درهاى توبه و دعا به روى تو گشوده است.
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
امام(علیه السلام) در این بخش از وصیّت نامه پر نورش به چند موضوع مهم اشاره مى فرماید: نخست به سراغ مسأله #دعا مى رود که بسیار سرنوشت ساز و پر اهمّیّت است مى فرماید: «(فرزندم) بدان آن کَس که گنج هاى آسمان ها و زمین در دست اوست، به تو اجازه دعا و درخواست را داده و اجابتِ آن را تضمین نموده است، به تو امر کرده که از او بخواهى تا عطایت کند و از او درخواست رحمت کنى تا رحمتش را شامل حال تو گرداند»; (وَ اعْلَمْ أَنَّ الَّذِی بِیَدِهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَْرْضِ قَدْ أَذِنَ لَکَ فِی الدُّعَاءِ، وَ تَکَفَّلَ لَکَ بِالاِْجَابَةِ، وَ أَمَرَکَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِیُعْطِیَکَ، تَسْتَرْحِمَهُ لِیَرْحَمَکَ).
در این چند جمله، امام(علیه السلام) براى تشویق به دعا کردن به نکاتى اشاره فرموده است: نخست مى گوید: از کسى تقاضا مى کنى که همه چیز در اختیار اوست. زمین و آسمان و مواهب و نعمت ها و روزى ها و در یک جمله تمام گنجینه هاى آسمان ها و زمین؛ بنابراین درخواست از او به یقین به اجابت بسیار نزدیک است.
در جمله دوم مى فرماید: به تو اجازه داده و در واقع دعوت کرده تا به درگاهش روى و دعا کنى و این نهایت لطف و مرحمت است که کسى نیازمندان را به سوى خود فرا خواند و بگوید: بیایید و درخواست کنید.
اشاره به آیاتى همچون (قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّى لَوْ لا دُعاؤُکُم)(۱) و مانند آن دارد.
در جمله سوم مى فرماید: او تضمین کرده که دعاى شما را مستجاب کند که اشاره به آیاتى مانند (ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَکُم)(۲) و امثال آن است.
در جمله چهارم مطلب را از اذن و اجازه فراتر مى برد و مى گوید: به شما امر کرده است که از او درخواست کنید و طلب رحمت نمایید تا خواسته شما را عطا کند و این به آیاتى نظیر: (وَسْئَلُوا اللهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللهَ کانَ بِکُلِّ شَىْء عَلیماً) اشاره دارد.(۳)
در جمله پنجم مى فرماید: «خداوند میان تو و خودش کسى را قرار نداده که در برابر او حجاب تو شود و تو را مجبور نساخته که به شفیعى پناه برى»; (وَ لَمْ یَجْعَلْ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ مَنْ یَحْجُبُکَ عَنْهُ، وَ لَمْ یُلْجِئْکَ إِلَى مَنْ یَشْفَعُ لَکَ إِلَیْهِ).
اشاره به اینکه اساس اسلام بر این است که انسان ها مى توانند رابطه مستقیم با پروردگار خود پیدا کنند، همان گونه که همه روزه در نمازهاى خود از آغاز تا پایان، مخصوصاً در سوره حمد، با پروردگارشان خطاب مستقیم دارند به گونه اى که هیچ واسطه اى میان آنها و او نیست.
این افتخار بزرگى است براى اسلام و مسلمانان که اسلام راه ارتباط مستقیم با خدا را بر همه گشوده و جاى جاىِ قرآن مجید، شاهد وگواه بر آن است؛ به ویژه آیاتى که خداوند را با تعبیر «رَبّنا» یاد مى کند.
بر خلاف بعضى از مذاهب باطله که پیر و مرشد و شیخ خود را واسطه مى دانند و گاه ارتباط مستقیم با خدا را روا نمى پندارند.
❓در اینجا این سؤال پیش مى آید که مسأله #شفاعت در اسلام ـ شفاعت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، امام معصوم(علیه السلام) و حتى فرشتگان و مؤمنان صالح العمل ـ وارد شده است و آیات فراوان و روایات بسیار دلالت بر شفاعت شفیعان در دنیا و آخرت مى کند، آیا شفاعت با برقرارى ارتباط مستقیم منافات ندارد؟
✅ پاسخ این سؤال با توجّه به دو نکته روشن مى شود:
اولاً: دلیلى بر نفى ارتباط مستقیم نیست، بلکه ارتباط مستقیم با خدا در جاى خود محفوظ است و مسلمانان شب و روز از آن استفاده مى کنند و شفاعت هم در جاى خود ثابت است و به تعبیر دیگر هر دو در کنار هم قرار دارند و دو راه به سوى رحمت خداوندند.
ثانیاً: در آیات قرآن مکرر به این نکته اشاره شده که شفاعت نیز به اذن خدا است؛ بنابراین کسى که دست به دامان پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) براى شفاعت مى زند باید در کنار آن از خدا بخواهد که اذن شفاعت به آنها بدهد؛ پس مکمل آن نیز ارتباط مستقیم با خداست.
به بیان دیگر من حوایج خویش را مستقیماً از خدا مى خواهم ولى گاه حاجت به قدرى مهم و پیچیده است یا من آنقدر آلوده و گنه کارم که احساس مى کنم به تنهایى توفیق رسیدن به خواسته خود را ندارم.
در اینجاست که دست به دامان شخص بزرگ و آبرومندى مى شوم که به اذن الله تعالی در پیشگاه خدا براى من شفاعت کند; مثلا برادران یوسف بعد از آن همه جنایت درباره برادر خود احساس کردند گناهشان به قدرى عظیم است که نمى توانند مستقیما عفو خود را بخواهند، لذا دست به دامن پدر شدند و گفتند: (یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئین).(۴)
سپس امام(علیه السلام) بعد از مسأله دعا به مسأله توبه مى پردازد و با تعبیراتى بسیار گویا و پرمعنا لطف الهى را به گنه کاران توبه کار شرح مى دهد و در هشت جمله بر آن تأکید مىورزد. ↓↓↓
۲.
۱) «خداوند در صورتى که مرتکب بدى شوى تو را از توبه مانع نشده (و درهاى آن را به روى تو گشوده است)»; (وَ لَمْ یَمْنَعْکَ إِنْ أَسَأْتَ مِنَ التَّوْبَةِ).
۲) «در کیفر تو تعجیل نکرده (و آن را به موجب اینکه ممکن است توبه کنى به تأخیر انداخته)»; (وَ لَمْ یُعَاجِلْکَ بِالنِّقْمَةِ).
۳) «هرگز تو را به سبب توبه و انابه سرزنش نمى کند (آن گونه که انتقام جویان توبه کاران را زیر رگبار ملامت و سرزنش قرار مى دهند)»; (وَ لَمْ یُعَیِّرْکَ بِالاِْنَابَةِ).
۴) «حتى در آنجا که رسوایى سزاوار توست تو را رسوا نساخته (آن گونه که تنگ نظران بى گذشت فورا اقدام به رسواسازى و افشاگرى درباره خطاکاران مى کنند)»; (وَ لَمْ یَفْضَحْکَ حَیْثُ الْفَضِیحَةُ بِکَ أَوْلَى).
۵) «در قبول توبه بر تو سخت نگرفته است (آن گونه که معمولِ افراد کوتاه نظر است)»; (وَ لَمْ یُشَدِّدْ عَلَیْکَ فِی قَبُولِ الاِْنَابَةِ).
۶) «در محاسبه جرایمِ تو دقت و موشکافى نکرده (بلکه به آسانى از آن گذشته است)»; (وَ لَمْ یُنَاقِشْکَ(۵) بِالْجَرِیمَةِ).
۷) «هیچ گاه تو را از رحمتش مأیوس نساخته (هرچند گناه تو سنگین و بزرگ باشد) بلکه بازگشت تو از گناه را حسنه قرار داده (و از آن مهم تر اینکه) گناه تو را یکى محسوب مى دارد و حسنه ات را ده برابر حساب مى کند»; (وَ لَمْ یُؤْیِسْکَ مِنَ الرَّحْمَةِ، بَلْ جَعَلَ نُزُوعَکَ(۶) عَنِ الذَّنْبِ حَسَنَةً، وَ حَسَبَ سَیِّئَتَکَ وَاحِدَةً، وَ حَسَبَ حَسَنَتَکَ عَشْراً).
۸) «درِ توبه و بازگشت و عذرخواهى را (همیشه) به رویت باز نگه داشته»; (وَ فَتَحَ لَکَ بَابَ الْمَتَابِ، وَ بَابَ الاِسْتِعْتَابِ(۷)).
این تعبیرات در واقع برگرفته از آیات مختلف قرآن است که #توبه و آثار توبه و الطاف و عنایات الهى را در زمینه آن بازگو مى کند.
در یک جا مى فرماید: «(وَ تُوبُوا إِلَى اللهِ جَمیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ); و اى مؤمنان همگى به سوى خدا بازگردید، تا رستگار شوید».(۸)
در جاى دیگر در مورد قبولى توبه مى فرماید: «(وَ هُوَ الَّذِى یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ); او کسى است که توبه را از بندگانش مى پذیرد و بدى ها را مى بخشد».(۹)
در مورد عدم تعجیل عقوبت مى فرماید: «(وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ); و پروردگارت آمرزنده و داراى رحمت است; اگر مى خواست آنان را به سبب اعمالشان مجازات کند عذاب را هر چه زودتر براى آنها مى فرستاد»(۱۰)
درباره عدم یأس از رحمت با عبارتى مملوّ از لطف و محبّت به پیامبرش مى گوید: «(قُلْ یا عِبادِىَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَّحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ); بگو اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید از رحمت خداوند نومید نشوید که خداوند همه گناهان را مى آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است».(۱۱)
در مورد تبدیل سیئات به حسنات مى فرماید: «(إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات); مگر کسانى که توبه کنند و #ایمان آورند و #عمل_صالح انجام دهند خداوند سیئات آنان را به حسنات مبدّل مى کند».(۱۲)
درباره ثبت سیئات به اندازه خودش و ثبت خوبى ها به ده برابر مى فرماید: «(مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزى إِلاّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ); هر کَس کار نیکى به جا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر کَس کار بدى انجام دهد، جز به مانند آن، کیفر نخواهد دید; و ستمى بر آنها نخواهد شد».(۱۳)
به یقین توبه اوّلین گام براى پیمودن راه حق است و به همین دلیل، سالکان مسیر الى الله تعالی آن را منزلگاه اوّل مى شمرند و اگر در فرمایش امام(علیه السلام) به دنبال دعا ذکر شده براى آن است که توبه نیز نوعى دعاست; دعا، تقاضاى عفو و رحمت خداست و تا این گام برداشته نشود و روح و دل از غبار گناه شستشو نگردد و حجابِ معصیت از برابر چشم دل کنار نرود، پیمودن این راه مشکل یا غیر ممکن است.
۳.
در دعاها و روایات معصومین(علیهم السلام) نیز اشارات زیاد و تعبیرات لطیفى در این باره دیده مى شود;
از جمله در مناجات تائبین (نخستین مناجات از مناجات هاى پانزده گانه حضرت سیّدالساجدین(علیهم السلام)) مى خوانیم: «إلهی أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبَادِکَ بَاباً إِلَى عَفْوِکَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَةَ فَقُلْتَ: «تُوبُوا إِلَى اللهِ تَوْبَةً نَصُوحاً» فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِه; معبود من تو همان هستى که درى به سوى عفو و رحمت خودت به روى بندگانت گشوده اى و نام آن را توبه نهاده اى (سپس اذن عام دادى) و گفتى: همگى توبه کنید و به سوى خدا بازگردید توبه اى خالص از هرگونه ناخالصى ها پس کسانى که از ورود بر این باب رحمت غافل مى شوند چه عذرى دارند».
آرى امام(علیه السلام) به عنوان راهنمایى آگاه و پر تجربه، دست فرزند جوانش را گرفته و از منزلگاه هاى این مسیر یکى پس از دیگرى عبور مى دهد تا به جوار قرب الهى واصل گردد.
آن گاه امام(علیه السلام) در ادامه این سخن فرزندش را به مناجات و راز و نیاز با خداوند و تقاضاى حاجت از او دعوت مى کند و مى فرماید: «هرگاه او را ندا کنى نداى تو را مى شنود و هر زمان با او نجوا نمایى آن را مى داند؛ بنابراین حاجتت را به سویش مى برى و آن چنان که هستى، در پیشگاه او خود را نشان مى دهى و غم و اندوه خود را با وى در میان مى گذارى و حل مشکلات و درد و رنج خود را از او مى خواهى و در کارهایت از او استعانت مى جویى»; (فَإِذَا نَادَیْتَهُ سَمِعَ نِدَاکَ، وَ إِذَا نَاجَیْتَهُ عَلِمَ نَجْوَاکَ، فَأَفْضَیْتَ(۱۴) إِلَیْهِ بِحَاجَتِکَ، وَ أَبْثَثْتَهُ(۱۵) ذَاتَ نَفْسِکَ، وَ شَکَوْتَ إِلَیْهِ هُمُومَکَ، وَ اسْتَکْشَفْتَهُ کُرُوبَکَ، وَ اسْتَعَنْتَهُ عَلَى أُمُورِکَ).
امام(علیه السلام) در این قسمت از کلام خود راه مناجات با خدا را به فرزندش مى آموزد و مى فرماید: حاجتت را از او بخواه و سفره دلت را براى او بگشا و غم و اندوه هاى خود را به او بازگو کن و برطرف کردن درد و رنج هایت را از او بطلب و در تمام کارها از او یارى بخواه.
این پنج نکته، محورهاى مناجات بندگان با خداست که در عبارات کوتاه فوق به آن اشاره شده است.
آن گاه امام(علیه السلام) چگونگى درخواست از خداوند و نعمت هاى مهمى را که باید از درگاهش طلب کرد، بر مى شمرد و مى فرماید: «مى توانى از خزاین رحمتش چیزهایى را بخواهى که جز او کسى قادر به اعطاى آن نیست; مانند فزونى عمر، سلامتى تن و وسعت روزى»; (وَ سَأَلْتَهُ مِنْ خَزَائِنِ رَحْمَتِهِ مَا لاَ یَقْدِرُ عَلَى إِعْطَائِهِ غَیْرُهُ، مِنْ زِیَادَةِ الاَْعْمَارِ، وَ صِحَّةِ الاَْبْدَانِ، وَ سَعَةِ الاَْرْزَاقِ).
امام(علیه السلام) در اینجا پس از آنکه مى فرماید خداوند مواهبى در خزانه رحمتش دارد که در اختیار هیچ کَس جز او نیست، به سه موهبت اشاره مى کند:
۱. #عمر طولانى که انسان بتواند در آن خودسازى بیشتر کند و حسنات افزون ترى فراهم سازد.
۲. سلامتى و تندرستى که بدون آن زیادى عمر جز درد و رنج و گاه دورى از خدا ثمره اى نخواهد داشت.
۳. روزى فراوان؛ زیرا انسان بدون امکانات مالى قادر بر انجام بسیارى از حسنات نیست; حسناتى مانند صله رحم، کفالت ایتام، کمک به نیازمندان، ساختن بناهاى خیر، نشر علوم اسلام و اهل بیت علیهمالسلام و ضیافت افراد باایمان.
البتّه این در صورتى است که ارزاق را تنها به معناى ارزاق مادى تفسیر کنیم; اما اگر معناى رزق به معناى وسیع کلمه گرفته شود که شامل علوم و دانش ها، قدرت و نفوذ اجتماعى و نیروى جسمانى و مانند آن شود، مطلب روشن تر مى گردد.
بى شک طولانى شدن عمر و صحت بدن و وسعت روزى در مواردى به تلاش و کوشش خود انسان ارتباط دارد که امور بهداشتى را رعایت کند و از عوامل زیان بار بپرهیزد و براى به دست آوردن روزى تلاش و کوشش بیش تر نماید.
ولى به طور کلى و کامل، تنها بسته به مشیت الهى است و عواملى که او مى داند و مقرر مى دارد و از چشم ما پوشیده و پنهان است و به تعبیرى که امام(علیه السلام)فرموده: از خزاین رحمت الهى است که جز او کسى قادر بر آن نیست.
قرآن مجید نیز به این موضوع در مورد درخواست هاى حضرت ابراهیم(علیه السلام)اشاره کرده و از قول او مى فرماید: «(الَّذِی خَلَقَنِى فَهُوَ یَهْدِینِ * وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی و یَسْقِینِ * وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ * وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ); همان کسى که مرا آفرید، و پیوسته راهنماییم مى کند، و کسى که مرا طعام مى دهد و سیراب مى نماید، و هنگامى که بیمار شوم مرا شفا مى دهد، و کسى که مرا مى میراند و سپس زنده مى کند».(۱۶)
روشن است که مواهب الهى منحصر به زیادى عمر و صحت بدن و وسعت روزى نیست; ولى بى شک ارکان اصلى را این سه چیز تشکیل مى دهد، زیرا عمده کارهاى خیر در پرتو این سه امر انجام مى گیرد.
۴.
امام(علیه السلام) در بیان کلیدهاى این خزاین رحمت، چنین مى فرماید: «سپس خداوند کلیدهاى🔐 خزاینش را با اجازه اى که به تو درباره درخواست از او عطا کرده، در دست تو قرار داده است»; (ثُمَّ جَعَلَ فِی یَدَیْکَ مَفَاتِیحَ خَزَائِنِهِ بِمَا أَذِنَ لَکَ فِیهِ مِنْ مَسْأَلَتِهِ).
از این تعبیر روشن مى شود که دعا و مسئلت از پیشگاه خداوند، اثر عمیقى در نیل به خواسته ها و بهره مندى از خزاین بى پایان پروردگار دارد و نقش دعا را بیش از پیش روشن مى سازد.
البتّه دعا با شرایطش؛ از جمله این که انسان آنچه در توان دارد به کار گیرد و براى آنچه از توان او خارج است به دعا متوسل گردد.
سپس نتیجه مى گیرد: «پس هرگاه خواسته اى داشته باشى مى توانى به وسیله دعا درهاى نعمت پروردگار را بگشایى و باران رحمت او را فرود آورى»; (فَمَتَى شِئْتَ اسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعَاءِ أَبْوَابَ نِعْمَتِهِ، وَ اسْتَمْطَرْتَ شَآبِیبَ(۱۷) رَحْمَتِهِ).
روشن است که خزاین پروردگار همان مجموعه نعمت هاى مادى و معنوى اوست و کلید درهاى این خزاین دعاست.
در بیان دیگرى، امام(علیه السلام) نعمت هاى خدا را به باران رحمت و حیات بخش تشبیه مى کند که با دعا انسان مى تواند آن را از آسمانِ لطف خداوند بر زمین وجود خویش فرود آورد.
در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان(علیه السلام) آمده است: «الدُّعَاءُ مَفَاتِیحُ النَّجَاحِ وَ مَقَالِیدُ الْفَلاَحِ وَ خَیْرُ الدُّعَاءِ مَا صَدَرَ عَنْ صَدْر نَقِیّ وَ قَلْب تَقِیّ; دعاها کلیدهاى پیروزى و وسیله گشودن قفل🔒 هاى رستگارى است و بهترین دعا دعایى است که از سینه پاک و قلب با تقوا برخیزد».(۱۸)
❓در اینجا سؤال مهم و معروفى است که امام(علیه السلام) بلافاصله به پاسخ آن مى پردازد و آن اینکه چرا بسیارى از دعاهاى ما به اجابت نمى رسد یا اجابت آن مدت هاى طولانى به تأخیر مى افتد; اگر دعا کلید درهاى رحمت خداست چرا این کلید همیشه در را نمى گشاید یا دیر مى گشاید؟ در حالى که آیاتى که دعا را کلید اجابت مى شمرد از شمول اطلاق بهره مند است; در یک جا مى فرماید: «(ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَکُم); مرا بخوانید تا (دعاى) شما را اجابت کنم»(۱۹)
در جاى دیگر مى فرماید: «(وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادى عَنِّى فَإِنِّى قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعان); و هنگامى که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم; دعاى دعاکننده را، به هنگامى که مرا مى خواند، پاسخ مى گویم».(۲۰)
امام(علیه السلام) در پاسخ این سؤال به چهار نکته اشاره مى کند: نخست اینکه گاه مى شود که نیّت دعا کننده آلوده است و از قلب پاک و شستشو یافته از گناه سرنزده است; مى فرماید: «و هرگز نباید تأخیر اجابت دعا تو را مأیوس کند؛ زیرا بخشش پروردگار به اندازه نیّت (بندگان) است»; (فَلاَ یُقَنِّطَنَّکَ إِبْطَاءُ إِجَابَتِهِ، فَإِنَّ الْعَطِیَّةَ عَلَى قَدْرِ النِّیَّةِ).
در حدیث بالا که از کتاب کافى نقل شد نیز خواندیم که دعایى به اجابت مى رسد که از سینه پاک 💚 و قلب پرهیزکار💖 برخیزد؛ بنابراین اگر بخشى از دعا به اجابت رسد و بخشى نرسد معلول آلودگى نیّت بوده است و روایاتى که مى گوید یکى از شرایط استجابت دعا توبه از گناه است نیز به همین معنا اشاره دارد.
حضرت به دومین مانع اشاره کرده و مى فرماید: «گاه مى شود که اجابت دعا به تأخیر مى افتد تا اجر و پاداش درخواست کننده بیشتر گردد و عطاى آرزومندان را فزون تر کند»; (وَ رُبَّمَا أُخِّرَتْ عَنْکَ الاِْجَابَةُ، لِیَکُونَ ذَلِکَ أَعْظَمَ لاَِجْرِ السَّائِلِ، وَ أَجْزَلَ لِعَطَاءِ الاْمِلِ).
به بیان دیگر خداوند اجابت دعاى بنده اش را به تأخیر مى اندازد تا بیشتر بر در خانه او باشد و نتیجه فزون ترى نصیب او گردد و این نتیجه علاقه اى است که خدا به او دارد.
آن گاه درباره سومین مانع چنین مى فرماید: «گاه مى شود چیزى را از خدا مى خواهى و به تو داده نمى شود در حالى که بهتر از آن در کوتاه مدت یا دراز مدت به تو داده خواهد شد یا آن را به چیزى که براى تو بهتر از آن است تبدیل مى کند»; (وَ رُبَّمَا سَأَلْتَ الشَّیْءَ فَلاَ تُؤْتَاهُ، وَ أُوتِیتَ خَیْراً مِنْهُ عَاجِلاً أَوْ آجِلاً).
اشاره به اینکه گاه چیز کوچکى از خدا مى خواهى و خداوند به مقتضاى عظمتش و گستردگى رحمتش آن را به تو نمى دهد و از آن برتر را زود یا دیر در اختیار تو مى گذارد; مانند کسى که به سراغ شخص کریمى مى رود و از او تقاضاى خانه محقر معینى مى کند و او درخواستش را نمى پذیرد; اما بعداً خانه اى وسیع و آباد و مرفه در اختیار او مى گذارد.
سپس حضرت از علت چهارم سخن مى گوید که از مهم ترین علت هاست و مى فرماید: «گاه چیزى از خدا مى خواهى که اگر به آن برسى مایه هلاک دین توست (خداوند آن را از تو دریغ مى دارد و چیزى بهتر از آن مى دهد)»; (أَوْ صُرِفَ عَنْکَ لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَکَ، فَلَرُبَّ أَمْر قَدْ طَلَبْتَهُ فِیهِ هَلاَکُ دِینِکَ لَوْ أُوتِیتَهُ).
۵.
بسیارى از ما بر اثر بى اطلاعى از عواقب امور گاه چیزهایى را با اصرار و با تمام وجود از خدا مى خواهیم در حالى که مایه هلاکت و بدبختى ما مى شود.
خداوند که عالِم به عواقب امور است دعاى ما را به اجابت نمى رساند; ولى ما را دست خالى هم برنمى گرداند و چیزى که صلاح ماست مى بخشد.
قرآن مجید نیز اشاره اى به این معنا دارد که مى فرماید: «(وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ); چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است; و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آن که شرّ شما در آن است».(۲۱)
در حدیثى نیز از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که خداوند مى فرماید: «قَالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ عِبَاداً لاَ یَصْلُحُ لَهُمْ أَمْرُ دِینِهِمْ إِلاَّ بِالْغِنَى وَ السَّعَةِ وَ الصِّحَّةِ فِی الْبَدَنِ فَأَبْلُوهُمْ بِالْغِنَى وَ السَّعَةِ وَ صِحَّةِ الْبَدَنِ فَیُصْلِحُ عَلَیْهِمْ أَمْرَ دِینِهِمْ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَعِبَاداً لاَ یَصْلُحُ لَهُمْ أَمْرُ دِینِهِمْ إِلاَّ بِالْفَاقَةِ وَ الْمَسْکَنَةِ وَ السُّقْمِ فِی أَبْدَانِهِمْ فَأَبْلُوهُمْ بِالْفَاقَةِ وَ الْمَسْکَنَةِ وَ السُّقْمِ فَیُصْلِحُ عَلَیْهِمْ أَمْرَ دِینِهِمْ; بعضى از بندگان من افرادى هستند که اصلاح امر دین آنها جز به غنا و گستردگى زندگى و صحت بدن نمى شود، از این رو امر دین آنها را به وسیله آن اصلاح مى کنم و بعضى از بندگانم هستند که امر دین آنها جز با نیاز و مسکنت و بیمارى اصلاح نمى شود، لذا امر دین آنها را با آن اصلاح مى کنم و آنان را به وسیله آن مى آزمایم».(۲۲)
در طول تاریخ و حتى در زمان صحابه #پیامبر_اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه هدى(علیهم السلام) نیز نمونه هاى روشنى از آن دیده شده که بعضى از افراد کم ظرفیت پیوسته از خدا به وسیله پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) یا امامان معصوم(علیهم السلام) تقاضاى وسعت #روزى مى کردند و بعد از اصرار که در حق آنها دعا شد وسعت روزى به طغیان و سرکشى آنها انجامید و حتى بعضى از آنان تعبیراتى گفتند که بوى ارتداد مى داد، همان گونه که در داستان معروف ثعلبة بن حاطب انصارى آمده است که پیوسته از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) تقاضاى دعا براى مال فراوان مى نمود.
پیغمبر(صلى الله علیه وآله) که وضع حال و آینده او را مى دانست به او فرمود: «قَلِیلٌ تُؤَدِّی شُکْرَهُ خَیْرٌ مِنْ کَثِیر لاَ تُطِیقُه; مقدار کمى که شکرش را بتوانى ادا کنى بهتر از مقدار زیادى است که توانایى اداى حقش را نداشته باشى» آیا بهتر نیست به پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) تأسى جویى و به زندگى ساده اى بسازى؟ اما ثعلبه دست بر دار نبود.
سرانجام پیامبر(صلى الله علیه وآله) در حق او دعا کرد و ثروت کلانى به ارث از جایى که امیدش را نداشت رسید; گوسفندانى خرید که زاد و ولد فراوانى کردند آنچنان که نگاهدارى آنها در مدینه ممکن نبود.
ناچار به بادیه هاى اطراف مدینه روى آورد و آنچنان سرگرم زندگى مادّى شد که بر خلاف رویه او که در تمام نمازهاى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) شرکت مى کرد، نماز جماعت و حتى نماز جمعه را نیز ترک کرد.
پس از مدتى که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مأمور جمع آورى #زکات را نزد او فرستاد تا زکات اموالش را بدهد او از پرداخت خوددارى کرد و به اصل تشریع زکات اعتراض نمود و گفت: این چیزى مثل جزیه اى است که از اهل کتاب گرفته مى شود، ما مسلمان شده ایم که از پرداخت جزیه معاف باشیم.
هنگامى که این خبر به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)رسید دو بار فرمود: «یا وَیْحَ ثَعْلَبَةَ; واى بر ثعلبه».(۲۳)
آن گاه امام(علیه السلام) در ادامه سخنان خود در یک نتیجه گیرى روشن مى فرماید: «بنابراین باید تقاضاى تو از خدا همیشه چیزى باشد که جمال و زیباییش براى تو باقى بماند و وبال و بدیش از تو برود (بدان مال دنیا این گونه نیست) مال براى تو باقى نمى ماند و تو نیز براى آن باقى نخواهى ماند»; (فَلْتَکُنْ مَسْأَلَتُکَ فِیمَا یَبْقَى لَکَ جَمَالُهُ، وَ یُنْفَى عَنْکَ وَبَالُهُ; فَالْمَالُ لاَ یَبْقَى لَکَ وَ لاَ تَبْقَى لَه).
نکته:
شرایط استجابت دعا
بعضى چنین مى پندارند که تعبیراتى نظیر: «(ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَکُم); مرا بخوانید تا (دعاى) شما را اجابت کنم»(۲۴) هیچ قید و شرطى ندارد و انسان هر دعایى که مى کند باید انتظار داشته باشد که از لطف خدا به اجابت رسد در حالى که چنین نیست.
۶.
در روایات متعدّدى که از معصومان(علیهم السلام) به ما رسیده براى اجابت دعا شرایط متعدّدى ذکر شده است از جمله توبه و پاکى قلب💖 ;
#امام_صادق(علیه السلام) مى فرماید: «إِیَّاکُمْ أَنْ یَسْأَلَ أَحَدٌ مِنْکُمْ رَبَّهُ شَیْئاً مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْیَا وَ الاْخِرَةِ حَتَّى یَبْدَأَ بِالثَّنَاءِ عَلَى اللهِ وَ الْمِدْحَةِ لَهُ وَ الصَّلاَةِ عَلَى النَّبِیِّ وَ آلِهِ ثُمَّ الاِْعْتِرَافِ بِالذَّنْبِ وَ التَّوْبَةِ ثُمَّ الْمَسْأَلَةِ; مبادا هیچ یک از شما از خدا درخواستى کند مگر اینکه نخست حمد و ثناى او را بجا آورد و درود بر پیغمبر و آلش بفرستد سپس به گناه خود نزد او اعتراف (و توبه) کند سپس دعا نماید».(۲۵)
دیگر اینکه دعا کننده باید در پاکى زندگى خود به ویژه پرهیز از غذاى حرام و کسب حرام بکوشد، همان گونه که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُسْتَجَابَ دُعَاؤُهُ فَلْیُطَیِّبْ مَطْعَمَهُ وَ مَکْسَبَه; کسى که دوست دارد دعایش مستجاب گردد باید غذا و کسب خود را از حرام پاک کند».(۲۶)
در حالى که بسیارى از مردم به هنگام دعا نه توبه مى کنند و نه از غذاهاى آلوده یا مشکوک پرهیزى دارند، باز هم اجابت تمام دعاهایشان را انتظار مى کشند.
نیز از شرایط دعا، تلاش و کوشش در مسیر #امر_به_معروف و #نهى_از_منکر است; آنها که شاهد مناظر گناه هستند و عکس العملى نشان نمى دهند، نمى توانند انتظار استجابت دعا داشته باشند.
همان گونه که در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آمده است: «وَ لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ أَوْ لَیُسَلِّطَنَّ اللهُ شِرَارَکُمْ عَلَى خِیَارِکُمْ فَیَدْعُو خِیَارُکُمْ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَهُمْ; باید امر به معروف و نهى از منکر کنید و گر نه خداوند بدان را بر نیکان شما مسلّط مى کند آن گاه هر چه دعا کنند مستجاب نخواهد شد».(۲۷)
در حدیث آمده است که شخصى نزد امیرمؤمنان(علیه السلام) آمد و از عدم استجابت دعایش شکایت کرد و گفت: با اینکه خدا فرموده دعا کنید من اجابت مى کنم، پس چرا ما دعا مى کنیم و به اجابت نمى رسد؟
امام(علیه السلام) در آن حدیث هشت شرط براى استجابت دعا بیان فرمود که بخشى از آن در احادیث بالا آمده است.(۲۸)
براى توضیح بیشتر به کتاب «مفاتیح نوین» صفحه ۲۱ تا ۲۵ و تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه (وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِى عَنِّى...)(۲۹) مراجعه کنید.
____________
➖ پاورقی :
۱ . فرقان، آيه ۷۷.
۲ . غافر، آيه ۶۰.
۳ . نساء، آيه ۳۲.
۴ . يوسف، آيه ۹۷.
۵ . «لَمْ يُناقِشْکَ» از ريشه «مناقشه» به معناى دقت و سخت گيرى در حساب است و به همين جهت به مناظره و مباحثه دقيق، مناقشه گفته مى شود.
۶ . «نُزُوع» به معناى جدا شدن از چيزى است، از اين رو به حالت انسان در لحظات نزديک به مرگ حالت «نزع» گفته مى شود؛ زيرا لحظه جدايى روح از جسم است.
۷ . «الاستعتاب» در بخش هجدهم از همين وصيّت نامه تفسير شد.
۸ . نور، آيه ۳۱.
۹ . شورى، آيه ۲۵.
۱۰ . کهف، آيه ۵۸.
۱۱ . زمر، آيه ۵۳ .
۱۲ . فرقان، آيه ۷۰.
۱۳ . انعام، آيه ۱۶۰.
۱۴ . «افضيت» از ريشه «افضاء» و «فضا» گرفته شده و به معناى وصول به چيزى است; گويى در فضاى او وارد شده است.
۱۵ . «ابثثته» از ريشه «بَثّ» به معناى پراکنده ساختن گرفته شده و اينجا به معناى افشا کردن و ظاهر نمودن است.
۱۶ . شعراء، آيه ۷۸-۸۱ .
۱۷ . «شَآبيب» جمع «شؤبوب» بر وزن «بهلول» به معناى رگبار⚡️ و بارش تند⛈ است و گاه به معناى هرگونه شدت مى آيد.
۱۸ . کافى، ج ۲، ص ۲۶۸، ح ۲.
۱۹ . غافر، آيه ۶۰.
۲۰ . بقره، آيه ۱۸۶.
۲۱ . بقره، آيه ۲۱۶.
۲۲ . کافى، ج ۲، ص ۶۰، ح ۴.
۲۳ . تفسير مجمع البيان و قرطبى و طبرى و تفسير نمونه و کتب ديگر، ذيل آيات شريفه ۷۵ تا ۷۸ از سوره توبه.
۲۴ . غافر، آيه ۶۰.
۲۵ . مستدرک الوسائل، ج ۵، ص ۲۱۶، ح ۱۱ و کتب متعدّد ديگر.
۲۶ . بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۳۷۲.
۲۷ . کافى، ج ۵، ص ۵۶، ح ۳.
۲۸ . سفينة البحار، ج ۱ بحث دعا.
۲۹ . بقره، آيه ۱۸۶.
╭═══════๛- - - ┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
⎚ سیری در #سیره_ائمه_اطهار علیهم السلام | ۵
╭ ─━─━─• · · · · · ·
❒ صلح امام حسن علیهالسلام (۲)
◣ تفاوتهای شرایط زمان امام حسن علیه السلام و شرایط زمان امام حسین علیه السلام
◣ عوامل دخیل در قیام امام حسین علیه السلام و مقایسه ی آن با شرایط زمان امام حسن علیه السلام
◣ مواد قرارداد
◣ پرسش و پاسخ
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
2- شرایط زمان امام حسن علیه السلام و تفاوت آن با شرایط زمان امام حسین علیه السلام
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم بحث ما درباره ی #صلح_امام_حسن علیه السلام بود.
در جلسه ی پیش كلیاتی در مسأله ی جنگ و صلح از نظر اسلام و از نظر فقه اسلامی بالخصوص عرض كردیم كه به طور كلی و هم تاریخ اسلام نشان می دهد كه برای امام و پیشوای مسلمین در یك شرایط خاصی جایز است و احیاناً لازم و واجب است كه قرارداد صلح امضا كند، همچنانكه پیغمبر اكرم صلیالله علیه وآله رسماً این كار را در موارد مختلف انجام داد؛ هم با اهل كتاب در یك مواقع معینی قرارداد صلح امضا كرد و هم حتی با مشركین قرارداد صلح امضا كرد، و در مواقعی هم البته می جنگید.
و بعد، از فقه اسلامی كلیاتی ذكر كردم و به اصطلاح استحسان عقلی عرض كردیم كه این مطلب معقول نیست كه بگوییم یك دین یا یك سیستم (هرچه می خواهید اسمش را بگذارید) اگر قانون جنگ را مجاز می داند، معنایش این است كه [آن را] در تمام شرایط [لازم می داند] و در هیچ شرایطی صلح و به اصطلاح همزیستی یعنی متاركه ی جنگ را جایز نمی داند؛ كمااینكه نقطه ی مقابلش هم غلط است كه یك كسی بگوید اساساً ما دشمن جنگ هستیم به طور كلی و طرفدار صلح هستیم به طور كلی.
ای بسا جنگها كه مقدمه ی صلح كاملتر است و ای بسا صلحها كه زمینه را برای یك جنگ پیروزمندانه، بهتر فراهم می كند. اینها كلیاتی بود كه در جلسه ی پیش عرض كردیم.
بعد قرار شد كه در باره ی این موضوع صحبت كنیم كه وضع زمان امام حسن علیهالسلام چه وضعی بود و آن شرایط چه شرایطی بود كه امام حسن علیه السلام در آن شرایط صلح كرد و در واقع مجبور شد كه صلح كند، و نیز این شرایط با شرایط زمان امام حسین علیهالسلام چه تفاوتی داشت كه امام حسین علیهالسلام حاضر نشد صلح كند.
تفاوت خیلی فراوان و زیادی دارد. حال من جنبه های مختلفش را برایتان عرض می كنم، بعد آقایان خودشان قضاوت كنند.
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا مظلومیت #امام_حسن علیه السلام از اباعبدالله علیه السلام بیشتر است؟
🎙 آیت الله #شهید_مطهری
#امام_حسن_مجتبی علیه السلام
@motahari_ir
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
تفاوتهای شرایط زمان امام حسن علیه السلام و شرایط زمان امام حسین علیه السلام
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
اولین تفاوت این است كه امام حسن علیهالسلام در مسند خلافت بود و معاویه هم به عنوان یك حاكم (گو اینكه تا آن وقت خودش، خودش را به عنوان خلیفه و امیرالمؤمنین نمی خواند) و به عنوان یك نفر طاغی و معترض در زمان امیرالمؤمنین علیهالسلام قیام كرد، به عنوان اینكه من خلافت علی را قبول ندارم، به این دلیل كه علی كشندگان عثمان را كه خلیفه ی بر حق مسلمین بوده پناه داده است و حتی خودش هم در قتل خلیفه ی مسلمین شركت داشته است؛ پس علی خلیفه ی برحق مسلمین نیست.
معاویه خودش به عنوان یك نفر معترض و به عنوان یك دسته ی معترض تحت عنوان مبارزه با حكومتی كه برحق نیست و دستش به خون حكومت پیشین آغشته است [قیام كرد] .
تا آن وقت ادعای خلافت هم نمی كرد و مردم نیز او را تحت عنوان «امیرالمؤمنین» نمی خواندند؛ همین طور می گفت كه ما یك مردمی هستیم كه حاضر نیستیم از آن خلافت پیروی كنیم.
امام حسن علیهالسلام بعد از امیرالمؤمنین علیهالسلام در مسند خلافت قرار می گیرد.
معاویه هم روز به روز نیرومندتر می شود.
به علل خاص تاریخی، وضع حكومت امیرالمؤمنین علیهالسلام در زمان خودش- كه امام حسن علیهالسلام هم وارث آن وضع حكومت بود- از نظر داخلی تدریجاً ضعیفتر می شود به طوری كه نوشته اند بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیهالسلام، به فاصله ی هجده روز (كه این هجده روز هم عبارت است از مدتی كه خبر به سرعت به شام رسیده و بعد معاویه بسیح عمومی و اعلام آمادگی كرده است) معاویه حركت می كند برای فتح عراق.
در اینجا وضع امام حسن علیهالسلام یك وضع خاصی است؛ یعنی خلیفه ی مسلمین است كه یك نیروی طاغی و یاغی علیه او قیام كرده است.
كشته شدن امام حسن علیهالسلام در این وضع یعنی كشته شدن خلیفه ی مسلمین و شكست مركز خلافت.
مقاومت امام حسن علیهالسلام تا سرحد كشته شدن نظیر مقاومت عثمان بود در زمان خودش، نه نظیر مقاومت امام حسین علیهالسلام.
امام حسین علیهالسلام وضعش وضع یك معترض بود در مقابل حكومت موجود [1]؛ اگر كشته می شد- كه كشته هم شد- كشته شدنش افتخارآمیز بود، همین طور كه افتخارآمیز هم شد.
اعتراض كرد به وضع موجود و به حكومت موجود و به شیوع فساد و به اینكه اینها صلاحیت ندارند و در طول بیست سال ثابت كردند كه چه مردمی هستند، و روی حرف خودش هم آنقدر پافشاری كرد تا كشته شد.
این بود كه قیامش یك قیام افتخارآمیز و مردانه تلقی می شد و تلقی هم شد.
امام حسن علیهالسلام وضعش از این نظر درست معكوس وضع امام حسین علیهالسلام است؛ یعنی كسی است كه در مسند خلافت جای گرفته است، دیگری معترض به اوست، و اگر كشته می شد خلیفه ی مسلمین در مسند خلافت كشته شده بود و این خودش یك مسأله ای است كه حتی امام حسین علیهالسلام هم از مثل این جور قضیه احتراز داشت كه كسی در جای پیغمبر و در مسند خلافتِ پیغمبر كشته شود.
ما می بینیم كه امام حسین علیهالسلام حاضر نیست كه در مكه كشته شود، چرا؟
فرمود: این احترام مكه است كه از میان می رود؛ به هر حال مرا می كشند، چرا مرا در حرم خدا و در خانه ی خدا بكشند كه هتك حرمت خانه ی خدا هم شده باشد؟!
ما می بینیم امیرالمؤمنین علیهالسلام در وقتی كه شورشیان در زمان عثمان شورش می كنند [2]فوق العاده كوشش دارد كه خواسته های آنها انجام شود نه اینكه عثمان كشته شود. (این در نهج البلاغه هست.) از عثمان دفاع می كرد، كه خودش فرمود من اینقدر از عثمان دفاع كردم كه می ترسم گنهكار باشم:
«خَشیتُ اَنْ اَكونَ اثِماً» [3].
ولی چرا از عثمان دفاع می كرد؟
آیا طرفدار شخص عثمان بود؟ نه، آن دفاع شدیدی كه می كرد، می گفت من می ترسم كه تو خلیفه ی مقتول باشی.
این برای عالم اسلام ننگ است كه خلیفه ی مسلمین را در مسند خلافت بكشند؛ بی احترامی است به مسند خلافت.
این بود كه می گفت اینها خواسته های مشروعی دارند، خواسته های اینها را انجام بده، بگذار اینها برگردند بروند.
از طرف دیگر امیرالمؤمنین علیهالسلام نمی خواست به شورشیان بگوید كاری نداشته باشید، حرفهای حق خودتان را نگویید، حالا كه این سرسختی نشان می دهد پس شما بروید در خانه هایتان بنشینید كه قهراً دست خلیفه بازتر باشد و بر مظالمش افزوده شود. این حرف را هم البته نمی زد و نباید هم می گفت؛ اما این را هم نمی خواست كه عثمان در مسند خلافت كشته شود، و آخرش هم علیرغم تمایل امیرالمؤمنین علیهالسلام [این امر واقع شد].
پس اگر امام حسن علیهالسلام مقاومت می كرد نتیجه ی نهایی اش- آن طور كه ظواهر تاریخ نشان می دهد- كشته شدن بود؛ اما كشته شدن امام و خلیفه در مسند خلافت، ولی كشته شدن امام حسین علیهالسلام كشته شدن یك نفر معترض بود. این یك تفاوت شرایط زمان امام حسن علیه السلام و شرایط زمان امام حسین علیه السلام.
تفاوت دومی كه در كار بود این بود كه درست است كه نیروهای عراق یعنی نیروهای كوفه ضعیف شده بود؛ اما این نه بدان معنی است كه بكلی از میان رفته بود و اگر معاویه همین طور می آمد یكجا فتح می كرد، بلاتشبیه آن طور كه پیغمبر اكرم صلیالله علیه وآله مكه را فتح كرد، به آن سادگی و آسانی؛ با اینكه بسیاری از اصحاب امام حسن علیهالسلام به حضرت #خیانت كردند و منافقین زیادی در كوفه پیدا شده بودند و كوفه یك وضع ناهنجاری پیدا كرده بود كه معلول علل و حوادث تاریخی زیادی بود.
یكی از بلاهای بزرگی كه در كوفه پیدا شد مسأله ی پیدایش خوارج بود كه خود خوارج را امیرالمؤمنین علیهالسلام معلول آن فتوحات بی بند و بار می داند، آن فتوحاتِ پشت سر یكدیگر بدون اینكه افراد یك تعلیم و تربیت كافی بشوند، كه در نهج البلاغه هست: مردمی كه تعلیم و تربیت ندیده اند، اسلام را نشناخته اند و به عمق تعلیمات اسلام آشنا نیستند آمده اند در جمع مسلمین، تازه از دیگران هم بیشتر ادعای مسلمانی می كنند.
به هر حال در كوفه یك چند دستگی پیدا شده بود.
این جهت را هم همه اعتراف داریم كه دست كسی كه پایبند به اصول اخلاق و انسانیت و دین و ایمان نیست، بازتر است از دست كسی كه پایبند این جور چیزهاست. معاویه در كوفه یك پایگاه بزرگی درست كرده بود كه با پول💰 ساخته بود. جاسوسهایی كه مرتب
می فرستاد به كوفه، از طرفی پولهای 💸 فراوانی پخش می كردند و وجدانهای افراد را می خریدند و از طرف دیگر #شایعه پراكنی های زیاد می كردند و روحیه ها را خراب می نمودند. اینها همه به جای خود، در عین حال اگر امام حسن علیهالسلام ایستادگی می كرد یك لشكر انبوه در مقابل معاویه به وجود می آورد، لشكری كه شاید حداقل سی چهل هزار نفر باشد، و شاید- آن طور كه در تواریخ نوشته اند- تا صد هزار هم امام حسن علیهالسلام می توانست لشكر فراهم كند كه تا حدی برابری كند با لشكر جرّار صد و پنجاه هزار نفری معاویه.
نتیجه چه بود؟
در صفّین، امیرالمؤمنین علیهالسلام- كه در آن وقت نیروی عراق بهتر و بیشتر هم بود- هجده ماه با معاویه جنگید؛ بعد از هجده ماه كه نزدیك بود معاویه شكست كامل بخورد، آن نیرنگِ قرآن سر نیزه بلند كردن را اجرا كردند.
اگر امام حسن علیهالسلام می جنگید، یك جنگ چند ساله ای میان دو گروه عظیم مسلمین شام و عراق رخ می داد و چندین ده هزار نفر مردم از دو طرف تلف می شدند بدون آنكه یك نتیجه ی نهایی در كار باشد.
احتمال اینكه بر معاویه پیروز می شدند- آن طور كه شرایط تاریخ نشان می دهد- نیست، و احتمال بیشتر این است كه در نهایت امر شكست از آنِ امام حسن علیهالسلام باشد.
این چه افتخاری بود برای امام حسن علیهالسلام كه بیاید دو سه سال جنگی بكند كه در این جنگ از دو طرف چندین ده هزار و شاید متجاوز از صد هزار نفر آدم كشته بشوند و نتیجه ی نهایی اش یا خستگی دو طرف باشد كه بروند سر جای خودشان و یا مغولبیت امام حسن علیهالسلام و كشته شدنش در مسند خلافت؟
اما امام حسین علیهالسلام یك جمعیتی دارد كه همه ی آن هفتاد و دو نفر است. تازه آنها را هم مرخص می كند، می گوید می خواهید بروید بروید، من خودم تنها هستم. آنها ایستادگی می كنند تا كشته می شوند، یك كشته شدن صد در صد افتخارآمیز.
◽️ پس این دو تفاوت عجالتاً در كار هست:
یكی اینكه امام حسن علیهالسلام در مسند خلافت بود و اگر كشته می شد، خلیفه در مسند خلافت كشته شده بود،
و دیگر اینكه نیروی امام حسن علیهالسلام یك نیرویی بود كه كم و بیش با نیروی معاویه برابری می كرد و نتیجه ی شروع این جنگ این بود كه این جنگ مدتها ادامه پیدا كند و افراد زیادی از مسلمین كشته شوند بدون اینكه یك نتیجه ی نهایی صحیحی به دنبال داشته باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] حالا من كاری ندارم كه در این جهت تفاوتی هست كه امام حسین علیهالسلام معترضِ برحق بود و امام حسن علیهالسلام امام برحق و معترضش معترض باطل؛ وضع را از نظر اجتماعی عرض می كنم.
[2] كه بحق هم شورش كرده بودند، یعنی اعتراضهایشان همه بجا بود (سنیها هم، اكنون قبول دارند كه معترضین به عثمان اعتراضهایشان بجا بود) و لهذا علی علیه السلام در دوره ی خلافتش هم اینها را گرامی می داشت. در میان معترضین و قَتَله ی عثمان افرادی مثل محمدبن ابی بكر و مالك اشتر بودند، و اینها بعدها از خواص و از خصّیصین امیرالمؤمنین علیهالسلام شدند چنانكه قبل از آن هم بودند.
[3] نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ی 240
╭═══════๛- - - ┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞️ ببینید | ماجرای عجیب صلح امام حسن (علیه السلام)
🎚️ #پاسخ به یک ابهام تاریخی برای همیشه
🔍 حقایقی کمتر شنیده شده از #امام_حسن_مجتبی (علیه السلام)
👈 به طور مثال آیا میدانستید امام حسن (علیه السلام) جاسوسان معاویه را گردن زدند؟
🤔 آیا میدانستید سپاه #امام_مجتبی (علیه السلام) با عدهای کمتر بر سپاه معاویه پیروز شده بودند؛ اما چه شد که صلح رقم خورد؟!
🎙️ دکتر غلامی
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
│ 📖 @feqh_ahkam
│ 📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
عوامل دخیل در قیام امام حسین علیه السلام و مقایسه ی آن با شرایط زمان امام حسن علیه السلام
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در سایر شرایط نیز خیلی با یكدیگر فرق داشتند.
سه عامل اساسی در قیام امام حسین دخالت داشته است.
هر كدام از این سه عامل را كه ما در نظر بگیریم می بینیم در زمان امام حسن علیهالسلام به شكل دیگر است.
عامل اول كه سبب قیام امام حسین علیهالسلام شد این بود كه حكومت ستمكار وقت از امام حسین علیهالسلام بیعت می خواست: «خُذِ الْحُسَیْنَ بِالْبَیْعَةِ اَخْذاً شَدیداً لَیْسَ فیهِ رُخْصَةٌ» حسین را بگیر برای بیعت، محكم بگیر، هیچ گذشت هم نباید داشته باشی، حتماً باید بیعت كند. از امام حسین تقاضای بیعت می كردند. از نظر این عامل، امام حسین علیهالسلام جوابش فقط این بود:
نه، بیعت نمی كنم، و نكرد. جوابش منفی بود.
امام حسن علیهالسلام چطور؟ آیا وقتی كه قرار شد با معاویه صلح كند، معاویه از امام حسن علیهالسلام تقاضای بیعت كرد كه تو بیا با من بیعت كن (بیعت یعنی قبول خلافت) ؟ نه، بلكه جزء مواد صلح بود كه تقاضای بیعت نباشد و ظاهراً احدی از مورخین هم ادعا نكرده است كه امام حسن علیهالسلام یا كسی از كسان امام حسن یعنی امام حسین(علیهماالسلام)، برادرها و اصحاب و شیعیان امام حسن علیهالسلام آمده باشد با معاویه بیعت كرده باشد. ابداً صحبت بیعت در میان نیست. بنابراین مسأله ی بیعت- كه یكی از عواملی بود كه امام حسین علیهالسلام را وادار كرد مقاومت شدید بكند- در جریان كار امام حسن علیه السلام نیست.
عامل دوم قیامِ امام حسین علیهالسلام دعوت كوفه بود به عنوان یك شهر آماده. مردم كوفه بعد از اینكه بیست سال حكومت معاویه را چشیدند و زجرهای زمان معاویه را دیدند و مظالم معاویه را تحمل كردند واقعاً بیتاب شده بودند، كه حتی می بینید بعضی معتقدند كه واقعاً در كوفه یك زمینه ی صددرصد آماده ای بود و یك جریان غیر مترقَّب اوضاع را دگرگون كرد.
🗞 مردم كوفه هجده هزار نامه می نویسند برای امام حسین علیهالسلام و اعلام آمادگی كامل می كنند.
حال كه امام حسین علیهالسلام آمد و مردم كوفه یاری نكردند، البته همه می گویند پس زمینه كاملاً آماده نبوده، ولی از نظر تاریخی اگر امام حسین علیهالسلام به آن نامه ها ترتیب اثر نمی داد، مسلّم در مقابل تاریخ محكوم بود؛ می گفتند یك زمینه ی بسیار مساعدی را از دست داد.
و حال آنكه در كوفه ی امام حسن علیهالسلام اوضاع درست بر عكس بود؛ یك كوفه ی خسته و ناراحتی بود، یك كوفه ی متفرّق و متشتّتی بود، یك كوفه ای بود كه در آن هزار جور اختلاف عقیده پیدا شده بود، كوفه ای بود كه ما می بینیم امیرالمؤمنین علیهالسلام در روزهای آخر خلافتش مكرر از مردم كوفه و از عدم آمادگی شان شكایت می كند و همواره می گوید: خدایا مرا از میان این مردم ببر و بر اینها حكومتی مسلّط كن كه شایسته ی آن هستند تا بعد اینها قدر حكومت مرا بدانند.
اینكه عرض می كنم «كوفه ی آماده» یعنی بر امام حسین علیهالسلام اتمام حجتی شده بود.
نمی خواهم مثل بعضی ها بگویم كوفه یك آمادگی واقعی داشت و امام حسین علیهالسلام هم واقعاً روی كوفه حساب می كرد. نه، اتمام حجت عجیبی بر امام حسین علیهالسلام شد كه فرضاً هم زمینه آماده نباشد، او نمی تواند آن #اتمام_حجت را نادیده بگیرد.
🤔 از نظر امام حسن چطور؟
از نظر امام حسن علیهالسلام اتمام حجت بر خلاف شده بود؛ یعنی مردم كوفه نشان داده بودند كه ما آمادگی نداریم.
آنچنان وضع داخلی كوفه بد بود كه امام حسن علیهالسلام خودش از بسیاری از مردم كوفه محترِز بود و وقتی كه بیرون می آمد- حتی وقتی كه به نماز می آمد- در زیر لباسهای خود زره می پوشید برای اینكه خوارج و دست پرورده های معاویه زیاد بودند و خطر كشته شدن ایشان وجود داشت، و یك دفعه حضرت در حال نماز بود كه به طرفش تیراندازی شد ولی چون در زیر لباسهایش زره پوشیده بود تیر كارگر نشد، و الاّ امام را در حال نماز با تیر از پا در آورده بودند.
پس، از نظر دعوت مردم كوفه كه بر امام حسین علیهالسلام اتمام حجتی بود و چون اتمام حجت بود باید ترتیب اثر می داد، در مورد امام حسن علیهالسلام بر عكس، اتمام حجت بر خلاف بوده و مردم كوفه تقریباً عدم آمادگی شان را اعلام كرده بودند.
۲.
عامل سومی كه در قیام امام حسین علیهالسلام وجود داشت عامل #امر_به_معروف و نهی از منكر بود؛ یعنی قطع نظر از اینكه از امام حسین علیهالسلام بیعت می خواستند و او حاضر نبود بیعت كند، و قطع نظر از اینكه مردم كوفه از او دعوت كرده بودند و اتمام حجتی بر امام حسین علیهالسلام شده بود و او برای اینكه پاسخی به آنها داده باشد آمادگی خودش را اعلام كرد، قطع نظر از اینها مسأله ی دیگری وجود داشت كه امام حسین علیهالسلام تحت آن عنوان قیام كرد، یعنی اگر از او تقاضای بیعت هم نمی كردند باز قیام می كرد و اگر مردم كوفه هم دعوت نمی كردند باز قیام می نمود. آن مسأله چه بود؟
مسأله ی امر به معروف و نهی از منكر،
مسأله ی اینكه معاویه از روزی كه به خلافت رسیده است (در مدت این بیست سال) هرچه عمل كرده است بر خلاف اسلام عمل كرده است،
این حاكم جائر و جابر است، جور و عدوانش را همه ی مردم دیدند و می بینند،
احكام اسلام را تغییر داده است، بیت المال مسلمین را حیف و میل می كند، خونهای محترم را ریخته است، چنین كرده، چنان كرده، حالا هم بزرگترین گناه را مرتكب شده است و آن اینكه بعد از خودش پسر شرابخوارِ🍷 قمار باز سگباز خودش را [به عنوان ولایتعهد] تعیین كرده و به زور سرجای خودش نشانده است.
بر ما لازم است كه به اینها اعتراض كنیم، چون پیغمبر فرمود:
«مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحَرامِ اللّهِ، ناكِثاً عَهْدَهُ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسولِ اللّهِ، یَعْمَلُ فی عِبادِ اللّهِ بِالْاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ، فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ وَ لا قَوْلٍ، كانَ حَقّاً عَلَی اللّهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ.
اَلا وَ اِنَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِموا طاعَةَ الشَّیْطانِ. . . » [1].
اگر كسی حاكم ستمگری را به این وضع و آن وضع و با این نشانیها ببیند و اعتراض نكند به عملش یا گفته اش، آنچنان مرتكب گناه شده است كه سزاوار است خدا او را به همان عذابی معذّب كند كه آن حكمران جائر را معذّب می كند.
اما در زمان معاویه در اینكه مطلب بالقوّه همین طور بود بحثی نیست. برای خود امام حسن علیهالسلام كه مسأله محل تردید نبود كه معاویه چه ماهیتی دارد. ولی معاویه در زمان علی علیه السلام معترض بوده است كه من فقط می خواهم خونخواهی عثمان را بكنم، و حال می گوید من حاضرم به كتاب خدا و به سنت پیغمبر و به سیره ی خلفای راشدین صددرصد عمل كنم، برای خودم جانشین معین نمی كنم، بعد از من خلافت مال حسن بن علی است و حتی بعد از او مال حسین بن علی است (یعنی به حق آنها اعتراف می كند) ، فقط آنها تسلیم امر كنند (كلمه ای هم كه در ماده ی قرارداد بوده كلمه ی «تسلیم امر» است) یعنی كار را به من واگذار كنند، همین مقدار، امام حسن علیه السلام عجالتاً كنار برود، كار را به من واگذار كند و من با این شرایط عمل می كنم.
🗒 ورقه ی سفید امضا فرستاد؛ یعنی زیر كاغذی را امضا كرد، گفت هر شرطی كه حسن بن علی خودش مایل است در اینجا بنویسد من قبول می كنم، من بیش از این نمی خواهم كه من زمامدار باشم و الاّ من به تمام مقررات اسلامی صددرصد عمل می كنم.
تا آن وقت هم كه هنوز صابون 🧼 اینها به جامه ی مردم نخورده بود.
💭 حال فرض كنیم الآن ما در مقابل تاریخ این جور قرار گرفته بودیم كه معاویه آمد یك چنین كاغذ سفید امضایی برای امام حسن علیهالسلام فرستاد و چنین تعهداتی را قبول كرد، گفت تو برو كنار، مگر تو خلافت را برای چه می خواهی؟ مگر غیر از عمل كردن به مقررات اسلامی است؟ من مجری منویّات تو هستم. فقط امر دایر است كه آن كسی كه می خواهد كتاب و سنت الهی را اجرا كند من باشم یا تو. آیا تو فقط به خاطر اینكه آن كسی كه این كار را می كند تو باشی می خواهی چنین جنگ خونینی را بپا كنی؟ ! اگر امام حسن علیهالسلام با این شرایط تسلیم امر نمی كرد، جنگ را ادامه می داد، دو سه سال می جنگید، دهها هزار نفر آدم كشته می شدند، ویرانیها پیدا می شد و عاقبت امر هم خود امام حسن علیهالسلام كشته می شد، امروز تاریخ، امام حسن علیهالسلام را ملامت می كرد، می گفت در یك چنین شرایطی [باید صلح می كرد] ، پیغمبر هم در خیلی موارد صلح كرد، آخر یك جا هم آدم باید صلح كند.
غیر از این نیست كه معاویه می خواهد خودش حكومت كند. بسیار خوب، خودش حكومت كند؛ نه از تو می خواهد كه او را به عنوان خلیفه بپذیری، نه از تو می خواهد كه او را امیرالمؤمنین بخوانی [2]، نه از تو می خواهد كه با او بیعت كنی، و حتی اگر بگویی جان شیعیان در خطر است، امضا می كند كه تمام شیعیان پدرت علی در امن و امان، و روی تمام كینه های گذشته ای كه با آنها در صفّین دارم قلم كشیدم، از نظر امكانات مالی حاضرم مالیات قسمتی از مملكت را نگیرم و آن را اختصاص بدهم به تو كه به این وسیله بتوانی از نظر مالی محتاج ما نباشی و خودت و شیعیان و كسان خودت را آسوده اداره كنی.
۳.
اگر امام حسن علیهالسلام با این شرایط [صلح را] قبول نمی كرد، امروز در مقابل تاریخ محكوم بود.
قبول كرد؛
وقتی كه قبول كرد، تاریخ آن طرف را محكوم كرد.
معاویه با آن دستپاچگی كه داشت تمام این شرایط را پذیرفت.
نتیجه اش این شد كه معاویه فقط از جنبه ی سیاسی پیروز شد؛ یعنی نشان داد كه یك مرد صددرصد سیاستمداری است كه غیر از سیاستمداری هیچ چیز در وجودش نیست؛ زیرا همینقدر كه مسند خلافت و قدرت را تصاحب كرد تمام مواد قرارداد را زیر پا گذاشت و به هیچ كدام از اینها عمل نكرد، و ثابت كرد كه آدم دغلبازی 😈 است، و حتی وقتی كه به كوفه آمد صریحاً گفت: مردم كوفه! من در گذشته با شما نجنگیدم برای اینكه شما نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج كنید، زكات بدهید، «وَ لكِنْ لِاَتَأَمَّرَ عَلَیْكُمْ» من جنگیدم برای اینكه امیر و رئیس شما باشم. بعد چون دید خیلی بد حرفی شد، گفت اینها یك چیزهایی است كه خودتان انجام می دهید، لازم نیست كه من راجع به این مسائل برای شما پافشاری داشته باشم.
شرط كرده بود كه خلافت بعد از او تعلق داشته باشد به حسن بن علی و بعد از حسن بن علی به حسین بن علی، ولی بعد از هفت هشت سال كه از حكومتش گذشت شروع كرد مسأله ی ولایتعهد یزید را مطرح كردن.
شیعیان امیرالمؤمنین را- كه در متن قرارداد بود كه مزاحمشان نشود- به حد اشد مزاحمشان شد و شروع كرد به كینه توزی نسبت به آنها.
واقعاً چه فرقی هست میان معاویه و عثمان؟ هیچ فرقی نیست، ولی عثمان كم و بیش مقام خودش را در میان مسلمین (غیرشیعه) حفظ كرد به عنوان یكی از خلفای راشدین كه البته لغزشهایی هم داشته است، ولی معاویه از همان اول به عنوان یك سیاستمدار دغلباز معروف شد كه از نظر فقها و علمای اسلام عموماً نه فقط ما شیعیان (از نظر شیعیان كه منطق جور دیگر است) معاویه و بعد از او، از ردیف خلفا، از ردیف كسانی كه جانشین پیغمبرند و آمدند كه اسلام را اجرا كنند بكلی خارج شدند و عنوان سلاطین و ملوك و پادشاهان به خود گرفتند.
بنابراین وقتی كه ما وضع امام حسن علیهالسلام را با وضع امام حسین علیهالسلام مقایسه می كنیم می بینیم كه اینها از هیچ جهت قابل مقایسه نیستند.
جهت آخری كه خواستم عرض بكنم این است كه امام حسین علیهالسلام یك منطق بسیار رسا و یك تیغ بُرنده داشت.
آن چه بود؟
«مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحَرامِ اللّهِ. . . كانَ حَقّاً عَلَی اللّهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ. . . » اگر كسی حكومت ستمگری را ببیند كه چنین و چنان كرده است و سكوت كند، در نزد پروردگار گناهكار است.
اما برای امام حسن علیهالسلام این مسأله هنوز مطرح نیست.
برای امام حسن علیهالسلام حداكثر این مطرح است كه اگر اینها بیایند، بعد از این چنین خواهند كرد.
اینكه «اگر بیایند بعد از این چنین می كنند» غیر از این است كه یك كاری كرده اند و ما الآن سند و حجتی در مقابل اینها بالفعل داریم.
این است كه می گویند صلح امام حسن علیهالسلام زمینه را برای قیام امام حسین علیهالسلام فراهم كرد.
لازم بود كه امام حسن علیهالسلام یك مدتی كناره گیری كند تا ماهیت امویها كه بر مردم مخفی و مستور بود آشكار شود تا قیامی كه بناست بعد انجام گیرد، از نظر تاریخ قیام موجّهی باشد.
پس از همین قرارداد صلح كه بعد معلوم شد معاویه پایبند این مواد نیست، عده ای از شیعیان آمدند به امام حسن علیهالسلام عرض كردند: دیگر الآن این قرارداد صلح كأن لم یكن است- و راست هم می گفتند؛ زیرا معاویه آن را نقض كرد- و بنابراین شما بیایید قیام كنید. فرمود: نه، قیام برای بعد از معاویه؛ یعنی كمی بیش از این باید به اینها مهلت داد تا وضع خودشان را خوب روشن كنند، آن وقت وقتِ قیام است.
← معنی این جمله این است كه اگر امام حسن علیهالسلام تا بعد از معاویه زنده می بود و در همان موقعی قرار می گرفت كه امام حسین علیهالسلام قرار گرفت، قطعاً قیام می كرد.
۴.
❒ بنابراین از نظر هر سه عاملی كه انگیزه های صحیح و مشروع و جدی قیام امام حسین علیهالسلام بود، وضع امام حسن علیهالسلام با وضع امام حسین علیهالسلام كاملاً متفاوت و متغایر بود.
- از او تقاضای بیعت می كردند و از این بیعت نمی خواستند. (خود بیعت كردن یك مسأله ای است. )
- برای امام حسین علیهالسلام از ناحیه ی مردم كوفه اتمام حجتی شده بود و مردم می گفتند كوفه دیگر بعد از بیست سال بیدار شده است، كوفه ی بعد از بیست سالِ معاویه غیر از كوفه ی قبل از بیست سال است، اینها دیگر قدرشناس علی شده اند، قدرشناس امام حسن علیهالسلام شده اند، قدرشناس امام حسین علیهالسلام شده اند، نام امام حسین علیهالسلام كه در میان مردم كوفه برده می شود اشك می ریزند، دیگر درختها میوه داده اند و زمینها سرسبز شده است، بیا كه آمادگی كامل است. این دعوتها برای امام حسین علیهالسلام اتمام حجت بود. برای امام حسن علیهالسلام بر عكس بود؛ هركَس وضع كوفه را مشاهده می كرد می دید كوفه هیچ آمادگی ندارد.
- مسأله ی سوم مسأله ی فساد عملی حكومت است.
(فساد حاكم را عرض نمی كنم؛ فساد حاكم یك مطلب است، فساد عمل حكومت مطلب دیگری است. )
معاویه هنوز در زمان امام حسن علیهالسلام دست به كار نشده است تا ماهیتش آشكار گردد و تحت عنوان #امر_به_معروف و #نهی_از_منكر زمینه ای [برای قیام موجود] باشد یا به اصطلاح تكلیفی بالفعل به وجود آید، ولی در زمان امام حسین علیهالسلام صددرصد اینچنین بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] تاریخ طبری ، ج 7 / ص 300
[2] قید كردند كه معاویه هیچ گاه توقع نداشته باشد كه امام حسن علیهالسلام او را «یا امیرالمؤمنین» خطاب كند.
╭═══════ ๛ - - - ┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 « پول های کثیف » 💰🤑
بعد از دیدن این فیلم، از شنیدن جداشدن هیچ کَس از قافله انقلاب اسلامی، تعجب نخواهیم کرد!
🎙آقای حامد نیازی
_______________
عبیدالله بن عباس کسی است که مشوق مردم و اصلی ترین فرمانده امام بود که حضرت او را با لشکری ۱۲ هزار نفری به مواجهه معاویه فرستاد.
با پیشنهاد یک میلیون درهم 🤑 با چهار هزار نفر به معاویه پناهنده شد.
نه دین و باورهای دینی مانع شد
نه افتخارات قومی و قبیلهای
نه خویشاوندی با رسول خدا
نه قرابت و بیعتش با امام
نه ترس از خدا
نه ترس از زبان مردم
نه ترس از قضاوت تاریخ
#روشنگری | #بصیرت
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
۱.
مواد قرارداد 📝
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
🧾 حال من مقداری از مواد قرارداد را برایتان می خوانم تا ببینید وضع قرارداد چگونه بوده است.
مواد قرارداد را به این شكل نوشته اند:
1. «حكومت به معاویه واگذار می شود [1]بدین شرط كه به كتاب خدا و سنت پیغمبر و سیره ی خلفای شایسته عمل كند. » .
[در اینجا لازم است مطلبی را عرض كنم: ] امیرالمؤمنین علیهالسلام یك منطقی دارد و آن منطق این است كه می گوید: به خاطر اینكه خودم خلیفه باشم یا دیگری، با اینكه خلافت حق من است قیام نمی كنم، آن وظیفه ی مردم است. من آن وقت قیام می كنم كه آن كسی كه خلافت را بر عهده گرفته است كارها را از مجرا خارج كرده باشد. در #نهج_البلاغه است: «وَاللّهِ لاَُسَلِّمَنَّ ما سَلِمَتْ اُمورُ الْمُسْلِمینَ وَ لَمْ یَكُن فیها جَوْرٌ اِلاّ عَلَیَّ خاصَّةً» [2] یعنی مادامی كه ظلم فقط بر شخص من است كه حق مرا از من گرفته اند و منهای این سایر كارها در مجرای خودش است، من تسلیمم؛ من آن وقت قیام می كنم كه كارهای مسلمین از مجرا خارج شده باشد.
این ماده ی قرارداد این است [و در واقع ] امام حسن علیهالسلام اینچنین قرارداد می بندد:
مادامی كه ظلم فقط به من است و مرا از حق خودم محروم كرده اند ولی آن غاصب متعهد است كه امور مسلمین را در مجرای صحیح اداره كند، من به این شرط حاضرم كنار بروم.
2. «پس از معاویه حكومت متعلق به حسن است و اگر برای او حادثه ای پیش آمد متعلق به حسین. » این جمله مفهومش این است كه این صلح یك مدت موقتی دارد، نه اینكه [امام حسن ] گفت دیگر ما گذشتیم و رفتیم، این تو و این خلافت، تا هر وقت هر كار می خواهی بكن؛ نه، «تا معاویه هست» ، این صلح تا زمان معاویه است، شامل بعد از زمان معاویه نمی شود، پس معاویه حق ندارد برای بعد از زمان خودش توطئه ای بچیند: «و معاویه حق ندارد كسی را به جانشینی خود انتخاب كند. »
3. معاویه در شام لعن و ناسزای به امیرالمؤمنین علیهالسلام را رسم كرده بود. این را در متن صلحنامه قید كردند كه باید این عمل زشت موقوف باشد: «معاویه باید ناسزا به امیرالمؤمنین علیهالسلام و لعنت بر او را در نمازها ترك كند و علی را جز به نیكی یاد ننماید» كه این را هم معاویه تعهد و امضا كرد. اینها روی علی تبلیغ می كردند، می گفتند علی را ما به این دلیل لعنت می كنیم كه- العیاذباللّه- او از دین اسلام خارج شده بود. آدمی كه اینجا امضا می دهد، لااقل این مقدار اتمام حجت بر او شده كه تو اگر علی را یك آدمی می خوانی كه واقعاً مستحق لعن است پس چرا متعهد می شوی كه او را جز به نیكی یاد نكنی، و اگر مستحق لعن نیست و آن طور كه متعهد شده ای درست است پس چرا این طور عمل می كنی؟ ! كه بعد، این را هم زیر پا گذاشت و تا نود سال این كار ادامه پیدا كرد.
۲.
4. «بیت المال كوفه كه موجودی آن پنج میلیون درهم است مستثنی است و «تسلیم حكومت» شامل آن نمی شود و معاویه باید هر سالی دو میلیون درهم برای حسن بفرستد.» این قید را كرده بودند برای همین كه می خواستند نیاز شیعیان را از دستگاه حكومت معاویه رفع كنند كه اینها مجبور نباشند و بدانند اگر نیازی داشته باشند می شود خود امام حسن و امام حسین علیهماالسلام مرتفع كنند. «و بنی هاشم را از بخششها و هدیه ها بر بنی امیه امتیاز دهد و یك میلیون درهم در میان بازماندگان شهدایی كه در كنار امیرالمؤمنین علیهالسلام در جنگهای جمل و صفّین كشته شده اند تقسیم كند و اینها همه باید از محل خراج «دارابجرد» تأدیه شود. » دارابجرد در اطراف شیراز است كه خراج و مالیات این نقطه را به بنی هاشم اختصاص دادند.
5. «مردم در هر گوشه از زمینهای خدا (شام یا عراق یا یمن و یا حجاز) باید در امن و امان باشند و سیاهپوست و سرخپوست از امنیت برخوردار باشند و معاویه باید لغزشهای آنان را نادیده بگیرد. » مقصود كینه توزی هایی است كه به گذشته مربوط می شود، چون اینها اغلب كسانی بوده اند كه در گذشته با معاویه در صفّین جنگیده اند. «و هیچ كَس را بر خطاهای گذشته اش مؤاخذه نكند و مردم عراق را به كینه های گذشته نگیرد. اصحاب علی در هر نقطه ای كه هستند در امن و امان باشند و كسی از شیعیان علی مورد آزار واقع نشود و یاران علی بر جان و مال و ناموس و فرزندانشان بیمناك نباشند و كسی ایشان را تعقیب نكند و صدمه ای بر آنان وارد نسازد و حق هر حقداری بدو برسد و هر آنچه در دست اصحاب علی است از آنان باز گرفته نشود. به قصد جان حسن بن علی و برادرش حسین و هیچیك از اهل بیت رسول خدا توطئه ای در نهان و آشكار چیده نشود. »
← این مواد، مخصوصاً ماده ی 5 و ماده ی 3 كه مسأله ی لعن امیرالمؤمنین علیهالسلام است، اگرچه از همان شرط اول تأمین شده (زیرا وقتی كه او متعهد می شود كه به كتاب خدا و سنت پیغمبر و سیره ی خلفای راشدین
عمل كند، طبعاً اینها در آن مستتر است) ولی معذلك اینها را كه می دانستند مورد توجه خاص معاویه است و بر خلاف عمل می كند، برای اینكه بعدها هیچ گونه تأویل و توجیهی در خصوص این كارها به كار نبرد، به طور خصوصی در مواد قرارداد گنجاندند.
«و در هیچیك از آفاق عالم اسلام ارعاب و تهدیدی نسبت به آنان انجام نگیرد. »
← خواستند نشان بدهند كه ما از حالا به روش تو بدبین هستیم.
اینها بود مجموع مواد این قرارداد. معاویه نماینده ای داشت به نام عبد اللّه بن عامر. او را با نامه ای كه زیر آن را امضا كرده بود فرستاد نزد امام حسن علیهالسلام و گفت:
شرایط همه همان است كه تو می گویی؛ هرچه تو در آن صلحنامه بگنجانی من آن را قبول دارم.
امام حسن علیهالسلام هم این شرایط را در صلحنامه گنجانید.
بعد هم معاویه با قسمهای خیلی زیادی كه من خدا و پیغمبر را ضامن قرار می دهم، اگر چنین نكنم چنان، اگر چنین نكنم چنان، همه ی این شرایط را گفت و این قرارداد را امضا كردند.
بنابراین به نظر نمی رسد كه در صلح امام حسن علیه السلام، در آن شرایطی كه امام حسن علیهالسلام می زیست ایرادی باشد؛ و مقایسه كردن میان صلح امام حسن علیهالسلام در مسند خلافت با قیام امام حسین علیهالسلام به عنوان یك معترض، با اینهمه اختلافات دیگری كه عرض كردم، مقایسه ی صحیحی نیست؛ یعنی به نظر این جور می رسد كه اگر امام حسن علیهالسلام در آن وقت نبود و بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیهالسلام امام حسین علیهالسلام خلیفه شده بود، قرارداد صلح امضا می كرد، و اگر امام حسن علیهالسلام تا بعد از معاویه زنده بود، مثل امام حسین علیهالسلام قیام می كرد، چون شرایط مختلف بوده است.
____________
[1] تعبیر اینجا «حكومت» است كه این، تعبیر فارسی آن است ولی عبارت عربی «تسلیم امر» است، یعنی كار به او واگذار می شود.
[2] نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ی 74.
╭═══════ ๛ - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - -
هدایت شده از مباحث
45.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #امام_حسن علیه السلام، احیاءکننده نهضت اسلام
🎞 روایت دیده نشدهای از حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای مدظله العالی درباره دوران مبارزات #امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
Farsi.Khamenei.ir
╭──────๛- - - - - ┅╮
│🏴 @Mabaheeth 🥀
╰─────────────
۱.
پرسش و پاسخ
- اگر امیرالمؤمنین به جای امام حسن علیهالسلام می بود آیا صلح می كرد یا نه؟ حضرت علی می فرمود: من حاضر نیستم یك روز حكومت معاویه را تحمل كنم. چگونه امام حسن راضی به حكومت معاویه شد؟
استاد: این سؤال را كه اگر حضرت امیر در جای حضرت امام حسن بود صلح می كرد یا نه، به این شكل نمی شود جواب داد؛ بله، اگر شرایط حضرت علی مثل شرایط حضرت امام حسن می بود صلح می كرد، اگر بیم كشته شدنش در مسند خلافت می رفت. ولی می دانیم كه شرایط حضرت امیر با شرایط امام حسن خیلی متفاوت بود؛ یعنی این نابسامانیها در اواخر دوره ی حضرت امیر پیدا شد و لهذا جنگ صفّین هم جنگی بود كه در حال پیشرفت بود و اگر خوارج از داخل انشعاب نمی كردند مسلّم امیرالمؤمنین پیروز شده بود. در این جهت بحثی نیست.
و اما اینكه شما فرمودید چرا امیرالمؤمنین حاضر نیست یك روز حكومت معاویه را قبول كند ولی امام حسن حاضر می شود؟ شما ایندو را با همدیگر مخلوط می كنید. حضرت امیر حاضر نیست یك روز معاویه به عنوان نایب او و به عنوان منصوب از قِبَل او حكومت كند، ولی امام حسن كه نمی خواهد معاویه را نایب و جانشین خود قرار
دهد، بلكه می خواهد خود كنار برود. صلح امام حسن كنار رفتن است نه متعهد بودن. در متن این قرارداد هیچ اسمی از خلافت برده نشده، اسمی از امیرالمؤمنین برده نشده، اسمی از جانشین پیغمبر برده نشده؛ سخن این است كه ما كنار می رویم، كار به عهده ی او، ولی به شرط آنكه این كه شخصاً صلاحیت ندارد، كار را درست انجام دهد و متعهد شده كه درست عمل كند. پس ایندو خیلی تفاوت دارد.
امیرالمؤمنین گفت: من حاضر نیستم یك روز كسی مثل معاویه از طرف من نایب من در جایی باشد. امام حسن هم حاضر به چنین چیزی نبود، و شرایط صلح نیز شامل چنین چیزی نیست.
┅═┄⊰༻ ۲ ༺⊱┄═┅
- آیا امیرالمؤمنین راجع به چگونگی برخورد با معاویه، وصیتی به امام حسن كرده بودند؟
استاد: یادم نمی آید كه تا به حال برخورد كرده باشم در وصیتهای حضرت امیر كه چیزی راجع به این جهت گفته باشند، ولی ظاهراً وضع روشن بوده؛ اگر در متن تاریخ هم نمانده باشد وضع روشن بوده است.
امیرالمؤمنین خودش تا آخر طرفدار جنگ با معاویه بود و حتی همان اواخر هم كه وضع امیرالمؤمنین نابسامان بود، باز چیزی كه امیرالمؤمنین را ناراحت می داشت وضع معاویه بود و معتقد بود كه باید با معاویه جنگید تا او را از میان برد.
شهادت امیرالمؤمنین مانع جنگ جدید با معاویه شد.
آن خطبه ی معروفی كه در نهج البلاغه است كه حضرت مردم را دعوت به جهاد كرد و بعد، از اصحاب باوفایش كه در صفّین كشته شدند یاد كرد و فرمود: «اَیْنَ اِخْوانِیَ الَّذینَ رَكِبُوا الطَّریقَ وَ مَضَوْا عَلَی الْحَقِّ، اَیْنَ عَمّارٌ وَ اَیْنَ ابْنُ التَّیْهانِ وَ اَیْنَ ذُوالشَّهادَتَیْنِ؟ » [1]و بعد گریست، این خطابه را در نماز جمعه خواند، مردم را دعوت كرد كه حركت كنند؛ و نوشته اند هنوز جمعه ی دیگر نرسیده بود كه ضربت خورد و شهید شد. امام حسن هم در ابتدا تصمیم به جنگیدن با معاویه داشت، ولی آنچه كه از اصحابش ظهور و بروز كرد از عدم آمادگی و اختلافات داخلی، تصمیم امام حسن را از جنگ منصرف به صلح كرد؛ یعنی امام حسن دید این جنگیدن یك جنگیدن افتضاح آمیزی است، با این مردم جنگیدن افتضاح و رسوایی است. در «ساباط» اصحاب خودش آمدند با نیزه به پای او زدند.
یكی از امتیازات بزرگ جریان امام حسین این است كه امام حسین یك هسته ی نیرومند ایمانی به وجود آورد كه اینها در مقابل هرچه شداید بود مقاومت كردند.
تاریخ نمی نویسد كه یك نفر از اینها به لشكر دشمن رفته باشد، ولی تاریخ می نویسد كه عده ی زیادی از لشكر دشمن در همان وقایع عاشورا به اینها ملحق شدند؛ یعنی در اصحاب امام حسین كسی نبود كه ضعف نشان دهد مگر یك نفر (یا دو نفر) به نام ضحّاك بن عبد اللّه مشرقی كه از اول آمد به امام حسین گفت: من با شما می آیم ولی یك شرطی با شما دارم و آن این است كه تا وقتی كه احتمال بدهم وجود من به حال شما مفید است هستم، ولی از آن ساعتی كه بدانم دیگر ذرّه ای به حال شما نمی توانم مفید باشم مرخص شوم. با این شرط حاضر شد، امام هم قبول كرد. آمد و تا روز عاشورا و تا آن لحظات آخر بود، بعد آمد نزد امام و گفت: من طبق شرطی كه كردم الآن دیگر می توانم بروم، چون حس می كنم كه دیگر وجود من برای شما هیچ فایده ای ندارد. فرمود: می خواهی بروی برو. یك اسب 🐎 بسیار دونده ی عالی داشت، سوار این اسب 🏇🏻 شد و چند شلاّق محكم به آن زد كه اسب را به اصطلاح اجیر و آماده كرده باشد. اطراف محاصره بود. نقطه ای را در نظر گرفت. یكمرتبه به قلب لشكر دشمن زد ولی نه به قصد محاربه، به قصد اینكه لشكر را بشكافد و فرار كند. زد و خارج شد. عده ای تعقیبش كردند. نزدیك بود گرفتار شود. اتفاقاً در میان تعقیب كنندگان شخصی بود كه از آشنایان او بود، گفت: كاری به او نداشته باشید، او كه نمی خواهد بجنگد، می خواهد فرار كند. رهایش كردند، رفت.
ولی غیر از این، هیچ كَس ضعف نشان نداد.
اما اصحاب امام حسن علیه السلام ضعف و رسوایی نشان دادند.
[اگر حضرت صلح نمی كرد] یك كشته شدنی بود برای امام حسن علیهالسلام مقرون به رسوایی از طرف اصحاب خودش.
پس اینها با همدیگر تفاوت دارد.
غرض این است كه امیرالمؤمنین علیهالسلام باز هم تصمیم به جنگ داشت و امام حسن علیه السلام هم در ابتدا تصمیم به جنگ داشت ولی اموری كه از مردم كوفه ظهور و بروز كرد مانع شد كه امام به جنگ ادامه دهد. حتی امام لشكرش را به همان مقدار كمی هم كه آمدند، بیرون از شهر زد، گفت: بروید در نُخَیله ی كوفه. خودش هم خطبه خواند، مردم را دعوت كرد، و وقتی هم كه خطبه خواند یك نفر جواب مثبت نداد تا عدیّ بن حاتم
بلند شد و مردم را ملامت كرد و بعد گفت: من خودم كه راه افتادم، و خودش راه افتاد. یك هزار نفری هم داشت. بعد دیگران راه افتادند و بعد خود امام حسن علیه السلام راه افتاد رفت به نخلیه ی كوفه. ده روز آنجا بود. فقط چهار هزار نفر جمع شدند.
بار دوم حضرت آمد مردم را بسیج كرد. این بار جمعیت زیاد آمدند، ولی باز هم همان جا ضعف نشان دادند. به یك عده از رؤسایشان پول💰 دادند، شب فرار كردند و رفتند؛
یك عده به شكل دیگر و یك عده به شكل دیگر.
حضرت دید زمینه دیگر زمینه ی جنگیدن افتخارآمیز نیست.