eitaa logo
قصه کودکانه
4.5هزار دنبال‌کننده
582 عکس
1.3هزار ویدیو
217 فایل
یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄
مشاهده در ایتا
دانلود
Ahmad Shamloo - Khaneye Delam (128).mp3
1.7M
شد ز غمت خانه سودا دلم در طلبت رفت به هر جا دلم ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚حکایت پادشاه و اعدام نجار پادشاه به نجارش گفت:فردا اعدامت میکنم،آن شب نتوانست بخوابد. همسرش گفت:”مانند هرشب بخواب، پروردگارت یگانه است و درهای گشا یش بسیار ” کلام همسرش آرامشی بردلش ایجاد کرد و چشمانش سنگین شدوخوابید صبح صدای پای سربازان را شنید،چهره اش دگرگون شد و با ناامیدی، پشیمانی وافسوس به همسرش نگاه کردکه دریغاباورت کردم بادست لرزان در را باز کرد ودستانش را جلوبرد تا سربازان زنجیرکنند.دو سرباز باتعجب گفتند: پادشاه مرده و از تو می خواهیم تابوتی برایش بسازی،چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت،همسرش لبخندی زد وگفت: “مانند هرشب آرام بخواب،زیرا پروردگار یکتا هست و درهای گشایش بسیارند ” ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
داستان کودکانه تسبیحات حضرت زهرا حضرت فاطمه (س) دختر گرامی پیامبر و همسر حضرت علی (ع) زمان زیادی را صرف کارهای منزل می کردند. آن حضرت کارهای منزل مانند پختن غذا، جمع آوری هیزم، نظافت منزل، آسیاب کردن گندم برای پختن نان و دیگر کارهای خانه را به تنهایی انجام می دادند. در آن زمان برای تهیه آب آشامیدنی باید مسافت زیادی را راه می رفتند تا آب را از چشمه بیاورند. برای پختن نان باید ابتدا گندم را با آسیاب دستی آسیاب می کردند و بعد نان را می پختند و برای پختن غذا باید هیزم روشن می کردند و ….و به همین شکل همه کارهای خانه برای حضرت فاطمه (س) سخت بود. در قدیم معمولا برای انجام کارهای خانه شخصی به عنوان کنیز و خدمتکار در خانه ها وجود داشته اما حضرت فاطمه کارهای خانه را به تنهایی انجام می دادند و از کسی کمک نمی گرفتند. روزی انجام کارهای خانه برای آن حضرت به قدری سخت شد که به همسر خود امام علی (ع) گفتند که انجام این همه کار برای من سخت است و از بس کار کرده ام دست هایم تاول زده است. حضرت علی به حضرت فاطمه گفتند که برای حل این مشکل از پدر خود حضرت محمد (ص) کمک بگیر و از ایشان درخواست کن تا کنیزی به تو بدهند تا در کارها به تو کمک کند. حضرت فاطمه (س) پیش پدرشان رفتند ولی چون دیدند که پیامبر تنها نیستند رویشان نشد که حرف خود را به پدر بگویند و بازگشتند. پیامبر که این صحنه را دیدند فردای آن روز به خانه دخترشان فاطمه رفتند و از او پرسیدند که دیروز با من چه کاری داشتی که نگفتی و برگشتی؟حضرت فاطمه داستان را برای پدرشان گفتند و از او تقاضای کمک نمودند. پیامبر (ص) به دخترشان گفتند آیا می خواهی راه حلی برای مشکلت پیدا کنم که بدون داشتن کنیز و خدمتکار بتوانی از عهده انجام کارهای خانه بربیایی؟ حضرت فاطمه کنجکاو شدند که پدرشان چه می خواهد بگوید. گفتند بله پدر. پیامبر گفتند دخترم بعد از هر نمازی که می خوانی و قبل از خواب این ذکرها را بگو: 34 مرتبه الله اکبر 33 مرتبه الحمدلله 33 مرتبه سبحان الله پیامبر به دخترشان گفتند هر زمانی که احساس کردی کارها برایت سخت شده اند و از عهده آن ها برنمیایی این ذکرها را بگو تا خداوند به تو کمک کند و فرشتگان را به کمک تو بفرستد. میبینی که انجام کارها برای تو آسان شده و تحمل سختی ها برایت امکان پذیر می شود.از آنجایی که این تسبیحات را پیامبر به دخترشان حضرت زهرا هدیه کردند به آن تسبیحات حضرت زهرا یا تسبیحات حضرت فاطمه می گویند. حضرت فاطمه از پیشنهاد پدر بسیار خوشحال شدند و با پارچه پشمی یک نخ تسبیه درست کردند و دانه های تسبیح را در آن انداختند و تا زمانی که زنده بودند تسبیحات حضرت زهرا را فراموش نکردند و همیشه بعد از همه نمازهای خود و همچنین قبل از خواب این ذکرها را می گفتند @ghesehayekoodakaneeh
gandomchah.mp3
3.16M
قصه گو : فرهاد عسگری منش ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
قصه ملکه دانا.mp3
6.93M
👼🏻🌜 ملکه دانا ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
  خلاصه زندگی حضرت فاطمه (س) بعد از مدتی انتظار صدای زیبای دختری بهشتی از خانه بلند شد. پدر و مادر از دیدن نوزاد بسیار شاد و خوشحال شدند. حضرت محمد (ص) به امر خدا نام دخترش را فاطمه به معنی جدا شده از بدیها نهاد.   خداوند مهربان تا آن روز و بعد از آن چنین دختر پاک و درستکاری را به هیچکس هدیه نداده بود. حتی فرشته های آسمان نیز برای دیدن فاطمه (ع) به زمین می آمدند و از صحبت کردن با او لذت می بردند.   دشمنان پیامبر (ص) با شنیدن خبر تولد حضرت فاطمه (ع) خوشحال شدند و ایشان را آزار داده ، می گفتند: تو ابتر هستی! یعنی پسری نداری که نسل تو ادامه پیدا کند و دیگر کسی نیست که بعد از تو مردم را به دین اسلام دعوت کند.   اما خداوند یکتا برای اینکه مقام و بزرگی حضرت فاطمه (ع) را نشان بدهد؛ سوره ی کوثر را بر حضرت محمد (ص) نازل کرد و از آن حضرت خواست که قربانی کند و شاد باشد.   در این سوره مبارک پروردگار عالمیان به رسولش فرمود: « نسل تو از همین دختر پاک ادامه پیدا می کند.»   پیغمبر هم راضی به امر خداوند بود ودخترش را بسیار دوست می داشت؛همیشه او را در غوش می گرفت و می بوسید و می گفت: « فاطمه بوی بهشت می دهد.»   حضرت فاطمه (ع) چهره ای نورانی داشت و برای پدر و مادرش دختری خوب و مهربان بود. او زندگی سختی داشت. در کودکی مادر عزیزش خدیجه ی فداکار را از دست داد. خدیجه (ع) در تمام زندگی اش با پیامبر همیشه یار و غمخوار ایشان بود. و هنگامی که مردم بت پرست آن حضرت را مورد اذیت و آزار قرار می دادند با روی خوش به پیامبر گرامی اسلام امیدواری می داد. ادامه 👇👇👇 @ghesehayekoodakaneeh
بعد از خدیجه (ع) تنها یار و همراه پیامبر (ص) حضرت فاطمه (ع) بود. وقتی بت پرستان نادان در کوچه و بازار به سوی حضرت محمد (ص) سنگ پرتاب می کردند و به روی مبارک ایشان خاک می ریختند فاطمه (ع) با ناراحتی در حالی که اشک در چشمان نازنینش جمع می شد سر و روی پدر را پاک می کرد و مانند یک مادر از ایشان مراقبت می کرد.به همین خاطر رسول اکم همیشه به دخترش می فرمود «ام ابیها» یعنی فاطمه جان تو مثل مادرم هستی.   حضرت فاطمه (ع) پاک ترین زن دنیا بود. او در نوجوانی با بهترین مرد که حضرت علی (ع) بود ازدواج کرد و زندگی ساده و زیبایی را با هم آغاز کردند. پیامبر (ص) هم از دیدن آنها شاد و خوشحال می شد و خدا را شکر می کرد.   حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (ع) همیشه یار و یاور پیغمبر بوده و در کنار ایشان به حمایت از او مشغول بودند. پروردگار به این زوج مبارک چهار فرزند پاک و با ایمان داد: امام حسن (ع)، امام حسین (ع) ، امام حسین (ع) حضرت زینب (ع) و ام کلثوم . حضرت فاطمه (ع) و امام علی (ع) به همراه فرزندانشان اهل بیت پیامبر هستند به همین علت محبت آنها همیشه در دل های مسلمانان وجود دارد. رسول خدا هنگام بازگشت از هر سفری ابتدا به خانه ی دخترش می رفت و از دیدار او بسیار شاد می شد. حضرت فاطمه (ع) هیچ وقت کسی را ناراحت نکرد و با همه مهربان و خوش رفتار بود. پیامبر در مورد ایشان همیشه می گفت: « خدایا با دوستان فاطمه دوست و با دشمنانش دشمن باش.»   چند ماه پس از درگذشت پیامبر خدا به دلیل حوادث تلخ و ناگوار ی که در جامعه اسلامی آن زمان اتفاق افتاد اهل بیت پیامبر اکرم تلخی های زیادی را تحمل کردند و این اتفاقات تلخ موجب صدماتی بر وجود مبارک تنها دختر پیامبر گردید. ایشان بر اثر همان صدمات ایشان به شهادت رسیدند.   حضرت فاطمه (ع) بانویی بهشتی بود. او در طول عمر کوتاهش سختی های زیادی را تحمل کرد اما هیچ وقت امید و ایمانش را از دست نداد و همیشه با صبر و آرامش از پروردگار بزرگ یاری می خواست. دختر پیامبر همیشه مهربان و درستکار بود. محبت آن بانوی بزرگواری در دلهای ماست و تمام مسلمانان او را دوست دارند.حضرت محمد (ص) همیشه می فرمود: « فاطمه پاره ی تن من است.»   @ghesehayekoodakaneeh
شب یلدا کنارِ خانواده ، شب نشینی ، شاد و خندون یه قوری چایِ دبش و پولکی ، قندِ تو قندون چقدر خوبه کنار هم بشینیم شاد و سرخوش خدایا بابَتِ این دل خوشی ها از تو ممنون مادر جون میگه با دستای لرزون که نشکن پسته رو عشقم با دندون مواظب باش عزیزم ، جون و عمرم امان از دستِ این پُر خوری هاتون پسر خاله میاره واسمون یک سینی معجون آقا جون هم میخونه واسمون لیلی و مجنون به زیرِ لب دعا کرد مادرم من هم شنیدم که گفتا بارالها شادی هامون باشه افزون آقا جون میگه های بچهٔ شیطون میخوای بازی کُنی بِپَر تو بیرون نکُن اینجا تو بازی جون و عمرم یه وقت میشکونی گل ها رو تو گلدون میگم باشه میرم الان تو اِیوون نخور غُصه نشو دلگیر و محزون زبونم لال یه وقت قلبت میگیره منم میشم ز غُصه دَرب و داغون خدایا ، بارالها ، صاحبِ این چرخِ گردون کسی گُشنه نَمونه این شبای برف و بارون الهی باشه یلدای همه شاد و دلا خوش بمونه تا ابد لطف خدا بر دلها تابون ... شاعر : علیرضا قاسمی .:.:. تکثیر و کپی برداری مجاز می باشد .:.:. @ghesehayekoodakaneeh
🐬👒کلاه حصیری و دلفین🐬👒 یک کلاه بود حصیری، افتاده بود توی ساحل. کلاه دلش می خواست برود وسط دریا و بازی کند. یک روز موج دریا آمد و کلاه حصیری را پرت کرد وسط دریا. 🐬👒 کلاه افتاد روی دماغ دلفین. کلاه، دماغ دلفین را قلقلک داد، اما دلفین نخندید. آخه دلفین توی دریا آفتاب زده شده بود. حالش خیلی بد بود. 🐬👒 کلاه ناراحت شد. خودش را سُر داد روی صورت دلفین تا آفتاب به صورت دلفین نخورد. یک روز گذشت. کلاه توی آفتاب دریا گرمش شده بود ولی دلش می خواست حال دلفین زودتر خوب شود تا بتواند با او بازی کند. 🐬👒 کلاه باز هم یک روز دیگر مواظب دلفین بود. حال دلفین بهتر شد. دلفین چشم هایش را باز کرد. به کلاه نگاه کرد و خندید. کلاه هم به او خندید، بعد گفت: « چه خوب که حالت بهتر شده است. » 🐬👒 دلفین فهمید که کلاه از او مواظبت کرده است. بعد به کلاه گفت: « خیلی ممنون. » از آن روز آن دو تا دوست های خوبی برای یکدیگر شدند و با هم وسط دریا بازی می کردند. 🐬👒 دلفین کلاه را بالا می انداخت و با دماغش آن را می گرفت و می چرخاند. کلاه هم غَش غَش می خندید و از این که هم بازی خوبی پیدا کرده، خوش حال بود. 🐬👒 @ghesehayekoodakaneeh
🌺🍃🌺🍃🌺🍃 برای بچه ها قصه فدک بگیم 🌱 فَدَک دهکده‌ای حاصل‌خیز در نزدیکی خیبر، بود، که در فاصله ۱۶۰ کیلومتری مدینه قرار داشت و یهودی‌ها در آن زندگی می‌کردند. بعد از اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ خیبر، قلعه‌های آن را فتح کرد، یهودیان ساکن در قلعه‌ها و مزارع فدک نماینده‌هایی را نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادند و به تسلیم و صلح راضی شدند. آن‌ها قرار گذاشتند، نیمی از زمین‌ها را به پیامبر تحویل بدهند و هرگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خواست، آنان فدک را ترک کنند. بنابراین فدک بدون جنگ به دست پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اسلام افتاد. دهکده‌ی فدک، به خاطر این‌که هیچ یک از سربازان اسلام در فتح آن، شرکت نداشتند، به دستور قرآن، مخصوص پیامبر شد.ابشان هم، درآمد این زمین را به مستمندان بنی‌هاشم می‌دادند. بعد از نزول آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْ‌بَیٰ حَقَّهُ؛ و حق خویشاوند را بده»؛ حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)، فدک را به دختر خود حضرت فاطمه (سلام اللّه علیها) بخشیدند. شهرت پیدا کردن فدک به خاطر اتّفاقی بود، که پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، افتاد. وقتی ابوبکر، به خلافت رسید، فدک را ناجوانمردانه و با بی‌احترامی از حضرت زهرا سلام اللّه علیها گرفت، که به ماجرای فدک، شهرت پیدا کرده است. امروزه فدک در استان حائل، کشور عربستان واقع شده است و به نام «وادی فاطمه» شناخته می‌شود و به نخلستان‌های آن «بستان فاطمه» می‌گویند. همچنین مسجد و چاه‌هایی در این منطقه وجود دارد که به «مسجد فاطمه» و «عیون فاطمه» مشهور است. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
هدایت شده از مدرسه من
📚 در عالم کودکی به مادرم قول دادم که همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم. مادرم مرا بوسید و گفت: «نمی‌توانی عزیزم!» گفتم:«می‌توانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم.» مادر گفت: «یکی می‌آید که نمی‌توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی.» نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ولی خوب که فکر می‌کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم. معلمی داشتم که شیفته‌اش بودم ولی نه به اندازه مادرم. بزرگتر که شدم عاشق شدم. خیال کردم نمی‌توانم به قول کودکی‌ام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم: «کدام یک را بیشتر دوست داری؟» باز در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد. سالها گذشت و یکی آمد. یکی که تمام جان من بود. همان روز مادرم با شادمانی خندید و گفت:«دیدی نتوانستی.» من هر چه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا یشتر می‌خواستم. او با آمدنش سلطان قلب من شده بود. من نمی‌خواستم و نمی‌توانستم به قول دوران کودکی‌ام عمل کنم. آخر من خودم مادر شده @ghesehayekoodakaneeh
📚 در عالم کودکی به مادرم قول دادم که همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم. مادرم مرا بوسید و گفت: «نمی‌توانی عزیزم!» گفتم:«می‌توانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم.» مادر گفت: «یکی می‌آید که نمی‌توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی.» نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ولی خوب که فکر می‌کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم. معلمی داشتم که شیفته‌اش بودم ولی نه به اندازه مادرم. بزرگتر که شدم عاشق شدم. خیال کردم نمی‌توانم به قول کودکی‌ام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم: «کدام یک را بیشتر دوست داری؟» باز در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد. سالها گذشت و یکی آمد. یکی که تمام جان من بود. همان روز مادرم با شادمانی خندید و گفت:«دیدی نتوانستی.» من هر چه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا یشتر می‌خواستم. او با آمدنش سلطان قلب من شده بود. من نمی‌خواستم و نمی‌توانستم به قول دوران کودکی‌ام عمل کنم. آخر من خودم مادر شده @ghesehayekoodakaneeh
27.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون بوبا Booba انیمیشنی خنده دار کودکانه از شبکه جم جونیور جدیدترینهارا از ما بخواهید ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
✅جهت سفارش در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ https://eitaa.com/teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @naghashi_ghese
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡خانواده دکتر ارنست♡ ♧قسمت دهم♧ 👶👧🧚‍♀ ----------------------------- -------------------- @ghesehayekoodakaneeh