eitaa logo
قرار اندیشه
255 دنبال‌کننده
470 عکس
193 ویدیو
3 فایل
✦؛﷽✦ 🍀چیزهای زیادی برای دیدن هست، ولی چه وقت می‌توان دید؟ قرار اندیشه، محفلی است برای دیدن‌های ساده و گفتن‌های بی‌پیرایه تا لابلای قلم‌زدن‌ها خود را بیابیم و تحقق خود را رقم زنیم... راه ارتباط: @ta_ghaf @Rrajaee
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نقد فیلم🎬🇵🇸
51.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چندیست دوستی ها برایم سوال شده ... راستی دوستی هایمان کو؟ خدایا ما را آنگونه عاقل و با تقوا و دین دار نکن که اهل دوستی نباشیم .... نشان اهل خدا عاشقی است با خود دار که این نشان در مشایخ شهر نمی بینم مگر می شود دوست داشت ... و از دوستی دم زد جز در پناه حضرت زهرا.س این چند دقیقه هم باشد صدا زدن های ما حضرت زهرا.س را ... بِإِبنِكِ المَهدي كَلِمیني @oasisnaghde_film
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینکه چطور می‌توانی از پر پر شدن پاره‌ی تنت بگویی و در عین حال لبخند بزنی و آرام باشی، بماند...که یک آه عمیق و یک اشک تب‌دار طلبمان! در این دوره، که نمی‌دانیم وقت چیست و چگونه تلف می‌شود؟، و ساعتها از زمان ما در کارهای بیهوده و مشغله‌های بی سرانجام می‌گذرد، شاید یک دقیقه طولانی‌تر، ضرر هم باشد... اما مادران شهداء، که با شهادت فرزندشان معنایی برای خود یافته‌اند، واجد وقت شده‌اند، اینگونه هر ثانیه را در پیوند با فرزند شهیدشان می‌یابند...🍂🍂🍁 @gharare_andishe
64.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ببینید... ☀️به قول شهید آوینی انقلاب اسلامی توبه‌ی بشر بود، و امتداد این بازگشت در مقاومت خود را آشکار کرد، مقاومتی که عزم در میدان بودن می‌طلبد. 💠گفته‌های ارزشمند فاطمه رایگانی، دکتری فلسفه در محضر رهبر انقلاب، نکات مهمی در خود دارد و به لزوم صورت‌بندی و روایت از مقاومت در بین علوم انسانی اشاره می‌کند. 💠 او، به کار امروز فلسفه؛ یعنی توصیف وضعیت انسان متولد شده‌ی مقاومت تذکر می‌دهد؛ فلسفه‌ای که انسان مقاومت را سوژه‌ی خود نمیکند بلکه روشن‌کننده‌ی پیوند وجودی ما با آن است. @gharare_andishe
22.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ببینید... 🌻 مادر کلام برای شرح مادر، گاهی کم می‌آورد. اما شاید اگر شاعری باشد، بتواند مادر را ببیند و کلام را گسترده کند و از او بگوید. مادر، پیامبر امّی ما در زمین است که وجود می‌بخشد و بقای وجودمان را هم ممکن می‌سازد، باید شاعری باشد، تا از مادر هستی بگوییم، تا در جوار سادگی و بی‌پیرایگی مادر و مادری، عجز و فقرمان را درک کنیم. ________________________________ 🌫من شاعر نبودم «سوزن که به دستش می‌رفت نه، بر جگرم می‌رفت کی می‌توانستم گریه کنم کیومرث خان می‌گفت: دهانت را ببند آیا آسمان به زمین آمده است ما که چیزی احساس نمی‌کنیم بالش من سنگین بود از اشک‌های من با گوشه‌ی زمخت لحافم اشک‌هایم را می‌ستردم بر دامن مادرم اگر گندم می‌پاشیدم سبز می‌شد از بس گریسته بود آسمان تنها دوست مادرم بود مادرم ساده و سبز مثل «ولگان» بود من شعرهای ناسروده‌ی مادرم را می‌گویم من نبودم من شاعر نبودم مادر یتیم شد» 🖌سلمان هراتی 🎞 فیلم بخشی است از مستند «من پشت این پنجره چشم به راه بهارم». @gharare_andishe
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار اندیشه
🔻جلسه متن خوانی کتاب « انقلاب اسلامی و تحقق آینده دینداری» 🔸
هدایت شده از بنیان های حکمت حضور
انقلاب اسلامی و چگونگی تحقق آینده دینداری ما.MP3
53.51M
. 🎙تاملی در کتاب؛انقلاب اسلامی و چگونگی تحقق آینده دینداری ما اثر 🔸جلسه پنجم 📅 ۴دیماه ماه ۱۴۰۳ @bonyanha
📔«زیبایی مرگ ما از زیبایی زندگی ماست...» 🔰زیبایی بخوانیم... @gharare_andishe
11.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥خون جای خطبه را نمی‌گیرد... کلمه و زبان مفقود است... @gharare_andishe
هدایت شده از نقد فیلم🎬🇵🇸
من متاسفانه از آن آدم های بی دست و پایی هستم که،حداقل تا امروز که سنی از من گذشته، نتوانسته ام تعریف خاص و قابل قبولی از خودم به اطرافیانم بدهم... و آنقدر برایشان عجیب و غریبم که کلافه شان می کنم ... حتی گاهی خودم هم که، به بی هنری خودم فکر می کنم، از خودم خسته می شوم و می خواهم هر چه سریع تر برای خودم کاری کنم ...شاید برخی از شما بدانید که چه سخت است... من البته در زندگی ام در این دنیا شانس قابل توجهی آوردم... مادرم را می گویم ... او مرا پذیرفته با همه ی کم و کاستی هایم ...مادرم آدم با دین و ایمانیست، فکر کردن به کم و کاستی ها را ناشکری به درگاه خدا می داند و استغفار می کند و پشت دستش را میگزد البته می دانم این مادرها هم کم شدند_البته گاهی در وجود همان مادرها هم این سادگی را می بینم ، مادریست به هر حال دیگر_ ... مادرم هوای این بازار خرید و فروش را برای ریه های نازک من قابل تنفس می کند، خدا حفظش کند... مادرم؛ گفتم که ناشکری به کم کاستی ها نمی کند ...از تنهایی خودش هم حتی شکایت نمی کند ...اهل خرید و فروش هم نیست ... ساده و بی غل و غش است وقتی در خانه است، ملموس حسش نمی کنی، شاید زیاد هم دور و برش نپلکی یا دوربرت نپلکد، اما همین که از خانه می رود بیرون، انگار چیزی گم کرده ای من که، بار ها می روم پشت پنجره و منتظرم برگردد و هر غلطی که کرده ام می آید جلوی چشمم! و انگار اتاقم جای ناامنی است اما همین که برمی گردد همه چیز امن می شود و من می توانم بروم به کارهایم برسم... مادرم همیشه برای من حتی موجود عجیبی است نمی دانم چطور کارها را پیش می برد یا می تواند با همه کسانی که من نمی توانم با آن ها ارتباط قابل قبولی برقرار کنم، ارتباط برقرار می کند... بعضی وقت ها فکر می کنم حتما این اقتضای سن است و کاش من هم وقتی سنم بالا برود اینطور بشوم البته این اقتضای سن نیست...می دانید اقتضای سن نیست ... من گاهی از این رویا پردازی ها می کنم ... گاهی هم که فشار ها زیاد می شود از اتاقم می آیم بیرون ...به میانه خانه ...جایی که او هست، دست های مدام در کارش را تماشا می کنم و خدا می داند وقتی نگران من می شود ، همین نگرانی های کوچک و روزمره را می گویم، چنان فشاری بر قلب من می آید و از خودم شرمنده می شوم که نگو ... من وقتی درباره مادرم می نویسم، که به من مجال بیشتری برای کنار کشیدن و مرور جریان پرشتاب زندگی را می دهد، انگار که با عالم آدم دوباره دست دوستی می دهم ... یا زهرا.س @oasisnaghde_film
🖊 تاملاتی درباره آداب و ادبیات مدرن 📚شعر و شهر 📥 رضا داوری اردکانی 🖇 شعر و شهر جز شباهت لفظی شان در زبان ما چه نسبت دیگری با هم دارند و می توانند داشته باشند؟ ظاهرا شعر و شهر همزمانند و با هم به وجود آمده اند. زمان پیش از شعر و شهر هم زمان قبل از تاریخ است. به عبارت دیگر، می توان گفت ایستادگی آدمی در زمین و سکنی گزیدن در آن شاعرانه آغاز می¬شود. شعر با ایستادگی و شهر با سکنی گزیدن مردمان به وجود می آید. روستا به معنی قدیمیش جایی برای رفع نیازهای لذاته و زندگی در روستا به سر بردن در هماهنگی با طبیعت و تسلیم در برابر پیشامدهای طبیعی است. 🖇 اما شهر به وجود آمده است که جایی برای ساختن و همکاری و همراهی و همزبانی و تدبیر و عیش و برخورداری و تمتّع باشد. شهر را شاعران بنیاد کرده و ساخته اند و گرچه فهم این قضیه آسان نیست، دشوارترش کنم و بگویم شاعران آن را در زبان و شاعرانه ساخته اند. ما کمتر فکر کرده ایم که چرا شاعران همه شهری اند و غالبا به شهرهای بزرگ تعلق دارند و وقتی حرفی از روستا و روستایی می زنند از سادگی روستا و ساده لوحی روستاییان می گویند. البته مقصود این نیست که شاعر پرورده شهر است بلکه شعر و شهر حتی اگر شهر را به معنی سیاست بگیریم با هم پدید می¬آیند روستای قدیم جای طاعت و تسلیم و بی گناهی بود و شهر از این حیث که فضای دعوی و سرکشی و اختیار و قدرت و ساختن و بهره مندی است در برابر آن قرار دارد. 🖇 سعدی در گلستان قصه ملاقات با جوانی را حکایت می کند که مقدمه نحو زمخشری در دست داشته و ضرب زید عمرواً می خوانده و با طنز خاص خود به وی گفته است خوارزمشاه و ختا صلح کرده اند، زید و عمرو را هنوز خصومت است؟! جوان که از این گفته نشاطی پیدا می کند از مولد گوینده می پرسد و پاسخ می شنود: خاک شیراز. جوان می پرسد از سخنان سعدی چه داری؟ به پاسخ سعدی کاری نداریم. نکته اینست که جوان ابجد خوانی در خوارزم شیراز را با سعدی می شناسد. 🖇 وقتی هم که جوان خبردار می شود همصحبتش سعدی بوده است، نزد او می رود و تاسف می خورد که چندین روز چرا نگفتی تا شکر قدوم بزرگان را به خدمت میان بستمی؟ چه شود در این بقعه چند روزی برآسایی؟ اما سعدی نمی تواند بماند و عذر عجیبی می آورد: «بزرگی دیدم اندر کوهساری/ قناعت کرده از دنیا به غاری/ چرا گفتم به شهر اندر نیایی/ که باری بندی از دل برگشایی/ بگفت آنجا پریرویان نغزند/ چو گل بسیار شد پیلان بلغزند» 🖇 بقیه حکایت را که می خوانیم درمی یابیم سعدی از عذر ناموجهی که آورده است چندان راضی نیست و مگر نه اینکه قرار بوده است. او به شهر شیراز که به قول حافظ معدن لب لعل و کان حسن است باز گردد و نه به کوهسار و غار. در این عذر و اعتذار شاید می خواسته است وصفی از شهر و امکانهای آن را ذکر کند. سعدی می دانسته است که شاعر به شهر و شهر به شاعر تعلق دارد، ما نیز باید بدانیم که این تعلق یکسویه نیست، زیرا هم شاعر به شعر تعلق دارد و هم شهر به شاعر. 🖇 یک روز که (در حاشیه یکی از اجلاس¬های رؤسای آکادمی¬های علوم آسیا) یکی از اعضاء آکادمی علوم ازبکستان پرسید حافظ سمرقند و بخارا را از کجا آورده که به خال هندوی ترک شیرازی بخشیده است؟ پاسخ دادم: همه شهرها در سراسر عالم از آن شاعران است ولی آنها شهرها را با مکر و قهر و غلبه تسخیر نکرده اند. چند بیتی هم از سعدی و حافظ خواندم: «جهان به تیغ بلاغت گرفته ای سعدی/ سپاس دار که جز فیض آسمانی نیست» و «عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ/ بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است» و سپس پرسیدم مگر پاریس، پاریس بودلر و پترزبورگ شهر پوشکین و گوگل و داستایوسکی و تولستوی نیست؟ 🖇 دیگر مقام این نبود که برایش توضیح دهم که شاعران قدیم فاتحان شهر و حافظان و پشتیبانان آن بودند. توضیح هم مخصوصاً از آن جهت مشکل می شد که از شاعران دوران جدید نام برده بودم و این شاعران جدید نقادان شهر مدرنند. شهر مدرن، شهر سیاست و تکنولوژی جدید و در تناسب با آنهاست. در این تناسب زیبایی ها و زشتی های شهر و درد و ملال آن نیز آشکار می شود حتی گاهی ممکن است بعضی از دشواریها و پیچیدگی های شهر که از نظر سیاستمداران و مهندسان پوشیده می ماند در نظر شاعران آشکار شود. 🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره شانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید. @gharare_andishe