eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
353 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
587 ویدیو
114 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
آغاز بیداری‌ باشد بکش ما را! ولی این قصه تکراری‌ست باید بدانی مرگ ما آغاز بیداری‌ست فرعون و ضحاک و ابوسفیان یکی هستند سرتاسر دنیا پر از تکرار خونخواری‌ست هوهوی تیغ ذوالفقاریم و خدا را شکر تیغ علی هرجا برآید ضربه‌اش کاری‌ست اسطوره‌ها برگشته‌اند از شهر افسانه آرش کمان آورده، هنگام کمان‌داری‌ست از موج شالیزارها، تا مُشت زیتون‌ها از خاک ایران تا فلسطین، شهر بیداری‌ست این شهرِ قامت بسته از پا در نمی‌آید تا بر لب گلدسته‌ها صوت اذان جاری‌ست ✍🏻 🏷 | |
؛ ؛ دیدیم در آیینه‌ی سرخ محرم‌ها پُر می‌شوند از بی‌بصیرت‌ها، جهنم‌ها ما کمتریم و بارها خواندیم در قرآن «بسیارها» خورده شکست سختی از «کم‌ها» راه نجات این است که یار علی باشی حالا که دنیا پر شده از ابن‌ملجم‌ها باید لباس شیر پوشید و به میدان زد رفتند وقتی گرگ‌ها در جِلد آدم‌ها در سینه‌ی ما هیچ ترسی از شهادت نیست وقتی که روی دار شد معراج میثم‌ها باخون قاسم‌ها و فخری‌زاده‌ها عمری‌ست نقش است ذکر "یاعلی" بالای سَردَم‌ها یک‌روز اسرائیل را نابود خواهد کرد فرمانده‌ای از جنس طهرانی‌مقدم‌ها روز قیام شیعیان بسیار نزدیک است بالاتر از بالاتر از بالاست پرچم‌ها... ✍
وَالتّینِ وَالزیتون... به پرواز پرستوهای «سُبحانَ الَّذی اَسری» به آواز قناری‌های سرخ مسجدالاقصی.. به بغض گریۀ گهوارۀ بی‌طفل و بی‌مادر به آن طفلی که مدفون است روی سینۀ بابا به بسم الله پروانه، کنار شعلۀ آخر به پرپرهای شمع سوخته در آخرین نجوا به گل‌های کفن‌پوش بنفشه در ردیف هم به لالایی بمب فسفری خواب اقاقی‌ها به متن برگ برگ آیۀ وَالتّین والزیتون به نَص سورۀ والطور و نور سینۀ سینا که قطره قطره خون بی‌گناهان نیل خواهد شد و فرعون زمانه غرق خواهد شد در این دریا ✍🏻 🏷 | |
کسی «و الفتح» می‌خواند شروع ناگهانی داشت، طوفانی که حرفش بود رسید از شش جهت سجیل‌بارانی که حرفش بود رسید از سررسید فتح، آن روز تماشایی رسید از سنگر فرمانده، فرمانی که حرفش بود برای انتقام خون دل‌هایی که می‌خوردیم فرود آمد همان شمشیر برّانی که حرفش بود و حالا دشمن است و صبحِ کابوسی که می‌گفتیم و حالا دشمن است و عصر خسرانی که حرفش بود بشارت باد گل‌ها را به فروردینِ روییدن! که نزدیک است آن سرسبز دورانی که حرفش بود.. بیا و گوش کن! از قدس دارد می‌رسد کم‌کم همان صوت صمیمی، صوت قرآنی که حرفش بود کسی «و الفجر» می‌گوید، کسی «و الفتح» می‌خواند کنار طبل آن جنگ نمایانی که حرفش بود به دست ما نوشته می‌شود بر مصحف تقدیر برای داستان قدس، پایانی که حرفش بود ✍🏻 🏷 | |
صبح نزدیک است ای غزل تا می‌شود این روزها از خون بخوان تا حساب عشق دستت آید از مجنون بخوان زندگی را در سکوت دشت‌ها جریان بده از نوای کشته‌ای افتاده در هامون بخوان صبح نزدیک است، این را با سپاه شب بگو از کفن‌هایی که گشته چون فلق گلگون بخوان گرچه موسی رفته و این دور، دور سامری‌ست مژده‌های فتح را از چهرهٔ هارون بخوان خنده‌های حاج قاسم را ببین در جبهه‌ها ترس را از چهره‌های در هم صهیون بخوان بی‌گمان آزاد خواهد شد فلسطین اسیر مژده را از آیهٔ «وَ التِّينِ وَ الزَّيتُون» بخوان ✍🏻 🏷 | |
به داغ لاله... به زخم پیکر زیتون، به بغض لیموها به داغ لاله، به خون گلوی شب‌بوها به بال‌های کبوتر که غرقه در خون است به زخم‌های نشسته به پیکر قوها به یال‌های پریشان و زخمی اسبان به ردّ جاری خون در نگاه آهوها به گونه‌های به خون‌سرخ از جراحت عشق به زخم تیغِ نشسته میان ابروها به فرق‌های حنابسته در عروسی خون قسم به طرّۀ در خون‌خضاب گیسوها به بغض شیعه که دیری‌ست در گلو مانده به بازوان کبود شکسته‌پهلوها که تیغ حیدر اگر در نیام خود جنبد اثر نماند از این برج‌ها و باروها نشان خیبر صهیون به جا نخواهد ماند چنان‌که نام و نشان نتانیاهوها! ✍🏻 🏷 |
زمان محو طاغوت امشب دلم انبار باروت است آتش‌فشان داغ بیروت است افتاده یک‌سو شاخهٔ زیتون یک‌سو در آتش، ساقهٔ توت است تور عروس شرق، گل‌دوزی با دانه‌های سرخ یاقوت است مانند قایق‌های سرگردان جاری به هرسو خیل تابوت است ای خطهٔ زیبا! شکیبا باش چشمان عالم بر تو مبهوت است آیندهٔ لبنان و اسراییل چون قصهٔ طالوت و جالوت است این زخم چرکین، رو به نابودی‌ست این غدهٔ بدخیم، فرتوت است طاقت بیاور باز هم لبنان! دیگر زمان محو طاغوت است ✍🏻 🏷 |
شب تاریک خواهد رفت بخوان در گوش دنیا «رتل القرآن ترتیلا» بخوان از نصر از اسرا... «و نزلناه تنزیلا» بخوان: موسی به نفرین لب گشود آواره شد این قوم که سرگردان و حیران شد از این صحرا به آن صحرا بخوان هم‌سفرۀ جالوت با دستان خون‌آلود ندارد سهمی از خاک مقدس یک وجب حتی! به دل‌های پر از طغیان و کفر و کینه: «قل موتوا» به چشمانی که بازند و نمی‌بینند: «اُنظرنا» دمشق و غزه و بیروت و بغداد است یا تهران وطن جایی‌ست که پیچیده آنجا عطر خون ما به نابودی آن فرعون ذی‌الاوتاد، آن جلّاد به خون‌خواهی خونی که چکیده از سرِ یحیی عماد و صالح و قاسم، ابومهدی و اسماعیل چنین پیمان خون بستند در سرتاسر دنیا که خاکستر نگردد شاخه‌های کوچک زیتون نسوزد خانه‌ای بر شانه‌های مسجدالاقصی نبندد جای قنداقه، کفن را بر تن نوزاد در آغوشش نگیرد مادری فرزند بی‌سر را جهان از درد می‌پیچد به خود، آمادۀ فجر است شب تاریک خواهد رفت «وعداََ کان مفعولا» صدای غرّش آزادگان عالم است آری به زودی می‌رسد یک لشکر آزاده از هرجا... ✍🏻 🏷 | |
اِنّا فَتَحنا بر این آیات روشن باز کن چشم تماشا را بخوان والیل را، والفجر را، اِنّا فَتَحنا را به والعصری که گل کرده‌ست در آیینۀ آفاق نخواهد دید ظالم روشنای صبح فردا را هراسی نیست افعی‌ها اگر جمع‌اند در میدان تماشا کن هنرهای عصای دست موسی را عیار شیرمردان خدا امروز روشن کرد فریب سامری‌ها، فتنهٔ گاو مُطَلّا را شکوه ذوالفقار و بارش سجیل‌ها دیگر شکست آن شوکت پوشالی بت‌های دنیا را.. بهم پیوسته‌اند الله‌اکبرهای پیروزی ببین در اتصال رودها امواج دریا را.. امام مسلمین همراه خود سجاده آورده مُصفّا می‌کند در مسجدالاقصی مُصلّی را ✍🏻 🏷 |
«لشکر بدون مرز» زیر آسمان زیر بارشی وسیع، از هجوم بمب‌ها زیر بار سقف خانه‌ها زیر بارها شکنجۀ فجیع؛ زیر چکمه‌های سنگدل‌ترینِ سنگ‌ها؛ روبه‌روی چشم‌های کور این جهان لحظه‌های شاد کودکانه را قتل عام می‌کنند... سمت دیگر زمین غربِ غرق در غروبِ غیرت و شرف در کنار نقشه‌های شوم؛ سال‌هاست، مثل یک مترسک اسیر پیر و ناتوان نشسته است نه! به خوابِ مرگ رفته است؛ ای جهان! ما اگرچه روبه‌روی تیربارهای پیشرفته‌ایم لحظه‌ای زیر بارِ تیربارها نرفته‌ایم پیش رفته‌ایم... ما لشکر بدون مرز در کنار غزۀ همیشه سبز پشت این نوار زنده و غیور هوشیار پُر امید و پرتوان مثل کوه استوار ایستاده‌ایم... ✍🏻 🏷 | |
بهارِ فتح ای راویان قصۀ پرماجرای قدس ها! بشنوید زمزمۀ آشنای قدس با این‌که بال مرغ سلیمان شکسته‌اند پرواز می‌کند دل ما در هوای قدس.. پر می‌کشد کبوتر نور از فراز عرش تا روشنی دهد به شب دیرپای قدس با راهیان قدس چه گفتند قدسیان؟ کز نو فتاد شور دگر در فضای قدس موسی به نیل جامه زد از کینۀ یهود صد چشمه خون گشود به دل، در عزای قدس.. با خطّ خون به لوح شهادت نوشته‌اند فتح‌الفتوح را به پیام رسای قدس صافی شو از تعلق و از خویشتن برآی تا بنگری در آینۀ جان صفای قدس آمد جهان به جنبش و در خویشتن گریست وقتی بلند شد به تظلّم صدای قدس از هر شهید خفته به خون می‌رسد به گوش «بادا هزار جان گرامی فدای قدس» بیگانه از حریم تو بیگانه با خداست ای قدس! هر که دور شد از کربلای قدس بر گونه‌های مردم آزاده ریخته‌ست همچون گلاب عاطفه، اشک رهای قدس هر سنگ کز فلاخَنِ مردانِ مرد خاست بر جان دشمن آمد و بوسید پای قدس روزی رسد که خون جهودان خیبری ریزد به تیغ مردمِ خیبرگشای قدس هر شب رسد ز حنجرۀ پاک جبرئیل این نغمۀ بلند به صحن و سرای قدس: «کای شاهدان زنده، شهیدان راه نور! باشد خدای عزّوجل خون‌بهای قدس» باش آن زمان که جلوه کند در بهارِ فتح خورشیدِ انتفاضه ز دولت‌سرای قدس پلک سحر چو باز شود با نسیم صبح دل‌های خسته زنده شود در هوای قدس از هفت‌بند نای برآید نوای عشق در هفت‌پرده جلوه کند نینوای قدس این معبد شریف! رها می‌شود، رها از چنگ دیوِ فتنه به لطف خدای قدس ✍🏻 🏷 | |
🔹هر روز عاشوراست🔹 این روزها حال جهان در وضع هشدار است برخیز و فریادی بزن! این کمترین کار است در پیچ تاریخی دوران فتنه بسیار است شمشیر بردار ای برادر جنگ دشوار است تقدیر ما خورده گره با قلعۀ خیبر باید ببندی بر سرت سربند یا حیدر مردان میدان را بگو هر روز عاشوراست والتین والزیتون که پیروزی از آن ماست نور طلوع فجر صادق از افق پیداست بیت‌ المقدس تا همیشه پرچمش بالاست هر روز روز قدس و هر شب وقت بیداری‌ است تا انتفاضه در رگ این سرزمین جاری‌ است خون می‌چکد از شاخۀ زیتون در این ایام حرفی نمانده بین ما و قوم خون‌آشام جز این نصیحت که: بترس از امت اسلام شوخی نکن با خشم اقیانوس ناآرام این موج، شور بادها را با خودش دارد نابودی جلادها را با خودش دارد در چشم ما بار امانت بار سنگینی‌ است کاری که از دستت برآید واجب دینی‌ است شعری که از قدس و غم آن گفت، آیینی‌ است بیت المقدس تا ابد شهری فلسطینی‌ است هستیم ما از کودکی‌ها پای پیمانش بستیم عهدی تازه با خون شهیدانش کل فلسطین بوده عمری در پناه قدس روزی سحر خواهد شد این شام سیاه قدس از کربلا خواهد گذشت ای دوست! راه قدس دارد می‌آید «حاج قاسم» با «سپاه قدس» راهی که او رفته‌ست از اول جهت دارد از جانب فرماندهش مأموریت دارد با دست خود حکمی به او داده‌ است فرمانده او که تمام آیه‌های فتح را خوانده تکفیریان را از عراق و سوریه رانده هر کس که با او نیست در این جاده، جا مانده یک روز پایان می‌دهد راه درازش را می‌خواند او در مسجدالاقصی نمازش را