eitaa logo
قصه کودکانه
4.4هزار دنبال‌کننده
584 عکس
1.3هزار ویدیو
217 فایل
یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄
مشاهده در ایتا
دانلود
بازها و کلاغ ها .mp3
2.13M
قصه گو : سرکار خانم دشتی ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
مرد قانع .mp3
3.28M
قصه گو : سرکار خانم ضیائی ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
AudioCutter_AudioMix_AudioCutter_Voice 150.mp3
3.13M
شاعر:محمدعلی بهمنی باصدای سرکار خانم فائزه ماهری ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
4_1103009509271404643.mp3
1.54M
: علی کوچولو یه شب بعد از اینکه شامشو خورد به مامان و بابا شب بخیر گفت و رفت به اتاقش ولی قبل از اینکه بخوابه، نقاشی کرد تا اینکه خسته شد و خوابش برد و یه خواب عجیبی دید ... 👇 ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
4_1103009509271404642.mp3
1.31M
: توی روستای قصه ما خیلی ها زندگی می کردند، مثل مش رجب، عمو تقی، کدخدا ولی، بابا رمضون خیلی های دیگه، بچه های زیادی هم توی ده بودن مثل؛ حسن، قلی، تقی، ولی و خیلی های دیگه، از صبح که... 👇 ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
چند مورد رفتار اجتماعی كه بايد به فرزندانمان آموزش دهيم: ✅ وقتی درخواستی دارد، بگويد لطفا ✅ وقتی چيزی دريافت كرد، بگويد متشكرم ✅ اگر به كسی ضربه‌ای زد، بگويد معذرت می‌خوام ✅ وقتی كسی وارد اتاقش می‌شود، سرگرمی‌های الكترونيكی‌اش را كنار بگذارد ✅ وقتی با افراد صحبت می‌كند، به چشم‌های آن‌ها نگاه كند ✅ صبر كند صحبت ديگران تمام شود بعد شروع به صحبت كند. این آموزشها زمانی کارآمد می شود که والدین خود عمل کننده ی این طرح باشند. آموزش و تغییر را از خودمان شروع کنیم. ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
👨‍👩‍👦‍👦 چرا مادرش رو به پدرش ترجیح میده یا برعکس؟ 🔸از اینکه کودک زیباتون از سن کمی مثلاً ۱۵ ماهگی هم به شکل متفاوتی با شما و همسرتون رفتار می‌کنه، تعجب نکنید! 🔸هر کدوم از والدین که بیشترین وقت رو باهاش بگذرونه، همون کسی خواهد بود که کودک، اون رو بیشتر می‌خواد و همون کسیه که طی این ماه‌ها زحمت بیشتری هم خواهد داشت. 🔸اگه مادر بیشتر کنار کودک باشه، کودک شما با پدرش مثل شخص خاصی رفتار می‌‌کنه که با او غریبه‌تره. اگرچه این ممکنه یکی از شما رو دچار حسادت کنه، اما باید بدونید که یک اتفاق طبیعیه و در واقع، با این برخورد هست که فرزندتون رابطه‌اش رو با هر کدوم از شما می‌سنجه و آزمایش می‌کنه. 🔸پویایی‌ خانواده و وفاداری ناپایدار و متغیر فرزندتون طی چند ماه آینده و وقتی اون به شکل بیشتری مستقل می‌شه، مدام بیشتر و بیشتر آشکار خواهد شد. ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
تقویت حس لامسه ✔️ مناسب زیر ۳ سال ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
✔️ مناسب ۶ سال به بالا ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مُعلّم و بچّه ها قهرمان داستان این انیمیشن، معلّمی است که محل رجوع تمام مشکلات بچه‌ها و فصل الخطاب روایت هاست. « این قسمت « کُلوچه های نَنه شیرین » ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
🔻جایگزین قرص و قطره آهن کودک چه چیزهایی است؟👇 🔺مصرف تره 🔺 مصرف شیره انگور، توت، خرما، انجیر 🔺 مصرف کوکوسبزی تره 🔺 مصرف باقالی تازه 🔺 سویق گندم و عدس 🔺 مصرف گوشت گوسفند کبابی (بریانی) 🔺طبخ غذا در ظروف مسی و دیگچه سنگی 🔺آب سیب 🔺حریره بادام و خوردن بادام روزی ۱۴ تا مادر میل کند. ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
یک جنگل و چند حیوان.m4a
6.5M
یک جنگل و چند حیوان نویسنده: نورا حق پرست انتشارات: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گروه سنی: قصه گو: ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
Audio_866016.mp3
2.87M
شیر و هیزم شکن قصه گو :سرکار خانم عینی ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
خانواده ی کبوتر ها .mp3
5.15M
قصه گو :سرکار خانم ضیائی ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
pirzan.mp3
3.83M
قصه گو : فرهاد عسگری منش ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
شب های انقلاب.mp3
14.56M
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
افسانه پیله ور.mp3
19.3M
به درخواست شما،این افسانه قدیمی رو مجدد ضبط کردم و خدمتتون ارائه میشه ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
لالایی _لالایی _317742-mc (۱).mp3
6.28M
🌼لالایی کودکانه بخواب ای گل گل زیبا لالا لالا لالا لالا گل سوسن گل کوکب گل مریم گل مینا بروی مثل ماه تو ستاره می زند سو سو بخواب ای ماه تابان لالا لالا گل شب بو به چشمان قشنگت را ببند ای نازنینا را به چشم شکل بادامت لالا لالا گل بادام بگو آهسته زیر لب خدای مهربان من به امید تو می خوابم لالا لالا گل مادر اگر در خواب خود دیدی عزیزم روی بابا را سلامش کن ببوس او را لالا لالا گل بابا لالا لالا گل زنبق لالا لالا گل میخک لالا لالا گل ساعت ستاره می زند چشمک بخواب ای گل گل زیبا لالا لالا لالا لالا گل سوسن گل کوکب گل مریم گل مینا بخواب ای گل گل زیبا لالا لالا لالا لالا 🌸🌸🌸🌸 ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
🐺🟢گرگ گرسنه🟢🐺 یکی بود یکی نبود. روزی گرگ گرسنه ای برای پیدا کردن غذا به جنگل رفت. همین طور که میرفت سر راهش بزی را دید که علف می خورد. با خوشحالی پیش او رفت و گفت:”آخ جان، چه غذای خوشمزه ای پیدا کردم! الان می آیم و می خورمت.” بز که ترسیده بود با دستپاچگی گفت:” آقا گرگه عیبی ندارد! اگر می خواهی مرا بخوری بخور، اما می دانی که پشم های من زبر و کلفتند و اگر آنها را بخوری لای دندان هایت گیر می کنند. “ گرگ کمی فکر کرد و گفت:” حق با توست، حالا بگو چه کار کنم؟ ” بز گفت:” صبر کن من یک قیچی بیاورم و تو پشم مرا بچین، بعد مرا بخور.” گرگ قبول کرد و گفت:” زود برو قیچی را بیاور که طاقت گرسنگی ندارم. “ بز که در دل به ساده لوحی گرگ می خندید، رفت و دیگر برنگشت. گرگ صبر کرد و صبر کرد، اما دید از بز خبری نشد. با ناراحتی به راه افتاد و رفت تا شکار دیگری پیدا کند. از دور بره کوچکی را دید که به تنهایی بازی می کرد. به او نزدیک شد، دندان های تیزش را نشان داد و گفت:” ای بره کوچولو تکان نخور که الان می خورمت. ” بره این طرف و آن طرف پرید و گفت:” باشد، مرا بخور، اما گوشت من فقط با نمک خوشمزه است.” گرگ که کلافه شده بود، گفت:”حالا که نمک پیدا نمی شود.” بره کوچولوی زبر و زرنگ گفت:” این نزدیکی چوپانی زندگی می کند. من می روم و از او نمک می گیرم، چون حیف است که گوشت مرا بدون نمک بخوری. “ گرگ ساده لوح هم قبول کرد و بره کوچولو رفت و او هم برنگشت. گرگ که دید از بره هم خبری نشد، بسیار عصبانی شد و راه افتاد. در راه چشمش به الاغی افتاد. با خودش گفت:” دیگر فریب این حیوان را نمی خورم. ” سپس پیش او رفت زوزه ای کشید، دندان های تیزش را به الاغ نشان داد و گفت:” ای الاغ، دراز بکش و آماده باش که می خواهم بخورمت. “ الاغ روی زمین دراز کشید و خودش را حسابی خاکی کرد. گرگ گفت:” این چه کاری است؟ چرا خودت را خاکی می کنی؟ ” الاغ جواب داد:” مگر نمی بینی اینجا پر از خاک است، اگر تو بخواهی مرا بخوری، گوشت من خاکی و بدمزه است.” دوباره خودش را خاکی تر کرد و گفت:” تنها راه این است که یک لحاف و تشک بیاورم و روی آن بخوابم تا گرد و خاکی نشوم. ” گرگ پرسید:” حالا لحاف و تشک از کجا می آوری؟ ” الاغ جواب داد:” از آن کلبه ای که می بینی. ” گرگ زوزه ای کشید و گفت:” قبول! اما اگر برنگردی، به آن کلبه می آیم و همان جا می خورمت.  “ الاغ رفت و دیگر برنگشت. گرگ به سوی کلبه رفت، اما همین که نزدیک شد، صاحب الاغ که در آنجا مشغول به کار بود با چوب به جان گرگ افتاد. گرگ بیچاره هم لنگان لنگان پا به فرار گذاشت، همان طور که می دوید، گوسفند چاق و چله ای دید که از گله دور افتاده بود. گرگ به او حمله کرد، همین که خواست او را بخورد، گوسفند گفت:” صبر کن، صبر کن، مرا نخور، چون رنگت خیلی پریده است. اگر مرا بخوری، لذت نمی بری! کمی بنشین و استراحت کن تا حالت خوب شود، وقتی سرحال شدی، آن وقت با خیال راحت مرا بخور “ گرگ کمی فکر کرد و گفت:”درست است، واقعا خسته ام. اول باید کمی استراحت کنم. بعد تو را بخورم. پس زود باش مرا سرگرم کن.” گوسفند با خوشحالی بلند شد و کمی بالا و پایین پرید، جست زد و شروع کرد به رقصیدن برای گرگ. همان طور که می رقصید از آنجا دور می شد. گرگ که سرگیجه گرفته بود، وقتی به خود آمد، دید گوسفند در حال فرار است. به دنبالش دوید تا او را بگیرد، ولی گوسفند به گله نزدیک شده بود و سگ گله هم پارس کنان به دنبال گرگ دوید تا او را از گله دور کرد. گرگ که دیگر طاقتش را از دست داده بود، با خودش تصمیم گرفت اگر حیوان دیگری پیدا کرد او را بخورد و دیگر به حرفش گوش ندهد. ناگهان اسبی را دید و با خوشحالی گفت:” این یکی دیگر نمی تواند مرا فریب دهد، الان روی آن می پرم و میخورمش. ” پس جلو رفت و گفت:” صبر کن که الان میخورمت. تو دیگر نمی توانی مرا گول بزنی “ اسب به آرامی گفت:”برای چه گولت بزنم، خوشحال می شوم مرا بخوری، چون بسیار خسته ام، هر روز باید نامه های مردم را به دستشان برسانم و این کار برایم خسته کننده است. پس بیا مرا زودتر بخور! فقط قبل از خوردن، پاکت هایی را که پشت پای من بسته شده اند، باز کن و وقتی مرا خوردی این نامه ها را به صاحبان آنها برسان. ” گرگ که خوشحال شده بود، گفت:” حتما این کار را می کنم. “ وقتی داشت پاکت ها را از پای اسب باز می کرد، اسب پایش را بلند کرد و محکم به دهان گرگ کوبید و بعد پا به فرار گذاشت. گرگ که همه دندان هایش خرد شده بود، از شدت درد و ناراحتی زوزه ای کشید و از آنجا فرار کرد و رفت و دیگر هم برنگشت. 🐺 🟢🐺 ╲\╭┓ ╭ 🟢🐺🌸🌸🌸🌸 ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
4_5936067449328763815.mp3
1.91M
💠پرپری 🎼 با صدای بانو مریم نشیبا
🐘 فیل تنها در جنگل یک روز یک فیل وارد یک جنگل شد و دنبال دوست می‌گشت. فیل قصه ما روی درخت یک میمون را دید. ازش پرسید باهام دوست میشی؟ میمون بهش گفت: تو خیلی گنده ای! تو نمیتونی مثل من از روی درخت بالا بری. آقا فیل داستان ما بعد از این یک خرگوش رو دید و ازش خواست که باهاش دوست بشه. اما خرگوش گفت تو خیلی گنده ای و نمیتونی داخل لونه من بازی کنی. فیل بعد از خرگوش، سراغ یک قورباغه رفت. بهش گفت باهام دوست میشی؟ قورباغه گفت مگه میشه؟! تو خیلی گنده ای و نمیتونی مثل من بپری. فیل داستان ما که ناراحت شده بود، به یک روباه رسید. ازش پرسید که باهاش دوست میشه یا نه که روباه گفت: ببخشید جناب! شما خیلی بزرگ هستید! روز بعد، فیل حیوانات رو داخل جنگل دید که دارن از دست کسی فرار می‌کنن. ازشون با عجله پرسید چی شده؟ چرا فرار می‌کنین؟ خرس گفت که یک ببر حیله گر داخل جنگله و میخواد هممون رو بخوره. حیوونا فرار کردن و پنهان شدن. فیل داشت فکر میکرد که چجوری می‌تونه جون حیوونا رو نجات بده که ناگهان، یک فکر بکر به سرش زد. تو این مدت ببر هر حیوونی رو سر راهش می‌دید می‌خورد. فیل به سمت ببر حرکت کرد و گفت: جناب ببر، لطفا این حیوانات بی نوا رو نخورین! ببر بهش گفت: سرت به کار خودت باشه! فیل هیچ راهی نداشت جز این که بهش محکم حمله کنه! این کارو کرد و ببر به همین خاطر پا به فرار گذاشت. فیل به سمت جنگل برگشت و گفت که یک خبر خوب برای همه داره! همه حیوونای جنگل ازش تشکر می‌کردن. اونا گفتن: اندازه تو برای دوستی با ما کامل درسته! ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
  یکی از های علائم اختلالات زبانی در کودک این است که کودک ممکن است وقایعی را که در طول روز با آنها سرو کار داشته است را تعریف کند، مثلا ممکن است آنچه را که در مهدکودک یا مدرسه اتفاق افتاده است و یا بازی هایی را که در پارک انجام داده است را به خوبی برای والدینش تعریف کند. بهبود 👇 1-تصاویر   , سه یا  چهار تصویر مرتبط باهم در اختیارکودک قرارداده تا پس از مرتب کردن، آن ها توضیح دهد. این تصاویر ممکن است مراحل رشد  گیاه، مراحل رشد یک جوجه، فعالیت های روزانه و...باشد 2-بیان داستان های تصویری بهترین راه برای افزایش  واژگان بیانی و نظم بخشی به افکارکودکان می باشد.💥(عنوان" داستان های تصویری " را در سرچ کنید) 3- پرسیدن سوال از های تصویری بصورت متوالی و منظم 4- پرسیدن ازکودک جهت یادآوری فعالیت های روزانه و سپس بیان فعالیت ها و اتفاقات انجام شده. 5- خواندن قصه های با تصویر کمتر مثل قصه شنگول و منگول و یا لاک‌پشت و مرغابی ها و سپس پرسیدن سوال از متن قصه یا درخواست کردن قصه بعد از شنیدن (چند شب یک قصه را تکرار کنید تا کامل بر قصه و محتوای آن مسلط شود) 6- مشاهده و سپس پرسیدن سوال و در انتها بازگو کردن قصه توسط کودک 🛑 اختلالات زبانی و بیانی ، از شایعترین علل بروز اختلال و هستند. پس لطفا این قضیه را جدی بگیرید ✅ راهکارها هم برای سن و هم سن مناسب هستند👌 ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
📚داستان فوتبال ماهی ها⚽️🐟🐳🐬🐠 ‍ ماهی ها توی آب نشسته بودن و حسابی حوصلشون سر رفته بود. که یه دفعه یه چیز گرد و قلمبه افتاد وسط اونها . آب گل آلود شد و ماهی ها فرار کردن. بعد از چند لحظه، گل و لای آب ته نشین شد و آب دوباره شفاف شد. ماهی ها یواش یواش از این ور و اون ور اومدن جلو . کم کم نزدیک و نزدیک تر شدن . مثل اینکه تا حالا چنین چیزی ندیده بودن. یکی گفت شاید این یه بچه نهنگ قلمبه است که کله شو قایم کرده و می خواد یه دفعه دهنشو باز کنه و همه ی ما رو بخوره . با این حرف، ماهی ها یه کمی ترسیدن و از اون چیز گرد و قلمبه فاصله گرفتن. اونا رفتن عقبتر و از دور نگاهش کردن . اما اون چیزه، اصلا تکون نمی خورد، مگر اینکه آب تکونش می داد. ماهی ها تا شب بهش نگاه کردن . وقتی مطمئن شدن خطرناک نیست، دوباره بهش نزدیک شدن. یکی از ماهی ها اومد جلو و با کله زد بهش. اون هم قل خورد و قل خورد و قل خورد تا دوباره سرجاش ایستاد. ماهی ها خوششون اومد. همگی نزدیک شدن و هر کدوم یه ضربه بهش زدن. اون چیز گرد هم هی قل می خورد و این ور می رفت و اون ور می رفت. طولی نکشید که ماهیها یاد گرفتن با اون بازی کنن. حالا دیگه تعداد ماهیها زیاد شده بود. یه عالمه ماهی جمع شده بودن تا با اون گردک قلمبه بازی کنن. بازی ماهیها مثل فوتبال شده بود. @ghesehaye_vida فردای اون روز بچه ها جمع شدن کنار رود خونه تا توپ بازی کنن. یه دفعه دیدن توپشون وسط آبها افتاده و یه عالمه ماهی دارن باهاش فوتبال بازی می کنن. بچه ها فهمیدن که دیروز توپشون گم نشده بوده بلکه تو رود خونه افتاده بوده و ماهی ها اونو پیدا کرده بودن. بچه ها اول می خواستن توپشونو از ماهی ها پس بگیرن ولی بعدش دلشون نیومد این کارو بکنن. بچه ها اون روز به جای بازی کردن نشستن و فوتبال ماهی ها رو تماشا کردن. گروه سنی : 2تا8سال ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍🤹‍♂ عبور خطوط از بین اشیاء * در این بازی خلاقانه بچه ها باید به شکل اشیا دقت کنن و هماهنگ با شکل، خطوط رو رسم کنن و باعث میشه مداد رو بهتر کنترل کنن و برای نوشتن آماده بشن. * ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh