#نهج_البلاغه
#توصیه_های_پدرانه | ۲۹
〰〰〰〰〰〰〰
📜 متن : وَ اجْعَلْ لِکُلِّ إِنْسَان مِنْ خَدَمِکَ عَمَلاً تَأْخُذُهُ بِهِ، فَإِنَّهُ أَحْرَى أَلاَّ یَتَوَاکَلُوا فِی خِدْمَتِکَ وَ أَکْرِمْ عَشِیرَتَکَ، فَإِنَّهُمْ جَنَاحُکَ الَّذِی بِهِ تَطِیرُ وَ أَصْلُکَ الَّذِی إِلَیْهِ تَصِیرُ وَ یَدُکَ الَّتِی بِهَا تَصُولُ.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
🗞️ #ترجمه_نامه۳۱
➖➖➖➖➖➖
↓↓↓↓↓↓
📄 ... (پسرم!) براى هر يک از خدمتگذارانت کار معينى قرار ده که او را در برابر آن مسئول بدانى; زيرا اين سبب مى شود که آنها کارهاى تو را به يکديگر وا نگذارند (و از زير بار مسئوليت شانه تُهى نکنند) قبيله و خويشاوندانت را گرامى دار، زيرا آنها پر و بال تواند که به وسيله آنها پرواز مى کنى و اصل و ريشه تواند که به آنها باز مى گردى و دست و نيروى تو که با آن (به دشمن) حمله مى کنى.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
#شرح_و_تفسیر
▬▬▬▬▬▬
🪧 تقسیم مسئولیت ها
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
📃 در این بخش از وصیّت نامه امام(علیه السلام) دو دستور مهم در زمینه مدیریت و تعاون به فرزند دلبندش ـ و در واقع به همه انسان ها به عنوان پدرى دلسوز ـ مى دهد.
➱
نخست مى فرماید: «براى هر یک از خدمتگذارانت کار معینى قرار ده که او را در برابر آن مسئول بدانى؛ زیرا این سبب مى شود آنها کارهاى تو را به یکدیگر وا نگذارند (و از زیر بار مسئولیت شانه تهى نکنند)»; (وَ اجْعَلْ لِکُلِّ إِنْسَان مِنْ خَدَمِکَ عَمَلاً تَأْخُذُهُ بِهِ، فَإِنَّهُ أَحْرَى أَلاَّ یَتَوَاکَلُوا(۱) فِی خِدْمَتِکَ).
← تقسیم کار از مهم ترین اصول مدیریت است؛ زیرا بدون آن غالبا افراد در انتظار دیگران مى نشینند و مسئولیت ها را به گردن آنها مى اندازند و به هنگامى که کار زمین مى ماند در برابر مؤاخذه کارفرما به این عذر متوسل مى شوند که ما گمان کردیم دیگران این کار را انجام خواهند داد و اگر به دیگران گفته شود آنها هم همین عذر را مى آورند; ولى هنگامى که کارها و مسئولیت ها تقسیم شود هر کسى مى داند در برابر کار خود مسئول است و در انجام آن سعى و تلاش مى کند.
این توصیه نشان مى دهد که امام(علیه السلام) به اصول #مدیریت کاملا توجّه داشته و فرزندش را به آن #توصیه مى کند.
در زمان پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نیز در جنگ و غیر جنگ این امر نمایان بود که فردى را فرمانده میمنه لشکر و فرد دیگرى را فرمانده میسره و فرد سومى را در قلب سپاه قرار مى داد و مسئولیت ها را تعیین مى فرمود.
براى جمع آورى زکات افراد خاصى مأموریت داشتند و براى کسب اطلاعات از وضع دشمنان، افراد دیگرى مأموریت پیدا مى کردند و اداره امور بخش هاى کشور اسلام به افراد آگاه سپرده مى شد.
در دومین دستور مى فرماید: «قبیله و خویشاوندانت را گرامى دار؛ زیرا آنها پر و بال تواند که به وسیله آنها پرواز مى کنى و اصل و ریشه تواند که به آنها باز مى گردى و دست و نیروى تو که با آن (به دشمن) حمله مى کنى»; (وَ أَکْرِمْ عَشِیرَتَکَ، فَإِنَّهُمْ جَنَاحُکَ الَّذِی بِهِ تَطِیرُ، وَ أَصْلُکَ الَّذِی إِلَیْهِ تَصِیرُ، وَ یَدُکَ الَّتِی بِهَا تَصُولُ(۲)).
← امام(علیه السلام) در این جمله خویشاوندان را به سه چیز تشبیه کرده که هر کدام ناظر به مطلب خاصى است; تشبیه به بال و پر، اصل و ریشه و تشبیه به دست.
تشبیه اوّل اشاره به پیشرفت و ترقى در سایه کمک هاى آنهاست،
و تشبیه دوم اشاره به عدم احساس تنهایى در برابر مشکلات،
و تشبیه سوم اشاره به مبارزه با دشمنان با کمک عشیره و خویشاوندان است.
در واقع همان گونه که اجتماع بزرگ انسان ها در سایه کمک هاى متقابل به پیشرفت هاى بى نظیر نایل مى گردد اجتماع کوچک عشیره و خویشاوندان در دل این اجتماع بزرگ نیز با تعاون بیشتر و همکارى نزدیک تر به موفقیت هاى فوق العاده اى نایل مى گردد.
حتى اقوام جاهلى نیز به این حقیقت پى برده بودند و لذا پیوند با قبیله و جلب حمایت آنها در غلبه بر مشکلات در عصر جاهلیّت عرب و سایر اعصار نیز با قوت تمام دنبال مى شد.
البتّه با این تفاوت که آنها در حمایت از قبیله و حمایت قبیله از آنان، حق و باطل و ظلم و عدالت را به رسمیت نمى شناختند و بدون قید و شرط، از یکدیگر کمک مى خواستند و مورد حمایت قرار مى گرفتند; ولى اسلام این حمایت متقابل را محدود به مسیرهاى حق کرد و طرفدارى از باطل را حتى آنجا که پاى پدر و مادر و برادر در میان باشد، مجاز نشمرده است.⛔️
در بخش چهارم خطبه بیست و سوم در جلد دوم همین کتاب بحث قابل توجهى را در این زمینه ملاحظه خواهید کرد.
ابن ابى الحدید نمونه هایى از حمایت قبیله نسبت به افراد مظلوم را آورده که نشان مى دهد این حمایت تا چه حد کارساز بوده است.
از جمله اینکه فرزدق هر زمان مى خواست در مقابل خلفا و امرا شعرى از اشعارش را بخواند حتماً نشسته مى خواند.
روزى وارد بر خلیفه اموى سلیمان بن عبدالملک شد و شعرى خواند و پدران خودش را در آن ستود.
سلیمان، ناراحت شد گفت: این مدح و ستایش درباره من بود یا خودت؟
فرزدق در جواب گفت: هم براى من و هم براى تو.
این مسأله سبب خشم 😡 سلیمان شد به او گفت: بسیار خوب برخیز و بقیه اشعار را بخوان و بعد از این جز در حالت قیام نباید شعرى بخوانى.
فرزدق گفت: نه به خدا قسم.
چنین چیزى ممکن نیست مگر اینکه سر من بر تنم نباشد و به زمین افتد.
سلیمان گفت: واى بر این احمقِ آلوده مادر.
با صراحت با من مخالفت مى کند و فریادش بلند شد.
(و قصد سویى درباره فرزدق کرد) ناگهان شنید سر و صداى زیادى بر در قصر است.
سلیمان گفت: چه خبر است گفتند: قبیله بنى تمیم (قبیله فرزدق) بر در ایستاده اند و مى گویند: هرگز نباید فرزدق ایستاده شعر بخواند و ما دست به قبضه ⚔ شمشیرها بردیم.
سلیمان هنگامى که شرایط را سخت دید گفت: مانعى ندارد.
فرزدق بنشیند و اشعارش را بخواند.(۳)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🪶 پاورقی :
۱ . «يتواکلوا» از ريشه «تواکل» و «وکالت» گرفته شده و «تواکل» آن است که هر کسى کار خود را به ديگرى بگذارد و شانه از آن تُهى کند.
۲ . «تصول» از ريشه «صولة» بر وزن «دولة» به معناى حمله کردن گرفته شده است.
۳ . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۱۶، ص ۱۲۸.
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
│📖 @feqh_ahkam
│💌 @arame_janam
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
#مثل_شاخه_های_گیلاس
┅═┄⊰༻ 🍒 ༺⊱┄═┅
❒ مثل بهار!
⿻◌⿻◌⿻◌⿻
🌱 خداست كه به بهار مي گويد: برو غنچه ها را گل كن! برو شكوفه ها را شكوفا كن!
«بهار از دكه ي من حُلّه گيرد
شكوفه باشد از من يادگاري»
اصلاً هر اتفاق خوش و خوشايندي كه در عالم مي افتد به امضاي خداست.
تمام زيبايي ها در دستور و توجه خداوند ريشه دارد.
«ما به دريا حكم طوفان مي دهيم
ما به سيل و موج فرمان مي دهيم
سوزن ما دوخت هر جا هر چه دوخت
ز آتش ما سوخت هر شمعي كه سوخت
رود ها از خود نه طغيان مي كنند
آنچه مي گوييم ما، آن مي كنند»
پس تو هم اي آدمي! اگر دست خود را به دست ما بدهي تو هم شمع مي شوي، تو هم سبز مي شوي، تو هم بهار و بهاري مي شوي، تو هم مايه ي روشني خود و ديگران خواهي شد.
┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━
📚 @ghararemotalee
📳 @Mabaheeth
#مثل_شاخه_های_گیلاس
┅═┄⊰༻ 🍒 ༺⊱┄═┅
❒ مثل خاك!
⿻◌⿻◌⿻◌⿻
در فصل بهار يك سنگ پيدا نمي كني كه سبز شده باشد، چرا؟ چون سنگ خودش را گرفته است.
اما خاك را ببين چه گُل هاي رنگارنگي كه از دل آن بر مي دمد، چرا؟ چون خودش را نگرفته است.
«در بهاران كي شود سر سبز رنگ
خاك شو تا گُل بِرويي رنگ رنگ
سال ها تو سنگ بودي دلخراش
آزمون را يك زماني خاك باش»
تو سال ها خود را گرفتي و به جايي نرسيدي. حالا يك مدتي بيا و خاكي باش، افتاده باش، وگرنه، اگر خودت را بگيري هيچ نسيمي و هيچ بهاري نمي تواند تو را سبز و شكوفا كند؛ نه خدا، نه پيامبران او، و نه اولياي حق، و نه كتاب هاي آسماني.
اين است كه اهل جهنم در قيامت مي نالند كه:
اي كاش ما خاك بوديم!
يعني اي كاش انسان هاي خاكي و افتاده اي بوديم.
اي كاش ما هم #تواضع پيشه مي كرديم.
┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━
📚 @ghararemotalee
📳 @Mabaheeth
#مثل_شاخه_های_گیلاس
┅═┄⊰༻ 🍒 ༺⊱┄═┅
❒ مثل سنگ محك!
⿻◌⿻◌⿻◌⿻
زرگرها #سنگ_محك دارند و از آن طريق مي فهمند كه چه چيزي طلاست و چه چيزي طلا نيست.
#بهار هم سنگ محك است.
هر كَس را مي خواهي بفهمي آدم است يا نه، ببين در اين فصل بهار نسبت به خدا هوايي مي شود يا نه؟
عشق و هوس خدا در سر او زنده مي شود؟ اگر چنين است، آدم است و اگر نيست، آدم نيست، هيولاست!
«آدمي نيست كه عاشق نشود فصل بهار
هر گياهي كه به نوروز نجنبد حَطَب است»
به اين گياهان نگاه بكن! آن هايي كه با نسيم بهاري تكان نمي خورند، و انعطافي پيدا نمي كنند، و بالا و پايين نمي شوند اين ها ديگر از گياه بودن افتاده اند، و هيزم خشكي بيش نيستند و تنها به درد سوختن مي خورند.
┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━
📚 @ghararemotalee
📳 @Mabaheeth
#مثل_شاخه_های_گیلاس
┅═┄⊰༻ 🍒 ༺⊱┄═┅
❒ مثل بازار!
⿻◌⿻◌⿻◌⿻
كاسب ها هرگز دل به مشتري هاي عبوري و گذري نمي بندند بلكه هواي مشتري هاي ثابت را دارند و در ميان جنس ها هر چه خوب تر باشد براي مشتري هاي ثابت خود مي گذارند.
و خدا مشتري ثابت و دائم است.
و دنيا همان بازار است.
الدُنيا سُوقٌ...
و ما هم قرار است در اين بازار به كسب فضيلت ها پرداخته و طهارت و پاكي بخريم؛ پس چه بهتر كه هواي مشتري ثابت خود را كه خداست داشته باشيم و فضيلت ها را براي او انجام دهيم و نه خوش آمد ديگران.
درست همان كاري كه حافظ مي كرد و تنها هواي همان مشتري دائم خود را داشت.
«بنده ي پير مغانم كه لطفش دائم است
ورنه لطف شيخ و زاهد گاه هست و گاه نيست»
و بالاتر از حافظ، يوسف بود.
يوسف چرا يوسف شد؟ چون هواي مشتري ثابت خود را داشت، نه زليخا را، چون او مشتري موقت بود.
┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━
📚 @ghararemotalee
📳 @Mabaheeth
#مثل_شاخه_های_گیلاس
┅═┄⊰༻ 🍒 ༺⊱┄═┅
❒ مثل كليد! 🗝
⿻◌⿻◌⿻◌⿻
بچه كه بوديم وقتي انگشتري به دست مي كرديم و بيرون نمي آمد به بزرگ ترها نشان مي داديم و آن ها هم خيلي سريع انگشت و انگشتري را با كف صابون 🧼 نرم مي كردند و آن وقت راحت بيرون مي آوردند.
ما بايد همان جا ياد مي گرفتيم كه نرمي و نرمش و #مدارا راه حل مشكلات و كليد پيروزي است.
يعني همان چيزي كه آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مي فرمود:
«اَلرِّفقُ مِفتاحُ النَجاح»
نرم خويي و ملاطفت كليد پيروزي است.
┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━
📚 @ghararemotalee
📳 @Mabaheeth
#داستانهای_شگفت
۴۳ - تمثّل شیطان 😈
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
جناب حاج علی آقا سلمان منش ( که داستانهای 29 و 30 از ایشان نقل گردید ) فرمود شبی هنگام سحر مشغول تهجّد بودم برای قنوت وتر، که سیصد مرتبه ( اَلْعَفْو ) دارد، 📿 تسبیح را که در سجاده ام بود برداشتم تا برخیزم و مشغول شوم، دیدم گره های بسیار خورده به طوری که باز شدنی نیست و هیچ نمی شود از آن برای شماره کردن استفاده نمود، دانستم که این عمل از شیطان است و می خواهد مرا امشب محروم سازد. ناگاه جلوم ظاهر شد😈.
گفتم ملعون چرا چنین کردی، اعتنایی نکرد .
گفتم مگر نمی دانی نظر لطف خدا با من است، باز اعتنایی نکرد.
سر بالا کرده عرض کردم پروردگارا ! لطف خود را درباره من ظاهر فرما و روی این ملعون را سیاه نما.
📿 فوراً به قلبم الهام شد که تسبیح خود را بردار که خدا آن را درست کرد. تا تسبیح را برداشتم دیدم هیچ گرهی ندارد و آن ملعون هم از نظرم پنهان گردید .
از جمله مُسلّمیّات آن است که شیطان لعین سدّ راه خدا و به منزله سگی است در این درگاه و هرگاه بشری بخواهد برای قرب به پروردگار خود، عملی را انجام دهد سعی می کند که واقع نشود و یگانه راه ظفر بر او التجاء به لطف حضرت آفریدگار و تکیه به قدرت قاهره اوست و شکی نیست که هرکَس از روی #اخلاص و توکل خدای را به عجز بخواند و به او پناهنده شود نهیب قهر الهی، آن ملعون را از او دور خواهد کرد و این معنی صریحاً در قرآن مجید وعده داده شده ؛ چنانچه در سوره 16 آیه 100 می فرماید : ( چون بخوانی قرآن را پس پناه بَر به خداوند از شرّ شیطان که رانده شده خداست، جز این نیست که او را تسلّطی نیست بر کسانی که ایمان به خدا آوردند و بر پروردگارشان توکل می کنند)(1)
و نیز باید دانست که تمثّل شیطان و مزاحمت آن لعین با سلسله جلیله انبیا : مانند حضرت یحیی علیه السلام و موسی علیه السلام و ابراهیم علیه السلام در مِنیٰ و عیسی علیه السلام،
با حضرات ائمه : مانند اینکه به صورت اژدهایی شد و انگشت پای حضرت سجاد علیه السلام را هنگامی که در نماز بودند در دهان کرد تا نهیب قهر الهی او را طرد کرد و همچنین با سایر اهل ایمان داستانهایی است که در کتب روایات نقل و ثبت گردیده است و غَرَضم لزوم استعاذه است ؛ یعنی هرگاه مؤمن بخواهد کار خیری انجام دهد قبلا به خداوند پناهنده شود از شرّ شیطان به تفصیلی که در جلد سوم دارالسلام مرحوم نوری بیان فرموده و مَروی است هرگاه کسی بخواهد در راه خدا #صدقه دهد، هفتاد شیطان به دستش می چسبند و او را از فقر می ترسانند تا از آن خیر بزرگ، محروم گردد.
------------------------------------------------
1- وَ اِذا قَرأتَ الْقُرْآنَ فَاْستَعذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ اِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهْمِ یَتَوکَّلُونَ) (سوره نحل ، آیه 98).
🇯 🇴 🇮 🇳
https://eitaa.com/mabaheeth/47742
╭═══════๛ - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - -
#مطالعه
#منازل_الآخرة | ۴
❥༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄
#حکایت دیگر [دوم]
شیخ بهائی - عَطَّرَ اللَّهُ مَرْقَدَه - در کشکول ذکر نموده که شخصی از ارباب نعمت و ناز را مرگ در رسید، در حال اِحتِضار او را به کلمه شهادتین تلقین کردند.
او در عوض، این شعر را می خواند:
یا رُبَّ قائِلَةٍ یَوماً وَ قَد تَعِبَت
اَیْنَ الطَّریقُ اِلی حَمّامِ مَنجابٍ
و سبب خواندن او این شعر را - عَوَضِ کلمه شهادت - آن بوده که: روزی زن عفیفه خوش صورتی از منزل خود درآمد که برود به حمّامِ - معروف به حمام «مَنْجاب» - پس راه حمّام را پیدا نکرد، و از راه رفتن خسته شد. این مرد را بر دَرِ منزلی دید، از او پرسید که: حمام مَنْجاب کجا است؟
او اشاره کرد به منزل خود و گفت: حمّام این است. آن زن به خیال حمام، داخل خانه آن مرد شد.
آن مرد فوراً در را بر روی او بست و عزم کرد که با او زنا کند.
آن زن بیچاره دانست که گرفتار شده و چاره ای ندارد جز آنکه به تدبیر، خود را از چنگ او خلاص کند.
لا جَرَم اظهار کرد کمال رغبت و سرور خود را به این کار، و آنکه من چون بدنم کثیف و بدبو است که می خواستم به جهت آن به حمّام بروم، خوب است که یک مقدار عطر و بوی خوش برای من بگیری که من خود را برای تو خوشبو کنم و قدری هم طعام حاضر کنی که با هم طعامی بخوریم، و زود بیایی که من مشتاق توأم.
آن مرد چون کثرتِ رغبتِ آن زن را به خود دید مطمئن شده، او را در خانه گذاشت و بیرون شد برای گرفتن عطر و طعام.
چون آن مرد پا از خانه بیرون گذاشت، آن زن از خانه بیرون رفت و خود را خلاص کرد.
چون مرد برگشت زن را ندید و بجز حسرت چیزی عاید او نشد؛ الحال که آن مرد در حال اِحْتِضار است در فکر آن زن افتاده و قصه آن روز را در شعر، عوض کلمه شهادت می خواند.
⚠️ ای برادر تأمل کن در این حکایت! ببین [اراده یک گناه از این مرد چگونه او را منع کرد از اقرار به شهادت، وقت مردن، با آنکه از او چیزی صادر نشده، جز آنکه آن زن را داخل خانه نمود و قصد زنا کرد بدون آنکه زنا از او صادر شود و از این نحو حکایات بسیار است.
و بدانکه شیخ کلینی از #حضرت_صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: هر که منع کند و ندهد یک قیراط از زکات را، پس وقت مردن می خواهد به مذهب یهود بمیرد یا به مذهب نصارا.
فقیر گوید: قیراط بیست یک دینار است.
و قریب به همین مضمون وارد شده در حق کسی که مُستَطیع باشد و حجّ نرود تا وفات کند.
لطیفه
💭 نقل است از بعض عارفین که نزد مُحتَضَری حاضر شد.
حاضرین از او استدعا کردند که آن مُحتَضَر را تلقین کند. او این رباعی را تلقینِ او کرد:
گر من گُنَهِ جمله جهان کَردَستَم
لطف تو امید است که گیرد دستم
گویی که به وقت عجز دستت گیرم
عاجزتر از این مخواه که اکنون هستم