eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
280 دنبال‌کننده
2هزار عکس
270 ویدیو
90 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی نهاد نام شما را خدا حسن گفتند عرش و فرش همه یکصدا حسن در اوج تلخ کامی و آوار غصه ها طعم عسل دهد به دهان ذکر یا حسن دریای لطف و معدن جودند اهل بیت اهل کرامتند همه منتها حسن... تقسیم مال و بخشش آن کار کوچکی است وقتی فقط کریم گره خورده با حسن اوج هنر نمایی تان بوده در جمل وقتی نشانده شور و شر فتنه را حسن از آن زمان چه سخت برایت گذشت عمر آنهم جوار زور و زر و کینه ها حسن حرفی گزاف نیست که تاریخ گفته است از تو کلید خورده اگر کربلا حسن حتی بدون گنبد و گلدسته و ضریح داری گره گشایی و دارالشفا حسن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خراسان در خراسان نور در جان تو می‌چرخد مگر خورشيد در چاك گريبان تو می‌چرخد؟ خراسان مُهر دريا می‌شود با گام‌های تو به دست ابرها تسبيح باران تو می‌چرخد اگر شوق وصالت نيست در آيينه‌ها، درها چرا آيينه در آيينه، ايوان تو می‌چرخد طواف عاشقان هم بر مدار چشم‌هاي توست سماع صوفيان هم گرد عرفان تو مي‌چرخد . به سقّاخانه‌ات زيباست رقص كاسه‌هاي نور در اين پيمانه، آن پيمانه، پيمان تو می‌چرخد . بيابان در بيابان گرگ شد، هر كوه، صيّادی چقدر آهوی زخمی در شبستان تو می‌چرخد . در اين آدينه لبريز از آغاز گل، شاعر! شروع تازه‌ای در بيت پايان تو مي‌چرخد مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن هزج مثمن سالم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ۱۲ شهریور زادروز ناصرخسرو قبادیانی (زاده ۱۲ شهریور ۳۸۳ بلخ -- درگذشته سال ۴۶۷ بدخشان) فیلسوف، شاعر و جهانگرد او در دوران کودکی با حوادث گوناگون روبرو بود، از جمله جنگ‌های طولانی سلطان محمود و خشکسالی بی‌سابقه در خراسان که به محصولات کشاورزان صدمات فراوان زد و نیز شیوع بیماری وبا در این خطه، که جان عده زیادی از مردم را گرفت. وی از ابتدای جوانی به تحصیل علوم متداول زمان پرداخت و در دربار پادشاهان و امیران از جمله سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی به عنوان مردی ادیب و فاضل به کار دبیری اشتغال ورزید. پس از شکست غزنویان از سلجوقیان در نبرد دندانقان، به مرو و به دربار سلیمان چغری بیک، برادر طغرل سلجوقی رفت و در آنجا نیز با عزت و اکرام به‌حرفه دبیری ادامه داد و به دلیل اقامت طولانی در این شهر به ناصرخسرو مروزی شهرت یافت. او بعدها، شغل دیوانی را رها کرد و راه سفر در پیش گرفت و مدت هفت سال سرزمین‌های گوناگون از قبیل آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیرة‌العرب، آذربایجان، ارمنستان، قیروان، تونس و سودان را سیاحت کرد و سه یا شش سال در پایتخت فاطمیان یعنی مصر اقامت کرد و در آنجا در دوران المستنصرباله به‌مذهب اسماعیلی گروید. وی از شاعران و نویسندگان برجسته ادبیات فارسی است و در فلسفه و حکمت دست داشته است که آثارش از گنجینه‌های ادب و فرهنگ ما محسوب می‌شود. او از بلندی همت، عزت نفس، صراحت گفتار، و خلوص در گفتارش سرشار بود. علی دشتی در این‌باره می‌گوید: وی مردی بود با مناعت طبع، اندیشه‌ورز، خرسند، فروتن، بردبار در برابر رویدادها و سختی‌ها، که در راه رسیدن به هدف پای می‌فشرد. آثار: دیوان اشعار فارسی. دیوان اشعار عربی. روشنایی‌نامه سعادت‌نامه دلیل‌المتحرین دیوان اشعار جامع‌الحکمتین: رساله‌ای‌است به نثر دری "فارسی" در بیان عقاید اسماعیلیان. خوان‌الاخوان: کتابی‌است به نثر در اخلاق و حکمت و موعظه. زادالمسافرین: کتابی است در بیان حکمت الهی به نثر روان. گشایش و رهایش: رساله‌ای است به نثر روان فارسی، شامل سی پرسش و پاسخ آنها. وجه دین: رساله‌ای‌است به نثر در مسایل کلامی و باطن و عبادات و احکام شریعت. بستان‌العقول و دلیل‌المتحرین که از آنها اثری در دست نیست. سفرنامه: این کتاب مشتمل بر بخشی از مشاهدات سفر هفت ساله‌اش بوده و یکی از منابع مهم جغرافیای تاریخی به حساب می‌آید. سعادت‌نامه: رساله‌ای‌است منظوم شامل سیصد بیت. روشنایی‌نامه: این رساله نیز به‌ نظم فارسی است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"زیارت" ای دمِ افلاکیان، از قدمِ خاکی‌ات زمزمه‌ی خاکیان نغمه‌ی افلاکی‌ات هستیِ ما "نیست"ان، آیتِ لولاکی‌ات باز نظر دوخته بر نفَسِ پاکی‌ات؛ شعرِ به لب آمده؛ بسته به نامت امید: زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید ماه: پریده است تا نور بجوید مگر باد وزیده است تا نافه ببوید مگر غنچه رسیده است تا با تو بروید مگر سرمه کشیده است تا شعر بگوید مگر_ این قلمِ موسیاه بر ورقِ روسپید: زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید آدم با عشق تو آمده است از عدم عیسی در مهدِ تو کودکِ نازک‌قدم با نفست جبرئیل تازه شده دم‌به‌دم من هم با نام تو شاعر و عاشق شدم هر کس در عشق تو، مُرد فَماتَ شهید: زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید ای همه روی تو نیک! ای همه بوی تو خوش! سِرّ دو عالم تویی، رازِ مگوی تو خوش سوره‌ی معراج را سیرت و خوی تو خوش گل همه گل چهره‌ات، جلوه‌ی روی تو خوش رضوان بیرونِ خُلد مانده و نامت کلید: زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید تشنه‌ی عطشان منم، رود فرات منی غرقه‌ی طوفان منم نوحِ نجات منی قالبِ لغزان منم، وزن ثبات منی مرده‌ی عصیان منم، نحوِ حیاتِ منی نبض تو را می‌زند این جان با هر ورید: زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید انت نبیّ عزیز، انت رسول کریم انت شفیع امین، انت قویّ بسیم انت صراطُ الهدی و شارع مستقیم محبُّکَ فی‌النّعیم، عدوُّکَ فی الجحیم نحنُ مستضعفون وَ انت کهف سدید زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید ای شهِ بطحانژاد، ای مهِ طاهالقب ای مدنی‌اعتبار، ای گلِ مکّی‌نسب روی تو بدرالدّجی خوی تو شمس‌العرب سیرت تو مصطفی، صورت تو منتخَب لب بگشا سمت ما ای گلِ روی تو عید: زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید بنده‌ی دربانِ توست، شاه و وزیر است اگر چاکرِ فرمان توست، میر و امیر است اگر تشنه‌ی احسان توست صدر و فقیر است اگر تازه‌نگهبانِ توست خواجه‌نصیر است اگر آن یک یارِ کهن این یک عبدِ جدید: زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید گرچه در ادراکِ تو اهلِ غلوّ نیستم بی‌نفسِ پاک تو، هیچم، پس کیستم؟ عمری با مهر تو، زنده شدم، زیستم اینک بر درگهت، خاضع می‌ایستم ای همه لطفت وسیع، ای همه صبرت سعید: زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید ای جان! در باز کن! نور خدا را ببین ای دل! در شامِ تار، شمس و ضحا را ببین شوقِ فلک را ببین رقصِ سما را ببین اذن بده یا رسول! بر در ما را ببین روی به درگاه تو، شرم قدم را خمید: زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید قبله‌ی حاجات یا سوره‌ی اسراست آن؟ قبّه‌ی فردوس یا گنبد خضراست آن؟ کعبه‌ی آمال یا جان و دلِ ماست آن؟ انس و ملَک معتکف، جمله بر این آستان در حرمت روزگار خادم و عالم مرید زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید گفتم: درمانده‌ام. گفت: بگو مصطفی گفتم: پایان درد؟ گفت: هم‌او، مصطفی روزه و حج و نماز غسل و وضو مصطفی حق همه حق مرتضی هو همه هو مصطفی شور در آغاز ماند، شعر به آخر رسید زائرکَ باسط ذراعَیهَ بَالوصید* ‌ وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصيدِ(کهف/۱۸) https://eitaa.com/mmparvizan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دهان خشک کویر، آبشار شد با تو نهال بی ثمری، غرق بار شد با تو به جای دانه ی مردار، دانه ی جان چید مزاج زاغ زبون، طبع سار شد با تو درخت معرفت، از کوچه ی خزان می رفت به رغم آن همه زردی، انار شد با تو جهان کوچک زن داشت زیر گِل می رفت گُلی به عاطفه دادی، بهار شد با تو چقدر لیقه ی خورشید در دواتت بود چقدر خط افق آشکار شد با تو چقدر هسته ی خرما که با تو شد تسبیح شمار ذکر ازل بی شمار شد با تو چقدر بر سر تو ریختند خاکستر چقدر خصم قسم خورده یار شد با تو پس از تلفظ نامت، جهان شمیم گرفت زمین شوره و شن ، لاله زار شد با تو ندای توست که پیچیده در مناره ی کوه حرای گم شده دردانه غار شد با تو به برگ غنچه نوشتم، *محمّد* و آنک بهار شد با تو، نوبهار شد با تو سجاد حیدری قیری
زندگانی: نقدِ امروز است، جایِ نسیه نیست ای بسا آدم که رنگِ رویِ فــــــــــــــــــــــــردا را ندید