قرنها پیش در چنین روزی دختری به دنیا آمد که فخر زنان عالم شد. نوزادی یقینا زیبا با چشمانی که برق میزدند و بشارت نسلی پاک میدادند. نمیدانم فاطمهی کوچک را ساره به دست پیامبر داد یا آسیه یا خدیجه؛ اما تصور میکنم لحظهای را که پدر برای نخستین بار نوزاد زیبای نورانیش را مشاهده کرد و در آغوش گرفت. حتما با لبخندی سراسر شعف و با چشمانی اشکآلود سجدهی شکر نهادند. عجیب لحظهای بوده است! نور در آغوش نور.........
زهرا هدیهی خدا در سفر معراج به پیامبرش بود. سوغاتی از بهشت......
من میگویم روز تولد بانو، روز تولد پدر هم بود ......
#ام_ابیها
🖊#پ_م
@gharare_andishe
قرار اندیشه
💓 #استاد_طاهرزاده: 🖌حضرت زینب «سلاماللهعلیها» نماد تواناییهای نهفته «زن» در بستر اسلام☘️ مدیریتی
.
من و جنونِ نام تو هر دم
کوچه پس کوچههای حیات بشر
شده مزین به نام و یاد و حال تو
یوم حیات تو شد، ملاک شب و روز ما
آری تویی آنکه در شام، بلاها چشید و در شعلهی شعف عشق حق، شعله شد و نوای همه زیباییست، در کِشید و مستانه خرابه عالم را بُرد تا خرابات عالم...
آری به تو میاندیشم
نامت جاری شد در عالم زین_اب سلامالله علیها
زینب تویی، آری تویی که علمدار راه مادری
مادرت زهرای اطهر، او که شد ام ابیها... تاریخ خوابزده و ترکخورده با گریههایش خیس شد، تا که کم کَمَک آن قطرات باران اشکش، در بستر تاریخ انسانیت، راه یافت و بوستانی شد از طلوع انسان...
أب اما کیست؟ که او اُمش بود، واقعا ای جان و جانان، آیا ام ابیها بودن طریقی است و سیری دارد؟
أب، بُن تاریخ رسول الله است، گوییا چشمه جوشان اسلام است که سَد غفلت داشت او را منبع آبی میکرد، اما دختری، عَلَم مادری برداشت و نشان داد که
آی آدمها! چشمه جوشان حیات انسان عمیق است و شاهرگ حیاتش به نظرها و مددهای قدسی علی علیه السلام است، او خیبر شکنی ست که خود، حق و حق، خود علی است...
آری هر جا پدری هست در تاریخ که بشود راهبر و قوام انسان، مادری خواهد داشت که چون مادر ما بسوزد از غم و بسوزاند ریشه تزویر و ریا و... را و کُند باغ پدر را آباد، به خون دل و باران اشک و دریای محبت آن دم...
زینبم نور دو عین زهراست، او بعد مادر شده بود، ام ابیها هر دم،
در ایام ولایت علی مرتضی علیه السلام بر تاریخ زینب بود پدر را مادر و چه احوال که بر او نگذشت... تا رسید بر سحر فُزْتُ بِرَبِّ الکَعبه
بعد از آن، شیر زن قصهی ما شد بر سبط اکبر، حسن مجتبی علیه السلام، مادر... خواهری که شد مادر و چه ها دید و شنید و ایستاد بر سر درگه امام خویش تا آخر... تا لحظه تشت و جگر و...
اما، امان از ایامی که زینب کبری سلام الله علیها، او که دلداده و بیتاب حسین علیه السلام است از اول و هر دمی در سایه الطاف حسینش آرام است، ای امان از غربت ایام بر او
آری او که بر سر میخانه و خمخانه حسین علیه السلام ایستاده است، اینک اما که تزویر پرده برداشته به سوی او از روبهی به گرگی رسته، زینب سلام الله علیها اما چونان مادر و نیز پدر، میشود ابر و نمیبارد شاید، اما قطعا با فصاحت و بلاغت میشود طوفان و میکَند کاخ استکبار یزیدیان و همه را یک جا...
آری او کوه لطیفی است و پناه البته
او شیر میدان نبرد حق و باطل است و َشده مصداق أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ
اما با چه خردی؟ با کمی دقت میتوان دید مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ را در صلابت حیدری و مقاومت فاطمی اش...
اما ای من، ای تو، ای او...
اندکی!! اندکی صبر!
أبِ تاریخ تو کیست؟ آیا به تأسی از شیر زن کربلا، همو و مادرش، حاضری اُم بشوی بر او؟؟ اما چه سؤالی کردم!!! گویا شد لبخندی بر لب هشیار تو ای یار من...
آری آری! من و تو تا طلب و عزم و عهد مادری را نکنیم، درد مادری را نچشیم و مادر نشویم، آری ای یار! مادری راه است، راهی از جنس بودن پر عشق و البته با عقل که کِشَد شعله وجود در کلام و زبان به فصاحت و بلاغت تا کند جانها بیدار...
هرچه چشم گرداندم من ندیدم پدری جز او که مادرانش در عصر خمینی تا همین روز هر آن، با دل و جان آن چنان لب به سخن بگشوده و آن چنان جان شیرین به جانان داده، آن چنان مست به دنبال فنا، خویش سراسیمه دویده که اینک هر کجا بویی از انسان هست غوغای مادری برای پدرمان برپاست، کار به جایی رسید که ببین شیران بیشهی غزه، شیرزنان و شیربچهها و شیرمردانش... به تأسی از زینب کبری سلامالله علیها و لشکر کودکان و زنانش در خروش تاریخ طوفانی از جنس الاقصی کرده به پا...
زینبم! ای بانو، جان فدای مادری ات،که شدی زینت مانای پدر در تاریخ... تو بیا و برگیر چون مادرت، دانههای جان ما را و بگذار در دریای وجود پدر اعصار جان گیریم و جان فدای یار شویم، در عالم یگانه حق یگانه باشیم. آیا مادری، پدر حقیقی به عهده ی حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت زینب سلام الله علیها بود و تمام شد و یا باید در مقام خاص باشیم یا قصهی انتظار، همان قصهی ام ابیهای تاریخ و تعالی بشر است و ادامه دارد؟ انگار انسانِ این تاریخ، همه هست و هیچ نیست.
ادامه دارد.....
#أُم_أَبیها
#مادری
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
🖊#در_انتظار_خورشید
@gharare_andishe
بوی عطر میآید، آری بوی عطر وجود زنی از نسل ابراهیم خلیل عليهالسلام. همو که وجودش آفتابی بود در دل جاهلیت جزیرةالعرب. میدانی از که سخن میگویم؟
حضرت خدیجه کبری سلاماللهعلیها را میگویم، او که نماد شکوفایی ابعاد انسانی و حقیقی یک زن است... او که مدیری است مدبر در لایههای عمیق شکلگیری اسلام عزیز. میخواهی چه ببینی؟ او زن است و حیات، عقلانیت، اقتصاد، خرد و سیاست، عاطفه و محبت و ایثار و شهادت با او معنایی دیگر یافته است...
تو دختری شریف از نسل دین حنیف حضرت ابراهیم علیهالسلام هستی و در آن دوران که زن معنایی برای حیات حقیقی ندارد، چه طلبی داشتی، ای خدیجه الغرا؟ چه میشود که حق تو را در دل آن ظلمت دوران، اینگونه محافظت کرد و چنان پروراند؟ چه خواستی و در تاریخ خویش چه درک کردی که خدا به تو چنان شوکت و وجود و عقل و منزلت بخشید و تو در اوج خرد و عشق همه را به پای دین محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم بر زمین زدی؟ چه خواستی که همسریات برای او، رنگ و بوی مادرانه یافت و برای جان گرفتن رسالت عظیمش، مادری کردی؟
چطور میشود ساده از کنار شما گذر کرد؟ چطور میشود فقط ایثار و بخشش ثروت را دید و آن همه وسعت وجود را ندید؟ چطور میشود آن همه بصیرت را که جلوهاش عشق و محبت بیکران تو بود به محمد امین را دید و رد شد؟ تو دختری بودی، صاحب عقلی خاص و خرد اقتصادی بینظیر با خواستگاران بسیار از تجار و بزرگان، چطور در آن جایگاه ایستادی؟ چطور به همه درخواستها جواب نه دادی و از بین همه او را پذیرفتی؟ البته که شوکت و رفعت وجود آن جوان کارگزار یتیم، بصیرتی میخواست که تو داشتی ولی چه بر تو گذشت؟ تاریخ کجا میتواند بر ما روایت کند، رنج و محنت و عظمت جان تو را؟ که میتواند روایت کند فشارهای اطرافیان و غربت تو را در آن ایام؟ کیست که تو را بشناسد جز آن نبیای که عالم و آدم را بهانه خلقت است؟ او، تو را چگونه یافت و درک کرد که آن همه بر تو مشتاق بود؟ تو ای خدیجه کبری سلامالله علیها! بیا و بگو، چهها دیدی و چهها کشیدی و چطور تنها شدی و اما ایستادی که آن ابرمرد تاریخ، بعد از تو چنان به یادت اشکریزان میشد و در شنیدن نامت گویا هر بار، آن همه درک و خرد توحیدی ناب را باز به تماشا مینشست و جانش به شعف میآمد و نوای حمد بر جانش میجوشید و باران اشک میشد بر خدایی او که با اسلام بستری ساخت تا روی سفید تو ای بانوی عظیم شأن، تابلویی شود بر تارک تاریخ و مشعلی تابناک بر بشر جویای سیر تا بینهایت! تو مادری کردی بر تاریخ! تو با تفکر و خردت، همه همراهی شدی تا بعثت جان محمد امین تحقق یابد! مگر میشود درک کرد که تو چهها دیدی و کشیدی و ایستادی!؟ آری! الحق که تو مادری بر حضرت صدیقه طاهره سلاماللهعلیها، جز تو که توان مادریِ او را داشت؟ بانوی أُمِّ أَبیها پرور! تو مقدمه و سرآغازِ معنای مادری، ما قبرستان نشینان دنیا، از مادری تو بر جانهای خویش، چه درک میکنیم؟ نهایتاً گذشتن از مال را، اما تو خویش را شناختی و مال صدقهی تعالی جانِ پاکت بود، تو همه را دادی تا معنای مودت به ذیالقربی جابهجا شود. تو از مال که هیچ، از آبرو و جان خویش هم گذشتی تا هرکس در جستجوی معنای انسان است، هرکس طالب سربازی امام زمان خویش است، با اندکی تفکر در تو و سیرهات راهی یابد تا ابدیت و در اوج خرد، لیک مجنونوار، به عشقِ امینِ هستی، بر آستانِ جانان، سر نهاده بودی و جان را فدای بنای چتر گستردهی حکومتش کردی. گویا نوای جان سوختهی توست که میخواند:
دردِ عشقی کشیدهام که مَپُرس
زهرِ هجری چشیدهام که مَپُرس
گشتهام در جهان و آخرِ کار
دلبری برگزیدهام که مپرس
آن چنان در هوایِ خاکِ دَرَش
میرود آبِ دیدهام که مپرس
من به گوشِ خود از دهانش دوش
سخنانی شنیدهام که مپرس
سویِ من لب چه میگَزی که مگوی
لبِ لعلی گَزیدهام که مپرس
بی تو در کلبهٔ گداییِ خویش
رنجهایی کشیدهام که مپرس
همچو حافظ غریب در رَهِ عشق
به مَقامی رسیدهام که مپرس
مادران و همسران شهدای عزیزِ ما و... اینک در غزه به تأسی از تو بدون نام و نشان ایستادند و بنایی ساختند که قابل نمایش نیست...
آیا میشود در نسبت با این تاریخ، در نسبت با جنگ ترکیبی دشمن، ما نیز تو را در خویش بیابیم و با تو، بودنِ دیگری از خویش بیابیم که طبق فرمودهی آن یار، در جهت جمهوری اسلامی ایران، ایمان و امید و خرد و حکمت و اقتصاد را معنایی متناسب با تاریخ خویش بخشیم و سربازی در این میدان شویم؟
باز هم در انتظار خویشتن خویش مینشینیم...
#اُمِّ_أَبیها
#مادری
#حضرت_خدیجه_کبری_سلام_الله_علیها
🖌#در_انتظار_خورشید
@gharare_andishe