eitaa logo
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
433 دنبال‌کننده
37.2هزار عکس
12.5هزار ویدیو
195 فایل
ڪانال رسمے شهید مدافـع حـرم مداح سردار خلبان جانباز اهل بيت فرمانده قاسـم{مهدی}غریـب مسافر شام برگرفته از وصيت نامه باحضور همرزمان و خانواده شهيد ارتباط با خادم 👇 @khademshahidanam 2
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ اے شهیــــــ🌷ــد قانون پایستگے احوالم، خوب پا برجاست!! دردهایم از بین نمیروند؛ فقط، از نوعے به نوع دیگر تبدیل می شوند!! درد دورے ... درد دلتنگے ... درد جاماندن... کاش هنوز بچه هاے تخریب بودند و از میان این همه مین ضد معنویت! معبرے به سوے سعادت؛ به سوے هدایت؛ به سوے ؛  برایمان می گشودند... چه خیال خامــے!! براے من که پر پرواز ندارم؛ براے من که بال آسمانے شدن ندارم؛ براے من که لیاقت‌ ندارم؛ براے من که هیـــــــــچ‌ ندارم؛ رسیدن به تو! که آن همه بالایے ... اے ... دل ڪہ از همه جـــــاے شــــهر گرفت، هنوز پـــــناهگاهـــــــے دارمـــــ 🌹...گـلـــــــــــزار شہــــــــــــدا...🌹 شادی ارواح طیبه شهدا فرمانده غریب
📚 کتاب 👌 کودکتان را با آشنا کنید! ✅ بابای موشک ها نام کتاب مصوری است که مضامین پیشرفتهای موشکی کشور و شخصیت شهید تهرانی مقدم را با زبانی داستانی و با محوریت شهید حسن تهرانی مقدم به  زبانه کودکانه معرفی می کند. 📳 سواد رسانه‌ای حوزه عاشورا
‍ ‍ مدتی قبل اومد آرامگاه شهید قاسم غریب دراستان گلستان. یکی از بچه ها بهش گفت : آقا مهدی لطفا مداحی کن. آقا مهدی یه نگاه به سنگ قبر شهید قاسم کرد و گفت : مداح این بود که رفت. ...!😔😭 ای از شهید مدافع حرم مهدی ایمانی ✍ راوی بنده خدا ... روح دو مدافع حرم غریب و ایمانی صلوات 🌷🌷
‍ ⬅از شهدا داریم هر چه که به آن میبالیم بعضی ها گفتند سوریه چه ربطی به ما دارد نگفتند اگر داعش سوریه را بگیرد مقصد بعدی ایران است↗ ↙بعضی ها گفتند پولشان را میگیرند اما نگفتند گذشتن از بانوی زندگی ات گذشتن از پاره جگرت فرزندت چند می ارزد 🌷 غریب زمانی که از محضرشان سوال میشد چرا به سوریه می روید پاسخ میدادند که ،،ما ایرانی ها روی حرم حساسیم،، شهید می گفتند من روزی به شهید گفتم داداش شما که جانباز هستی طی عملیات های مختلف هم خیلی به سپاه خدمت کردی حتی اموزشی نظامی هم که میدهید دیگر سوریه چررا؟؟؟ 🌺شهید تبسمی کردند که من ادب کردم و سرم را پایین گرفتم برادرم گفت الان ناموس شیعه در خطر است ان بانویی در خطر است که تا عصر عاشورا حسین ،عباس ،اکبر ها دورش بودند نکند نا محرمی جمال نورانی حضرت را ببیند حال منکه ادعای شیعه بودن دارم. اجازه دهم ملعونی حرم عمه سادات را تصرف کند🌺 جناب غریب برادر شهید ادامه دادند که صحبت برادرم که تمام شد اشک در چشمانم حلقه زده بود🌺 🌸از انجا فهمیدم برادرم از این دنیا خیر اخرت را میخواهد نه منفعت دنیا🌸 کجایید ای شهیدان خدایی
‍ ‍ ‍ 🌹بسم الرب الحسین🌹 🌹🕊🌹🕊 🕊مدافعان حرم🕊 🇮🇷یادگاه تیپ مخصوص صابرین🇮🇷 ✍فرازی از وصیت نامه 🕊 مدافع حرم {مهدی} غریب 🔸🔸اکنون شریفین در حال تخریب به دست یزیدیان زمان داعشیان پست مسلمان نماست . گونه از شهر و دیار خود کرده و از همه دنیا دل کنده تا به یاری شیعه اهل بیت (ع) به ان دیار بروم. ❣❣ ⬇️همسر عزیزم ⬇️ همانگونه که و بودی همانگونه بمان پشتیبان فقیه باش و را کن ...... ❣❣ ⬇️فرزندانم ⬇️ /امیر عباس و محمد امین/ عزیز به معظم رهبری به امر و بپردازید و گوش به عزیز باشید ...... 1394/4/21 جبهه سوریه... ❣بابای جانباز و شهیدتان مهدی {قاسم}❣ {مهدی}_غریب_
چه می بیننددر چشم تو،چشمانم نمی دانم، شرار آن چشمها کی ریخت درجانم نمی دانم، تورفتی بر سر پیمان وما ماندیم،جامانده بگو سرمی شود یک روز پیمانم،نمی دانم، فدایی حرم قاسم غریب
❣میشود روزی... بر روی شناسنامه ماهم بنویسند به فیض شهادت نائل آمد؟!!.. 😔 ایمانی مدافع حࢪم قاسم غریب 🌷 @gharibshahid عضویت
ما را آفریده اند برای رفتن در مسیر سخت خالص شـــــــوی منقطـع شـــــوی خواهی شد... این راه ... و این تـــو .... ... مستشار غریب 🌹پنجشنبه و ياد شهدا با صلوات 🌹
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 بخش سوم 👉 👇 ➖ ادامه زندگی نامه و خاطرات قاسم{مهدی} غریب🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 برای اولین بار در شب 21 بهمن 83 با دو نفر از دوستانش به خواستگاری آمد. خوب به یاد دارم ساعت 9 شب بود. در پیروزی انقلاب اسلامی غریو الله‌اکبر مردم به گوش می‌رسید. از آن موقع به بعد هر وقت غریو الله‌اکبر را می‌شنوم، یاد شب می‌افتم و خاطره شیرین آن شب برایم زنده می‌شود. خیلی اتفاقی رخ داد و ماجرای جالبی دارد. شهید قاسم غریب متولد 1361 در روستای گرگان بود اما محل خدمتش در یگان تهران بود. یکبار که برای به می‌آید، دوستش که در قم سکونت داشت به ایشان گفته بود شما قصد ندارید؟ هم گفته بود اگر سید و مؤمنی باشد تمایل به ازدواج دارم. دوست شان از همسرش می‌خواهد تا کسی را به قاسم معرفی کند که ایشان هم از دوستانش که مسجد جمکران بود سؤال می‌کند و در نهایت به معرفی می‌شوم. پاسدار بود و دوره را می‌گذراند. عاشق بود و عاقبت سیمرغ آسمان شهادت شد. ابتدا از اعتقادات و ایمانشان و بعد هم از شغلش برایم صحبت کرد. قاسم از سختی راهی که در پیش داریم حرف زد، از پیش رو و از زندگی‌ای که امکان دارد شهر به شهر بچرخیم. اصرار داشت تا من با اطلاع از همه این شرایط، مسائل و سختی‌ها تصمیم خودم را بگیرم. من هیچ شناختی در مورد شغلش نداشتم. دوست داشتم شرط هر دوی مان صداقت باشد و هرگز در هیچ شرایطی به هم دروغ نگوییم. در همان جلسه از احتمال برایم گفت. می‌گفت : که شهادت است و من در جواب گفتم من دوست دارم زندگی‌ام قشنگ باشد. مهم نیست. پایان بخش سوم .. 👉 ادامه دارد ...👉 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🇮🇷🇮🇷
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش چهارم👉 🌷ادامه زندگی نامه و خاطرات قاسم{مهدی} غریب ✨منظورم این است که یک زندگی مشترک بیشتر برایم اهمیت داشت. در اطرافم می‌دیدم افرادی را که فقط در کنار هم زندگی می‌کنند و هیچ عشقی در میان نیست. ⚡️دوست داشتم زندگی‌ام با عشق همراه باشد، هر کوتاه. به خاطر همین وقتی همسرم از شهادت صحبت می‌کرد می‌گفتم ارزش دارد آدم کنار یک نفر خوب زندگی کند هر چند کوتاه باشد. از مراسم با خودم می‌گفتم را دوست دارد اما کو جنگ! جنگی در میان نیست که او شهید شود. 🍁اما بعد از عقد وقتی عکس‌های همسرم را ورق می‌زدم تازه متوجه شرایط کاری و شدم. برای همین بعد از آن هر زمانی که به مأموریت می‌رفت من استرس زیادی را تا بازگشتش تحمل می‌کردم. ⏺ برای آرام شدنم ایشان را زمان کردم و هر ماه مبلغی را به مسجد می‌دادم و بیمه را خودشان شعبان سال 1394 دو هفته قبل از به دادند. من و روز دوشنبه پنجم اردیبهشت 1384 عقد کردیم و بعد از عقد به حرم حضرت (سلام الله علیها) رفتیم. چون شب مبعث بود، برای من خواند. او نذر کرده بود اگر شدیم اسمش را بگذاریم. فردای عقد به او گفتم شما به حضرت عباس "سلام الله علیها" ارادت داری. من هم خاصی به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) دارم. می‌توانم شما را مهدی صدا کنم. فکر کرد و گفت : غریب! خیلی قشنگ است و از آن روز به بعد من ایشان را مهدی صدا کردم. و ششم بهمن سال 1384 مشترکمان را در تهران آغاز و دو سال بعد به قم مهاجرت کردیم. 10 سال و سه ماه با هم زندگی کردیم و زندگی مشترکمان فرزند است؛ امیرعباس متولد بهمن ماه 1386 و محمدامین متولد اسفندماه 1388. پایان بخش چهارم 👉 ادامه دارد ...👉 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🇮🇷🇮🇷
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش پنجم 👉 ادامه زندگی نامه و خاطرات مدافع حرم {مهدی} غریب قاسم(مهدی) در همه کارها به می‌کرد. را در هر شرایطی وقت می‌خواند. زیادی به و می‌گذاشت و هر کاری از دستش بر می‌آمد برایشان انجام می‌داد و هرگز کوتاهی نمی‌کرد. اهل نبود و اگر کسی در جمعی غیبت می‌کرد، حتماً متذکر می‌شد. من گوش به فرمان بود و پشتیبان ولایت فقیه، به طوری که در به همه تأکید کرده است که باشید و از خط ولایت فاصله نگیرید. 🍁 ایشان آرام و قرار نداشت و آنقدر از بود که می‌گفت: در هر چی از خدا بخواهی می‌دهد. قبل از اعزامش گفت: من برای ثبت‌نام کرده‌ام که اگر نیازی به من بود بروم. گفتم ندارد؟! گفت : نه من برای آموزش تخریب می‌روم آنقدر به خودش و توانایی‌هایش اعتماد داشتم که رفتنش برایم قابل قبول بود. ⚡️🍃 با اینکه ایشان به خاطر از رزم بود اما آنقدر کارش را دوست داشت که با جان و دل تلاش می‌کرد. ❣بعضی وقت‌ها می‌گفتم: قدر جانت را بدان به خودت استراحت بده اما ایشان می‌گفت: وقت برای استراحت زیاد است. 💜 (مهدی) در با گروه‌های انحرافی و داخلی فعال بود و چهار در بدنش داشت. چپش را هم سال 1391 در یکی از عملیات‌ها از دست داده بود. 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان بخش پنجم ..👉 ادامه دارد .. 👉 🇮🇷🇮🇷