#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
گوشه ای با دردهای خویش خلوت می کند
چشم هایش را انیس اشک غربت می کند
در خلال هق هق بی انتهای هر شبش
شرحه شرحه از غم دوری حکایت می کند
بانوی غم ها سکینه…یادگار کربلا
یک به یک ما را به بزم روضه دعوت می کند
درد دل هایی که در سینه برایش مانده را
باتمام عاشقان اشک قسمت می کند
عالم و آدم به هم می ریزد از فرط عزا
تا که خاتون حرم شرح مصیبت می کند
کودک شش ماهه ای در پیش چشمش جان سپرد
از سه شعبه زیر لب دائم شکایت می کند
مشک خالی…دست بی جان…از عمو دم می زند
از عموجانی که احساس خجالت می کند
بعد عباس بن حیدر…دشمنی ها جان گرفت
خیمه ها می مانَدو…دستی که غارت می کند
راوی روضه گریز روضه های خویش را
سمت گودال عطش کم کم هدایت می کند
بانویی با خشکی لب های خود دارد هنوز
“شیعتی مهما شربتم”را روایت می کند
اشک می ریزی به یاد کربلا بنت الحسین
جان من قربان غم های تو یا بنت الحسین
#اسماعیل_شبرنگ
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
چگونه پلک ترت میل خواب داشته باشد ؟
اگر برادر تو درد آب داشته باشد
تو خواهری و برای گلوی نازک اصغر
طبیعی است دلت اضطراب داشته باشد
خدا کند که از این لشگر خبیث , اقلّاً
یکی بیاید و قصد ثواب داشته باشد
خدا کند پدرت وقت باز گشت به خیمه
رباب را که ببیند جواب داشته باشد
حسین “شیعتی ” از حلق پاره گفت به گوشت
که شعر روضه مضامین ناب داشته باشد
هزار مرتبه راضی به مرگ می شوی آری
اگر پدر , سرِ از خون خضاب داشته باشد
اجازه می دهی از شام چند جمله بگویم ؟
به شرط اینکه مصیبت حجاب داشته باشد
چگونه هضم کنم ؟ ای وقار محض , سکینه
که دستهای تو ردّ طناب داشته باشد
چگونه هضم کنم که یزید , چوب به یک دست
به دست دیگر خود هم شراب داشته باشد
نخواستی که بفهمد کسی , چرا که کشیدی
چه قدر می شود این غم عذاب داشته باشد!
اراده کرد خداوند بعد رفتن اصغر
تو را به خانه کنارش , رباب داشته باشد
تصوّرش به خدا غیرممکن است برایم
که شصت سال, دلی , پیچ و تاب داشته باشد
تو هم شبیه ربابی به سایه کار نداری
پس از حسین و علی اصغرش قرار نداری
#محمد_قاسمی
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
امشبم را سحر نمی آید
خواب, در چشمِ تر نمی آید
مدحش از من که بر نمی آید
چون سکینه دگر نمی آید
دختر شاه…گوهر نایاب
بی قرینه… درست مثل رباب
روضه می خواند, روضه با احساس
روضه اش داشت عطر و بوی یاس
شرم یک مرد… روضه ای حساس
وای از مشک پاره ی عباس
روضه ی دست و چشم و مشک عمو
روضه قطره قطره اشک عمو
روضه خوان چشم های خود را بست
مادرش دست می زند بر دست
رأس اصغر به روی نیزه نشست
پای نیزه قد سکینه شکست
خواهر اصغر است حق دارد
به خدا خواهر است حق دارد
به روی ناقه خواند نافله را
دور ناقه شنید هلهله را
چه کند خنده های حرمله را
چشم دشمن به سوی قافله را
مثل یک مرد… مثل عمه ی خود
صبر می کرد… مثل عمه ی خود
قلبش از غصه ها کباب شده
بعد سقا فقط عذاب شده
مثل او از خجالت آب شده
وارد مجلس شراب شده
خیزرانِ یزید پیرش کرد
حرف مردی پلید پیرش کرد
دختر بی قرینه ی پدرش
روضه خوان مدینه ی پدرش
همه جا شد سکینه ی پدرش
یادش افتاده سینه ی پدرش
زیر پای سوارها افتاد
روی گل, ردِ خارها افتاد
یادش افتاد آه آهِ حسین
غرق در خون همه سپاه حسین
بود یک نیزه تکیه گاه حسین
داد می زد که قتلگاهِ حسین…
…پر شد از خونِ زخم های تنش
پر شد از تیر و نیزه ها بدنش
وسط حجره ی محقر خود
چشم گریان… میان بستر خود
باز در لحظه های آخر خود
یادش افتاد داغِ خواهر خود
کنج ویرانه خواهرش جان داد
سر بابا برابرش… جان داد
#علی_سپهری
#محمد_جواد_شیرازی
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
بار دیگر عزای عاشوراست
از غمی بی قرینه باید گفت
دو سه خط سوگواره ی غربت
در عزای سکینه باید گفت
قطره از وصف بحر درمانده
من کجا، مدح دختر ارباب
ای که بوده حسین مداحت
السلام ای سکینه بنت رباب
در کرامات حضرتش کافیست
شیر او را رباب داده، همین
در غریبی او فقط بنویس
به عمو مشک آب داده، همین
کربلا بود دشتی از روضه
او بلاهای خویش را دیده
در عبایی پر از علی اکبر
روح بابای خویش را دیده
روضه می خواند دور دارالحرب
نعش ها را یکی یکی که شمرد
دید بابا علیِ اصغر را
به امیدی گرفت و با خود برد
پدر آمد ولی چه آمدنی!
غرق خون کرد چشم قافله را
دید دور جنازه ی اصغر
همه گفتند لعن حرمله را
از وداع سکینه و ارباب
جگر کائنات خون شده بود
آه از آن دم که دید این دختر
زین باباش واژگون شده بود
با تنی خون گرفته از گودال
آمدی ذوالجناح بی بابا
کاش می شد رها نمی کردی
وسط تیر و نیزه ها او را
پدرم را غریب بین دو نهر
نحر کردند با لب عطشان
السلام علیک ای بی سر
السلام علیک ای عریان
#امیر_عظیمی
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
سکینه ام که در آن التهاب، آب شدم
کنار عمه ام از اضطراب، آب شدم
ازینکه با لب تشنه عمو رسید و گرفت
ز دستهای خودم مشک آب، آب شدم
پدر میآمد و گفتم بگو کجاست عمو؟
من از سکوت پدر در جواب، آب شدم
عزیز جان مرا تا زدند لشکر شام
به قصد قربت و قصد ثواب آب شدم
من از شنیدن آن حرفهای تند و بدِ
کسی که بست به دستم طناب آب شدم
پس از حسین و پس از کربلا شبیه رباب
من از نشستن در آفتاب ، آب شدم
چقدر آه کشیدم به کوچه کوچه ی شام
از آستین به جای حجاب، آب شدم
ز روی نی که سر شیر خواره خورد زمین
منِ سکینه به جای رباب آب شدم
مرا ز طشت طلا دید چشمهای پدر
که از ورود به بزم شراب آب شدم
نمیشود که بگویم چه شد به بزم یزید
از آن اشاره و آن انتخاب آب شدم
#سید_حجت_بحرالعلومی
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
بعد از پدر، اسیر و گرفتار ماندهام
در خاطراتِ تلخِ پر از خار ماندهام
گودال را به چشمِ خودم دیدهام، که من؛
یک عمر با دو دیدهی خون بار ماندهام
کابوسِ شمر خوابِ شبم را گرفته است
با بهتِ روزِ واقعه بیدار ماندهام
من با رقیه در پیِ خورشید بودم و …
حالا بدونِ همدم و غمخوار ماندهام
شامِ بلا نرفته ز یادِ سکینه، که؛
در ازدحامِ کوچه و بازار ماندهام
(یک مشک از قبیلهی ما یک عمو گرفت)
اینگونه است تشنهی دیدار ماندهام
با شرم از نگاهِ پر از اشکِ مادرش
در پشتِ دربِ بیتِ علمدار ماندهام
#محمد_حسن_بهرامی
@gharibe_ashena_mobasheri313
#امام_زمان_عج
روی تو را دوبـاره ندیــدم ، غروب شد
بغضم گرفت ، تا که شنیدم ، غروب شد
تا یادم آمد ایـن همه سال است رفته ای
آهی ز عـمق سینه کشــیدم ، غـروب شد
باران نداشت شهر،که اوشرم هم نداشت
یک قطره اشک هم نچکـیدم، غروب شد
آقا بـه ندبـــه ات نرســیدم مــرا ببخـش
شرمنده تا ز خــواب پریدم ، غـروب شد
آقا کلافه ام من از ایـن نفــس سـرکشـم
جمـعه به پای نفـس پلیـدم ، غــروب شد
خورشیدسرخ شد،به گمانم که گریه کرد
بیچاره گفت تا که خـمیـدم ، غـروب شد
از عصرجمعه بغـض عجیبی است درگلو
این بار هــم تـو را ندیـــدم ، غـروب شد
روزی که بود فرصـت دیـدارتان گذشـت
مثل همـیشـه تا که رسـیدم ، غـروب شد
#محمد_مبشری
حضرت سکینه بنت الحسین یکی از دختران داغ دیده امام حسین(ع) در عاشوراست. مادر حضرت سکینه حضرت رباب و علی اصغر برادر آن حضرت بود. بر اساس گزارش های موجود در مقاتل، سکینه در واقعه کربلا حضور داشته است. در روز عاشورا، امام حسین (ع) برای آخرین وداع، از میدان جنگ به سوی اهل بیت خود بازگشت و با آنان وداع کرد سپس نزد دختر خود سکینه رفت که در گوشه ای نشسته و می گریست. امام حسین (ع) او را به صبوری دعوت کرد و در آغوش کشید، اشک از چشمان او پاک کرد. در کتب تاریخی آمده است که آن حضرت در روز پنج ماه ربیع الاول سال ۱۱۷ هجری قمری وفات یافته اند. در این روز شیعیان به عزاداری و خواندن نوحه و روضه مصیبت حضرت سکینه پرداخته و یاد و خاطره آن حضرت را زنده نگه می دارند.
ای وارث و شاهد شهیدان خدا
ای گریه کن تشنه لب کرببلا
تو دختر ارباب وفا، فاطمه ای
ای رفته به کوفه، رفته تا شام بلا
در طشت طلا سر پدر را دیدی
ای کشته چوب خیزان، واویلا
در کنج خرابه با رقیه بودی
با گریه نموده ای تو روضه بر پا
چون عمه خطابه خوانده ای ای بانو
تا بر سر نیزه دیده ای سرها را
ای عمه ی صاحب الزمان دُّر نهان
با ذکر بلند شیعتی روضه بخوان
#محمد_مبشری
#کانال_غریب_آشنا
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
السلام علیک یا عطشان
چه بلایی سر لبت آمد!؟
تا من و تو به وصل هم برسیم
جان به لبهای زینبت آمد
زینت شانه های پیغمبر
السلام علیک یا مظلوم
چقدر چهره ات شکسته شده!
السلام و علیک یا مغموم
با تو قهرم! پدر کجا بودی؟
بی من و خواهرت کجا رفتی!؟
دلخورم از تو؛ عصر عاشورا
بی خداحافظی چرا رفتی؟
سر عباس تا سر نی رفت
خیمه ها گر گرفت، بلوا شد
تا که دیدند بی علمداریم
سر یک گوشواره دعوا شد
من غرورم جریحه دار شده
شاکی از دست ساربان هستم
کعبه نی ها مدام می گویند
دست و پا گیر کاروان هستم
سر بازار دیدنی بودیم!
دید زلفت که ما پریشانیم
عمه ام داد می زد ای مردم
به پیمبر قسم مسلمانیم
معجرم را سر کسی دیدم
چادرم را سر یکی دیگر
با عبایت نماز می خواند
مشرکی پشت مشرکی دیگر
دختر حرمله چه مغرور است!
بر سر بام دف تکان می داد
او خبر داشت که یتیم شدم
پدرش را به من نشان می داد
کاش قرآن پدر نمی خواندی!
خیزران از لب تو، دلخور شد
اولین ضربه را که زد؛ دیدم
چوب خط صبوریم پر شد
عمه با من نبود، می مردم
پای طشت طلا نجاتم داد
نه فقط شام، کربلا، کوفه
خواهرا بارها نجاتم داد
بال های شکسته ای دارم
پر زدن با تو کاش راهی داشت
شام ویران به جای ویرانه
گاش گودال قتلگاهی داشت
علقمه، مشک، ساقی و اصغر
شده سر مشق گریه هام پدر
بردن من به نفع زینب توست
درد سر را ببر زشام پدر
#وحید_قاسمی
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
همپای خطر همسفر زینب بود
همراز نماز سحر زینب بود
یک لحظه نشد ز عمه جانش غافل
پروانه صفت دور و بر زینب بود
#محمود_شریفی
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
ای دسته گل وحی به گلزار مدینه
قرآن حسین ابن علی بر روی سینه
بر عمۀ سادات همانند و قرینه
دریای کمالی و وقاری و سکینه
هم فرشنشین استی و هم عرش مقامی
همه عمه و هم خواهر و هم دختِ امامی
*
سر تا قدم آیینۀ پا تا سرِ زهرا
زهرا به تو بالد که تویی کوثرِ زهرا
هم کوثر زهرایی و هم دختر زهرا
با زینب کبرا شده هم سنگر زهرا
گردون شرف را ز ازل قائمهای تو
در شرم و حیا فاطمۀ فاطمهای تو
*
هنگام دعا مرغ سحر با تو سخن گفت
هفتاد و دو تابنده قمر با تو سخن گفت
خورشید به بالای شجر با تو سخن گفت
از حنجر ببریده پدر با تو سخن گفت
ای نهضت سالار شهیدان به تو مدیون
تـو دختر قرآنی و قرآن بـه تو مدیون
*
نه نام سکینه، که وجود تو سکینه است
سر تا قدمت راضیه، مرضیه، امینه است
مهر تو به طوفان بلا نوح و سفینه است
جز زینب و کلثوم چه کس بر تو قرینه است؟
تو قلب حسیناستی و تو روح ربابی
در هُـرم عطش مـادر آیینه و آبی
*
پیغمبر و زهرای مطهر به تو نازد
هنگام سخنرانی، حیدر به تو نازد
عباس و حسین و علیاکبر به تو نازد
بر شانۀ بابا علی اصغر به تو نازد
در کوفه گشودی لب خود را به تکلم
دیدم پـدرت زد بـه سرِ نیزه تبسم
*
دیدی پدرت سر به کف دست نهاده
چون شعله کشیده سر و چون کوه، ستاده
بـر رفتن میدان ز حرم کرده اراده
تنها تـو ورا کردی، از اسب پیاده
پای فرسش را بـه کف دست گرفتی
انگار که یک لحظه از او هست گرفتی
*
ای فاطمۀ فاطمه، ای کوثر بابا
همسنگر عمه به کنار سر بابا
الحق که تویی پارهای از پیکر بابا
وز حنجر ببریده پیام آور بابا
تنها نه همین در دل آرام حسینی
تـا روز جزا حامل پیغام حسینی
*
تو یک گل نیلوفری از گلشن زهرا
دامان تو عکس گلی از دامن زهرا
زیبد به تن پاک تو، پیراهن زهرا
حتی بدنت گشت شبیه تن زهرا
آغاز شد از دامن گودال، خروجت
تا گوشۀ ویرانه چهل بار عروجت
*
ای جای لبت مانده بر آن حنجر پاره
اشک تو به هفتاد و دو خورشید، ستاره
عباس به تبخال لبت کرده نظاره
حتی سر نی از تو خجل گشت دوباره
روئید گل از شرم تو بر صورت عباس
تو دست گرفتی به رخ از خجلت عباس
*
هر خانه که دارای رباب است و سکینه
آن خانه بوَد خانهای از شهر مدینه
ای مانده تو را داغ روی داغ به سینه
ای خون خدا را به ره شام، رهینه
وصف تو جـز از عترت اطهار نیاید
از «میثم» بی دست و زبان، کار نیاید
#استاد_غلامرضا_سازگار
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
هستی تو سکینه جان(نور بصر مولی)۲
بوده همه ی عمرت(بر تو نظر مولی)۲
ای گل گلشن باغ مدینه
دختر حضرت حسین سکینه
واویلا واویلا آه و واویلا۲
بر زینب و بر مادر(تو نور دو عین بودی)۲
در دشت پر از محنت(همراه حسین بودی)۲
دیده ای ماجرای کربلا را
گل های پرپر دشت بلا را
واویلا واویلا آه و واویلا۲
دیدی که به موج خون(صد پاره شده اکبر)۲
زین داغ و مصیبت ها(خون شد دل تو خواهر)۲
دیدی با بابا اکبر شد رو به رو
آمد کنارش با کنده ی زانو
واویلا واویلا آه و واویلا۲
دیدی که علی اصغر(شد غرقه به خون با تیر)۲
تا حنجر پر خون دید(بابا ز غمش شد پیر)۲
دیدی غنچه ای از شاخه شد چیده
دیدی تو حنجر اصغر بریده
واویلا واویلا آه و واویلا
#رضا_یعقوبیان
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
بند ۱
سلام ای بضعه ی شاه عالمین
بی بی یا سکینه یا بنتَ الحسین
فدای مکتب
شاگرد زینب
محبین را دریاب
کوثر ارباب
سلامٌ علیکِ یا بنتَ الحسین...
بند ۲
رحلت تو دارد شور شهادت
نام تو را بردن ما را عبادت
بی بی سکینه
ماه مدینه
ای نور عالمتاب
کوثر ارباب
سلامٌ علیکِ یا بنتَ الحسین...
بند ۳
یادت نمیرود داغ عاشورا
لبهای عطشان و سرهای جدا
مشکِ خشکیده
دستِ بریده
بودی از غم بیتاب
کوثر ارباب
سلامٌ علیکِ یا بنتَ الحسین...
#امیر_عباسی
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
نهجُ البـــــلاغه از نگاهش موج میزد
در خطبه اَش می شد علی را جستجو کرد
در سرزمینِ شامیان همپایِ زینب
کاخ ستم را با کلامش ، زیرو رو کرد
#منصوره_محمدی_مزینان
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
تو را نه از صدای دلنشین روزهای قبل
که از سکوت غصهدار حنجرت شناختم
تو شعر عاشقانه بودی و من این قصیده را
میان پارهپارههای دفترت شناختم
قیام در قعود را، رکوع در سجود را
من از نماز لحظههای آخرت شناختم
غروب بود و تازه من طلوع آفتاب را
به روی نیزه، از سر منوّرت شناختم
شکست عهد کوفه... این گناه بیشمار را
به زخمهای بیشمار پیکرت شناختم
تو را به حس بیبدیل خواهر و برادری
به چشمهای بیقرار خواهرت شناختم
اگرچه روی نیزهای ولی نگاه کن مرا
نگاه کن... منم سکینه دخترت... شناختی؟
#رضا_حاج_حسینی
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
امشبم را سحر نمیآید
خواب، در چشمِ تر نمیآید
مدحش از من که بر نمیآید
چون سکینه دگر نمیآید
دختر شاه...گوهر نایاب
بیقرینه... درست مثل رباب
روضه میخواند، روضه با احساس
روضهاش داشت عطر و بوی یاس
شرم یک مرد... روضهای حساس
وای از مشک پارهی عباس
روضهی دست و چشم و مشک عمو
روضهی قطرهقطره اشک عمو
روضهخوان چشمهای خود را بست
مادرش دست میزند بر دست
رأس اصغر به روی نیزه نشست
پای نیزه قد سکینه شکست
خواهر اصغر است حق دارد
به خدا خواهر است حق دارد
به روی ناقه خواند نافله را
دور ناقه شنید هلهله را
چه کند خندههای حرمله را
چشم دشمن به سوی قافله را
مثل یک مرد... مثل عمهی خود
صبر میکرد... مثل عمهی خود
قلبش از غصهها کباب شده
بعد سقا فقط عذاب شده
مثل او از خجالت آب شده
وارد مجلس شراب شده
خیزرانِ یزید پیرش کرد
حرف مردی پلید پیرش کرد
دختر بیقرینهی پدرش
روضهخوان مدینهی پدرش
همهجا شد سکینهی پدرش
یادش افتاده سینهی پدرش...
... زیر پای سوارها افتاد
روی گل، ردِ خارها افتاد
یادش افتاد آه آهِ حسین
غرق در خون همهسپاه حسین
بود یک نیزه تکیهگاه حسین
داد میزد که قتلگاهِ حسین...
... پر شد از خونِ زخمهای تنش
پر شد از تیر و نیزهها بدنش
وسط حجرهی محقر خود
چشم گریان... میان بستر خود
باز در لحظههای آخر خود
یادش افتاد داغِ خواهر خود
کنج ویرانه خواهرش جان داد
سر بابا برابرش... جان داد
#علی_سپهری
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
بعد روز دهم به هر مجلس
راوی و روضه خوان شدی بانو
من چه گویم؟ که در کلام حسین
"بهترینِ زنان" شدی بانو
عمه ی تو عقیله ی هاشم
و به اهل قریش عقیله تویی
"کرم الوافری" و " عقل التّام"
صاحب "سیرة الجمیلة" تویی
پدرت که حسین، جای خودش
تو و اصغر چه مادری دارید!
غصه ی هر دوتان رباب شده
حسِّ خواهر برادری دارید
از همان لحظه ی تولد، تو
خوش نشستی به سینه ی بابا
محض روی پدر تبسم کن
راحت جان! سکینه ی بابا!
پاشو از پیش پای این مرکب
پدرت را نکش، کنار بایست
غم ناموس قاتل مرد است
اشک دختر عذاب هر پدریست
عصر روز دهم به بعد خودت
جای اصغر بمان کنار رباب
مادرت را ببر ازین صحرا
بعد اصغر تویی قرار رباب
#داود_رحیمی
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
من دختر حسین،سکینه،مطهرم
من یادگار آل علی و پیمبرم
آغوش گرم زینب کبراست جای من
گلبوسه ی عموست به رخسار انورم
از کودکی مصیبت تلخی چشیده ام
در کربلا ز سوز عطش سوخت حنجرم
اما پدر ز اهل حرم بود تشنه تر
حتی ز حنجر علی اصغر برادرم
یادم نمی رود که ز ظلم حرامیان
از ضرب تازیانه سیه گشت پیکرم
وقت غروب غارت خیمه شروع شد
وقت غروب آتشی افتاد در حرم
دنبال من دوید عدو گیسویم کشید
شد گیسویم کشیده به همراه معجرم
آن کس که تیر بر گلوی شیرخواره زد
با کعب نی به من زد و بر جسم مادرم
دیدم سر بریده ی بابا به روی نی
از نیزه ها فتاد سرش در برابرم
بزم شراب از نظرم کی رود که من
دیدم به طشت زر سر بابای اطهرم
دیدم که چوب بر لب و دندان او نشست
دندان او شکسته شد ای خاک بر سرم
یک سرخ مو بلند شد از جا اشاره کرد
دیدم کنیز خواست و لرزید خواهرم
شائق یقین بدان کمک ما اگر نبود
در تو،توان شعر سرودن دگر نبود
#محمود_اسدی_شائق
@gharibe_ashena_mobasheri313