانه
🔸یکی از مشغولیتها و سرگرمیهای شاعرانِ عرب بازی با اشعار بوده. این بازی گاهی به حدی میرسیده که مثلاً شعر را بهگونهای تنظیم میکردند که چه از ابتدای شعر بخوانیم چه از انتهای آن، حروف یکسانی را ببینیم.
🔸در میان شاعران فارسیسرا، قاآنی یکی از آن شاعرانی است که از اینگونه بازیها و لفّاظیها در اشعارش دیده میشود. نمونهای از آن را در اینجا آوردم و بعضی حروفش را جدا کردم تا راحتتر خوانده شود. پیشنهاد میکنم آن را با صدای بلند بخوانید:
پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن
میشنیدم که بدین نوع همی راند سخن
کای ز زلفت صـ صـ صبحم شا شا شام تاریک
وی ز چهرت شا شا شا مم صـ صـ صبح روشن
تـ تـ تریاکیم و بی شـ شـ شهد لـ لبت
صـ صـ صبر و تا تا تابم ر ر رفت از تـ تـ تن
طفل گفتا مـ مـ من را تـ تو تقلید مکن
گـ گـ گم شو ز برم ای کـ کـ کمتر از زن
مـ مـ میخواهی مـ مشتی به کـ کلت بزنم
که بیفتد مـ مـ مغزت مـ میان د دهن
پیر گفتا و و والله که معلومست این
که که زادم من بیچاره ز مادر الکن
هـ هـ هفتاد و هـ هشتاد و سه سالست فزون
گـ گـ گنگ و لا لا لالم به خـ خلاق زمن
طفل گفتا خـ خدا را صـ صـ صدبار شـ شکر
که برستم به جهان از مـ ملال و مـ محن
مـ مـ من هم گـ گـ گنگم مـ مـ مثل تـ تـ تو
تـ تـ تو هم گـ گـ گنگی مـ مـ مثل مـ مـ من
#ادبیات #طنز #سرگرمی
سجادسرگلی