سلام خوبید انشاالله ، من خوب نیستم ، میدونید چرا ؟!!!! چون اصلا فکر نمی کردم تواین شهر و اینهمه ارتباط و این همه دوست و رفیق اینقدر تنها باشم !!! تو این فضای مجازی این همه دوست و رفیق دارم و یک غربت تنهایی داشته باشم ؟!!!! حکایت بر میگرده به نیمه ماه رمضون و دیشب هم درست مثل دوازده شب قبل باز هم تک و تنها موندم ، هوای سرد ، زانو درد و یک عالمه تدارکات. یادمه دعوتت کردم تا با دوستان شب را در کوه به صبح برسونیم . یادمه قول داده بودی شب پانزدهم باهم باشیم و سر کتل و خیلی منتظرت موندم و نیومدی !! دیشب هم خیلی وایستادم ، منتظرت بودم اومدم سر کوچه این پا و آن پا کردم تا سر خیابون رفتم و برگشتم حتی پرهٓوت رو هم ندیدم ، بالاخره تصمیم گرفتم و یکه و تنها دل به دریا زدم و عزم کردم خودم برم ، مگه چی میشه؟!!! خیلی وقتا ، خیلی از کارا رو تنهایی انجام می دیم ، اینم رُوش ، مگه قرار نبود بیایی ملاقه بزنیم؟!!! چادر رو سرم کردم و روم رو گرفتم و چند تا با ملاقه که نه با آبگردون کوچکی زدم به در حیاط همسایه ، بنده خدا از پشت آیفون تصویری گویا هیولایی دیده باشه داد زد کیه ؟!! میگم کیه ؟!! انگشتم رو گذاشتم کنار لبم و گفتم ملاقه زن. همون جا داد زد برو مسخره کی گفته ملاقه میخوایم ؟! سرم رو انداختم پایین و رفتم درب حیاط همسایه ای که آیفون تصویری نداشت. چندتا با ملاحظه زدم به درب از پشت گوشی آف آف خانم همسایه گفت ؛ بله ، بفرمایید؟! گفتم ملاقه زن شوهرش رو صدا کرد برو ببین کیه و چی میگه ؟!!! آقاهه از پشت گوشی گفت ؛ بفرمایید ؟! امری داشتید؟! گفتم ملاقه زن؟! پرسید کی سفارش داده؟!! اشتباه اومدید ؟! و زودی گوشی آف آف رو گذاشت. مونده بودم کجا برم تا ملاقه رو زدم به درشون پارچ آب از بالا پشت بوم یا پنجره فری بریزه روم و خیس بشم و جیغ بکشم و فرار کنم یا بی بی جان مون همسایه مهربون چارقد به سر سوزن گلی در حیاط رو نیم چاک کنه و یه مشت تخمه خربزه بریون زردچوبه ای بریزه تو ملاقم. آخ که چقدر دلم می خواست کپه کپه چند نفری بریم و ملاقه هامون را بکوبیم به درهای آهنی و از دلهای سنگی بشنویم که اشتباه گرفتی ؟! افسوس کِلبه آقا ، عمه سیا کِل منسن بی بی خوردی، طاره خانم باک کلو حسن کل مندلی مهدی خوردی و .... همه از این کوچه که نه, بلکه از این دنیا کوچ کرده اند و این رسم زیبا و آیین قشنگ را گویا با خود برده اند . شب بیست و هفت ماه رمضون بعد از غروب و اندکی بعد از افطار بچه ها با چادر بر رو و سر که شناخته نشوند و ملاقه ای در دست با همون ملاقه چنان بر لت تخته ای در های حیاط می کوبیدند تا صاحبخانه را با وجد و سرور به پشت در بکشانند و مشتی تنقلات عموما تخمه و نقل نخودی رنگی در بال چادر یا کاسه ملاقه بگذارند و همزمان فرزند خانواده برای شیرین کار از پست درب و ناگهان بر سر ملاقه زن ها آب بپاشد و جیغ و داد همه را در بیاورد تا نقاب از روی برگیرند و شناخته شوند. افسوس و صدافسوس دلم می خواست دیشب هم مشتی تخمه و چند نقل نخودی رنگی در گوشه چادرم می ریخت دلم برای ریختن پارچ آب از پشت درب غنج می رفت . ولی کاش بر می گشت روزی روزگار کودکی یاعلی ارادتمند موسی الرضا دانایی ۱۴۰۲/۱/۲۹ مصادف با بیست و هفتمین روز از ماه مبارک رمضان و یادکرد ملاقه زنی

#قصه_ظهر_جمعه (۶٧) قصه امروز: کار راوی: #محمدرضا_سرشار ━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ . پروانه به خرس گفت: دوستت دارم... خرس گفت: الان ميخوام بخوابم،باشه بيدار شم حرف ميزنيم... خرس به خواب زمستاني رفت و هيچوقت نفهميد که عمر پروانه فقط 3 روز است... "همديگر را دوست داشته باشيم؛ شايد فردايي نباشد".. آدماي زنده به گل و محبت نياز دارن ومرده ها به فاتحه! ولي ما گاهي برعکس عمل ميکنيم! به مرده ها سر ميزنيم و گل ميبريم براشون, ولي راحت فاتحه زندگي بعضيارو ميخونيم ! گاهي فرصت باهم بودن کمتر از عمر شکوفه هاست! بيائيم ساده ترين چيز رو ازهم دريغ نکنيم: اردیبهشت تون به عشق .

#قصه_ظهر_جمعه (۶٨) قصه امروز: برزو و جادوگر آرزوها راوی: #محمدرضا_سرشار ━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ «بی بی جان » خدابیامرز برام نقل می کرد و ازم میخواست و می گفت ؛ برای خودت دعا کن ننه جون که آروم باشی وقتی طوفان می آید، تو همچنان آروم باشی . تا طوفان از آرامش تو آروم بگیره. برای خودت دعا کن ننه جان تا صبور باشی آنقدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه  اسمان کنار برند و خورشید دوباره بتابه برای خودت دعا کن ننه جون که سر سفره ی خورشید بشینی و چای آسمانی بنوشی 💜 ظهر آدینه به خیر... https://eitaa.com/ghesazorjomie

#قصه_ظهر_جمعه (۶٩) قصه امروز: بهای آرامش راوی: #محمدرضا_سرشار ━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​--- درود دوستان دلم_برای_خودم_تنگ_شده قديما همه چيز فرق داشت بوي نون ، سادگي سفره سلام عليك تو محله آدما، همسايه ها، مدرسه لبو فروش سر گذر باباي مدرسه ، معلم و همه چيز فرق داشت شايد بزرگترين فرق تو صداقت و خلوص و صفا بود تو سادگي و بي ادعايي اون روزا خيلي چيزا نبود و نداشتيم امروز خيلي چيزا هست و نداريم يادش بخير... ظهر آدینه تون خاطره انگیز

#قصه_ظهر_جمعه (٧٠) قصه امروز: خواهران دو قلو راوی: #محمدرضا_سرشار ━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ برای امروز ، خوشحالم ؛ برای امروزی که آسمان ؛ آبی است و آفتاب ؛ قاطعانه‌تر از همیشه می‌تابد و ابرهای بی حوصله و بازیگوش ، دست از سرِ مهربانیِ خورشید ، برداشته‌اند . برای امروز که از انتهای کوچه ، صدای لبخند شنیدم ، پرواز پرندگان آزاد را دیدم و به یا کریم‌های پشت پنجره ، دانه دادم . خوشحالم از این‌که به خیابان رفتم و گل‌های لاله عباسی را به رسمِ بیخیالی و شیطنت‌های کودکی‌ام بوئیدم ، سر چرخاندم و دیدم که خیلی‌ها مثل من ، زندگی را آنقدرها جدی نگرفته‌اند ، خیلی‌ها مثل من حواس‌شان را به امروز سپرده‌اند و غصه‌ی فرداهای نرسیده را نمی‌خورند ! خوشحالم که هستم و زیبایی‌های امروز را می‌بینم . خوشحالم که هستید و به بودنتان افتخار می کنم. سایه پر مهرتان بر سرمان بلند. ظهر آدینه تون خاطره انگیز

#قصه_ظهر_جمعه (٧١) قصه امروز: شهردار راوی: #محمدرضا_سرشار ━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ درود روز بخیر مهربان که باشی ‎روز هم زیباست، ‎خورشید هم زیباست ‎آسمان رنگ دیگری دارد ‎ روزت رویایی است ‎اگرتوبخواهی. ‎برای مهربانی همیشه بهانه  ‎پیدامی‌شود ‎ مهربان دوست گرامی آدینه ای خوش در کانون گرم خانواده برایتان آرزومندم. 🙏💚🌺💚🙏

#قصه_ظهر_جمعه (٧٢) قصه امروز: بدهی پرفایده راوی: #محمدرضا_سرشار ━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ سلام و درود ظهر آدینه تون به طراوت شبنم و زیبایی گلها در زندگی هیچ چیز مهم تر از این نیست که قلباً در آرامش باشی قلب تون پر از عشق و آرامش و آرامش نسیم عشق است عشقی که هر لحظه ی روز در هوا جاریست کافیست پنجره ی دلت را کمی بگشایی و عشق را استشمام کتی و به عزیزانت هدیه بدهی دلت سرشار از یاد و نام خدا 🙏🍀❤️🍀🙏

#قصه_ظهر_جمعه (٧۳) قصه امروز: آخرین جلسه راوی: #محمدرضا_سرشار ━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ درود درود درود دوست خوب و گرامی ام لطفا لبخند بزن و از طلوع خورشید، از نسیم صبحگاهی، از آواز پرندگان، از بوی نان تازه و عطر خوش چای تازه دم، از موزیک صبحگاهی رادیو، لذت ببر دلخوشی ها کم نیست اینها یعنی زندگی ... یعنی زنده بودن ... یعنی حس نابِ بودن ... ظهر آدینه تون زیبا ...

#قصه_ظهر_جمعه (٧۵) قصه امروز: اینطور هم نخواهد ماند راوی: #محمدرضا_سرشار ━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ سلام و درود دوست گرامی وارجمندم هرروز صبح پنجره را باز کنیم، به خورشید ،به آسمان ، به درختان،، به باغچه...سلام کنیم، به "خداوند" سلام کنیم، به "خودمان "سلام کنیم. با "خودمان"احوالپرسی کنیم حال خودمان را بپرسیم ، صبحانه ای با آرامش بخوریم، برای خودمان و دیگران آرزوی موفقیت کنیم امروز  آدینه و ۱۹ خرداد # روز تون_به_شادی

#قصه_ظهر_جمعه (٧۶) قصه امروز: پیرمرد نابینا و درخت شفا راوی: #محمدرضا_سرشار ━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ امروز کسی باش که، واقعا آرزو داری ... مهربان و باگذشت، ساده و شفاف، پاک و خالص، بامحبت و عاشق .. رنج و نگرانی را کنار بگذار به لحظات زندگی چنان ارزش بده که آرزو داری ... ظهر آدینه تون بخیر دوستان و رفقای دوست داشتنی ❤️

هیچ آغازی زیباتر از درود نیست درود درود و درود هایم تقدیم شما روزتون پر از مهر و محبت لبتون لبـریـز از خـنده سفره هاتون پر از خیرو برکت لحظات زندگیتون سرشار از رحمت کانون خانواده تون مثل روزهای آغازین تابستون گرم و آدینه تون خوش دوست گرامی و ارجمندم

#قصه_ظهر_جمعه (٧۹) قصه امروز: بر فراز گندم زار راوی: #محمدرضا_سرشار ━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ درود درود و سلاااااام دوست خوبم من دعایت میکنم به خیر نگاهت میکنم به پاکی یادت میکنم به خـــوبی و بهترین‌ ها را برایت آرزو دارم الهی که هر جا هستی در آغوش پر از مهر خـــــــدا باشی آدینه ات غرق در عشق ، مهر و مهربانی

#قصه_ظهر_جمعه (۸۰) قصه امروز: حسادت راوی: #محمدرضا_سرشار ━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ اینکه چگونه روزمون را آغاز می کنیم ، به تجربیاتی که امروز دنبال می کنیم و چگونگی واکنش ما به آن تجربیات شکل می دهد.... امید و شادی انتخاب امروزمون باشه . امروز آدینه و  ۱۶ تیر ماه   روزتون به شادی درود بر شما دوست ارجمندم حالا که دارى اينو ميخونى، اميدوارم خدا ، درد، نگرانى و مشكلاتت رو ازت بگيره و جاشون بهت سلامتى، خوشبختى و آرامش بده.

#قصه_ظهر_جمعه (۸۱) قصه امروز: راز گنج پدربزرگ راوی: #محمدرضا_سرشار ━•··‏‏‏•✦❁💟❁✦•‏‏··•‏━ #دلم_برای_خودم_تنگ_شده قديما همه چيز فرق داشت بوي نون ، سادگي سفره سلام عليك تو محله آدما،همسايه ها،مدرسه لبو فروش سر گذر باباي مدرسه ، معلم و همه چيز فرق داشت شايد بزرگترين فرق تو صداقت و خلوص و صفا بود تو سادگي و بي ادعايي اون روزا خيلي چيزا نبود و نداشتيم امروز خيلي چيزا هست و نداريم يادش بخير... ظهر آدینه تون خاطره انگیز

#قصه_ظهر_جمعه (۸۲) قصه امروز: پیشکار امیر و مرد روستایی راوی: #محمدرضا_سرشار ━•··‏‏‏•✦❁💟❁✦•‏‏··•‏━ ای روشنای دیده و دلهای بی‌شمار ای جان آفتاب! بار دگر زِ روزنِ دلخستگان بتاب #سیاوش_کسرایی #سلااااام دوست خوبم آدینه تون قشنگ و شاد ساز دلت کوک اوقات بکام و کامت چون عسل شیرین صبحها و روز ها بی‌شک میتواند زیباتر باشند اگر تنها دغدغه زندگیمان مهربانی باشد جای دوری نمی رود یک روز همین نزدیکیها لبخندمان را چند برابر پس خواهیم گرفت شاید خیلی زیباتر!

#قصه_ظهر_جمعه (۸۳) قصه امروز: صیاد و آهو ━•··‏‏‏•✦❁💟❁✦•‏‏··•‏━ درود و سلام بر شما دوست عزیز و گرامی ام آدینه تون به خیر و نیکی یادت باشه که به فكر آمدن روزهای خوب نباشيم. آنها نخواهند آمد. به فكر ساختن بـاشيم. روزهای خوب را بايد ساخت . بهترين معمار زندگي خودمون بـاشيم تصميم بگيريم كه از همين الان يك قدم بـرای بهتر شدن بـرداريم و اين رو بدونيم كه اگـر بخواهيم  بهتر شويم اين به خودمون بستگی داره، نه به ديگرون فقط و فقط به خودمون بستگی دارد روزت همرنگ آرزوهای نابت دوست  نازنین و مهرآیین در این روز محتاج دعای خیرتانم

#قصه_ظهر_جمعه (۸۴) قصه امروز: تدبیر وزیر راوی: #محمدرضا_سرشار ━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ #حس_خوب_آرامش ━•··‏‏‏•✦❁💟❁✦•‏‏··•‏━ درود بر شما عزیزان گرانمهر ظهر آدینه تون به خیر بیاییم آدم‌ها را مهمان کنیم به یک جرعه زندگی به یک دل خوش به یک احوالپرسی ساده و بی‌قضاوت به یک فنجان زندگی بی‌دغدغه مهمان مهربانیها مهمان به دوست داشتن مهمان به خیال راحت از حضورمان مهمان حس خوب مهمان حرفــهای بی کینه و کنایه مهمان به لبخندی ، به دعایی، به رویایی زندگی یعنی همین شادباش و شاد زی ━•··‏‏‏•✦❁💟❁✦•‏‏··•‏━

چاشت امروز با حافظ ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ بیا و کشتی ما در شط شراب انداز خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز مرا به کشتی باده درافکن ای ساقی که گفته اند نکویی کن و در آب انداز ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطا مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز بیار زان می گلرنگ مشک بو جامی شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز اگر چه مست و خرابم تو نیز لطفی کن نظر بر این دل سرگشته خراب انداز به نیم شب اگرت آفتاب می باید ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند مرا به میکده بر در خم شراب انداز ز جور چرخ چو حافظ به جان رسید دلت به سوی دیو محن ناوک شهاب انداز درود بر شما فرآفرینان مهرآیین! پگاه دوشنبه امرداد گرم و تابستانی یتان خنکانوش قل قل چشمه های کوهساران، چه نیکو گفت«بی بی جان » که می گفت؛ هیچ وقت بابت عشق هایی که نثار دیگران کرده ای و بعدها به این نتیجه رسیده ای که ذره ای برای عشق تو ارزش قائل نبوده اند، افسوس نخور. شما آن چیزی را که باید به زندگی ببخشید، بخشیدی؛ و چه چیزی زیباتر از عشق بهترین های جهان آفرینش پیشکشتان و دلارام باشید .

#قصه_ظهر_جمعه (۸۵) قصه امروز: استن کوچولو راوی: #محمدرضا_سرشار ━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ سلام رفیق خوبم یادته خیلی ها میگن؛ قديما همه چيز فرق داشت بوي نون ، سادگي سفره سلام عليك تو محله آدما، همسايه ها، مدرسه لبو فروش سر گذر باباي مدرسه ، معلم و همه چيز فرق داشت شايد بزرگترين فرق تو صداقت و خلوص و صفا بود تو سادگي و بي ادعايي اون روزا خيلي چيزا نبود و نداشتيم امروز خيلي چيزا هست و نداريم يادش بخير... ظهر آدینه تون خاطره انگیز درود بر شما باصفاهای مهربون

#قصه_ظهر_جمعه (۸۶) قصه امروز: حکایت والیان راوی: #محمدرضا_سرشار ━•··‏‏‏•✦❁💟❁✦•‏‏··•‏━ امروز در قوری دوستی چای دم کن، با قند مهربانی نوش جان کن و با عشق، با هم بودن را جشن بگیر چای گاهی فقط یک بهانه است برای دقایقی در کنار هم بودن... سلام و درود دوست خوبم‌ آدینه تون خوش کانون خانواده تون گرم خدا همیشه پشت و پناهتون باشه

#قصه_ظهر_جمعه (۸۸) قصه امروز: افسانه راز آینه ها راوی: #محمدرضا_سرشار ━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ سلام ظهر آدینه تان بخیر امروز و هر روز تمام واژه هابه صف ایستاده اند تاتبرک یابند با نگاه مهربانت و آواز صبحگاهے را عاشقانه ساز کنند زندگیتون پرازمهربانی برايت دنـيايی به زیـبايـی آنچه تو زیبايش میدانی آرزو می‌کنم دنـيايـت به زیبايی تمام آرزوهایت آدینه دل انگیزت بخیر ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌            ┄❊○🌸○❊┄

#قصه_ظهر_جمعه (۸۹) قصه امروز: نبرد شجاعان صحرا راوی: #محمد رضا_سرشار ━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ درود و سلااااام دوست عزیز مهم حال شماست جایی که دلتون خوشه اونجا بهترین نقطه ی دنیاست... خوشبختی چیزی نیست که بخواهی آن را به تملک خود درآوری خوشبختی کیفیتِ تفکر است حالت روحی‌ست‌، خوشبختی وابسته به جهان درون توست... بارش بوسه های خداوند پای تمام آرزوهای قشنگتون... آدینه تون خجسته و فرخ

#قصه_ظهر_جمعه (۹۰) قصه امروز: موش و گربه راوی: #محمدرضا_سرشار ━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ درود دوستان خوبم یاران همیشه همراه رفقای ناب و گل عزیزی می گفت؛ ظهر های جمعه را باید نشست و پشت در افکار نوشت "تعطیل می باشد".... چای بهارنارنج دم کرد قصه ظهر جمعه را گوش کرد و کتابهای ناخوانده را خواند باید جمعه ها را لبخند زد و جمعه را باید در کنار خانواده عشق کرد. روز و روزگار تان به سامان در پناه یزدان پاک باشید.