eitaa logo
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
433 دنبال‌کننده
37.2هزار عکس
12.5هزار ویدیو
195 فایل
ڪانال رسمے شهید مدافـع حـرم مداح سردار خلبان جانباز اهل بيت فرمانده قاسـم{مهدی}غریـب مسافر شام برگرفته از وصيت نامه باحضور همرزمان و خانواده شهيد ارتباط با خادم 👇 @khademshahidanam 2
مشاهده در ایتا
دانلود
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 یک روز تا نهمين سالروز شهادت شهید مدافع حرم قاسم غریب مهدی قسمت بیست و دوم ...👉 ادامه و نامه شهید مدافع حرم {مهدی} 🌹🌹خدمت برادران عزیز و گرامی ؛ اصغر ؛ و سلام عرض می کنم ؛ 🥀🥀می دانم که نتوانستم برادری را خوب ادا کنم ؛ مرا حلال کنید ؛ 🌻 نگذارید سنگر من خالی بماند ؛ و و را فراموش نکنید ؛ دست از ولایت نکشید وبا دیگران کاری نداشته باشید ؛ 🍁🍁 مواظب باشید و آنها را به حال خودشان وانگذارید ؛ با جامعه رفتار کنید و خلق و باشید ؛ ↩️سعی کنید که روی زمین بر می دارید با غرور نباشد ؛ هوای همدیگر را داشته باشید ؛ مبادا یکی از شماها به انحراف کشیده شود ؛ ❇️در طول عمرم افراد زیادی بودند که خواستند را به بکشند و مثلا با دلسوزی از اهدافی که داشته ام باز دارند اما من همیشه به آن والا فکر کردم و به حرف آنها ندادم و فقط می شنیدم و سعی می کردم در وجود خود آنها تاثیر مثبت از و و بگذارم ؛ ♻️مراقب رفتار خود باشید به دوستان ما سلام برسانید ؛ 🏴🏴اگرتوانستید برایم بگیرید و هر ساله روضه برپا کنید ؛ مواظب خودتان باشید . (التماس دعا) 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑 پایان قسمت بیست و دوم ...👉 ادامه دارد ...👉 👇 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid 21/4/1394 ت ش
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت بیست و سوم .. 👉 ادامه و نامه شهید مدافع حرم {مهدی} ✍ سلام عزیزم ؛ ❣خودت می دانی که چقدر دوستت دارم ؛ 🔰 از وقتی که با من آشنا شدی خیلی از مواقع در بودم ؛ چاره ای هم نداشتم ؛ شغل من اینگونه اقتضا می کرد ؛ 💜💜 ازت ممنونم که در این مدت ۱۰ الی ۱۱ سال زندگی با من با زندگی و با دارو ندارم ساختی ؛ برایم دو سالم به دنیا آوردی و آنها را بزرگ کردی ؛ ❇️می خواهم بگویمت که دوستت دارم و زندگی ام را فدایت می کنم ؛ ♻️♻️خودت می دانی که اکنون شریفین در خطر تخریب به دست ملعون و انسانهای مسلمان نماست و تکلیف بر این است که گونه از شهر و دیار و زن و فرزند و زندگی خودم بکنم و برای یاری شیعه و اهل بیت به بروم ؛ ✅باشدکه مورد درگاه قرار گرفته و توشه ای برای آخرت دوتایی ما باشد ؛ 🦋عزیزم همانگونه که تا کنون و مومن همان گونه بمان 🌷 را محکم بچسب ؛ 🌷 ولایت فقیه باش و 🌷 را تربیت نما ؛ مواظب بچه هایم باش ؛ در مسیرهای انحرافی بیفتند و از فاصله بگیرند ؛ 🍁 مواظبشان باش که خوب بخوانند و برای ی مفید واقع شوند ؛ 😭😭 وقت زیادی ندارم ؛ درد و دلهایی مانده که فرصت آن نیست ؛ کن ؛ اجرت با زهرا " سلام الله علیها" ومن الله التوفیق ... عشقت مهدی {قاسم} 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت بیست و سوم... 👉 ادامه دارد ... 👉 👇 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid 21/4/1394 ت ش
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت بیست و چهارم...👉 ادامه و نامه شهید مدافع حرم قاسم{مهدی} غریب و امین سلام . 💔 از اینکه شمارا تنها گذاشتم و رفتم مرا ببخشید ؛ دارم ؛ ♻️♻️ امیدوارم که بتوانید و داشته باشید ؛ درسهایتان را بخوانید و به عزیزمان به مشغول باشید ؛ 🔰از خط ولایت جدا نشوید ؛ در ناملایمات و کج فهمیهای جامعه و انحرافات گوشهایتان به دهان مبارک رهبر عزیزتان خامنه ای بزرگ باشد 🦋؛ مواظب مادرتان باشید ؛ نکند که اورا غمگین کنید ؛ 🔸🔸 مثل کوه پشت او باشید و خالی را برایش پر کنید ؛ 💔💔💔💔 فدای شما و مهدی {قاسم} ؛ ☝️☝️ راستی را یاد بگیر و و قرآن شود ؛ 🕊🌹 آرزوی من را برآورده کنید ؛ برایم بگیرید و مراسم و برپا کنید . 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت بیست و چهارم.... 👉 ادامه دارد ...👉 👇 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid 21/4/1394 ت ش
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 قسمت بیست و پنجم 👉 ادامه و نامه شهید مدافع حرم قاسم {مهدی} غریب ✋ سلام رفقا ؛ سلام همرزمان عزیزم در گلستان و تهران و سایر نقاط کشور ؛ ✍اکنون که در حال نوشتن این مطالب هستم ؛ همان و خوب و خوشبینانه را دارم که در بدو ورودم به داشته ام و ذره ای از انگیزه ام در جهاد و خدمت به نظام‌ و آرزوی شهادت کم‌نشده است ؛ 🇮🇷🇮🇷 وقتی وارد این سازمان مقدس (سپاه) شدم ؛ ↩️ گفتم خدایا دوست دارم در کنم که کارو مشغله و سختی را داشته باشم تا را که بابت آن به ما می دهند کاملا باشد که به طور داوطلبانه خدمت در را انتخاب کردم ⏺و اکنون بعد از ۱۵ سال با وجود طی نمودن دوره های سخت و دشوار و دست از جهاد نکشیدم و دل را به دریا زدم و با اربابم همچنان 🇮🇷یکی از ترین صابرین هستم که در را بالا نگه داشته ام . ❣❣رفقا دنیا خیلی کوچک و زود گذراست نکند که متعلقات و زر وزیورهای دنیوی بین شما و شهادت فاصله بیندازد ؛ ❣❣ 🕊🌹 اگر آرزوی دارید نباید وابستگی داشته باشید ؛ 🇮🇷 همسنگران عزیزم ؛ رفقا ؛ به دستورات فرماندهان خود گوش فرا دهید ؛ ❤️خط مشی شما خط باشد ؛❤️ ❇️ افکار گروههای انحرافی و ضد ولایی در وجودوفکر شما تاثیر نگذارد؛ هر چند که شما زرنگ تر از این حرفهاهستید ؛ 💠همسنگران عزیز هر چه آموزش بیشتر ببینید در میدان رزم حرف بیشتری برای گفتن دارید ؛💠 🔰 ان شاء الله باید تا کامل استکبار جهانی ؛ از جمله و به پیش برویم و این! 🇮🇷 مقدس انقلاب اسلام را با عزیزمان به آقا زمان " عجل الله تعالی فرجه شریف" برسانیم . 🌷 امیدوارم که اگر بدی ازبنده در طول مسئولیت هایم دیده اید به خودتان ببخشید و کنید . (و من الله التوفیق)🌷 (جانباز شهید مهدی {قاسم} غریب)🌷 (۱۳۹۴/۴/۱۶جبهه سوریه)🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 قسمت بیست و پنجم ..👉 پایان ...👉 التماس دعا🌹 👇 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ 🌹بسم الرب الحسین🌹 پنجشنبه و ياد شهدا با صلوات در تاریخ 1361/1/1 در روستای سیدمیران به دنیا آمد . بستر رشد اجتماعی این شهید🕊🌹 بزرگوار طبقه کشاورز و زحمتکشی بود که با نون حلال شیرمردانی چون قاسم غریب را جامعه داد. او فرزند دوم خانواده ای بود که سه برادر و یک خواهر را در خود جای داده بود. محمدرضا غریب قاسم غریب در حالی که زمین زراعی زیادی نداشت با سختی و فراوان فرزندان خود را کرد . شهید مدافع حرم قاسم غریب دوران ابتدایی را در دبیرستان شهید صادق تازیکه سیدمیران گذراند و دوراه را نیز در همان روستا به مدرسه آزادگان رفت. او برای تحصیل در مقطع عزم کرد و دردبیرستان شهید گرگان مشغول تحصیل شد. قاسم غریب در سال 1379 بعد از اخذ مدرک در کنکور دانشکده دانشگاه امام (ع) شرکت کرد و قبول شد و رسما به رسمی سپاه انقلاب اسلامی در آمد.🇮🇷 او 5 سال بعد در سال 1384 در با خانم اعظم السادات حسینی خادم افتخاری ازدواج کرد که حاصل این ازدواج پسر6 و 8 ساله بنام های و بود. او بعد از به شهر مقدس قم رفت و تا پارسال در این شهر می کرد . طی این سالها او در رزم با گروههای انحرافی پژاک و منافقین داخلی جنگید تا اینکه یک خود را از دست داد😔 و همچنین 4 نیز در بدن وی جاخوش کرد. بعد از شدن از ناحیه چشم ، به توصیه پزشک که باید برای چشم دیگر مناطق مرطوب را برای ادامه کارت انتخاب کنی ، وی به زادگاهش آمد و مدتی در سپاه استان و بعد از آن نیز به گردان های تیپ مردم پایه سپاه پیوست.✌️ اما این موجود پرخروش و شجاع را یارای دوری از نبرد و رزم نبود و با درک از شرایط روز و عربده کشی تکفیری های مزدور اسراییل ، آهنگ کرد و داوطلبانه برای از حرم حضرت (س) به این کشور رهسپار شد. بعد از انتقال همسر و فرزندان و زندگی خود به شهر ، به سوریه رفت و به مبارزه با تکفیری ها پرداخت و این مرحله ای بود که او برای دفاع از حضرت (س) به سوریه می رفت و آخرین باری بود که وطن را می دید و در 24 سال 94 در ارتفاعات سوریه برای همیشه از میان ما پر کشید.🕊🌹 به اکثر همرزمان ، دوستان ، هم محلی ها و خانواده اش او را جز با "شربت " نمی شد سیر کرد و آنقدر در ولایت و دوستدار اطهار سلام الله علیها بود که ذره ای از تلاش برای مسلمین بر نمی داشت. او بود که آخر مداحی هایش جمله "" 🕊🌹را زمزمه می کرد و آخرش هم به این نایل شد.🕊🌹 خلبان هلی کوپتر نیز بود و تصویری که مشاهده می کنید در سال 87 در جمع ویژه پاسداران در معیت معظم کل قوا حضرت آیت الله العظمی ای و سرلشکر عزیز فرمانده کل سپاه پاسداران ، سید رحیم صفوی مشاور فرماندهی کل قوا گرفته شده است که این هلی کوپتر شهید قاسم غریب بود.
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷     ⭕️                  ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️                  ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️              🛑⭕️🛑🌷      ⭕️          ⭕️🛑⭕️🌷    🌷           🛑⭕️🛑🌷    🌷🛑      ⭕️🛑⭕️🌷    🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷     🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 🌷 زندگی نامه و خاطرات قاسم{مهدی} غریب ✨منظورم این است که یک زندگی مشترک بیشتر برایم اهمیت داشت. در اطرافم می‌دیدم افرادی را که فقط در کنار هم زندگی می‌کنند و هیچ عشقی در میان نیست. ⚡️دوست داشتم زندگی‌ام با عشق همراه باشد، هر کوتاه. به خاطر همین وقتی همسرم از شهادت صحبت می‌کرد می‌گفتم ارزش دارد آدم کنار یک نفر خوب زندگی کند هر چند کوتاه باشد. از مراسم با خودم می‌گفتم را دوست دارد اما کو جنگ! جنگی در میان نیست که او شهید شود. 🍁اما بعد از عقد وقتی عکس‌های همسرم را ورق می‌زدم تازه متوجه شرایط کاری و شدم. برای همین بعد از آن هر زمانی که به مأموریت می‌رفت من استرس زیادی را تا بازگشتش تحمل می‌کردم. ⏺ برای آرام شدنم ایشان را زمان کردم و هر ماه مبلغی را به مسجد می‌دادم و بیمه را خودشان شعبان سال 1394 دو هفته قبل از به دادند. من و روز دوشنبه پنجم اردیبهشت 1384 عقد کردیم و بعد از عقد به حرم حضرت (سلام الله علیها) رفتیم. چون شب مبعث بود، برای من خواند. او نذر کرده بود اگر شدیم اسمش را بگذاریم. فردای عقد به او گفتم شما به حضرت عباس "سلام الله علیها" ارادت داری. من هم خاصی به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) دارم. می‌توانم شما را مهدی صدا کنم. فکر کرد و گفت : غریب! خیلی قشنگ است و از آن روز به بعد من ایشان را مهدی صدا کردم. و ششم بهمن سال 1384 مشترکمان را در تهران آغاز و دو سال بعد به قم مهاجرت کردیم. 10 سال و سه ماه با هم زندگی کردیم و زندگی مشترکمان فرزند است؛ امیرعباس متولد بهمن ماه 1386 و محمدامین متولد اسفندماه 1388. 🛑⭕️🛑🌷      🛑⭕️🛑🌷           🛑⭕️🛑🌷 🇮🇷🇮🇷
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ 🌹بسم الرب الحسین🌹 📢📢 24 تیرماه مصادف با شهید مدافع حرم غریب در تاریخ 1361/1/1 در روستای سیدمیران به دنیا آمد . بستر رشد اجتماعی این شهید🕊🌹 بزرگوار طبقه کشاورز و زحمتکشی بود که با نون حلال شیرمردانی چون قاسم غریب را جامعه داد. او فرزند دوم خانواده ای بود که سه برادر و یک خواهر را در خود جای داده بود. محمدرضا غریب قاسم غریب در حالی که زمین زراعی زیادی نداشت با سختی و فراوان فرزندان خود را کرد . شهید مدافع حرم قاسم غریب دوران ابتدایی را در دبیرستان شهید صادق تازیکه سیدمیران گذراند و دوراه را نیز در همان روستا به مدرسه آزادگان رفت. او برای تحصیل در مقطع عزم کرد و دردبیرستان شهید گرگان مشغول تحصیل شد. قاسم غریب در سال 1379 بعد از اخذ مدرک در کنکور دانشکده دانشگاه امام (ع) شرکت کرد و قبول شد و رسما به رسمی سپاه انقلاب اسلامی در آمد.🇮🇷 او 5 سال بعد در سال 1384 در با خانم اعظم السادات حسینی خادم افتخاری ازدواج کرد که حاصل این ازدواج پسر6 و 8 ساله بنام های و بود. او بعد از به شهر مقدس قم رفت و تا پارسال در این شهر می کرد . طی این سالها او در رزم با گروههای انحرافی پژاک و منافقین داخلی جنگید تا اینکه یک خود را از دست داد😔 و همچنین 4 نیز در بدن وی جاخوش کرد. بعد از شدن از ناحیه چشم ، به توصیه پزشک که باید برای چشم دیگر مناطق مرطوب را برای ادامه کارت انتخاب کنی ، وی به زادگاهش آمد و مدتی در سپاه استان و بعد از آن نیز به گردان های تیپ مردم پایه سپاه پیوست.✌️ اما این موجود پرخروش و شجاع را یارای دوری از نبرد و رزم نبود و با درک از شرایط روز و عربده کشی تکفیری های مزدور اسراییل ، آهنگ کرد و داوطلبانه برای از حرم حضرت (س) به این کشور رهسپار شد. بعد از انتقال همسر و فرزندان و زندگی خود به شهر ، به سوریه رفت و به مبارزه با تکفیری ها پرداخت و این مرحله ای بود که او برای دفاع از حضرت (س) به سوریه می رفت و آخرین باری بود که وطن را می دید و در 24 سال 94 در ارتفاعات سوریه برای همیشه از میان ما پر کشید.🕊🌹 به اکثر همرزمان ، دوستان ، هم محلی ها و خانواده اش او را جز با "شربت " نمی شد سیر کرد و آنقدر در ولایت و دوستدار اطهار سلام الله علیها بود که ذره ای از تلاش برای مسلمین بر نمی داشت. او بود که آخر مداحی هایش جمله "" 🕊🌹را زمزمه می کرد و آخرش هم به این نایل شد.🕊🌹 خلبان هلی کوپتر نیز بود و تصویری که مشاهده می کنید در سال 87 در جمع ویژه پاسداران در معیت معظم کل قوا حضرت آیت الله العظمی ای و سرلشکر عزیز فرمانده کل سپاه پاسداران ، سید رحیم صفوی مشاور فرماندهی کل قوا گرفته شده است که این هلی کوپتر شهید قاسم غریب بود.
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 قسمت شانزدهم 👉 ادامه نامه و مدافع حرم قاسم {مهدی} غریب 🌷 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 🌷وقتی برای رساندن خبر قاسم غریب می خواستند نزد وی بروند ، نمی دانستند چطوری این پیام را به این مادر بدهند ، با توجه به سابقه احتمال می رفت مادر با شنیدن خبر شهادت فرزندش بهم بریزد؛ خلاصه. .. ⬇️ 🇮🇷 ⏺بچه های سپاه به شهید رفتند و در خانه نشستند . ❣مادر شهید قبل از اینکه کلمه ای گفته شود از چهره افراد حاضر همه چیز را فهمید و گفت : می دانم که شهید شده است . 💜💜 او این موضوع را از سالها پیش می دانست که مکتب و بالاخره یک روزی در رکاب همین مکتب به شهادت می رسد برای همین به سایر بچه های سپاه که اشک می ریختند، دلداری می داد . ❇️ ما آنجا مکتب و صبوری اینطور ایرانی شدیم که وار راه را ادامه می دهند و با انگیزه ای مضاعف به محل خدمت خود برگشتیم . ❣👇 زاهدپور یکی از پاسداران بازنشسته استان گلستان بعد از 🕊 غریب هر پنجشنبه به گلزار شهدای سیدمیران و منزل پدری قاسم غریب می رفت؛ 🍁 آنجا به قاسم غریب می گفت : دعا کنید من به سوریه بروم و شهید بشوم . شهید زیر بار چنین دعایی نمی رفت اما زاهدپور هر پنجشنبه می رفت و باز هم بر دعای قاسم اصرار می کرد تا اینکه مادر گفت : من می کنم که آنچه که دوست داری به آن برسی و اینگونه بود که زاهدپور این کردکویی به رفت و در دفاع از حرم زینب (سلام الله علیها) به آرزوی دیرینه اش و یاران باوفایش چون غریب پیوست . 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش چهارم👉 🌷ادامه زندگی نامه و خاطرات قاسم{مهدی} غریب ✨منظورم این است که یک زندگی مشترک بیشتر برایم اهمیت داشت. در اطرافم می‌دیدم افرادی را که فقط در کنار هم زندگی می‌کنند و هیچ عشقی در میان نیست. ⚡️دوست داشتم زندگی‌ام با عشق همراه باشد، هر کوتاه. به خاطر همین وقتی همسرم از شهادت صحبت می‌کرد می‌گفتم ارزش دارد آدم کنار یک نفر خوب زندگی کند هر چند کوتاه باشد. از مراسم با خودم می‌گفتم را دوست دارد اما کو جنگ! جنگی در میان نیست که او شهید شود. 🍁اما بعد از عقد وقتی عکس‌های همسرم را ورق می‌زدم تازه متوجه شرایط کاری و شدم. برای همین بعد از آن هر زمانی که به مأموریت می‌رفت من استرس زیادی را تا بازگشتش تحمل می‌کردم. ⏺ برای آرام شدنم ایشان را زمان کردم و هر ماه مبلغی را به مسجد می‌دادم و بیمه را خودشان شعبان سال 1394 دو هفته قبل از به دادند. من و روز دوشنبه پنجم اردیبهشت 1384 عقد کردیم و بعد از عقد به حرم حضرت (سلام الله علیها) رفتیم. چون شب مبعث بود، برای من خواند. او نذر کرده بود اگر شدیم اسمش را بگذاریم. فردای عقد به او گفتم شما به حضرت عباس "سلام الله علیها" ارادت داری. من هم خاصی به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) دارم. می‌توانم شما را مهدی صدا کنم. فکر کرد و گفت : غریب! خیلی قشنگ است و از آن روز به بعد من ایشان را مهدی صدا کردم. و ششم بهمن سال 1384 مشترکمان را در تهران آغاز و دو سال بعد به قم مهاجرت کردیم. 10 سال و سه ماه با هم زندگی کردیم و زندگی مشترکمان فرزند است؛ امیرعباس متولد بهمن ماه 1386 و محمدامین متولد اسفندماه 1388. پایان بخش چهارم 👉 ادامه دارد ...👉 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🇮🇷🇮🇷
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷     ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️               🛑⭕️🛑🌷      ⭕️          ⭕️🛑⭕️🌷    🌷           🛑⭕️🛑🌷    🌷🛑      ⭕️🛑⭕️🌷    🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷     🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش ششم    👉 ادامه نامه و مدافع حرم {مهدی} غریب اول دو روز قبل از نوروز 1394 راهی شد و بعد از 45 روز بازگشت و دوم هم در تاریخ 26خرداد ماه عازم شد. 〽️ مرتبه دوم وقتی می‌خواست برود به ایشان گفتم:  آقا همه به من می‌گویند به همسرت اجازه نده که برود ولی من می‌سپارم به خودت اگر یک درصد احتمال خطر در سوریه می‌دهی، نرو و مأموریت دومت را که در ایران است، انتخاب کن. گفت: خانم خطری برای ما نیست اگر هم افتاد این را خوب بدان که برای ما خیلی دارد. ♻️ امروز خانم زینب(سلام الله علیها) تنهاست. 💠 این حرف را که زد هیچ چیزی نگفتم. گفت: چقدر خوب است که تو اینقدر زود راضی می‌شوی، : من در اهل‌بیت " علیهم السلام" حرفی برای گفتن ندارم فقط این‌بار از برای ما شیرینی بیاور، شیرینی‌های آنجا بسیار خوشمزه است. 👇 می‌دانستند پدرشان سوریه می‌رود و چون همیشه در مأموریت بود، برایشان عادی شده بود و من تا آن زمان نمی‌دانستم که در هم شهید داده‌ایم. 💠  دوم وقتی اولین تماس را گرفت به من گفت: من نباشید شاید برنگردم.  😔😔 : آقامهدی لطفاً زنگ می‌زنی از این حرف‌ها نزن ناراحت می‌شوم (شرایط در سوریه تغییر کرده بود.) مهدی در این مأموریت محور شده بود و چون شرایط را می‌دید احتمال برگشت نمی‌داد. 🍃 ولی من هر بار می‌گفتم: تو اگر بخواهی سالم برمی‌گردی. ❣ آخر شب شهادت امام علی (علیه السلام) گرفت من در مراسم شب قدر بودم. : برایم دعا کن براتم را بگیرم. : آقا مهدی الان زود است به فکر باشی، به شما احتیاج دارند. گفت: خدای بچه‌ها خیلی بزرگ است، شما را به خدا می‌سپارم . 😔😭😭 🛑⭕️🛑🌷      🛑⭕️🛑🌷           🛑⭕️🛑🌷 پایان بخش ششم  👉 ادامه دارد ..👉
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷     ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️              🛑⭕️🛑🌷      ⭕️          ⭕️🛑⭕️🌷    🌷           🛑⭕️🛑🌷    🌷🛑      ⭕️🛑⭕️🌷    🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷     🌷⭕️⭕️🛑 بخش هفتم 👉 ادامه نامه و شهید مدافع حرم قاسم {مهدی} غریب 🌷 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 مرتبه آخر قبل از رفتن کیف مدارکش را نشانم داد و گفت: خانم اگر من برنگشتم، مدارک را از کیفم بردارید، این شوخی‌ها برایم عادی شده بود. گفتم ان‌شاءالله به سلامتی برمی‌گردی. آقامهدی کفش‌هایش را می‌پوشید، به مادرم گفت: حاج‌خانم اگر برنگشتم مواظب زن و بچه‌ام باش. مامان گفت: ان‌شاءالله خودت برمی‌گردی میایی مواظبشان هستی. از زیر قرآن رد شد با همه روبوسی کرد و به من گفت: خداحافظ. گفتم آقامهدی آنقدر خجالت می‌کشی که حتی با من دست هم نمی‌دهی، دستم‌ را  بردم جلو باهم دست دادیم. خنده‌اش گرفت، خندید و رفت. آقامهدی آنقدر راضی و خوشحال بود مثل اینکه برای اولین بار به سفر زیارتی می‌رفت. 21 ماه رمضان ساعت 12شب با صدای تیر‌اندازی آنها در حالی که غافلگیر شده بودند، از مقر خارج شدند. مهدی{قاسم} که محور بودند چند باری برای روحیه بچه‌ها یا (سلام الله علیها) می‌گوید و به جلو می‌رود تا بچه‌ها هم قوت قلب بگیرند. یک نیمه شب در بیسیم آقامهدی را صدا می‌کنند ولی ایشان شده بود و درگیری تا ساعت 3نیمه شب ادامه پیدا می‌کند و بعد از چند ساعت شهید غریب را پیدا می‌کنند و می‌بینند که هیچ خونی بر زمین ریخته نشده است اما وقتی پیکر شهید را از روی زمین بلند می‌کنند، خون از مبارکشان  سرازیر می‌شود.😔😭😭 🛑⭕️🛑🌷      🛑⭕️🛑🌷           🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت هفتم 👉 ادامه دارد ..👉 🇮🇷
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷     ⭕️                  ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️                  ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️              🛑⭕️🛑🌷      ⭕️          ⭕️🛑⭕️🌷    🌷           🛑⭕️🛑🌷    🌷🛑      ⭕️🛑⭕️🌷    🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷     🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 🌴🌴🌴پنجشنبه و ياد شهدا با صلوات 🌴🌴🌴 قسمت هشتم 👉 ادامه نامه و قاسم {مهدی} غریب 🌷 آقا شنبه شب به رسید و من شهادتشان را روز از زبان عمه همسرم شنیدم. 🍂 ابتدا باور نمی‌کردم ولی وقتی خبر را شنیدم به یاد افتادم که خودم و دیده بودیم. که با مهدی تعبیر شد. ⏺ ایشان در روستای گرگان است {قاسم}  همیشه می‌گفت: است، کارم است و از شهری . ↩️ هرگز فکر نمی‌کرد شهادتش هم در باشد ❇️ مراسم تشییع با شکوه بود و مردم از اکثر شهرها آمده بودند و با حضورشان سنگ‌‌تمام گذاشتند. من می‌خوردم به همسرم که با این درجه به رسید. 🥀 21 تیر 1394در ارتفاعات تدمر به آرزویش رسید. در انتهای همه جمله «شهادت آرزومه» را می‌کرد و آخرش هم به این مقام نائل شد. یادم است همسرم در یکی از جلسات خواستگاری گفت: 😔  دیده در بیابانی است و حسین(علیه السلام) به ایشان می‌فرمایند: ✨ هل من ناصر ینصرنی و مهدی در جواب می‌گویند: من شما را یاری می‌کنم و تنها نمی‌گذارم. 🌸این همسرم با رفتن به جمع حرم تعبیر شد؛ ❇️حرف از جاسوسان سال 90 می شد سرشو می نداخت پایین و خیس می شد رفقای زیادی رو اونجا از دست داده بود آرام وقرار نداشت تا سال بعد در معرکه شام به پیوست . 🛑⭕️🛑🌷      🛑⭕️🛑🌷           🛑⭕️🛑🌷 پایان قسمت هشتم 👉 ادامه دارد .. 🇮🇷🇮🇷