هیچ همدردی نمییابم سزای خویشتن
مینهم چون بید مجنون سر به پای خویشتن
#صائب_تبریزی
فروتنی است دلیل رسیدگان کمال،
که چون سوار به منزل رسد، پیاده شود!
به نقش کم ز بساط زمانه قانع باش،
که نقش بیش چو شد، چشمِ بد زیاده شود!
#صائب_تبریزی
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت
ماه رمضان حافظ این گله بُد از گرگ
فریاد که زود از سر این گله شبان رفت
شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت
شیرازه جمعیت بیداردلان رفت
بیقدری ما چون نشود فاش به عالم؟
ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت
برخاست تمیز از بشر و سایر حیوان
آن روز که این ماه مبارک ز میان رفت
تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
از نامه اعمال، سیاهی چو دخان رفت
با قامت چون تیر درین معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت
برداشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت
چون اشک غیوران به سراپرده مژگان
دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت
از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
آنها که به صائب ز وداع رمضان رفت
#صائب_تبریزی
#وداع_با_رمضان
شبنم زیان نکرد ز سودای آفتاب
در پای یار، گوهر جان را نثار کن!
#صائب_تبریزی
دشمن دوست نما را نشناسیم زِ دوست،،،
ریسمان در دل شمع است، ولی دشمن اوست!
#صائب_تبریزی
ج
عنان به دست فرومایگان مده زنهار!
که در مصالح خود خرج میکنند ترا !
#صائب_تبريزی
رتبه میخواهی چو خورشید از خلایق دورباش !
سایه از همراهی مردم، به خاک افتاده است.
#صائب_تبریزی
در باز کردنِ درِ باغِ بهشت نیست
فیضی که در گشودنِ بندِ قبای توست
#صائب_تبریزی
#تصویرسازی_هوش_مصنوعی
از سکندر صفحهٔ آیینهای بر جای ماند
تا چه خواهد ماند از مجموعهٔ ما بر زمین
#صائب_تبریزی
دل بی وسوسه از گوشه نشینان مطَلب
که هوس در دلِ مرغان قفس بسیار است
#صائب_تبریزی
#تصویرسازی_هوش_مصنوعی
خود را چو یافتی همه عالم از آن توست
چشم از جهان بپوش، طلبکار خویش باش
#صائب_تبریزی
دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت
#صائب_تبریزی