eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
280 دنبال‌کننده
2هزار عکس
273 ویدیو
90 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
👆گزارش تصویری از محفل قند پارسی امروز - ۲۳ آبان ۱۴۰۲ با حضور شاعران و شعردوستان عزیز
با سلام و سپاس از همه عزیزان محفل بسیار خوب، مفید و پررونقی بود. امید که جلسات شعر در شهر شعر همواره برقرار و برمدار باشد. نیز با سپاس از عزیزانمان در نهاد کتابخانه ها که الحق زحمت می کشند و میزبانی شایسته ای دارند.
‌ باران زده‌است عطر خود را امروز بر خاک نوشته سطر خود را امروز : چون لاله که جام زیر باران برده، برعکس بگیر چتر خود را امروز!
طیب الله 🌺
"کاریکلماتور" *آینه ام که شکست ، خردشدم! *سر چهار راه ،قرمزی لبانش، رانندگان را متوقف می کرد! *از وقتی شنیده بود پول چرک کف دست است ،دستش را نمی شست! *روده ی راست توی شکمش نبود، با روده ی چپ دروغ می گفت! *بادکنک ها روی دستش باد کره بود ،کودک کار. *در ذهن کاریکلماتوریست ،واژه ها می رقصیدند. *گوشش بدهکار حرف های طلبکار نبود! *دیگه هرچی سنگه برای اتفاضه است نه پای لنگ! *خیلی با انصاف بود، چند تا آمپول تقویتی به خودش می زد ،یه سوزن به همسایه اش! *وقتی سکوت می کنم ، واژه ها در ذهنم استراحت می کنند. کبری بهپور
تقدیم به مادر آسمانی ام و همه مادران آسمانی😔 برای دیدن رویت دعاها می‌کنم هر شب برای بوی آغوشت تمنا می‌کنم هر شب درون فصل تنهایی به زیر آسمان دل تو را در چشم مهتابی تماشا می کنم هرشب غزلهای دو چشمت را که در آیینه جا مانده به یاد روی زیبای تو معنا می‌کنم هر شب از آن روزی که سهم من شده هجران رخسارت نگاهم را چو مجنون سوی صحرا می‌کنم هر شب مثال غنچه ای با نم نم باران چشمانم تمام عقده دل را شکوفا می‌کنم هر شب گل خوشبوی دنیایم نمی آیی به دیدارم ولی با عطر احساس تو نجوا می کنم هر شب به یاد کودکی هایم در این دوران دلتنگی شبم را با لالایی تو فردا می کنم هر شب ک_قالینی_نژاد_افروز
162.3K
حالا قلم گرفته ام و دفتری سفید سان می‌روند دسته صدتایی ورق حس می کنم که جنگ جدیدی جرقه خورد همراه مارش‌ حمله به ذهنم شَرَق شَرَق در ابتدای مرثیه نامی به صفحه ماند.. شد مطلع شکفته به یک برگه نام حق! این واقعیتی ست که غیر از حقیقت است عُق ها زده به حُقّه و گاهی به زرورق آن موقعیتی که در این ورطه ول شده از تو گرفته مرد حسابی چنین رمق از من گرفته از تو..و آنان که مانده اند در زیر خط ویژه نه یک مرتبه نسق گاهی دلت برای خودت تیر می کشد حس می کنی که بهتر از این نیست تق تَ تق! این کشتزار زخمی و آفت زده همان.. ملکِ مشاع بوده پر از تخمهای لق باید که گُر بگیری و از خویش رد شوی ققنوس باش و صرف بکن فعل اِحْتَرَق پدرام اکبری
وَالتّینِ وَالزیتون... به پرواز پرستوهای «سُبحانَ الَّذی اَسری» به آواز قناری‌های سرخ مسجدالاقصی.. به بغض گریۀ گهوارۀ بی‌طفل و بی‌مادر به آن طفلی که مدفون است روی سینۀ بابا به بسم الله پروانه، کنار شعلۀ آخر به پرپرهای شمع سوخته در آخرین نجوا به گل‌های کفن‌پوش بنفشه در ردیف هم به لالایی بمب فسفری خواب اقاقی‌ها به متن برگ برگ آیۀ وَالتّین والزیتون به نَص سورۀ والطور و نور سینۀ سینا که قطره قطره خون بی‌گناهان نیل خواهد شد و فرعون زمانه غرق خواهد شد در این دریا ✍🏻 🏷 | |
کاریکلماتور *می خواست سر و گوش به آب بده رفت حمام. *سر جلسه امتحان از مغز مدادم استفاده می کنم. *دیروز آمدم جلوی آینه ام ،گفت ببخشید شما؟ *دیگر پلک نمی زنم چون شنیده ام زندگی به چشم بر هم زدنی تمام می شود. *یک عمر نفس می کشید چند روز است ترک کرده. *حالش خوب نبود ،به گذشته فکر می کرد. *مراسم ختم ،جشن تولد مرگ است. *مادر بامشتی آرد و کمی آب نان می ساخت،مادر می ساخت. *گربه دستش به گوشت نمی رسید می گفت:یادش بخیر چه لذیذ بود. *گربه به ماهی گفت :چه ماهی! کبری بهپور
میلاد با سعادت اسوه صبر و بردباری حضرت «زینب کبری» و روز پرستار مبارک باد🌹 نورباران می شود از فرش تا عرش فلک دختری آمد به گیتی همرهش نور و ملک خوش قدم باشی گل خوشبوی گلزارعلی همدم و همراه بانو فاطمه یار ولی نام،زینب، زینت و دردانه و عشق پدر از وجودت هم زمینی هم ملایک مفتخر نوگل دامان پاک فاطمه ام ابی نور چشم مرتضایی زاده آل نبی از همان اول تو همراه برادر بوده ای از برای اهل خانه مثل مادر بوده ای حلم و صبر و بردباری را تو معنایی همه افتخار حیدر هستی یادگار فاطمه هم عقیله ،فاضله،هم اوج صبری در زمان کس ندیده هیچ‌صبری مثل تو در این جهان کودکی اما بزرگی کرده ای در زندگی هم پرستاری و نامت مظهر پایندگی بوده در تقدیر تو رنج فراوان از ازل تکیه گاه اهل خیمه، صبر تو ضرب المثل «ما رایت الا جمیلا» هیبت دشمن شکست تیر بر قلب پلیدان از ندای تو نشست زینب ای زیبای اسوه در زمین و در زمان باش اندر روز محشر از برای ما امان   ک.قالینی نژاد_افروز
قناری ها سرود صبح می خوانند! من آنجا چشم در راه توأم ناگاه تو را از دور می بینم که می آیی تو را از دور می بینم که می‌خندی تو را از دورمی بینم، که می خندی و می آیی! نگاهم باز، حیرانِ تو خواهد ماند! سراپا چشم خواهم شد، تو را در بازوان خویش خواهم دید! سرشک اشتیاقم، شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد! تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت!  برایت شعر خواهم خواند برایم شعر خواهی خواند!   تبسم های شیرین تو را با بوسه خواهم چید و گر بختم کند یاری در آغوش تو ای افسوس سیاهی تار می بندد! چراغ ماه، لرزان از نسیم سرد پاییز است! هو؛ آرام، شب؛ خاموش   راه آسمان ها باز! زمان در بستر شب، خواب و بیدار است . . .