قیام یا سكوت؟
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
مثال دیگر كه مثال زدم مسأله ی قیام و سكوت بود. این مسأله هم بسیار قابل بحث است، فرصت نخواهد بود كه در این جلسه به طور كامل در اطراف این مطلب بحث كنم.
برای نمونه سید الشهداء سلام اللّه علیه را از یك طرف، و امام صادق علیه السلام را از طرف دیگر ذكر می كنم.
امام حسین علیه السلام بدون پروا، با آنكه قرائن و نشانه ها حتی گفته های خود آن حضرت حكایت می كرد كه شهید خواهد شد، قیام كرد.
ولی امام صادق علیه السلام با آنكه به سراغش رفتند اعتنا ننمود و قیام نكرد، ترجیح داد كه در خانه بنشیند و به كار تعلیم و تدریس و ارشاد بپردازد.
به ظاهر، تعارض و تناقضی به نظر می رسد كه اگر در مقابل ظلم باید قیام كرد و از هیچ خطر پروا نكرد پس چرا #امام_صادق علیه السلام قیام نكرد بلكه در زندگی مطلقا راه #تقیه پیش گرفت، و اگر باید تقیه كرد و وظیفه ی امام این است كه به تعلیم و ارشاد و هدایت مردم بپردازد پس چرا #امام_حسین علیه السلام این كار را نكرد؟
در اینجا لازم است اشاره ای به اوضاع سیاسی زمان حضرت صادق علیه السلام بكنم و بعد به جواب این سؤال بپردازم.
اوضاع سیاسی در عهد امام صادق علیه السلام
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
در زمان #امام_صادق خلافت از دودمان اموی به دودمان عباسی منتقل شد.
عباسیان از بنی هاشم اند و عموزادگان علویین به شمار می روند.
در آخر عهد امویین كه كار مروان بن محمد، آخرین خلیفه ی اموی، به عللی سُست شد، گروهی از عباسیین و علویین دست به كار تبلیغ و دعوت شدند.
علویین دو دسته بودند: بنی الحسن كه اولاد امام مجتبی بودند، و بنی الحسین كه اولاد سید الشهداء علیهما السلام بودند. غالب بنی الحسین كه در رأسشان حضرت صادق علیه السلام
بود از فعالیت ابا كردند.
مكرر حضرت صادق دعوت شد و نپذیرفت.
ابتدای امر سخن در اطراف علویین بود.
عباسیین به ظاهر به نفع علویین تبلیغ می كردند.
سفاح و منصور و برادر بزرگترشان ابراهیم الامام با محمد بن عبد اللّه بن الحسن بن الحسن، معروف به «نفس زكیّه» بیعت كردند و حتی منصور- كه بعدها قاتل همین محمد شد- در آغاز امر ركاب عبد اللّه بن حسن را می گرفت و مانند یك خدمتكار جامه ی او را روی زین اسب مرتب می كرد؛ زیرا عباسیان می دانستند كه زمینه و محبوبیت از علویین است.
عباسیین مردمی نبودند كه دلشان به حال دین سوخته باشد. هدفشان دنیا بود و چیزی جز مقام و ریاست و خلافت نمی خواستند. حضرت صادق علیه السلام از اول از همكاری با اینها امتناع ورزید.
بنی العباس از همان اول كه دعات و مبلغین را می فرستادند، به نام شخص معین نمی فرستادند، به عنوان «الرضا من آل محمد» یا «الرضی من آل محمد» یعنی «یكی از اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله كه شایسته باشد» تبلیغ می كردند و در نهان، جاده را برای خود صاف می كردند.
دو نفر از دعات آنها از همه معروفترند، یكی عرب به نام «ابو سلمه ی خلاّل» كه در كوفه مخفی می زیست و سایر دعات و مبلغین را اداره می كرد و به او «وزیر آل محمد» لقب داده بودند، و اولین بار كلمه ی «وزیر» در اسلام به او گفته شد، و یكی ایرانی كه همان سردار معروف، أبو مسلم خراسانی است و به او «امیر آل محمد» لقب داده بودند.
مطابق نقل مسعودی در مروج الذهب، بعد از كشته شدن ابراهیم امام (برادر بزرگتر سفاح و منصور كه سفاح را وصی و جانشین خود قرار داده بود) نظر ابو سلمه بر این شد كه دعوت را از عباسیین به علویین متوجه كند.
📜📜 دو نامه به یك مضمون به مدینه نوشت و به وسیله ی یك نفر فرستاد، یكی برای حضرت صادق علیه السلام كه رأس و رئیس بنی الحسین بود و یكی برای عبد اللّه بن الحسن بن الحسن كه بزرگ بنی الحسن بود.
امام صادق علیه السلام به آن نامه اعتنایی نكرد و هنگامی كه فرستاده اصرار كرد و جواب خواست، در حضور خود او نامه را با شعله ی چراغ 🪔 سوخت و فرمود جواب نامه ات این است.
اما عبد اللّه بن الحسن فریب خورد و خوش حال شد و با اینكه حضرت صادق علیه السلام به او فرمود كه فایده ندارد و بنی العباس نخواهند گذاشت كار بر تو و فرزندان تو مستقر گردد عبد اللّه قانع نشد، و قبل از آنكه جواب نامه ی عبد اللّه به ابو سلمه برسد سفاح كه به ابو سلمه بدگمان شده بود با جلب نظر و موافقت أبو مسلم ابو سلمه را كشت و شهرت دادند كه خوارج او را كشته اند، و بعد هم خود عبد اللّه و فرزندانش گرفتار و كشته شدند.
این بود جریان إبا و امتناع امام صادق علیه السلام از قبول خلافت.
علت امتناع امام
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
ابا و امتناع امام صادق تنها به این علت نبود كه می دانست بنی العباس مانع خواهند شد و آن حضرت را شهید خواهند كرد.
اگر می دانست كه شهادت آن حضرت برای اسلام و مسلمین اثر بهتری دارد شهادت را انتخاب می كرد همان طوری كه امام حسین علیه السلام به همین دلیل شهادت را انتخاب كرد. در آن عصر- كه به خصوصیات آن اشاره خواهیم كرد- آن چیزی كه بهتر و مفیدتر بود #رهبری یك نهضت علمی و فكری و تربیتی بود كه اثر آن تا امروز هست؛
همان طوری كه در عصر #امام_حسین علیهالسلام آن نهضت ضرورت داشت و آن نیز آنطور بجا و مناسب بود كه اثرش هنوز باقی است.
جان مطلب همین جاست كه در همه ی این كارها، از قیام و جهاد و #امر_به_معروف و نهی از منكرها و از سكوت و تقیه ها، باید به اثر و نتیجه ی آنها در آن موقع توجه كرد.
اینها اموری نیست كه به شكل یك امر تعبدی از قبیل وضو و غسل و نماز و روزه صورت بگیرد.
اثر این كارها در مواقع مختلف و زمانهای مختلف و اوضاع و شرایط مختلف فرق می كند.
گاهی اثر قیام و جهاد برای اسلام نافعتر است و گاهی اثر سكوت و تقیه.
گاهی شكل و صورت قیام فرق می كند.
همه ی اینها بستگی دارد به خصوصیت عصر و زمان و اوضاع و احوال روز، و یك تشخیص عمیق در این مورد ضرورت دارد؛
اشتباه تشخیص دادن، زیانها به اسلام می رساند.
اوضاع اجتماعی عهد امام
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
امام صادق علیه السلام در عصر و زمانی واقع شد كه علاوه بر حوادث سیاسی، یك سلسله حوادث اجتماعی و پیچیدگیها و ابهامهای فكری و روحی پیدا شده بود، لازمتر این بود كه امام صادق علیهالسلام جهاد خود را در این جبهه آغاز كند.
#مقتضیات زمان #امام_صادق علیه السلام كه در نیمه ی اول قرن دوم می زیست با زمان #سیدالشهداء علیه السلام كه در حدود نیمه ی قرن اول بود خیلی فرق داشت.
در حدود نیمه ی قرن اول در داخل كشور اسلامی برای مردانی كه می خواستند به اسلام خدمت كنند یك جبهه بیشتر وجود نداشت و آن جبهه ی مبارزه با دستگاه فاسد خلافت بود، سایر جبهه ها هنوز به وجود نیامده بود و یا اگر به وجود آمده بود اهمیتی پیدا نكرده بود، حوادث عالم اسلام همه مربوط به دستگاه خلافت بود و مردم از لحاظ روحی و فكری هنوز به بساطت و سادگی صدر اول زندگی می كردند. اما بعدها و در زمانهای بعد تدریجا به علل مختلف جبهه های دیگر به وجود آمد، جبهه های علمی و فكری.
یك نهضت علمی و فكری و فرهنگی عظیم در میان مسلمین آغاز شد. نحله ها و مذهبها در اصول دین و فروع دین پیدا شدند.
به قول یكی از مورخین، مسلمانان در این وقت از میدان جنگ و لشكركشی متوجه فتح دروازه های علم و فرهنگ شدند.
علوم اسلامی در حال تدوین بود. در این زمان یعنی در زمان امام صادق علیه السلام از یك طرف زد و خورد امویها و عباسیها فترتی به وجود آورد و مانع بیان حقایق را تاحدی از بین برد،
و از طرف دیگر در میان مسلمانان یك شور و هیجان برای فهمیدن و تحقیق پیدا شد؛
لازم بود شخصی مثل #امام_صادق علیه السلام این جبهه را رهبری كند و بساط تعلیم و ارشاد خود را بگستراند و به حل معضلات علمی در معارف و احكام و اخلاق بپردازد.
در زمانهای قبل همچو زمینه ها نبود، همچو استعداد و قابلیت و شور و هیجانی در مردم نبود.
در تاریخ زندگی امام صادق علیه السلام یك جا می بینیم زنادقه و دهریّینی از قبیل ابن ابی العوجاء و ابو شاكر دیصانی و حتی ابن مقفع می آیند و با آن حضرت محاجّه می كنند و جوابهای كافی می گیرند.
احتجاجات بسیار مفصل و طولانی از آن حضرت در این زمینه ها باقی است كه به راستی اعجاب آور است.
توحید مفضّل كه رساله ای است طولانی در این زمینه، در اثر یك مباحثه بین مفضل از اصحاب آن حضرت و بین یك نفر دهری مسلك و رجوع كردن مفضل به امام صادق علیه السلام پدید آمد.
در جای دیگر می بینیم كه اكابر معتزله از قبیل عمرو بن عبید و واصل بن عطا كه مردمان مفكری بودند می آمدند و در مسائل الهی یا مسائل اجتماعی سؤال و جواب می كردند و می رفتند.
در جای دیگر فقهای بزرگ آن عصر را می بینیم كه یا شاگردان آن حضرتند و یا بعضی از آنها می آمدند و از آن حضرت سؤالاتی می كردند.
ابو حنیفه و مالك معاصر امام صادق اند و هر دو از محضر امام علیه السلام استفاده كرده اند.
شافعی و أحمد بن حنبل شاگردانِ شاگردان آن حضرتند.
مالك در مدینه بود و مكرر به حضور امام علیه السلام می آمد و خود او می گوید وقتی كه به حضورش می رسیدم و به من احترام می كرد خیلی خرسند می شدم و خدا را شكر می كردم كه او به من محبت دارد.
مالك درباره ی امام صادق می گوید: «كان من عظماء العبّاد و اكابر الزهاد و الّذین یخشون اللّه عزّ و جل، و كان كثیر الحدیث، طیّب المجالسة، كثیر الفوائد. » یعنی از بزرگان و اكابر عُبّاد و زهاد بود و از كسانی بود كه خوف و خشیت الهی در دلش قرار داشت. او مردی بود كه حدیث پیغمبر را زیاد می دانست، خوش محضر بود، مجلسش پرفایده بود.
و باز مالك می گوید: «ما رأت عین و لا سمعت أذن و لا خطر علی قلب بشر افضل من جعفر بن محمد. » یعنی چشمی ندیده و گوشی نشنیده و به دلی خطور نكرده كسی از جعفر بن محمد فاضلتر باشد.
ابو حنیفه می گفت: «ما رأیت افقه من جعفر بن محمد» از جعفر بن محمد فقیه تر و داناتر ندیدم.
می گوید وقتی كه جعفر بن محمد به امر منصور به عراق آمد منصور به من گفت كه سخت ترین مسائل را برای سؤال از او تهیه كنم. من چهل مسأله ی اینچنین تهیه كردم و رفتم به مجلسش. منصور مرا معرفی كرد، امام فرمود او را می شناسم، پیش ما آمده است. بعد به امر منصور مسائل را طرح كردم.
در جواب هر یك فرمود عقیده ی شما علمای عراق این است، عقیده ی فقهای مدینه این است، و خودش گاه با ما موافقت می كرد و گاه با اهل مدینه، گاهی هم نظر سومی می داد.
در جای دیگر متصوفه را می بینیم كه به حضور آن حضرت رفت و آمد و سؤال و جواب می كردند كه نمونه ی مختصری از آن را قبلا عرض كردم.
زمان امام صادق علیه السلام زمانی بود كه برخورد افكار و آراء و جنگ عقاید شروع شده بود و ضرورت ایجاب می كرد كه امام كوشش خود را در این صحنه و این جبهه قرار دهد.
همیشه باید در این گونه امور به اثر كار توجه داشت.
#سید_الشهداء علیه السلام دانست كه شهادتش اثر مفید دارد، قیام كرد و شهید شد و اثرش هنوز هم باقی است.
#امام_صادق علیه السلام فرصت را برای تعلیم و تأسیس كانون علمی مناسب دید، به این كار همت گماشت. بغداد كه كانون جنبش علمی اسلامی صدر اسلام است در زمان امام صادق علیه السلام بنا شد. ظاهراً ایشان آخر عمر سفری به بغداد آمده است.
اثر امام صادق علیه السلام است كه می بینیم شیعه، در مقدّم سایر فرق، در علوم اسلامی پیشقدم و مؤسس شد و یا لااقل دوش به دوش دیگران حركت كرد و در همه ی رشته ها از ادب و تفسیر و فقه و كلام و فلسفه و عرفان و نجوم و ریاضی و تاریخ و جغرافی كتابها نوشت و رجال بزرگ بیرون داد، عالی ترین و نفیس ترین آثار علمی را به جهان تحویل داد.
اگر امروز می بینیم اصلاح طلبانی به رسمیت مذهب شیعه- بعد از هزار سال- اقرار و اعتراف می كنند به خاطر این است كه #شیعه یك مكتب واقعی اسلامی است و آثار شیعی در هر رشته نشان می دهد كه دیگر نمی توان اتهامات سیاسی به آن بست. این آثار مولود ایمان و عقیده است؛ سیاست نمی تواند اینچنین فقه یا اخلاق یا فلسفه و عرفان یا تفسیر و حدیثی به وجود آورد.
رسمیت امروز شیعه معلول طرز كار و عمل آن روز امام صادق سلام اللّه علیه است.
مقصود این است كه ائمه ی اطهار در هر زمانی، مصلحت اسلام و مسلمین را در نظر می گرفتند و چون دوره ها و زمانها و #مقتضیات زمان و مكان تغییر می كرد خواه و ناخواه همان طور رفتار می كردند كه مصالح اسلامی اقتضا می كرد و در هر زمان جبهه ای مخصوص و شكلی نو از جهاد به وجود می آمد و آنها با بصیرت كامل آن جبهه ها را تشخیص می دادند.
این تعارضها نه تنها تعارض واقعی نیست، بلكه بهترین درس آموزنده است برای كسانی كه روح و عقل و فكر مستقیمی داشته باشند، جبهه شناس باشند و بتوانند مقتضیات هر عصر و زمانی را درك كنند كه چگونه مصالح اسلامی اقتضا می كند كه یك وقت مثل زمان سید الشهداء علیه السلام نهضت آنها شكل قیام به سیف به خود بگیرد و یك زمان مثل زمان امام صادق علیه السلام شكل تعلیم و ارشاد و توسعه ی تعلیمات عمومی و تقویت مغزها و فكرها پیدا كند و یك وقت شكل دیگر.
إِنَّ فِی ذلِكَ لَذِكْری لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی اَلسَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ [1].
______________________
[1] . ق/37
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
│📖 @feqh_ahkam
│💌 @arame_janam
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سخنان استاد #شهید_مطهری راجع به نحوه تشویق👏 فرزندان به #نماز و عبادت ...
👌 #توصیه میشود حتما گوش دهید...
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#داستانهای_شگفت
۳۵ - اخبار از ساعت مرگ
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
و نیز حاج مؤمن مزبور - علیه الرحمه - از سید زاهد عابد، جناب سید علی خراسانی که چند سال در حجره مسجد سردزک معتکف و مشغول عبادت بود، عجایبی نقل می کرد؛ از آن جمله گفت یک هفته پیش از مردن سید مزبور به من فرمود، #سحر شب جمعه که بیاید نزد من بیا که شب آخر #عمر من است.
شب جمعه نزدش حاضر شدم مقداری شیر🍶 روی آتش 🔥 بود و یک استکان 🥛 آن را میل فرمود و بقیه را به من داد و گفت بخور؛ پس فرمود امشب من از دنیا می روم، امر تجهیز من با جناب آقا سید هاشم ( امام جماعت مسجد سردزک ) است و فردا عدالت ( که در همسایگی مسجد منزل داشته ) می آید و می خواهد کفن مرا متقبل شود تو مگذار ولی از حاج جلال قناد قبول کن که مرا از مال خودش کفن کند.
پس رو به قبله نشست و قرآن مجید را تلاوت می کرد، ناگاه چشمانش خیره متوجه قبله شد و قریب یکصد مرتبه کلمه مبارکه ( لااِلهَاِلااللَّهُ ) را می گفت؛ پس تمام قامت ایستاد و گفت : ( السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ ) پس رو به قبله خوابید و گفت یاعلی ! یا مولای !
و به من فرمود ای جوان ! مترس و نگاه به من نکن ، من راحت می شوم و به جوار جدّم می روم؛ پس چشمهای خود را روی هم گذاشت و خاموش شد و به رحمت حق واصل گردید .
🇯 🇴 🇮 🇳
https://eitaa.com/mabaheeth/47050
╭═══════๛ - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - -
#نهج_البلاغه
#توصیه_های_پدرانه | ۲۴
📜 متن : وَ تَلاَفِیکَ مَا فَرَطَ مِنْ صَمْتِکَ أَیْسَرُ مِنْ إِدْرَاکِکَ مَا فَاتَ مِنْ مَنْطِقِکَ،
وَ حِفْظُ مَا فِی الْوِعَاءِ بِشَدِّ الْوِکَاءِ،
وَ حِفْظُ مَا فِی یَدَیْکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ طَلَبِ مَا فِی یَدَیْ غَیْرِکَ.
وَ مَرَارَةُ الْیَأْسِ خَیْرٌ مِنَ الطَّلَبِ إِلَى النَّاسِ،
وَ الْحِرْفَةُ مَعَ الْعِفَّةِ خَیْرٌ مِنَ الْغِنَى مَعَ الْفُجُورِ،
وَ الْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّهِ،
وَ رُبَّ سَاع فِیمَا یَضُرُّهُ!
مَنْ أَکْثَرَ أَهْجَرَ، و َمَنْ تَفَکَّرَ أَبْصَرَ. قَارِنْ أَهْلَ الْخَیْرِ تَکُنْ مِنْهُمْ، وَ بَایِنْ أَهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمْ،
بِئْسَ الطَّعَامُ الْحَرَامُ!
وَ ظُلْمُ الضَّعِیفِ أَفْحَشُ الظُّلْمِ!
إِذَا کَانَ الرِّفْقُ خُرْقاً کَانَ الْخُرْقُ رِفْقاً. رُبَّمَا کَانَ الدَّوَاءُ دَاءً، وَ الدَّاءُ دَوَاءً،
وَ رُبَّمَا نَصَحَ غَیْرُ النَّاصِحِ، وَ غَشَّ الْمُسْتَنْصَحُ.
وَ إِیَّاکَ وَ الاِتِّکَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْکَى
وَ الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِبِ،
وَ خَیْرُ مَا جَرَّبْتَ مَا وَعَظَکَ.
بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَکُونَ غُصَّةً. لَیْسَ کُلُّ طَالِب یُصِیبُ، وَ لاَ کُلُّ غَائِب یَئُوبُ.
وَ مِنَ الْفَسَادِ إِضَاعَةُ الزَّادِ، وَ مَفْسَدَةُ الْمَعَادِ.
وَ لِکُلِّ أَمْر عَاقِبَةٌ، سَوْفَ یَأْتِیکَ مَا قُدِّرَ لَکَ.
التَّاجِرُ مُخَاطِرٌ، وَ رُبَّ یَسِیر أَنْمَى مِنْ کَثِیر!
لاَ خَیْرَ فِی مُعِین مَهِین، وَ لاَ فِی صَدِیق ظَنِین.
سَاهِلِ الدَّهْرَ مَا ذَلَّ لَکَ قَعُودُهُ،
وَ لاَ تُخَاطِرْ بِشَیْء رَجَاءَ أَکْثَرَ مِنْهُ،
وَ إِیَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِیَّةُ اللَّجَاجِ.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
🗞️ #ترجمه_نامه۳۱
➖➖➖➖➖➖
↓↓↓↓↓↓
📄 ... (فرزندم!) جبران آنچه بر اثر سکوت خود از دست داده اى آسان تر از جبران آن است که بر اثر سخن گفتن از دست مى رود،
و نگه دارى آنچه در ظرف است با محکم بستن دهانه آن امکان پذير است و حفظ آنچه در دست دارى، نزد من محبوب تر از درخواست چيزى است که در دست ديگرى است.
تلخى يأس (از آنچه در دست مردم است) بهتر است از دراز کردن دست تقاضا به سوى آنها،
و درآمد (کم) همراه با پاکى و درست کارى بهتر از ثروت فراوان توأم با فجور و گناه است،
و انسان اسرار خويش را (بهتر از هر کَس ديگر) نگه دارى مى کند و بسيارند کسانى که بر زيان خود تلاش مى کنند.
کسى که پرحرفى کند سخنان ناروا و بى معنا فراوان مى گويد.
هر کَس انديشه خود را به کار گيرد حقايق را مى بيند و راه صحيح را انتخاب مى کند.
به نيکوکاران و اهل خير نزديک شو تا از آنها شوى،
و از بدکاران و اهل شر دور شو تا از آنها جدا گردى.
بدترين غذاها غذاى حرام است،
و ستم بر ناتوان زشت ترين ستم هاست.
در آنجا که رفق و مدارا سبب خشونت مى شود خشونت مدارا محسوب خواهد شد;
چه بسا داروها سبب بيمارى گردد و چه بسا بيمارى هايى که داروى انسان است،
گاه کسانى که اهل اندرز نيستند اندرزى مى دهند و آن کَس که (اهل اندرز است و) از او نصيحت خواسته شده خيانت مى کند.
از تکيه کردن بر آرزوها برحذر باش که سرمايه احمق ها است.
عقلْ، حفظ و نگهدارى #تجربه هاست و بهترين تجربه هاى تو آن است که به تو اندرز دهد،
#فرصت را پيش از آنکه از دست برود و مايه اندوه گردد غنيمت بشمار.
نه هرکَس طالب چيزى باشد به خواسته اش مى رسد و نه هرکَس که از نظر پنهان شد باز مى گردد.
تباه کردن زاد و توشه نوعى فساد است و سبب فاسد شدنِ معاد.
هر کارى سرانجامى دارد (و بايد مراقب سرانجام آن بود.)
آنچه برايت مقدّر شده به زودى به تو خواهد رسيد.
هر بازرگانى خود را به مخاطره مى اندازد. (همواره دنبال فزونى مباش زيرا) چه بسا سرمايه کم از سرمايه زياد پربرکت تر و رشدش بيشتر است.
نه در کمک کارِ پست خيرى است و نه در دوستِ متهم فايده اى،
تا روزگار در اختيار توست به آسانى از آن بهره گير،
و هيچ گاه نعمتى را که دارى براى آنکه بيشتر به دست آورى به خطر مينداز.
از سوار شدن بر مرکب سرکش لجاجت برحذر باش که تو را بيچاره مى کند.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
#شرح_و_تفسیر
▬▬▬▬▬▬
➱
بیست و هفت اندرز گرانبها
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
امام(علیه السلام) در این بخش از وصیّت نامه نورانیش مجموعه اى از اندرزهاى گوناگون به فرزندش مى دهد که هر یک به تنهایى نکته مهمى را در بر دارد و مجموعه اش برنامه مبسوطى براى زندگى سعادتمندانه هر انسانى است.
نخست مى فرماید: «جبران آنچه بر اثر سکوت خود از دست داده اى آسان تر از جبران آن است که بر اثر سخن گفتن از دست رفته»; (وَ تَلاَفِیکَ(۱) مَا فَرَطَ(۲) مِنْ صَمْتِکَ أَیْسَرُ مِنْ إِدْرَاکِکَ مَا فَاتَ مِنْ مَنْطِقِکَ).
← اشاره به اینکه انسان اگر از گفتن چیزى خوددارى و صرف نظر کند و بعد بفهمد این سکوت اشتباه بوده فورا مى تواند آن را تلافى و تدارک کند در حالى که اگر سخنى بگوید و بعد بفهمد این سخن اشتباه بوده و یا گفتنى نبوده است بازگرداندن آن امکان پذیر نیست; همانند آبى است که به روى زمین ریخته مى شود و جمع کردن آن عادتا غیر ممکن است.
در ادامه این سخن، راه صحیح را براى رسیدن به این مقصود با ذکر مثالى نشان مى دهد و مى فرماید: «نگه دارى آنچه در ظرف است با محکم بستن دهانه آن امکان پذیر است»; (وَ حِفْظُ مَا فِی الْوِعَاءِ بِشَدِّ الْوِکَاءِ).
«وِعاء; ظرف» همان قلب و روح انسان است و «وکاء; ریسمانى است که دهانه مشک را با آن مى بندند» اشاره به زبان و دهان انسان که اگر انسان آن را در اختیار خود بگیرد سخنان ناموزون یا کلماتى که موجب پشیمانى است از او صادر نمى شود.
حضرت در دومین توصیه مى فرماید: «و حفظ آنچه در دست دارى، نزد من محبوب تر از درخواست چیزى است که در دست دیگرى است»; (وَ حِفْظُ مَا فِی یَدَیْکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ طَلَبِ مَا فِی یَدَیْ غَیْرِکَ).
← اشاره به اینکه بسیارند کسانى که بر اثر اسراف و تبذیر، اموال خود را از دست مى دهند و نیازمند به دیگران مى شوند و عزت و حیثیت خود را بر سر آن مى نهند.
هر گاه انسان، اعتدال و اقتصاد را در زندگى از دست ندهد نیازمند به دیگران نخواهد شد؛ بنابراین توصیه مزبور هرگز به معناى دعوت به بُخل نیست بلکه به معناى دعوت به میانه روى و اعتدال و ترک اسراف و تبذیر است.
آن گاه امام(علیه السلام) در سومین توصیه خود که در ارتباط با توصیه قبل است مى فرماید: «تلخى یأس (از آنچه در دست مردم است) بهتر است از دراز کردن دست تقاضا به سوى آنها»; (وَ مَرَارَةُ الْیَأْسِ خَیْرٌ مِنَ الطَّلَبِ إِلَى النَّاسِ).
← منظور از «یأس» در این عبارت همان ناامیدى است که انسان بر خود تحمیل مى کند، به گونه اى که راه طلب از دیگرن را بر خویش مى بندد.
این کار گرچه تلخ است ; ولى سبب عزت و شرف انسان مى شود و به همین دلیل، امام(علیه السلام) این تلخى را از شیرینىِ طلب بهتر مى شمرد.
تعبیر به «اَلْیأس عَمّا فى أیْدِى النّاسِ» به عنوان یک ارزش و فضیلت در روایات متعدّدى از معصومان آمده است از جمله در حدیثى از #امام_باقر(علیه السلام)مى خوانیم: «وَ خَیْرُ الْمَالِ الثِّقَةُ بِاللهِ وَ الْیَأْسُ عَمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ; بهترین سرمایه اعتماد بر ذات پاک خدا و مأیوس بودن از چیزى است که در دست مردم است».(۳)
این سخن بدان معنا نیست که انسان، تعاون و همکارى با مردم را در زندگى از دست دهد؛ زیرا زندگى اجتماعى چیزى جز تعاون و همکارى نیست، بلکه منظور این است که چشم #طمع بر اموال مردم ندوزد و سربار مردم نشود و با تلاش، براى معاش بکوشد.
به گفته شاعر:
وَ إِنْ کانَ طَعْمُ الْیَأْسِ مُرّاً فَإِنَّهُ
أَلَذُّ وَ أَحْلى مِنْ سُؤالِ الاَْراذِلِ
[اگر چه طعم یأس، تلخ است ولى شیرین تر و لذت بخش تر از درخواست و تقاضا از افراد رذل و پست است]
آن گاه در چهارمین توصیه مى افزاید: «درآمد (کم) همراه با پاکى و درست کارى بهتر از ثروت فراوان توأم با فجور و گناه است»; (وَ الْحِرْفَةُ مَعَ الْعِفَّةِ خَیْرٌ مِنَ الْغِنَى مَعَ الْفُجُورِ).
عفت از نظر لغت و موارد استعمال نزد علماى اخلاق، تنها به معناى خودنگهدارى جنسى نیست، بلکه هرگونه خویشتن دارى از گناه را شامل مى شود و در جمله بالا به این معناست؛ زیرا بعضى به هر گناه و زشتى تن در مى دهند تا ثروتى را از این سو و آن سو جمع آورى کنند؛ اما مؤمنان پاک دل ممکن است از طریق حلال و خالى از هرگونه گناه به ثروت کمترى برسند; امام(علیه السلام)مى فرماید این را بر آن ترجیح بده.
حضرت در پنجمین توصیه مى فرماید: «انسان اسرار خویش را (بهتر از هر کَس دیگر) نگهدارى مى کند»; (وَ الْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّهِ).
زیرا انسان، نسبت به اسرار خود از همه دلسوزتر است، چون افشاى آنها گاه موجب ضرر و زیان و گاه سبب آبرو ریزى و هتک حیثیت او مى شود در حالى که دیگران از افشاى سر او ممکن است هیچ آسیبى نبینند؛ بنابراین اگر مى خواهد اسرارش محفوظ شود باید در صندوق سینه خود آن را محکم نگه دارد، همان گونه که در کلمات قصار امام(علیه السلام) آمده است «صَدْرُ الْعاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ; سینه انسان خردمند صندوق اسرار اوست».
در ششمین توصیه مى فرماید: «بسیارند کسانى که بر زیان خود تلاش مى کنند»; (وَ رُبَّ سَاع(۴) فِیمَا یَضُرُّهُ).
اشاره به اینکه سعى و تلاش باید روى حساب باشد.
به بیان دیگر، تلاش باید با تدبیر توأم گردد نکند انسان با دست خویش ریشه خود را قطع کند که این بدترین نوع مصیبت است.
در هفتمین توصیه مى فرماید: «کسى که پرحرفى مى کند سخنان ناروا و بى معنا فراوان مى گوید»; (مَنْ أَکْثَرَ أَهْجَرَ(۵)).
آرى یکى از فواید سکوت، گرفتار نشدن در دام سخنان بى معناست و این بسیار به تجربه رسیده که افراد پر حرف پرت و پلا زیاد مى گویند؛ زیرا سخنان سنجیده و حساب شده، فکر و مطالعه مى خواهد در حالى که افراد پر حرف مجالى براى فکر ندارند.
امام(علیه السلام) در #غررالحکم عواقب سوء زیادى براى افراد پر حرف بیان فرموده از جمله اینکه «مَنْ کَثُرَ کَلامُهُ زَلَّ; کسى که سخن بسیار گوید لغزش فراوان خواهد داشت»(۶)
و همین امر آبروى او را مى برد و سبب خوارى و رسوایى مى گردد.
به عکس کسانى که کم و سنجیده سخن مى گویند، سبب آبرومندى خود مى شوند.
و به گفته شاعر:
کم گوى و گزیده گوى چون دُر
تا ز اندک تو جهان شود پُر
در هشتمین توصیه مى فرماید: «هر کَس اندیشه خود را به کار گیرد حقایق را مى بیند و راه صحیح را انتخاب مى کند»; (وَ مَنْ تَفَکَّرَ أَبْصَرَ).
اهمّیّت تفکر در همه امور دنیا و آخرت چیزى نیست که بر کسى مخفى باشد و تمام افراد پیروزمند و موفق همین راه را پیموده اند.
قرآن مجید در این باره مى فرماید: «(کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللهُ لَکُمُ الاْیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُون * فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَة); این چنین خداوند آیات را براى شما روشن مى سازد; شاید بیندیشید.
* درباره دنیا و آخرت».(۷)