eitaa logo
قصه کودکانه
4.5هزار دنبال‌کننده
582 عکس
1.3هزار ویدیو
217 فایل
یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄
مشاهده در ایتا
دانلود
شب یلدا کنارِ خانواده ، شب نشینی ، شاد و خندون یه قوری چایِ دبش و پولکی ، قندِ تو قندون چقدر خوبه کنار هم بشینیم شاد و سرخوش خدایا بابَتِ این دل خوشی ها از تو ممنون مادر جون میگه با دستای لرزون که نشکن پسته رو عشقم با دندون مواظب باش عزیزم ، جون و عمرم امان از دستِ این پُر خوری هاتون پسر خاله میاره واسمون یک سینی معجون آقا جون هم میخونه واسمون لیلی و مجنون به زیرِ لب دعا کرد مادرم من هم شنیدم که گفتا بارالها شادی هامون باشه افزون آقا جون میگه های بچهٔ شیطون میخوای بازی کُنی بِپَر تو بیرون نکُن اینجا تو بازی جون و عمرم یه وقت میشکونی گل ها رو تو گلدون میگم باشه میرم الان تو اِیوون نخور غُصه نشو دلگیر و محزون زبونم لال یه وقت قلبت میگیره منم میشم ز غُصه دَرب و داغون خدایا ، بارالها ، صاحبِ این چرخِ گردون کسی گُشنه نَمونه این شبای برف و بارون الهی باشه یلدای همه شاد و دلا خوش بمونه تا ابد لطف خدا بر دلها تابون ... شاعر : علیرضا قاسمی .:.:. تکثیر و کپی برداری مجاز می باشد .:.:. @ghesehayekoodakaneeh
🐬👒کلاه حصیری و دلفین🐬👒 یک کلاه بود حصیری، افتاده بود توی ساحل. کلاه دلش می خواست برود وسط دریا و بازی کند. یک روز موج دریا آمد و کلاه حصیری را پرت کرد وسط دریا. 🐬👒 کلاه افتاد روی دماغ دلفین. کلاه، دماغ دلفین را قلقلک داد، اما دلفین نخندید. آخه دلفین توی دریا آفتاب زده شده بود. حالش خیلی بد بود. 🐬👒 کلاه ناراحت شد. خودش را سُر داد روی صورت دلفین تا آفتاب به صورت دلفین نخورد. یک روز گذشت. کلاه توی آفتاب دریا گرمش شده بود ولی دلش می خواست حال دلفین زودتر خوب شود تا بتواند با او بازی کند. 🐬👒 کلاه باز هم یک روز دیگر مواظب دلفین بود. حال دلفین بهتر شد. دلفین چشم هایش را باز کرد. به کلاه نگاه کرد و خندید. کلاه هم به او خندید، بعد گفت: « چه خوب که حالت بهتر شده است. » 🐬👒 دلفین فهمید که کلاه از او مواظبت کرده است. بعد به کلاه گفت: « خیلی ممنون. » از آن روز آن دو تا دوست های خوبی برای یکدیگر شدند و با هم وسط دریا بازی می کردند. 🐬👒 دلفین کلاه را بالا می انداخت و با دماغش آن را می گرفت و می چرخاند. کلاه هم غَش غَش می خندید و از این که هم بازی خوبی پیدا کرده، خوش حال بود. 🐬👒 @ghesehayekoodakaneeh
🌺🍃🌺🍃🌺🍃 برای بچه ها قصه فدک بگیم 🌱 فَدَک دهکده‌ای حاصل‌خیز در نزدیکی خیبر، بود، که در فاصله ۱۶۰ کیلومتری مدینه قرار داشت و یهودی‌ها در آن زندگی می‌کردند. بعد از اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ خیبر، قلعه‌های آن را فتح کرد، یهودیان ساکن در قلعه‌ها و مزارع فدک نماینده‌هایی را نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادند و به تسلیم و صلح راضی شدند. آن‌ها قرار گذاشتند، نیمی از زمین‌ها را به پیامبر تحویل بدهند و هرگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خواست، آنان فدک را ترک کنند. بنابراین فدک بدون جنگ به دست پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اسلام افتاد. دهکده‌ی فدک، به خاطر این‌که هیچ یک از سربازان اسلام در فتح آن، شرکت نداشتند، به دستور قرآن، مخصوص پیامبر شد.ابشان هم، درآمد این زمین را به مستمندان بنی‌هاشم می‌دادند. بعد از نزول آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْ‌بَیٰ حَقَّهُ؛ و حق خویشاوند را بده»؛ حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)، فدک را به دختر خود حضرت فاطمه (سلام اللّه علیها) بخشیدند. شهرت پیدا کردن فدک به خاطر اتّفاقی بود، که پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، افتاد. وقتی ابوبکر، به خلافت رسید، فدک را ناجوانمردانه و با بی‌احترامی از حضرت زهرا سلام اللّه علیها گرفت، که به ماجرای فدک، شهرت پیدا کرده است. امروزه فدک در استان حائل، کشور عربستان واقع شده است و به نام «وادی فاطمه» شناخته می‌شود و به نخلستان‌های آن «بستان فاطمه» می‌گویند. همچنین مسجد و چاه‌هایی در این منطقه وجود دارد که به «مسجد فاطمه» و «عیون فاطمه» مشهور است. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
هدایت شده از مدرسه من
📚 در عالم کودکی به مادرم قول دادم که همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم. مادرم مرا بوسید و گفت: «نمی‌توانی عزیزم!» گفتم:«می‌توانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم.» مادر گفت: «یکی می‌آید که نمی‌توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی.» نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ولی خوب که فکر می‌کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم. معلمی داشتم که شیفته‌اش بودم ولی نه به اندازه مادرم. بزرگتر که شدم عاشق شدم. خیال کردم نمی‌توانم به قول کودکی‌ام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم: «کدام یک را بیشتر دوست داری؟» باز در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد. سالها گذشت و یکی آمد. یکی که تمام جان من بود. همان روز مادرم با شادمانی خندید و گفت:«دیدی نتوانستی.» من هر چه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا یشتر می‌خواستم. او با آمدنش سلطان قلب من شده بود. من نمی‌خواستم و نمی‌توانستم به قول دوران کودکی‌ام عمل کنم. آخر من خودم مادر شده @ghesehayekoodakaneeh
📚 در عالم کودکی به مادرم قول دادم که همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم. مادرم مرا بوسید و گفت: «نمی‌توانی عزیزم!» گفتم:«می‌توانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم.» مادر گفت: «یکی می‌آید که نمی‌توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی.» نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ولی خوب که فکر می‌کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم. معلمی داشتم که شیفته‌اش بودم ولی نه به اندازه مادرم. بزرگتر که شدم عاشق شدم. خیال کردم نمی‌توانم به قول کودکی‌ام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم: «کدام یک را بیشتر دوست داری؟» باز در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد. سالها گذشت و یکی آمد. یکی که تمام جان من بود. همان روز مادرم با شادمانی خندید و گفت:«دیدی نتوانستی.» من هر چه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا یشتر می‌خواستم. او با آمدنش سلطان قلب من شده بود. من نمی‌خواستم و نمی‌توانستم به قول دوران کودکی‌ام عمل کنم. آخر من خودم مادر شده @ghesehayekoodakaneeh
27.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون بوبا Booba انیمیشنی خنده دار کودکانه از شبکه جم جونیور جدیدترینهارا از ما بخواهید ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
✅جهت سفارش در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ https://eitaa.com/teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @naghashi_ghese
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡خانواده دکتر ارنست♡ ♧قسمت دهم♧ 👶👧🧚‍♀ ----------------------------- -------------------- @ghesehayekoodakaneeh
🌸 هایی برای کاهش هراس اجتماعی و رفع خجالت و کمرویی کودکان👇 1🌷 مسابقه گویندگی: در این بازی هر کودکی سعی می کند متنی را که از قبل تنظیم شده است بدون اشتباه بخواند (به تقلید از گویندگان اخبار تلویزیون و رادیو). برنده کسی است که مسلط تر از دیگران بوده و کمتر اشتباه داشته باشد. ۲🌷 بازی «مصاحبه تلویزیونی» یکی از کودکان نقش فیلمبردار را با گذاشتن یک شی بر دوش ایفا می کند و فرد دیگر نقش مصاحبه گر را با گرفتن یک شی به عنوان میکروفن بازی می کند و از بچه های دیگر در رابطه با موضوعاتی که از قبل تنظیم شده است، سوالاتی می کند ازجمله در زمینه بهداشت دهان و دندان، رفتار در خانواده، رفتار در مدرسه، اطلاعات عمومی و… ۳🌷بازی «نقل خاطره، داستان، شعر، معما و لطیفه» از کودکان خواسته می شود با آرامش کامل، یکی از خاطرات خود یا داستان و شعری را که یاد دارند برای دیگر اعضای گروه تعریف کنند نتیجه گیری از خاطرات و داستان ها با هدایت بزرگ ترها و توسط اعضای گروه انجام می شود. ۴🌷بازی «چه کسی می تواند دیگران را بخنداند» یکی از کودکان موظف می شود با انجام حرکات خنده دار، دیگر افراد را بخنداند. از دیگر افراد خواسته می شود در مقابل خندیدن مقاومت کنند چون برنده کسی است که افراد بیشتری را بخنداند. ۵🌷 بازی «کامل کردن یک داستان» یک نفر ابتدای یک داستان را تعریف می کند و از کودکان می خواهد که آن داستان را ادامه دهند. مثال: یک روز یک شکارچی در جنگل با یک شیر برخورد کرد… حالا بقیه داستان را یک نفر از کودکان ادامه می دهد و به همین ترتیب بقیه داستان را سایر کودکان ادامه می دهند. ۶🌷بازی «کامل کردن یک شعر» یک مصرع از یک شعر خوانده می شود و از کودکان خواسته می شود که مصرع و بیت های بعد را به نحوی که وزن و قافیه به هم نخورد بگویند. برنده کسی است که شعرش نزدیک تر به مضمون شعرباشد! ۷🌷 بازی «تکمیل جملات» برای کودکان یک سری جملات ناقص می خوانیم و آنها باید حدس بزنند که در جای خالی، چه کلمات و جملاتی را قرار دهند (این موارد می تواند در ابتدا، وسط یا آخر جمله باشد) مثال: ……. بارید و تمام لباس هایم خیس شد. امروز با آنکه …….. راه می رفتم به زمین خوردم. هر کسی که دوست دارد موفق شود باید……….. ۸🌷 بازی «پاسخ به پرسش ها» – کودکان باید به سوالات مطرح شده پاسخ صحیح دهند. مثال: – وقتی هوا سرد می شود چه می کنیم؟ – وقتی هوا گرم می شود چه کاری می کنیم؟ – وقتی بنزین خودرو تمام می شود چه باید کرد؟ – وقتی که هوا تاریک می شود چه باید کرد؟ -وقتی می خواهیم خط صاف رسم کنیم از چه وسیله ای باید استفاده کنیم؟ و سوالاتی از این قبیل. ۹🌷بازی «داستان سازی با تصاویر» – یک سری از تصاویر مختلف را به کودکان نشان می دهیم و از هر کودک می خواهیم برای آن تصویر، یک داستان تعریف کند. ۱۰🌷بازی «معلم بودن» این بازی با توجه به هدف های آن می تواند به شکل های مختلف اجرا شود ازجمله شیوه برخورد با بچه های تنبل و درس نخوان، روش های تشویق، روش های تنبیه، مشخصات یک معلم خوب، اخلاق و رفتار کلاسی و مواردی از این قبیل، که همه به شکل نمایشی قابل اجراست. کودکان باید نقش های مختلف را بازی کنند تا به درک احساسات دیگران نائل شوند. 👈لطفا این پست رو برای بقیه هم فوروارد کنید .🙏🌸 🦋کانال قصه و شعر و بازی👇👇👇 🆔 @ghesehayekoodakaneeh
09 track.mp3
1.61M
نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم در این سراب فنا چشمه حیات منم @ghesehayekoodakaneeh
margir.mp3
3.4M
قصه گو : فرهاد عسگری منش @ghesehayekoodakaneeh
در جنگل سر سبز و قشنگي خرگوش🐇 باهوشي زندگي مي كرد . 🌴🌳🌲🌵🍀☘️🍃🌿🌾🌱🎋🎍 يك گرگ پير🐕و يك روباه🐺 بدجنس هم هميشه نقشه مي كشيدند تا اين خرگوش را شكار كنند . ولي هيچوقت موفق نمي شدند . يك روز روباه مكار به گر گ گفت : من نقشه جالبي دارم و اين دفعه مي توانيم خرگوش را شكار كنيم . 😁😁😁 گرگ گفت : چه نقشه اي ؟ روباه گفت : تو برو ته جنگل ، همانجا كه قارچهاي سمي 🍄رشد مي كند و خودت را به مردن بزن . من پيش خرگوش مي روم و مي گويم كه تو مردي . وقتي خرگوش مي آيد تا تو رو ببيند تو بپر و او را بگير . گرگ قبول كرد و به همانجائي رفت كه روباه گفته بود . روباه هم نزديك خانه خرگوش رفت و شروع به گريه و زاري كرد . 😭😭😭 با صداي بلند گفت : خرگوش اگر بدوني چه بلائي سرم آمده و همينطور با گريه و زاري ادامه داد ، ديشب دوست عزيزم گرگ پير اشتباهي از قارچ هاي سمي🍄 جنگل خورده و مرده اگر باور نمي كني برو خودت ببين . و همينطور كه خودش ناراحت نشان ميداد دور شد . خرگوش از اين خبر خوشحال شد😊 پيش خودش گفت برم ببينم چه خبر شده است . او همان جائي رفت كه قارچهاي سمي رشد مي كرد .🍄 از پشت بوته ها نگاه كرد و ديد گرگ پير روي زمين افتاده و تكان نمي خورد . 🚺🚹🚼 خوشحال شد و گفت از شر اين گرگ بدجنس راحت شديم . خواست جلو برود و نزديك او را ببيند اما قبل از اينكه از پشت بوته ها بيرون بيايد پيش خودش گفت :‌ اگر زنده باشد چي ؟ آنوقت مرا يك لقمه چپ مي كند . بهتر است احتياط كنم و مطمئن شوم كه او حتما مرده است . 🐇🐇🐇🐇🐇🐇 بنابراين از پشت بوته ها با صداي بلند ، طوريكه گرگ بشنود گفت : پدرم به من گفته وقتي گرگ ميمرد دهنش باز مي شود ولي گرگ پير كه دهانش بسته است . گرگ با شنيدن اين حرف كم كم و اهسته دهانش را باز كرد تا به خرگوش نشان بدهد كه مرده است . خرگوش هم كه با دقت به دهان گرگ نگاه مي كرد متوجه تكان خوردن دهان گرگ شد و فهميد كه گرگ زنده است . بعد با صداي بلند فرياد زد : اي گرگ بدجنس تو اگر مرده اي پس چرا دهانت تكان مي خورد . پاشو پاشو باز هم حقه شما نگرفت . و با سرعت از آنجا دور شد . ✅جهت سفارش در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ https://eitaa.com/teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @naghashi_ghese
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این قسمت: ترو ترو و باد بادک 👆👆👆 🏕 🌳🏕 🏕🌳🏕 ✅جهت سفارش در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ https://eitaa.com/teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @naghashi_ghese
1.mp3
4.25M
"سلام به روی ماهت" (حمید جبلی) 👆👆👆 ❤️ ✨❤️ ❤️✨❤️ ✅جهت سفارش در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ https://eitaa.com/teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @naghashi_ghese