eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
265 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
245 ویدیو
88 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
Mashreghe-Jan128.mp3
4.44M
🌱شاعر: غلامرضا کافی 🎤خواننده : علی دلفانی 🎼آهنگساز : مزدک مطاعی تهیه کننده : واحد موسیقی حوزه هنری انقلاب اسلامی
یارسول الله وه که چه بی نشان منم ساحت کهکشان منم اول سر خوشان منم مست کشان کشان منم بشکنم این خمار را * بحربریز در سبو تابزنم به های وهو قفل نهم به گفت وگو چاک دهن کنم رفو قی کنم اختیار را * بی خود ومست وگول به سرخوش حال وهول به عقل اگر ملول به عشق که بلفضول به تابرد اعتبار را * باده بیار ودم مزن حال مرا به هم مزن مرگ مرا رقم مزن این همه بر سرم مزن این من هوشیار را * دامن خیس یک طرف طبع خسیس یک طرف نفس خبیث یک طرف عقل حریص یک طرف چاره کجا چهار را؟ * چاره شوند نم نمک شبهه وظن وریب وشک گربمکم نمک نمک با لب خشک خون ترک آن لب خوشگوار را * حیف که نیست دسترس آن لب ترد تازه رس "باغ تفرج است و بس میوه نمی دهد به کس" تن زده هر چه خار را * لب چه وخوشگوار چه بوس چه و کنار چه عاشق وحال زار چه این همه وصف یار چه سرببراین نگار را * خیز ونفس گدازه کن موج خیال تازه کن خاک بر این جنازه کن نیت استعاذه کن رحمت کردگار را * رحمت عام می رسد لطف تمام می رسد خیر انام می رسد حسن ختام می رسد سلسله کبار را * خیز به اشتیاق نه ! جام به روی طاق نه آینه در رواق نه یراق بر براق نه موکب شهسوار را * خبر به کس کسان رسان یابه خبررسان رسان غاشیه برق سان رسان عبقری حسان رسان رف رف خضریار را * نوح به غم سپرده نه! یوسف گرگ خورده نه موسی آب برده نه عیسی دل فسرده نه هرچه از این قرار را * هرچه که شاه بنده اش خود ز طراز تا حبش هفت فلک به سُکر وغش ماه و ستاره بنده وش آن قرشی تبار را * هستی هست سربه سر سایه ی اوست مختصر رخت "مزمل" ش به بر تاج" لعمرک" ش به سر شارع شهریار را! * مشرق جان تهامه اش مشق خداست نامه اش بهشت با شمامه اش عطر خوش عمامه اش تاچه رسد بهار را * سایه ذات حق همو صاحب نه طبق همو سابق ما سبق همو اول ما خلق همو ساحت روزگار را * گفت به سطوت یقین امین وحی آخرین : "کنت نبی عالمین آدم بین ماء و طین" نازم افتخار را! * من که دم از ولا زدم مست سبوی سرمدم محو رخ محمدم تشنه لطف احمدم حسن ختام کار را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...دنیا با همه ی دانا یی اش در تفسیر ''میم''تو مانده است! و همه ی تو تفسیر همین سه حرف خداست' (الف ،لام،میم) بعثت رسول مکرًم اسلام مبارکباد دوباره از کوی عشق بوی وفا می رسد دوباره پای نسیم به کوچه ها می رسد رسیده پیک صبا به خلوت باغ ها به باغبان مژده ده ،وقت صفا می رسد بخوان رسول امین ،بخوان بنام خدا بخوان که از نای تو شور ونوا می رسد به پُشت این پنجره کسی صدا می زند صدای او آشناست که از حرا می رسد چشم امید جهان جمله بر این درگه است به خستگان مژده ده ،عقده گشا می رسد بهار عشق آمد و بعثت گلها رسید چه خوش صدای خوشش به گوش ما می رسد پنجره را باز کن بهار پشت در است دوباره بلبل به باغ نغمه سرا می رسد کیوانی شهر راز عید مبعث
یارسول الله وه که چه بی نشان منم ساحت کهکشان منم اول سر خوشان منم مست کشان کشان منم بشکنم این خمار را * بحربریز در سبو تابزنم به های وهو قفل نهم به گفت وگو چاک دهن کنم رفو قی کنم اختیار را * بی خود ومست وگول به سرخوش حال وهول به عقل اگر ملول به عشق که بلفضول به تابرد اعتبار را * باده بیار ودم مزن حال مرا به هم مزن مرگ مرا رقم مزن این همه بر سرم مزن این من هوشیار را * دامن خیس یک طرف طبع خسیس یک طرف نفس خبیث یک طرف عقل حریص یک طرف چاره کجا چهار را؟ * چاره شوند نم نمک شبهه وظن وریب وشک گربمکم نمک نمک با لب خشک خون ترک آن لب خوشگوار را * حیف که نیست دسترس آن لب ترد تازه رس "باغ تفرج است و بس میوه نمی دهد به کس" تن زده هر چه خار را * لب چه وخوشگوار چه بوس چه و کنار چه عاشق وحال زار چه این همه وصف یار چه سرببراین نگار را * خیز ونفس گدازه کن موج خیال تازه کن خاک بر این جنازه کن نیت استعاذه کن رحمت کردگار را * رحمت عام می رسد لطف تمام می رسد خیر انام می رسد حسن ختام می رسد سلسله کبار را * خیز به اشتیاق نه ! جام به روی طاق نه آینه در رواق نه یراق بر براق نه موکب شهسوار را * خبر به کس کسان رسان یابه خبررسان رسان غاشیه برق سان رسان عبقری حسان رسان رف رف خضریار را * نوح به غم سپرده نه! یوسف گرگ خورده نه موسی آب برده نه عیسی دل فسرده نه هرچه از این قرار را * هرچه که شاه بنده اش خود ز طراز تا حبش هفت فلک به سُکر وغش ماه و ستاره بنده وش آن قرشی تبار را * هستی هست سربه سر سایه ی اوست مختصر رخت "مزمل" ش به بر تاج" لعمرک" ش به سر شارع شهریار را! * مشرق جان تهامه اش مشق خداست نامه اش بهشت با شمامه اش عطر خوش عمامه اش تاچه رسد بهار را * سایه ذات حق همو صاحب نه طبق همو سابق ما سبق همو اول ما خلق همو ساحت روزگار را * گفت به سطوت یقین امین وحی آخرین : "کنت نبی عالمین آدم بین ماء و طین" نازم افتخار را! * من که دم از ولا زدم مست سبوی سرمدم محو رخ محمدم تشنه لطف احمدم حسن ختام کار را غلامرضا کافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ای نظامی! جهان‌پرستی چند؟ بر بلندی برای پستی چند؟ کوش تا ملک سرمدی یابی وان ز دین «محمد»ی یابی! عقل را گر عقیده دارد پاس رستگاری به نور شرع شناس «نظامی» - هفت‌پیکر ‌
بخوان به گوش زمین آیه‌های باران را پر از شکوفه کن این خشکی بیابان را دوباره زمزمه کن سوره‌ای و برگردان به باغ سوخته سرسبزی بهاران را به حکم"اشهد ان لا اله الا" عشق بریز در دل و جانم شراب ایمان را اگرچه پاسخ تو خار هست و خاکستر ولی دوباره بخوان آیه آیه قرآن را در این مسیر مگر چیست دادن دندان؟! تو را که نذر همین راه کرده‌ای جان را مرا یقین شده عدل تو از زمانی که کنار دست تو دیدم بلال و سلمان را   تو آمدی که به حکم خلیفةاللهی به آسمان برسانی مقام انسان را نیامدی که بخوانیم بر سر مرده و یا جهاز عروسان کنیم قرآن را هنوز چشم‌به‌راهیم تا که تخته کند کسی ز نسل تو دکان دین‌فروشان را
« پیامبر(ص) و ویس و رامین فخرالدين اسعد گرگاني» فخرالدين اسعد گرگانی از نخستین منظومه‏‌سرایان ادبیات عاشقانه‌ی فارسی است که «ویس و رامین» او، بر عاشقانه‏‌های نظامی به‌ویژه «خسرو و شیرین» تاثیر گذاشته است. در ابیات نخستین این منظومه، شاعر گرگانی ابیاتی شکوهمند در ستایش نبی مکرم(ص) سروده است. او در آغاز مدح خود، به توصيف شرايط تاريك و گمراهي حاكم پيش از مبعث آن حضرت پرداخته و سپس از‏ ایشان با القابي چون: «آفتاب راست‏گويان، خجسته رهنماي راه‏جويان، چراغ دين، ابوالقاسم محمد(ص)، رسول خاتم، ياسين، احمد،‏ سيد فرزند آدم و رهنماي خلق عالم» ياد کرده است. در خلال ديگر ابيات اين نعت، فخرالدین اسعد به پيوند رسول اکرم(ص) با واژه‏‌های قرآن، بدر، خيبر و ماجرای فتح مكه اشاره کرده و در پايان از شفاعت حضرت مصطفي(ص) سخن گفته است. سادگی بیان و کهنگی واژگان از ویژگی‌های این شعر دینی است که حدود هزارسال از زمان سرایش آن می‌گذرد: كنون گويم ثناهاي پيمبر كه ما را سوي يزدان‏‌است رهبر چو گمراهي ز گيتي سر برآورد شب بي‏‌دانشي سايه بگسترد... به فضل خويش يزدان رحمت آورد ز رحمت نور در گيتي بگسترد برآمد آفتاب راست‏گويان خجسته‌رهنماي راه‌جويان چراغ دين ابوالقاسم محمد(ص) رسول خاتم و ياسين و احمد به پاكي سيّد فرزند آدم به نيكي رهنماي خلق عالم خدا از آفرينش آفريدش ز پاكان و گزينان برگزيدش نبوّت را بدو داده دو برهان يكي فرقان و ديگر تيغ برّان سخن‏گويان ازو خيره بماندند هنرجويان بدين جان بر فشاندند ...چو بشنيدند فرقان از پيمبر بديدندش به جنگ بدر و خيبر؛ بدانستند كان هر دو خدايي‏‌است پذيرفتنش جان را روشنايي‏‌است... به نور دين زدوده گشت ظلمت وز ابر حق فروباريد رحمت بشد كيشِ بت، آمد دين يزدان زمين كفر بستد تيغ ايمان سپاس و شكر ايزد چون گزاريم؟ مگر جان را به شكر او سپاريم بدين دين همايون كاو به ما داد بدين رهبر كه بهر ما فرستاد رسول آمد رسالت‏‏‌ها‏ رسانيد جهاني را ز خشم او رهانيد چه بخشاينده و مشفق خدايي‏‌است چه نيكوكار و چه رحمت‌نمايی‌است كه بر بي‏چارگي ما ببخشود رسولي داد و راه نيك پيمود... اگر شمشير بارد بر سرِ ما جز اين ديني نباشد در خور ما نگه داريم دين تا روح داريم به يزدان روح و دين با هم سپاريم خدايا آن‏چه بر ما بود كرديم تن و جان را به فرمانت سپرديم ز پيغمبر پذيرفتيم دينت بيفزوديم شكر و آفرينت ... مزن كردار ما را بر سر ما مكن پاداش ما را درخور ما كه ما بي‏چارگان تو خداييم هميدون ز امّتان مصطفاييم اگرچه‏ با گناه بي‏‌شماريم به فضل و رحمتت اميدواريم تو را احسان و رحمت بي‏‌كران است شفيع ما هميدون مهربان است چو پيش رحمتت آيد محمّد اميد ما ز فضلت كي شود رد؟ (ویس و رامین، صص ۷تا ۱۰) https://eitaa.com/mmparvizan
برای صبح شدن نه به خورشید نیاز است نه خنده‌های باد چشم هایت را که باز کنی موهایت که پریشان بشود زندگی عاشقانه طلوع خواهد کرد... .‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎ِ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"تجلی" هوا هوای تجلّی است، دوستان! صلوات! به شکر مقدم آن یار مهربان، صلوات! به دیده‌بوسی باران، درخت‌ها! لبخند! به پای‌کوبیِ خورشید، آسمان! صلوات! شهابی از وسط چشمه‌های نور گذشت ستاره‌های گهرریزِ کهکشان! صلوات! وزید باد بهار آی شاخه‌های جوان! به چشم‌روشنی باغ و باغبان صلوات! دوباره رو به چمن کرد شاهِ قبّه‌ی گل به یمن خنده‌ی شمشاد و ارغوان، صلوات! بر این دقایق زرّین و رنگ‌رنگ درود! بر این ترنّم و آن شورِ ناگهان صلوات! تمام دشت شکوفاست از شقایق سرخ رسیده موسم آن رستخیزِ جان صلوات! هوا هوای تجلّی است، دوست آمده است به "میم" اول "معشوق" عاشقان صلوات! https://eitaa.com/mmparvizan
به تو سرو تا اقتدا می کند شقایق به جانت دعا می کند سحر پلک با یاد تو می زند وگنجشک نامت هجا می کند ز تو پیروی می کند مرغ حق که شب را پر از ربنا می کند به تو آدم و نوح وهودوخلیل ز روز ازل التجا می کند فروغ نگاه پر از مهر تو جهان را پر از روشنا می کند بدستت خدا کعبه را پاک از هبل ها و لات و عزی می کند کتابی که منشور آزادگیست به تو وحی بین حرا می کند فرو ریزد از بعثتت کاخ جور ابو زور و زر را فنا می کند ببیند به چشم خودش بولهب که توحید تبت یدا می کند پیامت که بوی خدا می دهد مرا با خودم آشنا می کند زمین و زمان از ازل تا ابد به ختم رسل اقتدا می کند محمدعلی ساکی
غلامرضا شکوهی زمستان ۱۳۲۸ در تربتِ جام چشم به جهان گشود. علاقه‌مندی به برنامه‌های ادبی رادیو در کودکی و نوجوانی او را با دنیای شعر آشنا کرد و باعث شد تا در ۲۰ سالگی سرودن شعر را آغاز کند. شکوهی در سال ۱۳۵۱ از دانشکدۀ الهیات و معارف اسلامی مشهد در رشتۀ فلسفه فارغ‌التحصیل شد. پس از آن به استخدام آموزش و پرورش درآمد و بیش از ۳۰ سال علاوه بر فلسفه، تمام شاخه‌‏های ادبیات را تدریس کرد. دوران بازنشستگی فرصت خوبی بود تا به جمع‌آوری و چاپ اشعارش بپردازد. شکوهی که از بزرگان شعر آیینی است، سرانجام در ۱۱ مرداد ۱۳۹۶ وفات یافت و در مقبرة‌الشعرای طوس به خاک سپرده شد. از آثار او می‌توان به «سرمه در چشم غزل»، «یک ساغر نگاه»، «آهی بر باغ آیینه» و «صد پرده آواز خاموش» اشاره کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وطن منگر که تنهایی خدا را هست شعر علی روستا گوینده خانم علی پور
دهان خشک کویر، آبشار شد با تو نهال بی ثمری، غرق بار شد با تو به جای دانه ی مردار، دانه ی جان چید مزاج زاغ زبون، طبع سار شد با تو درخت معرفت، از کوچه ی خزان می رفت به رغم آن همه زردی، انار شد با تو جهان کوچک زن داشت زیر گِل می رفت گُلی به عاطفه دادی، بهار شد با تو چقدر لیقه ی خورشید در دواتت بود چقدر خط افق آشکار شد با تو چقدر هسته ی خرما که با تو شد تسبیح شمار ذکر ازل بی شمار شد با تو چقدر بر سر تو ریختند خاکستر چقدر خصم قسم خورده یار شد با تو پس از تلفظ نامت، جهان شمیم گرفت زمین شوره و شن ، لاله زار شد با تو ندای توست که پیچیده در مناره ی کوه حرای گم شده دردانه غار شد با تو به برگ غنچه نوشتم، *محمّد* و آنک بهار شد با تو، نوبهار شد با تو سجاد حیدری قیری
❤️اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم❤️ ندای «اقرا باسم» در میان غار می‌پیچید شمیم آیه های نور را هر لحظه می بویید به پایانش رسیده چله راز و نیاز او فرشته مژده ختم رسل را داد بی‌تردید زمین تا آسمان بوی گلاب و عطر احمد بود محمد خلعت پیغمبری بر دوش می پوشید تلا لو در تلالو نور افشان می شد آن خورشید ملایک دسته دسته دور قرص ماه می چرخید تمام آیه های عشق بر لبهاش جاری بود و قلبش پر شد از آیینه های روشن توحید دریده پرده های جهل را سرتاسر مکه سرود سبز آزادی انسان از دلش تابید شکوفا شد گل ایمان درون دشت باورها و امت از وجود گوهری نایاب می بالید محمد مژده رحمت برای خلق عالم بود به دلهای پریشان جرعه امید می پاشید عجب عیدی مبارک شد برای هر مسلمانی ندای یا «محمد» شد میان اهل دین تجدید ک_قالینی_نژاد_افروز
سخن رسید به نعت رسول حق صائب ببوس خاک ادب را که جای درویشی است
ﮔﻠﻮﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺗﺮ ﻣﯽﮔﺸﺖ ﭼﻮ ﺗﺎﻭﻟﯽ ﺯ ﻋﻄﺶ، ﺍﺯ ﺳﺮﺍﺏ ﺑﺮﻣﯽ‌ﮔﺸﺖ هُبَل ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﺍﺝِ بی‌نوایی‌ها ﻣﻨﺎﺕ ﻭ ﻻﺕ ﻭ ﻋُﺰﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﯾﯽ‌ﻫﺎ ﺑﻪ ﺭﻭﺡ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻧﺎﺧﺪﺍ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺧﺪﺍﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﺧﺪﺍ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺟﻤﻌﻪ ﺩﺍﺩ ﻧﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ طلیعۀ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ، ﺯﺍﺩﻩ ﺷﺪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺸﺖِ ﺍﺑﻮﺟﻬﻞِ ﺩﺷﺖِ ﺟﻬﻞ ﺷﮑﺴﺖ ﺑﻨﺎﯼ ﺑﺘﮑﺪﻩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺳﻬﻞ ﺷﮑﺴﺖ ﻓﻘﻂ ﻧﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺟﺒﯿﻦ مدائن ﻫﺰﺍﺭ ﭼﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻧﺸﺴﺖ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺎﻭﻩ ﺗﺎﻭﻝ ﺁﺏ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺪﻝ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﺏ؟ ﺳﻤﺎﻭﻩ ﺑﺎ ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ﻧﻮﯾﺪ ﺁﺏ ﺷﻨﯿﺪ ﻧﻮﯾﺪ ﺁﺏ ﺍﺯ آیینۀ ﺳﺮﺍﺏ ﺷﻨﯿﺪ ﻣﺠﻮﺳﯿﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﻣﺎﺗﻤﯽ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺷﺪ ﻣﺜﻞ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺁﺗﺶ؟ ﺑﯿﺎ ﺑﻪ کومۀ ﻭﺍﺩِﯼ ﺍﻟﻘُﺮﯼ ﻃﻮﺍﻑ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺍﻭ ﺳﻔﺮ ﺍﺯ ﻗﺎﻑ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻗﺎﻑ ﮐﻨﯿﻢ... ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻏﺎﺭ ﺣﺮﺍ ﺧﻠﻮﺕ ﺣﻀﻮﺭﺵ ﺑﻮﺩ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﺧﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺮ ﺩﻝِ ﺻﺒﻮﺭﺵ ﺑﻮﺩ... ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﭼﻢ ‏«ﻟﻮﻻﮎ» ﺑﺮ ﺟﺒﯿﻨﺶ ﺑﻮﺩ ﺟﻮﺍﺯِ ﮐﺸﺘﻦ بت‌ها ﺩﺭ ﺁﺳﺘﯿﻨﺶ ﺑﻮﺩ ﭘﯿﻤﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺣﻖ ﻣﻘﯿﻢ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭۀ ﺩﺳﺘﺶ ﻗﻤﺮ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ ﺷﻮﺩ ﻧﺒﯽ ﺯ ﻫﯿﺒﺖ ﺟﺒﺮﯾﻞ، ﺳﻮﺧﺖ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻋﺸﻖ ﻧﺪﺍ ﺭﺳﯿﺪ: ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﻣﮑﺘﺐ ﻋﺸﻖ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ، ﺍﯼ ﭘﯿﺎم‌آﻭﺭ ﺻﺒﺢ! ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﺩﻓﺘﺮ ﺻﺒﺢ... ﺑﺴﯿﻂ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﺭﺍ ﺭﺯﻣﮕﺎﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺴﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﺗﺮ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻮﺝ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ بی‌قرارتر؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﺑﺮ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ ﭼﺸﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ‌ﺗﺮ ﮐﯿﺴﺖ؟ ﺯ ﺷﺮﻡ، ﺻﺎﻋﻘﻪ ﺯﺩ، ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺭﺳﯿﺪ، ﮔﺮﯾﺴﺖ ﺗﻮ ﺍﯼ حماسۀ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﺶ ﮐﻮﭺ ﺍﺳﺖ! ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﺗﺼﻮّﺭﯼ ﭘﻮﭺ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻟﻢ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﺖ ﺟﻬﻞ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻋﺰﻡ ﺗﻮ ﺍﻓﺘﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ، ﻗﺎﻣﺖ ﺟﻬﻞ... ﻋﺼﺎﯼ ﻣﻌﺠﺰۀ ﺻﺪ ﮐﻠﯿﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ ﮐﻤﻨﺪِ ﻣﺤﮑﻢِ ﻋﺰﻣﯽ ﻋﻈﯿﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ... ﺑﻪ ﯾﻤﻦ ﺑﻌﺜﺖ ﺗﻮ ﺳﻘﻒِ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭﺍ ﺷﺪ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻮﺝ ﻣﻼئک ﺑﻪ ﻏﺎﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪ ﺗﻮ ﺳﺮ ﺭﺳﯿﺪﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻋﺪﻝ، ﭘﺸﺖ ﻇﻠﻢ ﺷﮑﺴﺖ ﺑﻪ دست‌های ﺗﻮ ﻣﺸﺖِ ﺩﺭﺷﺖِ ﻇﻠﻢ ﺷﮑﺴﺖ ﺯ ﺣﺠﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﯽ‌ﺗﻮ ﺁﺏ ﻣﯽ‌ﺟﻮﺷﯿﺪ؟ ﻓﻘﻂ ﺳﺮﺍﺏ ﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺍﺏ ﻣﯽ‌ﺟﻮﺷﯿﺪ... ﺗﻮ ﺩﺭ ﮔﻠﻮﯼ ﻋﻄﺸﻨﺎﮎِ ﺟﻬﻞ، ﺍﺩﺭﺍﮐﯽ ﺗﻮ ﻣﺜﻞ آیۀ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻘﺪﺳﯽ، ﭘﺎﮐﯽ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺣﺮﻑِ ﮐﻼﻣﺖ ﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺁﯾﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻋﻄﺮِ ﻋﺒﻮﺭِ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﺯ ﭼﺸﻤﻪ چشمۀ ﺍﻟﻬﺎﻡ، ﻫﺮﭼﻪ ﻧﻮﺷﯿﺪﯼ ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺩﻻﻥ ﻣﺜﻞ ﭼﺸﻤﻪ ﺟﻮﺷﯿﺪﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺗﺮﯾﻦ ﺑﻐﺾِ ﺑﻮﺳﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﭼﻮ ﻓﺮﺷﯽ ﺍﺯ ﻋﻄﺶِ ﺑﻮﺳﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﺳﻔﯿﺮ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﻔﺮ ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﺑﺎﺩ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ‌ﻭﺯﺩ ﺍﺯ ﻻﺑﻪ‌ﻻﯼ گل‌ها ﺑﺎﺩ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺟﺎﺭﯼﺳﺖ ﺩﺭ ﺻﺤﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖ ﻫﻤﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﺍﯼ ﻋﻄﺮِ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖ! ﺑﺪﺍﻥ، ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﻣﻦ ﺍﯼ ﯾﺎﺩِ ﺳﺒﺰِ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻦ!؟ ﻗﻠﻢ ﻗﻨﺎﺭﯼ ﮔﻨﮕﯽﺳﺖ ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺩﻥِ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺮﺍﯾﺪ ﺳﺮﺍﺏ، ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ؟ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻭﺍﮊﻩ ﺗﻮﺍﻥ ﺭﯾﺨﺖ ﺁﺏِ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ؟ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝِ ﺗﻌﻬّﺪ، ﺭﺳﺎﻟﺖِ ﻣﻮﻋﻮﺩ! ﻗﺪﻭﻡِ ﻣﻘﺪﻡِ ﭘﺎﮐﺖ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﻭ ﻣﺴﻌﻮﺩ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺩﺍﺩ، ﺍﯼ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﺁﮔﺎﻩ! ﻟِﻮﺍﯼ ‏«ﺍﺷﻬﺪ ﺍﻥ ﺍﻟﻪ ﺍﻻ ﺍﻟﻠّﻪ‏» ﮐﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﻧﺒﺾ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮ ﺩﺳﺖ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ، ﺍﺳﯿﺮِ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺳﺖ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پارسی گل نیست، ماه نیست، دل ماست پارسی غوغای کُه، ترنّم دریاست پارسی از آفتاب، معجزه بر دوش می‌کشد رو بر مراد و روی به فرداست پارسی از شام تا به کاشغر، از سند تا خجند آیینه‌دار عالم بالاست پارسی تاریخ را، وثیقهٔ سبز شکوه را خون من و کلام مطلّاست پارسی روح بزرگ و طبل خراسانیان پاک چتر شرف، چراغ مسیحاست پارسی تصویر را، مغازله را و ترانه را جغرافیای معنوی ماست پارسی سرسخت در حماسه و هموار در سرود پیدا بود از این، که چه زیباست پارسی بانگ سپیده، عرصهٔ بیدارباشِ مرد پیغمبر هنر، سخن راست، پارسی دنیا بگو مباش، بزرگی بگو برو ما را فضیلتی است که ما راست پارسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ شعرخوانی *«سرود سرو»* | انعکاس اندیشه‌های انقلاب در سروده‌های شاعران شاعران سرزمین کلمه و کلام با معرفتی سبز، احساسی سپید و باوری سرخ، روشن ترین واژه‌ها را در *چهل و پنجمین فجر* پیروزی، پیشکش آب و آیینه کرده‌اند تا به رسم سرو سربلند ترانه‌خوان مفاهیم متعالی انقلاب اسلامی باشند. 📜 در این مجال از شما دعوت می کنیم در تماشای دلسروده‌ای از *جناب آقای * با موضوع «آزادی» همراهی‌مان فرمایید. 📲 با «حوزه هنری فارس» همراه باشید : [سایت](www.artfars.ir) | [اینستاگرام](https://instagram.com/artfars1) | [تلگرام](https://t.me/artfars) | [بله](https://ble.ir/artfars) | [روبیکا](https://rubika.ir/artfars) | [ایتا](https://eitaa.com/artfars) | [آپارات](https://www.aparat.com/artfars)