پای اندوه اگر قلب دل دریا داشت
در نبود دل و جان هم دل بی پروا داشت
عشق اگر خطبه بنام دل بی غم می خواند
در غزلشعرک بی قافیه کی معنا داشت؟
عشق بی درد دلا بی سروپائیست، هواست
او که دل داشت در آن بر غم آن هم جا داشت
عشق ِبی آه و خزان چون همه جائیست چو گرد
کی نشان از صفت سروری و آقا داشت؟
فرق بین دل انسانی و غیر این اشگ است
ورنه حیوان هم از این شور و هوا سودا داشت
در دل خالی ِپر درد جهانی حرف است
گفته میشد که ندارد خبری امّا داشت
زندگی کرد میان شب تار آنکس که
یک شکم سیر ز درد و دلی از شیدا داشت
گر کتاب من ِمجنون سخنی داشت هنوز
چون دلش خار ولی چشم دلش لیلا داشت
سایه پرسید چه کس عهد و وفا می فهمد؟
او که با یک نخ جان صد نفسی جانا داشت
#مجید_روحی
#هنرمند_شهر
#شاعرانه
@gharghabadiha