«به همین سادگی»
تمام پنجره را غرق حسن یوسف کن
دل اهالی این کوچه را تصرف کن
قدم بزن وسط شهر با صدای بلند
به عابران پیاده غزل تعارف کن
و بیبهانه تبسم کن و نگاهت را
شبیه آینهها عاری از تکلف کن
سپس به مجلس ترحیم یک غریبه برو
و چشمهای خودت را پر از تأسف کن
صدای ضبط، اتوبان، هوای بارانی
به خود بیا! نرسیده به قم توقف کن
سلام دختر باران! سلام خواهر ماه!
بهشت را به همین سادگی تصرف کن
از مجموعه(رقعه)
#حمید رضا برقعی
"محمد حقوقی و شعر معاصر فارسی"
محمد حقوقی (۱۳ اردیبهشت ۱۳۱۶_ ۸ تیر ۱۳۸۸) از شاعران و منتقدان ادبی نامآور معاصر است که از دههی چهل، نقشی مهم در تبیین ویژگیهای شعر پسانیمایی داشته است.
او از جهتی، از پیروان فروغ فرخزاد است که در دههی چهل، جریان شعر زمان را معرفی و نمایندگی کرده و از دیگر سو، از اعضای جُنگ ادبی اصفهان است که بر تحولات ادبیات عصر پهلوی تاثیری شگرف گذاشته است.
هرچند حقوقی در هنر شاعری کمتر مدّ نظر منتقدان و شاعران و جریانهای ادبی بوده، در نقد شعر معاصر نامی سزامند است؛ تا آنجا که مجموعهی شعر زمان ما که به کوشش او در نشر نگاه سامان یافته؛ همچنان از بهترین گزیده_اشعار و منتخب نقدها و گزارههای ادبی دربارهی نیما و فروغ و سهراب و اخوان و شاملو است.
حقوقی در "شعر زمان ما"، هرچند از بوطیقای شعر نیمایی فاصله گرفته، یادداشتها و نظرهایی دقیق دربارهی زبان و هنر شاعرانهی پیروان او مطرح کرده است. او هرچند با وزن شعر نیمایی و برخی عناصر داستانی یا تزیینی آن زاویه دارد، کوشیده در نقدهایش نگاهی بیطرفانه به آثار منتخب داشته باشد.
ارزش نقدهای حقوقی، وقتی روشن میشود که آن را با گزیدههای دیگر "شعر زمان" مقایسه کنیم که پس از او به کوشش فیض شریفی منتشر شده و چه از منظر روش و چه در بر داشتن خطاهای ادبی و نقدی، با کارنامهی حقوقی فاصلهای بعید دارد.
محمد حقوقی علاوه بر "شعر زمان ما"، در کتاب "شعر نو از آغاز تا امروز" نیز کوشیده، هفت دهه از تاریخ شعر نو فارسی را بررسی کند؛ هرچند تعریف او از شعر نو، متمایز با بسیاری از منتقدان معاصر است.
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
🔴 با بصیرت رای میدهیم !
نه دنبال «باران»
- نه مجذوب «ياران»
- نه در «اعتدالم »
- نه با «ائتلافم»
- نه «ميهن پرستم»
- نه با حزب «سازندگي» عهد بستم
- نه «سبزم» نه زردم
- نه با «توسعه» در نبردم
- نه دنبال عشق و «مودت»
- نه دنبال «توليد» ثروت
- نه «فرزند ايران»
- نه حزب «جوانان»
- نه «روحانيون» را رئيسم
- نه در «جامعه» كاسه ليسم
- نه دنبال احزاب «پاكم»
- نه «خرداديان» را هلاكم
- نه در حزب «كارم»
- نه بر پله هاي «ترقي» سوارم
- نه با جمع «نسوان»
- نه در حزب «ايران»
- نه با «اتحادم»
- نه با «اعتمادم»
- نه اندر «رفاهم»
- نه دنبال حزب و سپاهم
- نه «همبستگي» را مريدم
- نه «آزادگان» را مرادم
*- اصولی و اصلاح گر هم نيم من
*- من اينم كه هستم ، بگويم كيم من❓
« - من ايرانيم
- در ركاب امينم
- سرا پا دو گوشم
- به هوشم
- به بانگي ز «سيد علی» ميخروشم
- پي يك اشاره
- دوباره ، سه باره
- پياده ، سواره
- به فرمان رهبر
- نهم سر
- روم پاي صندوق ، يك بار ديگر
- به ياد شهيدان
- شهيدان دوران
- كه رفتند تا ما بمانيم و ايران
- ببندم ز اعماق جان عهد و پيمان
- كنم با ولي زمانه
- يكي بيعتي جاودانه
- روم پاي صندوق بيعت
- كنم ياد از پير امّت
- به ياد امامم
- به عهدي كه با رهبر خويش بستم بمانم. بمانم . بمانم . »
جهاد تبیین
…گاه یکلحظه سهلانگاری
خود شروعِ هزارویک سختیست
گاه یک #انتخاب_از_سر_جهل
باعثِ #هشت_سال بدبختیست
گاه صد نسخه میدهند اما
نسخهها هیچ یک مؤثّر نیسته
گاه #تدبیر عینِ #تزویر است
چون اساسش هُوَ المُدَبَّر نیست
حاصلِ گوشهگیریِ مردان
میشود سلطۀ مُخَنّسها
وای اگر یاریِ علی نکنیم
کار افتد به دستِ أشعثها
روز و شب بر جنازۀ #برجام
گرمه مشتاقی و مُفاخرهاند
باز هم باز هم به دنبالِ
#میز_فرسوده_مذاکره اند
گرمی انقلاب کم شده است
در شبِ سردِ دیپلماسیها
انقلابِ مرا نمیفهمند
در عمل بعضی از سیاسیها
انقلاب آن حقیقتِ ناب است
که فراتر زِ فهم دولتهاست
دولت آخر تمام خواهد شد
ولی این انقلاب پابرجاست
#عمر_دولت چهار سالِ تمام
انقلاب عمرِ نوح را دارد
میشود چون زمینهسازِ ظهور
تازه فتحُالفتوح ها دارد
انقلاب آن حقیقتِ ناب است
که ندارد در این زمانه شبیه
باغِ سبزی که جرعه مینوشد
دائم از چشمۀ #ولی_فقیه
آنکه از صولتش به هولُ و هراس
جبهۀ ظلم و جور و خودکامیست
قدرتِ فوقِ هر اَبَر قدرت
قدرتِ انقلابِ اسلامیست
در حوادث وَلیِّ ما نه فقط
چاره در آن زمینه خواهد کرد
حفظ اصلِ نظام اگر باشد
رهبر از خود هزینه خواهد کرد
یکی از حرفهایِ او ایناست
ای جوانمردهایِ تازه نفس
به تلاشِ شماست بر سرکار
دولتِ انقلابی آید و بس!
بعد از آنهم شکوه و شوکتِ ما
همه از همتِ شهیدان است
از دلآذر، برونسی، زینالدین
از علمدار، کاوه، چمران است
شب سرانجام رَخت بربندد
صبحِ لبریزِ روشنا قطعیست
لحظهای شک بهسینه راه مده
#وعد_نصرت_خدا قطعی است
#_کانال_رصد
جهاد تبیین
عمریست پشت پلک های تو اسیرم
"" باید خودم را از نگاهت پس بگیرم""
با چشم خود دیدم که من را باد می برد
شاید که در دستان ِ چشمانت بمیرم
گنجشک ها را بی نشانه سر بریدند
ای وای بر من ،در لباسِ جغدِ پیرم
باید خودم را از نگاهت دور سازم
از آسمان چشم هایت پر بگیرم
بغض نگاه تو گلویم را فشرده
از راه آخر می رسد یک شب سفیرم
باید بگیرم دست های باورم را
حتی اگر طوفان بیاید در مسیرم
باید خودم را دور گردانم از این شهر
باید خودم را از نگاهت پس بگیرم
زهی درویشی
#عضو کانال
۲۲ مهرماه ۱۴۰۲
https://t.me/+CbeWmQqhY01OThk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این هم اتمام حجتی دیگری برای اونهایی که نسبت به سرنوشت کشور شون بی تفاوت هستن .
اوج غیرت و ایران دوستی را ببینید؟!!
🌿گرچه شیرین دهنان پادشهانند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست...
🪐دورهمنشینی جوانان و اهالی شعر و ادب فارس
🟪خانه شعر و ادبیات خاتم
🔰مجال شعرخوانی، نقد آثار، گفت و گو و فراگیری
📆دوشنبه ۱۱ تیرماه ۱۴۰۳
⏳ساعت: ۱۷:۰۰
📝باارشاد:
دکتر محمد مرادی
✨موضوع:
سبک خراسانی؛ بخش دوم(شعر دوره غزنویان)
📍مکان:
چهارراه حافظیه- اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی- طبقه زیرین- تالار گفتگو
🔼ورود برای عموم علاقهمندان به شعر و ادبیات، آزاد است.
|خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿
@khatam_shz
شعر طنز..
بنام آنکه لبخند آفریده
لب ما را شکرخند آفریده
برای دست ودلبازی حافظ
بخارا وسمرقند آفریده
زدست لوس بازیهای شیرین
کمی بیماری قند آفریده
در این دنیای پر نیرنگ وتزویر
هزاران طرح وترفند آفریده
وگاهی هم برای تلخکامی
کنار خنده ،تلخند آفریده
به عشق نور چشمی های تهرون
شمیرانات ودربند آفریده
بداخلاقان پُر روی عُنُق را
همان جوری که هستند آفریده
زمین را بعدِ لجبازی آدم
همین که سیب چیدند آفریده
وعقل بندگان را هم پس از آن
همان قدری که دارند آفریده
زبین قله های آفرینش
یکی راهم دماوند آفریده
قلم را در دل میدان تبیین
ودر نقش پدافند آفریده
درون شعر طنازان عالم
هزاران نکته وپند آفریده
برای درد بی درمان آدم
بساط طنز ولبخند آفریده
#سروده :حسین کیوانی
شهر راز
#آرایه
#متناقضنما_در_غزليات_حافظ
روزگاري است که سوداي بتان دين من است
غم اين کار نشاط دل غمگين من است
(حافظ1377 الف-117 )
(غم سبب نشاط است)
*
به آب روشن مي عارفي طهارت کرد
علي الصباح که ميخانه را زيارت کرد
(همان159-)
(به مي طهارت کردن: مي نجس است بنابراين جمع آن با طهارت تناقض دارد)
*
گفتن صنم پرست مشو با صمد نشين
گفتا به کوي عشق هم اين و هم آن کنند
(همان-194 )
(صنم پرستي و با صمد نشستن)
*
مبين حقير گدايان عشق را کاين قوم
شهان بي کمر و خسروان بي کلهند
(همان196-)
(گدايي و در عين حال شاه بودن)
معشوق
چه عذر بخت خود گويم که آن عيار شهرآشوب
به تلخي کشت حافظ را و شکر در دهان دارد
*
(شکر در دهان داشتن: به تلخي کشتن)
با دلارامي مرا خاطر خوش است
کز دلم يک باره برد آرام را
(حافظ1377 الف93-)
(دلارامي که آرام دل را برده است)
*
شراب خورده و خوي کرده مي روي به چمن
که آب روي تو آتش در ارغوان انداخت
(همان98-)
(آب آتش فروز)
*
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
که بستگان کمند تو رستگارانند
(همان-193 )
(بسته و رسته بودن)
مي و ميخانه
عيبم بپوش زنهار اي خرقه مي آلود
کآن پاک پاکدامن بهر زيارت آمد
(همان181-)
(عيب پوش شدن)
صوفي مجلس که دي جام و قدح مي شکست
باز به يک جرعه مي، عاقل و فرزانه شد
(همان180-)
(زايلکننده عقل، عقل و فرزانگي آورده است.)
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاين حال نيست زاهد عالي مقام را
(همان92-)
(خرابات جاي مستي و بي خبري است اما رندي که از آنجا مست بازگشته، صاحب اسرار شده است.)
ياد باد آن که در آن بزمگه خلق و ادب
آن که او خنده مستانه زدي صهبا بود
(حافظ1377 الف-197 )
(بزمگه خلق و ادب)
در بزمي که حريفان خنده مستانه و عربده سر مي کشند. بزمگه خلق و ادب ترکيبي پارادوکسي است.
متفرقه
غلام همت آن رند عافيت سوزم
که در گداصفتي کيمياگري داند
(همان183-)
(گدا بودن و کيمياگري دانستن)
خسروان قبله حاجات جهانند ولي
سببش بندگي حضرت درويشان است
(همان 116-)
(خسرواني که بنده درويشانند)
*
دل چو پرگار به هر سو دوراني مي کرد
و اندر آن آينه سرگشته پابرجا بود
(همان197-)
(سرگشته پا برجا)
ميان گريه مي خندم که چون شمع اندرين مجلس
زبان آتشينم هست ليکن در نمي گيرد
(همان169-)
1(- گريستن و در عين حال خنديدن2 - آتشين بودن و در نگرفتن)
گذر بر ظلمات است خضر راهي کو
مباد کآتش محرومي آب ما ببرد
(حافظ1377 الف-158 )
(آتشي که آب را مي برد)
*
بکن معامله اي وين دل شکسته بخر
که با شکستگي ارزد به صد هزار درست
(حافظ1377 ب-21 )
(شکستهاي که صد هزار درست ميارزد)
.
با بررسي شواهد متناقض نما از250 غزل آغازين ديوان حافظ مي توان گفت:
مضمون50 درصد از متناقض هاي شعر حافظ برخاسته از “عشق” وديگر مفاهيم و ترکيبات مرتبط با آن است (مانند: معشوق- مذهب عشاق و ...)30 درصد با مفهوم “مي و ميخانه” و20 درصد آن نيز با مفاهيم متفرقه است.
ساختمان متناقضنما در غزليات حافظ
واحد متناقض نما را از نظر دستور زبان مي توان به شکل زير تقسيم کرد:
1- متناقضنما گاه در يک کلمه مرکب به وجود مي آيد، مانند: خراب آباد.
2- گاه در ترکيب (ترکيب اضافي يا عطفي ) شکل مي گيرد: مجمع پريشاني، حاضر و غياب.
3- اغلب در جمله شکل مي گيرد:
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
که بستگان کمند تو رستگارانند
(حافظ1377 الف-193 )
4- متناقضنما ممکن است در دو جمله يا بيشتر به وجود آيد، مانند بيت زير از حافظ:
بکن معاملهاي اين دل شکسته بخر
که با شکستگي ارزد به صد هزار درست
(حافظ1377 ب-21 )
واهد آن در بخش “بسترهاي متناقض نما در غزليات حافظ” همين مقاله ذکر شد- در مي يابيم90 % متناقض نماها در جمله به کار رفته و بقيه به شکل ترکيب آمده است. البته حدود20 % متناقض نماهايي که در جمله به کار رفته را نيز مي توان تاويل به ترکيب کرد که درمجموع مي توان گفت30 % متناقض نماهاي حافظ در قالب ترکيب و بقيه در قالب جمله است.
متناقضنمايي در جمله
از ننگ چه گويي که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسي که مرا ننگ ز نام است
(حافظ1377 الف-114 )
ز جيب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست
که ما صمد طلبيديم و او صنم دارد
(همان152-)
هر آن کسي که درين حلقه نيست زنده به عشق
بر او نمرده به فتواي من نماز کنيد
(همان217-)
اگرچه مستي عشقم خراب کرد ولي
اساس هستي من زان خراب آباد است
(همان 108-)
هر شبنمي درين ره صد بحر آتشين
دردا که اين معما شرح و بيان ندارد
(همان156-)
جملههاي متناقضنما که قابل تاويل به ترکيب اند
مجوي عيش خوش از دور باژگون سپهر
که صاف اين سر خم جمله دردي آميز است
(همان112-)
(صاف دردي آميز)
پيش چشمم کمتر است از قطره اي
اين حکايت ها که از توفان کنند
(حافظ1377 الف-194 )
(توفان کمتر از قطره)
***
گداي کوي تو از هشت خلد مستغني است
اسير عشق تو از هر دو عالم آزاد است
✍دکتر فرشيد وزيله
آرایه های ادبی
عقل و دل
از فاضل نظری
جان پس از عمری دویدن، لحظهای آسوده بود
عقل، سر پیچیده بود از آن چه دل فرموده بود
عقل با دل روبرو شد، صبح دلتنگی به خیر
عقل، برمیگشت راهی را که دل پیموده بود
عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت
دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود
عقل، منطق داشت، حرفش را به کرسی مینشاند
دل، سراسر دست و پا میزد؛ ولی بیهوده بود...
ضد، نظری، ص ۳۳.
#عقلودل
#فاضلنظری
#نهمتیرماه_زادروزدکترعلیرضافولادیi
#سه_گانی:
ای شما که در گذارتان
درد گم شدن کشیدهاید!
یک "علیرضا" ندیدهاید؟
#علیرضا_فولادی
💠💠💠
#سه_گانی
این علیرضا که گفتهاید،
دکترایِ مهربانی است؟
خالق سهگانی است؟
#صفيه_قومنجانی
🔸 *پند پیران (ماست و قیمه) *
روزی گذشت نامزدی از گذر گهی
فریاد وااااو! بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی: واممان چه شد؟
پاسخ رسید: صبر کن آغاز ماجراست
یک طفل ساده دل وسط جمع داد زد:
«آقا زمین بازی ما بچه ها به راست؟!»
پاسخ رسید بعله عزیزم! به طور حتم!
در خواست تو نیز چنان دیگران به جاست
آن دیگری سراغ پل و جاده را گرفت
فرمود: !No problem! l will Build! must
رندی رسید و گفت: نکن اینقدر چاخان
کی گفته ساختار پل و جاده با شماست؟؟
رندی دگر به زیر لبش کرد زمزمه
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
بعدش شبیه بولدوزر از راه سر رسید
چپ را ستون نمود و سپس خم نمود راست
سرگرم وعده بود رقیبش که ناگهان
بدجور ریخت داخل قیمه دوباره ماست
جوری فتیله پیچ شد آخر میان جمع
پرسید راه در روی این ماجرا کجاست؟!
نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت:
ننه! نمیمیری که! یه بارم تو عمرت شده بیا راست بگو این قدم جلو اجنبی دولّا و راست نشو...
✍ فرشته پناهی
💫💫💫
🔻وطنز اجتماعی
فرخ تمیمی (زاده ۱۱ بهمن ۱۳۱۲ خورشیدی در نیشابور - درگذشته ۲۳ اسفند ۱۳۸۱ تهران)، از شاعران معاصر ایران است. فرخ تمیمی فرزند میرزا محمد خان طالقانی از مردم طالقان و از خویشاوندان دکتر ابراهیم حشمت طالقانی، همرزم میرزا کوچک خان جنگلی بود. پدرش در جریان انقلاب مشروطه و در هنگام زمامداری محمدولی خان تنکابنی با سران نهضت جنگل تماس نزدیک داشت و یکی از آزادیخواهان و نویسندگان کمیته انقلاب مشروطیت رشت بهشمار میرفت و از سوی حکومت دو بار مأمور مذاکره با سران نهضت جنگل شد.
فرخ تمیمی در سن دو سالگی پدرش را از دست داد و زیر نظر مادرش «نصرتالسلطنه مقدم مراغهای» در تهران بزرگ شد. او دورههای ابتدایی و متوسطه را در دبستان تمدن و دبیرستان دارالفنون گذراند.
در سال ۱۳۴۶ رشته حسابداری و امور مالی را به پایان رساند. سپس به مدیریت حسابرسی و ریاست قسمت حسابداری کارخانجات و شرکتهای مختلفی رسید.
فرخ به زبان انگلیسی در حد بالایی تسلط داشت و گه گاه به ترجمه شعر، مقاله و کتاب نیز میپرداخت. از او شش جلد کتاب ترجمه یا تألیف برجای ماندهاست.
#معرفی_شاعر #فرخ_تمیمی
ای آنکه یک شب بی خبر رفتی
ای آنکه تاک آشنایی را
از خوشه ی انگور مستی ها ، تهی کردی.
رفتی، شنیدم هر کجا رفتی
در آسمان رنگ ریا دیدی.
با هر لبی چون آشنا گشتی
صد خنده ی ناآشنا دیدی.
بازآ، که می دانم پشیمانی.
بازآ، به یاد ماجراهایی که می دانی …
#فرخ_تمیمی #شعر