آزادی اجتماعی در قرآن
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
در نصّ قرآن مجید، یكی از هدفهایی كه انبیاء داشته اند این بوده است كه به بشر آزادی اجتماعی بدهند، یعنی افراد را از اسارت و بندگی و بردگی یكدیگر نجات بدهند.
قرآن كتاب عجیبی است!
بعضی از معانی و مفاهیم است كه در یك عصر به اصطلاح گل می كند، زنده می شود، اوج می گیرد، ولی در عصرهای دیگر آنقدر اوج نداشته است.
در بعضی از عصرها می بینیم كه برخی از كلمات، بحق اوج می گیرد.
وقتی به قرآن مراجعه می كنیم، می بینیم چقدر در قرآن این كلمه اوج دارد، و این عجیب است.
یكی از حماسه های قرآنی، همین موضوع آزادی اجتماعی است.
من خیال نمی كنم كه شما بتوانید جمله ای زنده تر و موجدارتر از جمله ای كه در این مورد در قرآن هست پیدا كنید؛ شما در هیچ زمانی پیدا نخواهید كرد، نه در قرن هجدهم، نه در قرن نوزدهم و نه در قرن بیستم، در این قرنهایی كه شعار فلاسفه، آزادی بشر بوده است و #آزادی بیش از اندازه زبانزد مردم بوده و شعار واقع شده است، شما جمله ای پیدا كنید زنده تر و موجدارتر از این جمله ای كه قرآن دارد:
قُلْ یا أَهْلَ اَلْكِتابِ تَعالَوْا إِلی كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اَللّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اَللّهِ [۱].
ای پیغمبر! به این كسانی كه مدعی پیروی از یك كتاب آسمانی گذشته هستند، به این یهودیها، مسیحیها، زرتشتیها- و حتی شاید به این صابئیها كه در قرآن اسمشان آمده است- و به همه ی ملتهایی كه پیرو یك كتاب قدیم آسمانی هستند این طور بگو: بیایید همه ی ما جمع شویم دور یك كلمه، زیر یك پرچم. آن پرچم چیست؟
دو جمله بیشتر ندارد.
یك جمله اش این است: أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اَللّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَیْئاً
← در مقام پرستش، جز خدای یگانه چیزی را پرستش نكنیم؛ نه مسیح را بپرستیم نه غیر مسیح را و نه اهرمن را، جز خدا هیچ موجودی را پرستش نكنیم.
← جمله ی دوم: وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اَللّهِ هیچ كدام از ما دیگری را بنده و برده ی خودش نداند و هیچ كَس هم یك نفر دیگر را ارباب و آقای خودش نداند.
یعنی نظام آقایی و نوكری ملغی ؛
نظام استثمار، مستثمِر و مستثمَر ملغی ؛
نظام لامساوات ملغی ؛
هیچ كس حق استثمار و استعباد دیگری را نداشته باشد.
تنها این آیه نیست.
آیاتی كه در قرآن در این زمینه هست زیاد است.
چون می خواهم عرایضم را به طور فشرده عرض كنم، بعضی را می گویم.
قرآن از زبان موسی علیه السلام نقل می كند كه وقتی با فرعون مباحثه می كرد و فرعون به او گفت: أَ لَمْ نُرَبِّكَ فِینا وَلِیداً وَ لَبِثْتَ فِینا مِنْ عُمُرِكَ سِنِینَ وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ اَلَّتِی فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ اَلْكافِرِینَ [۲]
موسی به او گفت:
وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ [۳].
فرعون به موسی گفت: تو همان كسی هستی كه در خانه ی ما بزرگ شدی، سر سفره ی ما بزرگ شدی؛ تو همان كسی هستی كه وقتی بزرگ شدی آن جنایت را انجام دادی (به تعبیر فرعون)، آن آدم را كشتی. می خواست منت بر سرش بگذارد كه در خانه ی ما بزرگ شده ای، سر سفره ی ما بزرگ شده ای.
موسی به او گفت: این هم شد حرف؟! من در خانه ی تو بزرگ شدم؛ حالا كه در خانه ی تو بزرگ شده ام، در مقابل اینكه تو قوم من را برده و بنده ی خودت قرار داده ای سكوت كنم؟
من آمده ام كه این بردگان را نجات بدهم.
مرحوم آیة اللّه نائینی در كتاب تَنْزیهُ الْاُمَّةمی گوید: همه می دانند كه قوم موسی، اولاد یعقوب، هرگز فرعون را مثل قبطیها پرستش نكردند ولی درعین حال چون فرعون آنها را مانند برده ی خودش استخدام كرده بود، قرآن این را با كلمه ی «تعبید» از زبان موسی نقل می كند.
یكی از مقاصد انبیاء به طور كلی و به طور قطع این است كه آزادی اجتماعی را تأمین كنند و با انواع بندگیها و بردگیهای اجتماعی و سلب آزادیهایی كه در اجتماع هست مبارزه كنند.
دنیای امروز هم آزادی اجتماعی را یكی از مقدسات خودش می شمارد. اگر مقدمه ی اعلامیه ی جهانی حقوق بشر را خوانده باشید، این را می فهمید.
در آنجا می گوید: علة العلل تمام جنگها، خونریزیها و بدبختیها كه در دنیا وجود دارد این است كه افراد بشر به آزادی دیگران احترام نمیگذارند.
آیا منطق انبیاء تا اینجا با منطق امروز موافق است؟
آیا آزادی مقدس است؟
✅ بله مقدس است و بسیار هم مقدس است.
پیغمبر اكرم (صلیالله علیه وآله) جمله ای دارد كه می گویند متواتر هم هست؛
فرمود: اِذا بَلَغَ بَنو اَبِی الْعاصِ ثَلاثینَ اتَّخَذوا عِبادَ اللّهِ خَوَلاً وَ مالَ اللّهِ دُوَلاً وَ دینَ اللّهِ دَخَلاً [۴].
پیغمبر اكرم (صلیالله علیه وآله) همیشه از امویها بیم داشت و از آینده ی آنها بر امت نگران بود.
فرمود: اولاد ابی العاص اگر به سی نفر برسند، بندگان خدا را بنده ی خود و مال خدا را مال خود حساب می كنند و در دین خدا هم آنچه بخواهند بدعت ایجاد می كنند.
پس این مطلب هم درست كه آزادی اجتماعی مقدس است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] آل عمران / ۶۴.
[۲] شعراء/۱۸ و ۱۹.
[۳] شعراء/۲۲.
[۴] مجمع البحرین طریحی.
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - - - - - - - - - - - - - -
آزادی معنوی
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
اما نوع دیگر آزادی، آزادی معنوی است.
تفاوتی كه میان مكتب انبیاء و مكتبهای بشری هست در این است كه پیغمبران آمده اند تا علاوه بر آزادی اجتماعی به بشر آزادی معنوی بدهند، و آزادی معنوی است كه بیشتر از هر چیز دیگر ارزش دارد.
تنها آزادی اجتماعی مقدس نیست، بلكه آزادی معنوی هم مقدس است و آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر و عملی نیست.
و این است درد امروز جامعه ی بشری كه بشر امروز می خواهد آزادی اجتماعی را تأمین كند ولی به دنبال آزادی معنوی نمی رود؛ یعنی نمی تواند، قدرتش را ندارد، چون آزادی معنوی را جز از طریق نبوت، انبیاء، دین، ایمان و كتابهای آسمانی نمی توان تأمین كرد.
حال ببینیم آزادی معنوی یعنی چه. انسان یك موجود مركب و دارای قوا و غرایز گوناگونی است.
در وجود انسان هزاران قوه ی نیرومند هست.
انسان شهوت❤️🔥 دارد، غضب😡😤 دارد، حرص 😏 و طمع دارد، جاه طلبی و افزون طلبی دارد.
در مقابل، عقل دارد، فطرت دارد، وجدان اخلاقی دارد.
انسان از نظر معنا، باطن و روح خودش ممكن است یك آدم آزاد باشد و ممكن است یك آدم برده و بنده باشد؛ یعنی ممكن است انسان بنده ی حرص خودش باشد، اسیر شهوت خودش باشد، اسیر خشم خودش باشد، اسیر افزون طلبی خودش باشد و ممكن است از همه ی اینها آزاد باشد.
گفت:
فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم
بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم
ممكن است انسانی باشد كه همان طور كه از نظر اجتماعی آزادمرد است، زیر بار ذلت نمی رود، زیر بار بردگی نمی رود و آزادی خودش را در اجتماع حفظ می كند، از نظر اخلاق و معنویت هم آزادی خود را حفظ كرده باشد، یعنی وجدان و عقل خودش را آزاد نگه داشته باشد.
این آزادی همان است كه در زبان دین «تزكیه ی نفس» و «#تقوا» گفته می شود.
ادامه دارد ...
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - - - - - - - - - - - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موشن_لاالهالاالله
تکلیف این دل را که آواره است روشن کن،
دل که بلاتکلیف شد، آنقدر حیران است!
لاالهالاالله ۶.mp3
15.48M
مجموعه صوتی #لاالهالاالله ۶
#استاد_شجاعی
#حیدری_کاشانی
※ تکلیفِ شیرینی زندگی شما
※ تکلیف شیرینی روابط شما
※ تکلیف شیرینی دنیای شما ؛
مشخص نمیشود تا زمانیکه؛
✘ تکلیف دل شما مشخص نشود!
تا دیر نشده؛
تکلیف این دل را یکسره کنید.
—— ⃟ ———————
@Ostad_Shojae
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 وقتی تمام میشوی...
✍🏻 عینصاد
❞ خيال نكن وقتى كه تو ناتوان شدى كار تمام است. نه، با ناتمامى و ناتوانى تو تازه تمام راه و تماميّت كار شروع مىشود.
وقتى كه تو كنار مىروى، وقتى كه مَركب تو شُل مىشود، وقتى كه بلاها، خستگىها، درگيرىهاى داخلى و خارجى و اجتماعى و جهانى و... همۀ اينها تو را خرد مىكند، تازه اين خرد و شكسته، سرمايۀ بزرگ توست.
اين انكسار، اين اضطرار، اين عجز، سرمايۀ توست. از اين بهتر؟!
راه آنجا آغاز مىشود كه تو تمام مىشوى و با تمام شدن تو، سلوك توتمام نمىشود، كه تازه اوّل راه است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 #ببینید | نباید فراموش شود!
رهبر معظم انقلاب(مدظله):
«عصرها پای تلوزیون صحبتهای شما را گوش میکردم! واقعا قابل استفاده بود! اینها نباید فراموش بشود...»
۱۴۰۱/۱۰/۰۵
از نامه هاى امام(علیه السلام) به ابوموسى اشعرى در پاسخ سؤال او درباره حکمین است.
این نامه را «سعید بن یحیى اموى» در کتاب «المغازى» آورده است.(۱) شرح و تفسیر از راه حق منحرف مشو و آتش فتنه را خاموش کن این نامه خالى از ابهاماتى نیست و متأسّفانه شارحان نهج البلاغه براى کشف این ابهامات و حل آنها گام مؤثرى بر نداشته اند.
در کتب تاریخ نیز متن نامه ابو موسى اشعرى نیامده تا معلوم شود او از امام چه مى خواسته و اشارات نامه امام به چه امورى است; ولى از آنجا که غالباً از جواب ها مى توان اجمالا به اصل نامه پى برد چنین به نظر مى رسد که ابو موسى قبل از شروع به کار حَکَمین و بعد از انتخاب شدن به این عنوان، نامه اى به امام نوشته و از سرنوشت خود نگران بوده که ممکن است دوستان امام براى او مزاحمت هایى ایجاد کنند; امام هم در این نامه او را نصیحت مى کند که به دنیاپرستى روى نیاورد، وعده هاى معاویه در دل او اثر نگذارد و از سوى دیگر به او تأمین مى بخشد که اجازه نمى دهد او را اذیت کنند.
این خلاصه چیزى است که در جهت رفع ابهام از این نامه مى توان ذکر کرد.
به هر حال امام(علیه السلام) در آغاز به فضاى موجود آن زمان اشاره اى کرده و در واقع به ابوموسى هشدار مى دهد که: «(آگاه باش) گروه زیادى از مردم از بسیارى از بهره هاى خود (که بر اثر اعمال صالح در آخرت نصیب آنها مى گردد) باز مانده اند; به دنیا روى آورده و با هواى نفس سخن گفته اند و این کار مرا به تعجب وا داشت که اقوامى خودپسند در آن گرد آمدند (چگونه ممکن است افرادى که دم از ایمان و اسلام مى زنند این گونه به دنبال هوا و هوس حرکت کنند)»; (فَإِنَّ النَّاسَ قَدْ تَغَیَّرَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ عَنْ کَثِیر مِنْ حَظِّهِمْ فَمَالُوا مَعَ الدُّنْیَا، وَنَطَقُوا بِالْهَوَى، وَإِنِّی نَزَلْتُ مِنْ هَذَا الاَْمْرِ مَنْزِلاً مُعْجِباً، اجْتَمَعَ بِهِ أَقْوَامٌ أَعْجَبَتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ).
گویا این سخن اشاره به افرادى است که معاویه آنها را با مبالغ کم یا کلان خریدارى کرد به گونه اى که دست از دامن امام کشیدند و به باطل پیوستند و دین خود را به دنیا فروختند در حالى که ظاهرا در صف مؤمنان راستین بودند و امام از این موضوع سخت در شگفتى فرو مى رود.
سپس در ادامه این سخن مى افزاید: «من مى خواهم زخم درون آنها را مداوا کنم، زیرا مى ترسم مزمن و غیر قابل علاج گردد (ولى مع الأسف آنها از معالجه مى گریزند)»; (وَأَنَا أُدَاوِی مِنْهُمْ قَرْحاً(۲) أَخَافُ أَنْ یَکُونَ عَلَقاً(۳)).
اشاره به اینکه زخم ها را باید در اوّلین فرصت درمان نمود که اگر به تأخیر بیفتد زخم عمیق و عمیق تر و عفونى مى شود و قشرى از خون و جراحت آن را مى پوشاند و علاج آن بسیار مشکل مى شود.
منظور از این سخن این است که مردم مسلمان در عهد خلیفه سوم گرفتار انحرافات سختى شدند; تبعیض هاى ناروا، بى عدالتى ها، حکومت ناصالحان و انواع ظلم و بى عدالتى; من تصمیم گرفتم که هرچه زودتر به این امور پایان دهم; اما چه سود که هواپرستى ها و تمایل به دنیا اجازه نمى دهد.
سپس امام(علیه السلام) به سراغ این مطلب مى رود که او از همه بیشتر پافشارى به اتحاد و اتفاق مسلمانان دارد و هرگز راضى به این شکاف ها نیست مى فرماید: «بدان هیچ کس بر اتحاد و الفت امت محمد(صلى الله علیه وآله) از من حریص تر و کوشاتر نیست»; (وَلَیْسَ رَجُلٌ فَاعْلَمْ أَحْرَصَ عَلَى جَمَاعَةِ أُمَّةِ مُحَمَّد صلى الله علیه و آله و سلم وَأُلْفَتِهَا مِنِّی).
من اگر تن به جنگ صفین دادم براى این بود که عامل تفرقه را از میان ببرم و اگر حکمیت را به اکراه پذیرفتم باز براى این بود که شاید راهى به وحدت باز شود این در حالى است که دیگران به سوى تفرقه گام بر مى دارند و مى خواهند بخش هایى از کشور اسلام را جدا ساخته و حکومتى خودکامه براى خود در آن تشکیل دهند.
آن گاه مى فرماید: «در این کار پاداش نیک و سرانجام شایسته را از خدا مى طلبم»; (أَبْتَغِی بِذَلِکَ حُسْنَ الثَّوَابِ، وَکَرَمَ الْمَآبِ).
اشاره به اینکه اگر تلاش و کوشش براى وحدت و الفت امت مى کنم یا در اصلاح مفاسد آنها مى کوشم نه براى این است که بر آنان حکومت کنم، بلکه براى طلب رضاى پروردگار است.
سپس امام(علیه السلام) مى افزاید: «من به آنچه با خود تعهد کرده ام وفادارم (و اگر بر طبق کتاب و سنّت داورى کنى از تو پشتیبانى خواهم کرد)» (وَسَأَفِی بِالَّذِی وَأَیْتُ(۴) عَلَى نَفْسِی).
در اینکه امام چه عهدى با او کرده بوده است که در اینجا به آن اشاره مى فرماید احتمالات مختلفى وجود دارد: نخست اینکه به او فرموده بود: اگر حکمیت تو بر اساس قرآن و سنّت باشد من به آن پایبندم.