#داستان_راستان ۱۵
#امام_صادق علیه السلام و گروهی از متصوفه
سفیان ثوری [1] كه در مدینه می زیست بر امام صادق وارد شد. امام را دید جامه ای سپید و بسیار لطیف- مانند پرده ی نازكی كه میان سفیده ی تخم مرغ و پوست آن است و آندو را از هم جدا می سازد- پوشیده است.
به عنوان اعتراض گفت: «این جامه سزاوار تو نیست. تو نمی بایست خود را به زیورهای دنیا آلوده سازی. از تو انتظار می رود كه زهد بورزی و تقوا داشته باشی و خود را از دنیا دور نگه داری. » .
امام: «می خواهم سخنی به تو بگویم، خوب گوش كن كه از برای دنیا و آخرت تو مفید است. اگر راستی اشتباه كرده ای و حقیقت نظر دین اسلام را درباره ی این موضوع نمی دانی، سخن من برای تو بسیار سودمند خواهد بود؛ اما اگر منظورت این است كه در اسلام بدعتی بگذاری و حقایق را منحرف و وارونه سازی، مطلب دیگری است و این سخنان به تو سودی نخواهد داد. ممكن است تو وضع ساده و فقیرانه ی رسول خدا و صحابه ی آن حضرت را در آن زمان، پیش خود مجسم سازی و فكر كنی كه یك نوع تكلیف و وظیفه ای برای همه ی مسلمین تا روز قیامت هست كه عین آن وضع را نمونه قرار دهند و همیشه فقیرانه زندگی كنند؛ اما من به تو بگویم كه رسول خدا در زمانی و محیطی بود كه فقر و سختی و تنگدستی بر آن مستولی بود. عموم مردم از داشتن لوازم اولیه ی زندگی محروم بودند. وضع خاص زندگی رسول اكرم و صحابه ی آن حضرت مربوط به وضع عمومی آن روزگار بود. ولی اگر در عصری و روزگاری وسائل زندگی فراهم شد و شرایط بهره برداری از موهبتهای الهی موجود گشت، سزاوارترین مردم برای بهره بردن از آن نعمتها نیكان و صالحانند، نه فاسقان و بدكاران؛ مسلمانانند نه كافران.
«تو چه چیز را در من عیب شمردی؟ ! به خدا قسم من در عین اینكه می بینی كه از نعمتها و موهبتهای الهی استفاده می كنم، از زمانی كه به حد رشد و بلوغ رسیده ام، شب و روزی بر من نمی گذرد مگر آنكه مراقب هستم كه اگر حقّی در مالم پیدا شود فوراً آن را به موردش برسانم. » .
سفیان نتوانست جواب منطق امام را بدهد، سرافكنده و شكست خورده بیرون رفت و به یاران و هم مسلكان خود پیوست و ماجرا را گفت. آنها تصمیم گرفتند كه دسته جمعی بیایند و با امام مباحثه كنند.
جمعی به اتفاق آمدند و گفتند: «رفیق ما نتوانست خوب دلائل خودش را ذكر كند، اكنون ما آمده ایم با دلائل روشنِ خود، تو را محكوم سازیم. » .
امام: «دلیلهای شما چیست؟ بیان كنید. » .
جمعیت: «دلیلهای ما از قرآن است. » .
امام: «چه دلیلی بهتر از قرآن؟ بیان كنید، آماده ی شنیدنم. » .
جمعیت: «ما دو آیه از قرآن را دلیل بر مدعای خودمان و درستی مسلكی كه اتخاذ كرده ایم می آوریم و همین ما را كافی است. خداوند در #قرآن_كریم یك جا گروهی از صحابه را این طور ستایش می كند: «در عین اینكه خودشان در تنگدستی و زحمتند، دیگران را بر خویش مقدم می دارند. كسانی كه از صفت بخل محفوظ بمانند، آنهایند رستگاران. » [2] در جای دیگر قرآن می گوید: «در عین اینكه به غذا احتیاج و علاقه دارند، آن را به فقیر و یتیم و اسیر می خورانند. » [3] همینكه سخنشان به اینجا رسید، یك نفر كه در حاشیه ی مجلس نشسته بود و به سخنان آنها گوش می داد گفت: «آنچه من تاكنون فهمیده ام این است كه شما خودتان هم به سخنان خود عقیده ندارید، شما این حرفها را وسیله قرار داده اید تا مردم را به مال خودشان بی علاقه كنید تا به شما بدهند و شما عوض آنها بهره مند شوید، لهذا عملا دیده نشده كه شما از غذاهای خوب احتراز و پرهیز داشته باشید. » .
امام: «عجالتاً این حرفها را رها كنید، اینها فایده ندارد. » بعد رو به جمعیت كرد و فرمود: «اول بگویید آیا شما كه به قرآن استدلال می كنید، محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ قرآن را تمیز می دهید یا نه؟ ! هركَس از این امت كه گمراه شد از همین راه گمراه شد كه بدون اینكه اطلاع صحیحی از قرآن داشته باشد به آن تمسك كرد. » .
جمعیت: «البته فی الجمله اطلاعاتی در این زمینه داریم ولی كاملا نه. » .
امام: «بدبختی شما هم از همین است. احادیث پیغمبر هم مثل آیات قرآن است، اطلاع و شناسایی كامل لازم دارد. » .
«اما آیاتی كه از قرآن خواندید: این آیات بر حرمت استفاده از نعمتهای الهی دلالت ندارد. این آیات مربوط به گذشت و بخشش و ایثار است. قومی را ستایش می كند كه در وقت معینی دیگران را بر خودشان مقدم داشتند و مالی را كه بر خودشان حلال بود به دیگران دادند، و اگر هم نمی دادند گناهی و خلافی مرتكب نشده بودند. خداوند به آنان امر نكرده بود كه باید چنین كنند، و البته در آن وقت نهی هم نكرده بود كه نكنند؛ آنان به حكم عاطفه و احسان، خود را در تنگدستی و مضیقه گذاشتند و به دیگران دادند. خداوند به آنان پاداش خواهد داد.
#غدیر_و_خطری كه ... | ۶
چگونگی مشیّت الهی
#قرآن_كریم اولاً یك اصل كلی دارد و آن این است كه می گوید همه چیز به مشیت الهی است، هیچ چیزی در عالم واقع نمی شود مگر به مشیت الهی.
وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ اِلّا فی كتابٍ مُبینٍ [¹]
(یا در آیه دیگر: اِلّا فی كِتابٍ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَبْرَأَها [²])
یا: تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ [³].
🤔 اما معنی اینكه هر چیزی به مشیت الهی است چیست؟
❓ مشیت الهی آیا یك حقیقتی است كه همین جور گزاف و گتره مثل قرعه كشی یك چیزی اینجا انتخاب می كند، یك چیزی آنجا؟
آیات دیگری این را توضیح می دهد كه مشیت الهی در این جهان سنت و قانون و حسابی دارد، چطور؟
در دو آیه از آیات قرآن با یك اختلاف لطیفی كه میان این دو آیه هست این جور می فرماید: اِنَّ اللّهَ لایُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِاَنْفُسِهِمْ [⁴] خدا نعمتی را كه بر قومی عنایت می فرماید از آنها نمی گیرد مگر آنكه قبلاً خود آن مردم خودشان را عوض كرده باشند؛ یعنی از قابلیّت و صلاحیّت این نعمت خودشان را انداخته باشند، آن وقت است كه خدا نعمتش را سلب می كند؛ یعنی اینكه ما می گوییم هر چیزی به مشیت الهی است معنایش این نیست كه هیچ چیزی شرط هیچ چیزی نیست؛ ما- كه همه چیز به مشیت ماست- برای عالم، قانون و قاعده قرار دادیم، سبب و مسبَّب قرار دادیم، شرط و مشروط قرار دادیم؛ نعمتها از جمله «وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی» [بی حساب نیست. ] ای قوم مسلمان! من نعمت خودم را برای شما اتمام كردم به حد تمام، نعمت خودم را به شما ارزانی داشتم، این نعمت آیا در میان شما پایدار است یا ناپایدار؟
یكی از نعمتها #اسلام است (وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی) آیا این نعمت پایدار است یا ناپایدار؟
آیا آسیب پذیر است یا آسیب ناپذیر؟ قرآن جواب می دهد: اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ كَفَروا مِنْ دینِكُمْ؛ از ناحیه ی خارج و بیرون، از ناحیه ی دشمنی كه به صورت دشمن و كافر است دیگر اسلام آسیبی نمی پذیرد، از آنها بیم و نگرانی نیست.
از چه نگرانی هست؟ از ناحیه ی من. یعنی چه از ناحیه ی من؟ از ناحیه ی مشیت من. چطور از ناحیه ی مشیت من؟ من به شما گفته ام كه من هرگز نعمتی را از مردمی سلب نمی كنم مگر اینكه آن مردم خودشان عوض شده و تغییر كرده باشند؛ پس ای مسلمین! بعد از این هر چشم زخمی كه به شما بخورد از داخل خود شما خورده است و هر آسیبی كه به جامعه ی اسلامی برسد از داخل جامعه ی اسلامی می رسد نه از بیرون.
بیرون به كمك داخل استفاده می كند. این یك اصل اساسی است: دنیای اسلام هر آسیبی كه دیده است و می بیند تا عصر ما، از داخله ی خودش است.
نگویید از بیرون هم دشمن دارد!
من هم قبول دارم كه از بیرون دشمن دارد ولی دشمن بیرون از بیرون نمی تواند كار بكند، دشمن بیرون هم از داخل كار می كند.
این است معنی «وَ اخْشَوْنِ» از من بترسید؛ از من بترسید به اینكه اخلاق و روح و معنویات و ملكات و اعمال شما عوض بشود و من به حكم سنتی كه دارم كه اگر مردمی از قابلیت و صلاحیت افتادند نعمت را از آنها سلب می كنم این نعمت را از شما خواهم گرفت.
----------
[1] . انعام / 59.
[2] . حدید / 22.
[3] . آل عمران / 26.
[4] . رعد / 11.
راه حلّ مشکلات
امام(علیه السلام) در این بخش از نامه به تبیین وظیفه مالک در مسائل مربوط به احکام شرع و به اصطلاح شبهات حکمیه مى پردازد و راه کشف احکام الهى را در مسائل مربوط به لشکر، جنگ و صلح و سایر مسائل مرتبط به حکومت به او نشان مى دهد و به اصطلاح او را به اجتهاد در احکام الهى با استفاده از منابع فرا مى خواند؛ زیرا حضرت چنین آمادگى را در او مى دید.
مى فرماید: «امور مهمى که بر تو، سنگین مى شود و در کارهاى مختلف، مشتبه و پیچیده مى گردد به خدا و پیامبر بازگردان (و از گفته آنها براى کشف احکام کمک بگیر)»; (وَ ارْدُدْ إِلَى اللهِ وَ رَسُولِهِ مَا یُضْلِعُکَ مِنَ الْخُطُوبِ، وَ یَشْتَبِهُ عَلَیْکَ مِنَ الاُْمُورِ).
آن گاه به آیه شریفه استناد مى کند و مى فرماید: «خداوند متعال به گروهى که دوست دارد آنها را ارشاد و راهنمایى کند چنین فرموده: اى کسانى که ایمان آورده اید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر (خدا) و پیشوایان (معصوم) خود را و اگر در چیزى اختلاف کردید آن را به خدا و رسولش ارجاع دهید (و از آنها داورى بطلبید)»; (فَقَدْ قَالَ اللهُ تَعَالَى لِقَوْم أَحَبَّ إِرْشَادَهُمْ (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الاَْمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْء فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَ الرَّسُولِ)(۱)).
سپس مى افزاید: «باز گرداندن به خدا به معناى تمسّک جُستن به #قرآن_کریم و گرفتن دستور از آیات محکمات آن است و بازگرداندن به پیامبر همان تمسک به سنّت قطعى و مورد اتفاق آن حضرت است که اختلافى در آن نیست»; (فَالرَّدُّ إِلَى اللهِ الاَْخْذُ بِمُحْکَمِ کِتَابِهِ، وَ الرَّدُّ إِلَى الرَّسُولِ الاَْخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعَةِ غَیْرِ الْمُفَرِّقَةِ).
تعبیر به «ما یُضْلِعُکَ» با توجّه به اینکه «ضَلْع»; (بر وزن منع) در اصل به معناى بار سنگینى است که گاه انسان را به این سو و آن سو مایل مى کند، اشاره به این است که هر حکم مشکل و پیچیده اى پیش آمد باید از طریق مراجعه به کتاب و سنّت حل شود.
تعبیر به «خُطُوب» جمع «خطب» (بر وزن ختم) به معناى کار مهم است، در برابر امور که به هر نوع کارى گفته مى شود.
اشاره به اینکه هم در امور مهمه و هم در امور عادى هر کجا حکمش مشکل شد از نصوص کتاب و سنّت یا از عمومات و اطلاقات کمک بگیر.
تعبیر به «أُولِى الأَمْر» به معناى صاحبان اختیار اشاره به پیشوایان معصوم است که در آن زمان مصداقش خود امام بود.
تعبیر به «مُحْکَمُ کِتابِهِ» اشاره به محکمات آیات است که در مفهوم و تفسیر آن شک و تردیدى نیست.
تعبیر به «سنّت جامعه غیر مفرّقه» اشاره به احادیث و سیره نبوى است که مورد قبول مسلمانان و مشهور در میان آنهاست و اخذ به آن سبب هیچ گونه اختلاف و تفرقه اى نمى شود.
در اینجا این سؤال پیش مى آید که چرا امام(علیه السلام) از دلیل عقل و اجماع که دو دلیل قطعى از ادله چهارگانه فقه است سخنى به میان نیاورده است؟
پاسخ آن روشن است؛ زیرا کتاب و سنّت هم حجیت دلیل عقل را صریحاً بیان کرده و هم حجیت اجماع را; خواه اجماع را یک دلیل مستقل بدانیم و یا آن را به سنّت و کلام معصوم بازگردانیم.
اولو الامر کیانند؟
درباره تفسیر اولوا الامر در میان مفسّران اختلاف نظر است.
مفسّران اهل سنّت غالباً مقصود از آن را زمامداران و حاکمان وقت مى دانند و عجب اینکه استثنایى هم براى آن قائل نشده اند! نتیجه این تفسیر آن است که مسلمانان وظیفه دارند از هر شکل حکومتى پیروى کنند حتى اگر حکومت مغول ها باشد.
ولى بعضى از مفسّران اخیر که روشن بینى بیشترى دارند مانند نویسندگان تفسیر «المنار» و «فى ظلال» اولوا الامر را به معناى نمایندگان مردم و علما و صاحب منصبانى مى دانند که داراى نقشى در زندگى مردم هستند ولى آن را مشروط به این مى کنند که بر خلاف مقررات اسلام نبوده باشد.
این در حالى است که بعضى دیگر اولوا الامر را به دانشمندانى که زمامدار معنوى هستند منحصر مى کنند و بعضى تنها خلفاى چهارگانه را اولوا الامر مى شمرند که لازمه آن این مى شود در ازمنه دیگر اولى الامرى وجود نخواهد داشت.
بعضى دیگر صحابه را نیز جزء اولى الامر مى شمرند که همان اشکال و ایراد به آن وارد است.