💎جهانی این چنین...
آسمان کاملا سیاه شده است، و ستارهها جای جای آسمان پراکنده شدند و چشمک زنان شب خود را سپری میکنند، ناخوداگاه شانه هایم را بالا گرفته ام و عضلاتم را منقبض کردهام، کنار خیابان میایستم، بعید میدانم این وقت شب ماشینی بیاید و مرا سوار کند، به درخت بی برگ و بار کنار خیابان تکیه میزنم ،به قول بچه ام درخت تار عنکبوتی، راست میگوید ،درختان که بی برگ و بار میشوند، مثل تار عنکبوت میمانند، شاخه های لخت و بی روحشان یک جوری در هم تنیدهاند که تار عنکبوت را تداعی میکنند، گه گاهی با دهانم دستانم را ها میکنم تا کمی گرم شوم، به اینکه همسرم زنگ زد و گفت:"هر وقت راه افتادی تک بزن تا یک نسکافه برات درست کنم."فکر میکنم.
ناخوداگاه لبخندی بر لبم مینشیند،میتوانم خودم را تصور کنم چه شکلیام ،دماغی که نوکش سرخ شده و صورتی که گل انداخته با چشمان خسته، اما با نگاهی با نشاط... در همین فکرها هستم که صدایی نظرم را جلب میکند، برمیگردم به سمت صدا، پسر بچهی کوچکی را میبینم که تا کمر داخل سطل زبالهی شهرداری فرورفته است و شاید دنبال غذا میگردد، نمیدانم!
اولین بار است که از نزدیک چنین صحنهای را می بینم، دلم خالی میشود، یک چیزی هوار میشود بر تمام وجودم، تلاش میکنم اشک از چشمانم جاری نشود، که پسرک خودش را از آن سطل میکشد بیرون یک همبرگر نصف و نیمه پیدا کرده، مینشیند یک گوشه و ساندویچ را گاز میزند...
یک تاکسی بوق میزند و جلوی پایم ترمز میکند.
@gharare_andishe
▫️انسان همواره در عهدی خاص زندگی میکند و هر قدر متوجه آن باشد، میتواند تدبیر امور خویش را به عهده گیرد. و اگر در غفلت و بی توجهی به سر برد، در انبوهی از مشکلات دست و پا میزند و در بی افقی، بدون آنکه راهی بگشاید، زندگی میکند.
▫️مشکلات و ناکامیها در زمینهای خاص معنا مییابند و خود را به شکل مساله ظاهر میکنند.مسائلی که قابل توضیح و تبییناند.
▫️با علوم انسانی، میتوان، واجد زبانی برای نشان دادن و گفتن از درد و رنجها و ناکامیها، شد و آنها را در فضایی قابل رویت معنا داد.
▫️حال سوال این است که در چه نسبتی با علوم انسانی میتوان به چنین فضایی دست یافت؟
#دربارهی_علوم_انسانی
@gharare_andishe
💎فهمِ رنجِ منصور
منصور منتظر است، منتظر آنجایی است که توان مردمی، به صورتی رخدادگونه پدیدار شود.
بنابراین همهی توانش را صرف این میکند تا در فضایی آدمها کنار هم گرد آیند و متوجه خودشان و جایگاهشان و توانشان بشوند؛ پس تمام تلاشش را میکند تا مهندسِ ناامید و مایوس را مجاب به ماندن و مسئول هواپیمایی را متوجه اهمیتِ پایداری در ساخت هواپیما کند و به هر صورت مقابل دستدرازیها و موانع مقاومت کرده و در نهایت توانِ ساختن و پرداختنِ صنعت هواپیمایی، مجسم میشود.
فهمِ رنج و همّ چنین آدمهایی، انسانها را از روال روزمره، رها میکند و مسیر شدنشان را به آنها متذکر میشود.
@gharare_andishe
در حال قدم زدن در پیاده رو بودم که با صحنه ی زیبایی مواجه شدم.
وزش باد برگهای پاییزی که به رنگهای متفاوت بودند را از شاخه ها جدا می کرد و رقص کنان که قابل وصف نیست روی زمین قرار می داد
وقتی درخت زیر چترش مهمانت کند و با برگه هایی که درحال رقص هماهنگ هستند پذیرایت گردد، برگه ها به آرامی و محبت صورتت را لمس می کنند، در نهایت تواضع زیر پایت قرار می گیرند و با صدای خش خش گوشهایت را نوازش می دهند
تازه جمله ای که سالها شنیده بودم، یافتم "پاییز بهاری است که عاشق شده است"
#عشق، چیزی که در هر جلسه ای با هر گروه سنی زن و مرد نمی شناسد همین که حرفش به میان آید ؛ مدعیانش بسیار و وصف کنندگانش در رقابت با همدیگر گوی سبقت از هم می ربایند.
بهراستی عشق چیست؟
زمانی برگهای سبز و بانشاط در نهایت غرور بر شاخه سار درختان با انعکاس خورشید برتری خودشان را به رخ هر عابری می کشند
اما حال رنگ رخسارشان، زرد، نارنجی و قرمز گونه شده و با وزش ملایم باد به راحتی خود را به آغوشش می سپارند که هر جور و هرکجا خواست بنشاند یا درجوی آب یا زیر پای رهگذران.
آری باید از تعلقات برید که نشانه اش رنگ چهره است که از سبزی به سرخی می گراید که همان واگذاری خود به معشوق است.
🖊#معمای_هستی
@gharare_andishe
4.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شوق تمام آمدنم مشهدالرضاست..
#مشهد_الرضا
@gharare_andishe
💎درنگ
انسان همواره، در مقامِ پرسش از خود است. همواره در هر شرایطی، به افعالش نگاه میکند و از خود پرسش میکند تا معنای آن کار را در خود بیابد. بنابراین شاید بتوان گفت انسان همواره، نیازمند "درنگ" است. فاصلهای از خود و شرایطش میگیرد تا از خود و وضعیتش بپرسد و لاجرم تامل و تفکر کند.
اما این درنگ و تفکر انفعالی نیست. چون انسان در متن وضعیتش درنگ میکند و اساسِ نگاهش را مینگرد و نتیجهی این درنگ نیز پایداری و مقاومت در همان وضعیت است. به عبارت دیگر فردی که خلوت میکند و از اساس و بنیاد هرچیز میپرسد و نمیخواهد همراه با جریان آب حرکت کند، به غار تنهایی یا عزلت پناه نمیبرد، انزوایی که منجر به پاک کردن صورت مساله میشود و البته در نهایت به انفعال و سرسپردگی به امور روزمره میانجامد ؛ بلکه در مقابل فعالانه، نگاهی دوباره به مسیرش دارد تا "عهد" و "مسئولیت" خود را دریابد که لزوما او را به "استقامت" فرامیخواند، در فرهنگ فارسی نیز معنای دیگرِ "درنگ" ، ایستادگی، مقاومت و پایداری است. این مقاومت و ایستادگی که نتیجهی درنگ و خلوت در متن وضعیت است، نوعی تن دادن به دشواری است. دشواریِ فهمِ امور و نسبت آنها با یکدیگر.
🖊#مصیر
@gharare_andishe
💎نگاه
واصنع الفلک باعیننا(37/هود)
و لتصنع علی عینی(39/طه)
ما اخفی لهم من قره اعین(17/سجده)
وجه مشترک دوربین عکاسی و دوربین فیلمبرداری ثبت لحظه هاست.
لنزی که در دوربین است نگاهش به تو می افتد و ثبت می کند؛ هر آنچه برایت شیرین است و طلب ماندگاریش را داری...
آیا ثبت لحظه ها و ماندگاری آن، منحصر به آنچه است که برایم لذت بخش است؟
یا فرصتی برای درنگ است؟
کسی می بیند هر آنچه انجام می دهی، با لایه های زیرین از جوارح گرفته تا جوانح، ذهن و قلب را در بر می گیرد.
چه خوب است جوری انجام دهیم که هر آن و لحظه اش بگوییم: ببین، مورد پسندت واقع شد؟
و همان لحظه که می بیند؛ زیبایی لبخندش را به نظاره بنشینی
✍#معمای_هستی
@gharare_andishe
کودکان پابرهنه دور حرم
می دوند و خیالشان تخت است
که یکی هست خواهری بکند...
همانگونه که برادر، توان و جانِ خواهر است، گویی خواهری کردن توان برادری کردن را می دهد...
گویی زینب سلام الله علیها در مسیر کربلا، توان کربلایی بودن حسین علیه السلام است...
@gharare_andishe
▫️زندگی در دنیای تاریک، مفهومی ندارد..
هنگامی که ساز و کار امور برای آدمی نامفهوم باشد، او به انسان گنگی می ماند که سر از کارها در نمی آورد و عقل کار را ندارد.
علوم انسانی همچون سمعکی است که گوش را باز میکند تا بتوان به درک و شناخت وضع موجود رسید و راه آینده را هموار کرد..
بايد به حکمتی که اقتصاد و سیاست و علم و فرهنگ این جهان را راه میبرد، پی برد تا بدانیم در چه جهانی هستیم و با چه روبروییم! تا بتوان راه آینده را پیش رفت...
#دربارهی_علوم_انسانی
@gharare_andishe
🦋✤═══════════
💎آیا در وادی تفکر به تکرار مبتلا میشویم؟
ممکن است گاه در همراهی با متفکر و تامل بر سخنان و تذکرات او، احساس بیثمری کنیم و به عبارت دقیقتر دچار نوعی بی معنایی در این همراهی بشویم و پس ازمدتی حلاوت و پویایی بدو امر را نداشته باشیم. میتوان گفت این نیز خود مسالهای فکری است و بازتاب چیزی نیست جز حقیقت "وضعیت" ما! و فضایی است برای دقت در نسبت ما با تفکر و متفکر.
شاید یکی از وجوه مهم در این رابطه، تلقی ما از تفکر و راهی که روبروی ما قرار میدهد، باشد، که از اساس گرفتار فهم ظاهری و مشهور بوده و شور و وجد اولیه، مبتنی بر حقیقت نبودهاست و پس از گذر زمانی نه چندان طولانی، احوال گذشته بر ما غالب گشته چه بسا با یاسی مضاعف.
اما در این رابطه میتوان از وجه دیگری نیز سخن گفت. مسالهی مهم در نسبت با تفکر، فهم اقتضا و شرایط فکر است. در وادی تفکر همواره اساس، بر یک نکته است که البته این نکته، اساسی و بنیادی است و تذکری است که مدام به انحاء گوناگون خود را به چشم ما میآورد.در این وادی آنچه مهم است نقطهی مولد و تعیین کنندهی مشکلات و مسائل انسانی است که عموما برای انسانها خودآگاه نیست و رسالتِ متفکر، سخن گفتنِ مدام از ریشهی مسائل در اوقات گوناگون است. مانند "ما اساسا پدیدهها را چگونه میبینیم و معنا میکنیم؟ در زمانهای گوناگون چه فهمی بر انسانها غالب است و اساسا آیا فهم انسانها متحول میشود؟ و یا اکنون انسانها چگونه فکر میکنند و با چه عقلی با پدیدهها نسبت برقرار میکنند؟ " به عبارت بهتر متفکر با طرح اینگونه پرسشها، نسبت ما با وجود و توابع و نتایج و لوازم این نحوه نسبت برقرار کردن را به چشم میآورد و ما را به آن آگاه میکند و با این تذکر مواجههی عملی ما را مورد مداقه قرار میدهد و میزان اراده و اختیار انسانها در تاثیرگذاری بر جهان اطرافش را به او مینمایاند.
در واقع آنچه در نسبت با متفکر و فضای فکری رخ میدهد به نوعی در معرض تذکر قرار گرفتن است. تذکر به نوعِ بودن و وجود ما. پس متفکر ما را در حصار راهکارها، روشها و راهحلها قرار نمیدهد، بلکه با تذکرات وجودیاش عزمِ اساس و بنای وجودی دیگر و نسبتی دیگر با آن را زنده میکند. شاید وجه دیگر احساسِ تکرار و خمودی به همین نکته برگردد. همت و عزم ما به پایداری و ماندگاری ما درتفکر و همراهی با متفکر بستگی دارد. برای آنکه تذکر در وجود ما زنده باشد، پایداری از لوازم تامل و تفکر است و بدون آن، بیفکری و بیخردی بر ما مستولی میشود و ما را به دام تکرار الفاظ و اصطلاحات میاندازد. و حال آنکه اگر دشواریِ راه را با ماندن و مقاومت متحمل شویم، وحدت رویه بر شخصیت ما حاکم میشود و واجد نگاهی میشویم که میتوانیم، زمینهها و شرایط عبور از تاریخ تاریک بیفکری را، ببینیم و چه بسا واجد زبانی بشویم که خود نیز تذکراتی را به میان بیاوریم.
🖊#مصیر
@gharare_andishe
🌺✤════════════
استغفرالله ربی و اتوب الیه
میخواستم از خواب بگویم،
از بیداری
از مرگ
از احوال
از ترش رویی
از بداخلاقی و خوش اخلاقی!
شاید دیگر زیاد به بداخلاقی و خوش اخلاقی کسی کاری ندارد، شاید دیگر مسئله ی اخلاق وسط نیست...
نمیدانم، شاید دیگر کسی خود را نیازمند اخلاق نمیداند و مسئلهای با آن ندارد!
و اما اخلاق...
من هم فکر میکردم کاری با آن ندارم ، اما گویا او جزء زندگی من است و تأثیر میگذارد،
نقش آفرینی میکند و حتی رو به سوی آینده است...
اما چیست؟ آیا احوالات ماست؟ آیا نوع فکر ماست؟ حرف هایی است که میزنیم؟ نگاهی است که میکنیم؟
از خُلق می آید... از خلق و خو،
از خوگرفتن می آید...خو گرفتن با چه؟
خُلقی که گاهی عالی است و بسیار شاداب و مهربانُ دلسوز و چندی بعد آنچنان ضدش عمل میکند که تو حتی خودت هم درمیمانی از آنچه دیده شد، چه برسد به دیگران...
پس ما کیستیم؟
با خودمان چکار کنیم؟
به کجا پناه ببریم تا پیدا شویم و به داد خودمان برسیم؟ نگاهی کنیم، خودمان را پیدا کنیم، آرام آرام سخنی بگوییم تا شاید فهمیدیم کیست! چه میخواهد که آنقدر گیج میزند و به این سو و آن سو پناه میبرد اما پناه نمییابد ...
و عجیبتر از گذشته نسبت به خودمان بیاعتماد میشویم که من کیستم !!!
آن آدم دلسوز و ایثارگر و مهربانم یا لحظهای بعد آدمی متکبرِ لجوجِ خودخواهِ بداخلاقم که عُقده ی تمام ایثارها و مهربانی هایی که کردم را لگد مال میکنم و چیزی باقی نمیگذارم ...
من ایثارگرم یا خودخواه؟
به چه میخواهم برسم؟
به کدام هدف؟
کدام سو نگاه میکنم؟
خُلقم ، اخلاقم چیست...
و چرا آنقدر تضاد...!!!
...خودم را کجا میتوانم پیدا کنم؟
در کدام سو میتوانم دوای دردم باشم
و التیام دهم این اسب وحشی زخم خورده را...
✍#آه
@gharare_andishe
1.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
... گویی گریه های مادر است که پناه امروزِ ماست..
گریه هایی از جنس غمی جانگداز برای گشودگی و وسعت جان انسانها..
حاضر شدن در آن وسعت در نگاه مادر است و چنان نگاهی به تاریخ دارد که حیاتی برای بشر میگشاید...
@gharare_andishe