eitaa logo
قرارگاه رهروان ولایت🇵🇸
355 دنبال‌کننده
924 عکس
457 ویدیو
9.2هزار فایل
.پل ارتباطی با خادم کانال @Sardarhajizadeh313
مشاهده در ایتا
دانلود
به پدر ومادر خود نیکی کنید علی وقتی از خواب بلند شد دید خانه چقدر بهم ریخته است یادش اوند که دیشب تولدش بود ومهمانهای زیادی به خانه انها امده بودند وتا اخر شب هم مانده بودند مامان علی هم چون معلن بود صبح خیلی زود رفتع بود مدرسع تابه بچه ها درس بده علی رفت تلوزیون را روشن کرد تا کارتون ببیند که یکدفعه دید خانم مجری میگفت بچه ها پدرها مادرها از صبح تاشب برای ما زحمت می کشند بیایید امروز یک کاری کنیم تا مامات وبابا خوشحال بشن علی یاد زحمتهای مامان وبابا افتاد وبا خودش گقت من چکار می تونم بکنم تا مامانم شاد وخوشحال بشود ؟ یک دفعه فکری به ذهنش رسید وشروع کرو به مرتب کردن اتاق بعد اسباب بازب هارو سرجاش گذاشت کاغذها واشغالهای که روی فرش ریخته بود رو جمع کرد وهمه جا را تمیز کرد ظهر شده بود ومامان موقعی که داشت از مدرسه به خانه برمیگشت پیش خودش میگفت وای چقدر کار دارم با این همه خستگی باید خونه رو مرتب کنم ولی مامان وقتی در رو باز کرد و وارد خونه شد دید همه جا مرتب شده خیلی خوشحال شد واز علی به خاطر ای کمک بزرگ تشکر کرد
مارمولکه و ماه پر نور 🌛🌛🌛 یکی بود یکی نبود. در روزی از روزهای گرم مارمولکی کوچولو در بیایان زندگی می کرد که خیلی گرمش شده بود مارمولکه رفته بود زیر ماسه ها تا گرمش نشود. بعد همان جا خوابش برد. مارمولکه از خواب بیدار شد و خوش حال شد، چون شب شده بود و دیگر هوا گرم نبود. مارمولکه با خودش گفت :اما این نور از کجا می آمد؟ مارمولکه این ور را نگاه کرد، اون ور را نگاه کرد؛ یک مرتبه چشمش افتاد به بالا. ماه را دید و گفت: وای.... چه ماه پر نوری. ماه، صدای او را شنید پایین را نگاه کرد و گفت: چه مارمولک با مزه ای... مارمولکه گفت: چه نور قشنگی داری ماه! ماه پر نورماه گفت: نورم را دوست داری؟ مارمولکه گفت: آره نور تو هم سفیده هم قشنگه و هم خیلی خنکه. تازه اصلا هم مثل نور خورشید نیست، نور خورشید هم زرده و هم خیلی گرمه. ماه پر نورماه با نورش مارمولکه را ناز کرد، مارمولکه خیلی خوشش اومد و کلی خندید. ماه از مارمولکه پرسید: خونه تو توی همین بیابونه؟ مارمولکه هم گفت: آره من تو همین بیابون زندگی می کنم. ماه پر نورماه گفت: پس چرا من اولش که اومدم تو را ندیدم؟ مارمولکه به ماه گفت: آخه من قایم شده بودم. ماه پرسید: یعنی داشتی قایم موشک بازی می کردی؟ مارمولکه هم یه کم فکر کرد و گفت: شاید. ماه دوباره از مارمولکه پرسید: با کی قایم موشک بازی می کردی؟ مارمولکه گفت: با هوای بسیار گرم.رفته بودم زیر ماسه ها، که هوای گرم من و پیدا نکنه. ماه پر نورماه پرسید: پیدات نکرد؟ مارمولکه گفت: نه که پیدام نکرد، عوضش من هوای خنک را پیدا کردم. ماه گفت: پس تو برنده شدی؟ مارمولکه گفت: فکر کنم. ماه پر نورماه گفت: آفرین. و باز با نورش مار مولکه را ناز کرد. 🌛🌜🌙🌙🌛🌛🌛
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 محمد حسين با بابا براي عزاداري امام حسين(ع) به حسينيه رفته بودند. بعد از اينكه سينه زني تمام شد، محمد حسين با بابا و بقيه ي مردم نشسته بودند تا غذاي نذري را پخش كنند. در اين موقع يكي از مسئولين حسينيه به باباي محمد حسين رو كرد و گفت: اخوي، زحمت مي كشيد در پخش كردن غذا كمك كنيد؟ بابا هم گفت: اگر لايق باشم حتما . بابا به همراه چند نفر ديگر غذاها را پخش كردند و محمد حسين هم ليوانهاي آب را پخش كرد تا اگر كسي تشنه بود، آب ميل كند بعد از اينكه غذاها كامل پخش شد، باباي محمد حسين دو تا غذا برداشت و با محمد حسين مشغول خوردن غذا شدند. بعد از غذا، محمد حسين رو كرد به بابا و گفت: آن آقا به شما گفت اخوي، يعني چه؟بابا گفت: يعني برادر. محمد حسين كه تعجب كرده بود به صورت بابا نگاه كرد و گفت: ولي قيافه ي شما اصلا شبيه آن آقا نيست.پس چطوري با هم برادريد؟ آخ جون، يعني من به غير از عمو مهدي، يك عموي ديگر هم دارم؟ بابا كه خنده اش گرفته بود گفت: نه. محمد حسين گفت: يعني برادر شماست ولي عموي من نيست؟ بابا گفت: نه پسرم، ما دو جور برادر داريم،نوع برادر كه پدر و مادرشان يكي است مثل من و عمو مهدي و يك نوع برادر مومن مسلمان. همه كساني كه به خدا ايمان دارند و كارهاي خوب انجام مي دهند با هم برادرند. محمد حسين گفت: شما چند تا برادر داريد؟ بابا گفت: خيلي زياد، به اندازه ي همه انسانهاي مومن. خود تو هم برادرهاي زيادي داري. محمد حسين كه خيلي خوشحال شده بود گفت: امير علي ، سعيد، حميد و ... همه برادر من هستند. بابا گفت: بله به خاطر اينكه آنها بچه هاي خيلي مودب و مهرباني هستند. محمد حسين كه خيلي خوشحال شده بود گفت: پس من مي روم به بچه ها خبر بدهم. راستي بابا آن آقا به شما چي گفت: بابا با لبخند گفت: اخوي.😊 انما المومنون اخوه 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🕷🕸🕷🕸🕷🕸🕷🕸🕷🕸🕷🕸 در یک روز تابستانی گرم و قشنگ، مسابقه ی زیباترین تار عنکبوت برای تمام عنکبوت ها برگزار شد. همه ی عنکبوت ها در این مسابقه شرکت کردند و همه ی اونا از صبح زود شروع به بافتن تاراشون کردند. در بین اون عنکبوتا یه عنکبوتی بود که از همه کوچولوتر بود و به سختی دیده می شد. عنکبوت کوچولو خیلی یواش کار می کرد. همه ی عنکبوت ها تاراشون رو بافتند و اونا رو به جای امنی بردند. اما عنکبوت کوچولو هنوز داشت کار می کرد، چون کارش هنوز تموم نشده بود. داور مسابقه با مهربونی به عنکبوت کوچولو گفت: اصلاً ناامید نشو، تو هنوز وقت داری. همه ی عنکبوت ها عنکبوت کوچولو رو مسخره می کردند، اما اون اصلاً توجهی به اونا نمی کرد و به کارش ادامه می داد. وقتی کار عنکبوت کوچولو تموم شد، تازه صبح شده بود و نور قرمز خورشید به تارش تابید و تارشو خیلی خوشگل و خوش رنگ کرده بود. داور مسابقه که دید تار عنکبوت کوچولو چقدر خوشگلو و خوشرنگ شده جایزه ی مسابقه ی زیباترین تار عنکبوت رو به اون داد و از عنکبوتای دیگه خواست تا اونو تشویق کنند .
قصه های زندگانی امام زمان.pdf
حجم: 5.14M
📝مجموعه 5⃣ داستان تصویری از زندگانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه برای کودکان🍄 #داستان_کودکانه #ویژه_نامه_نیمه_شعبان 🍭به کانال هدیه آسمان بپیوندید 👇 🆔@hadyeaseman
قصه های زندگانی امام زمان.pdf
حجم: 5.14M
📝مجموعه 5⃣ داستان تصویری از زندگانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه برای کودکان🍄 #داستان_کودکانه #ویژه_نامه_نیمه_شعبان 🍭به کانال هدیه آسمان بپیوندید 👇 🆔@hadyeaseman
با سعادت حضرت معصومه س 🌺🌺🌺 حضرت معصومه سلام الله علیها🌹🌹 با رویکرد مهدوی 🌺🌺🌺 🖼در یکی از روزهای قشنگ خدا، در شهر قم کبوتر کوچولویی🐥 به اسم نوک حنا با پدر و مادرش روی یه گلدسته🕌 بلند زندگی می کردند. اون روز پدر نوک حنا🕊 از خونه رفته بود تا برای غذا دانه جمع کنه؛ برای همین نوک حنا حوصله اش خیلی سر رفته بود😞. آخه اون برادر و خواهری نداشت تا با اونها بازی کنه😢. نوک حنا با بی حوصلگی از مادرش پرسید: مامان جون، من کی می تونم پرواز کنم؟ 🤔 آخه همیشه توی خونه هستم. مادر نوک حنا گفت: عزیز من تو هنوز کوچیک هستی و برای تو زوده که پرواز کنی. نوک حنا با خودش گفت که ایکاش منم زودتر بزرگ بشم و مثل مامان و بابام بتونم توی آسمون پرواز کنم🕊 تا همه جای این شهر رو ببینم😌 و دوست های خوبی برای خودم پیدا کنم... نوک حنا توی همین فکرها بود که چشمش به گنبد طلایی🕌 روبرویش افتاد و از مامانش پرسید: مامان جون چرا ما اینجا زندگی می کنیم؟ چرا برای زندگی به مکان دیگه ای، مثلا به اون کوه های دور نرفتیم؟⛰🗻⛰ مادر نوک حنا گفت: آخه اینجا یه شهر خوب خداست که اسمش قم هست. نوک حنا پرسید: چرا اینجا خوبه و چه فرقی با بقیه جاها داره؟ مادرش گفت: به خاطر همین گنبد طلایی که هر روز داری نگاهش میکنی... نوک حنا با تعجب پرسید: مگه این گنبد چه جایی هستش؟ مادرش گفت: این گنبد، مزار یه خانم خیلی خوب و مهربون به اسم حضرت معصومه(س) هست😍 که خدا ایشون رو خیلی دوست داره و برای همین هم هرکس به زیارت ایشون بیاید، خدا بهشون پاداش بهشت رو میده. حضرت معصومه(س) دختر امام هفتم یعنی امام موسی کاظم(ع) و خواهر امام رضا(ع) هستند و خیلی مقام بزرگی پیش خدا دارند. برای همین ما باید خیلی خوشحال باشیم و خدا رو شکر کنیم که داریم در کنار ایشون زندگی می کنیم.😍 نوک حنا از مادرش پرسید: چرا امروز اینقدر حرم حضرت معصومه(س) شلوغ هستش؟ مادرش گفت: بخاطر اینکه روز تولد این خانم مهربون نزدیکه و مردم برای زیارت ایشون به حرم میان و از حضرت معصومه(س) می خواهند تا به آنها توجه و عنایت کنند.💐 نوک حنا پرسید: مگه ایشون صدای ما رو می شنوند؟👂مامان نوک حنا گفت: بله ایشون صدای همه رو می شنوند حتی صدای تو رو. نوک حنا با خوشحالی گفت: مامان منم می خوام مورد توجه و عنایت حضرت معصومه(س) باشم. به من یاد میدی باید چه کاری انجام بدم تا ایشون رو خوشحال کنم و مورد توجه ایشون باشم؟😃 مامان نوک حنا گفت: حضرت معصومه(س) همه بچه ها رو دوست دارند؛ ولی اگر دوست داری ایشون رو خوشحال کنی کافیه کارهای خوب انجام بدی💝. یکی از کارهای خوبی که ایشون خیلی دوست دارند، دعا کردن برای ظهور و فرج امام دوازدهم یعنی حضرت مهدی(عج) هستش.🙏 چون اگه امام مهدی(عج) که خیلی مهربون و خوب هستند، ظهور کنند تمام بدی ها از بین میره و تمام جهان رو خوبی و مهربونی پر می کنه. و همه موجودات جهان خوشحال و شاد میشن حتی ماهی های دریا و پرنده های آسمون.🐠🐟🐬🕊 نوک حنا وقتی این حرف ها رو شنید، با خودش فکر کرد که چقدر دنیا خوب و قشنگ میشه اگر امام مهدی(عج) ظهور کنند؛ 😍برای همین از مامانش پرسید: مامان جون اگر ما دعا کنیم واقعا امام مهدی مهربون ظهور می کنند؟ مامان نوک حنا سرش رو بلند کرد و همین طور که داشت به آسمون آبی نگاه می کرد گفت: آره کوچولوی قشنگم، حتما ظهور می کنند اگر ما بخواهیم و دعا کنیم. نوک حنا از اون روز تصمیم گرفت تا همیشه برای ظهور و فرج امام زمان(عج) دعا کنه تا حضرت مهدی(عج) زود زود بیایند و دنیا 🌍 رو پر از خوبی و مهربونی کنند.😍🌸🌺🌸 دختر رو تبریک عرض میکینم 🌺ارسالی از افراد فعال کانال جوانه ها @amooansari
4_443017514281075137.pdf
حجم: 5.14M
📖 مجموعه پنج داستان مصور بسیار زیبا از زندگانی امام زمان عجل الله فرجه الشریف ویژه مطالعه کودکان را از فایل زیر👇 دانلود نمایید🌻 #داستان_کودکانه #داستان #ویژه_نامه_ماه_ربیع گروه تبلیغی رشد . @roshd110