eitaa logo
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
677 دنبال‌کننده
318 عکس
81 ویدیو
15 فایل
🔺 کانال اختصاصی اطلاع رسانی برنامه‌ها و نشر آثار حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی 🔺 کانال اطلاع رسانی دکتر قاسم کاکایی در تلگرام: https://t.me/ghkakaie ارتباط با مدیر کانال : @Admin_ghkakaie
مشاهده در ایتا
دانلود
🗒 🖋 فصل چهارم، سفرهای علمی خارج از کشور قسمت سوم، آمریکا ۳ (پیاپی چهل و دوم) پرفسور ویلیام چیتیک، دانشگاه ایالتی نیویورک ۱- یکی از اموری که در سفر آمریکا مایل به انجام آن بودم، ملاقات با پرفسور چیتیک در نیویورک بود. وی از اندیشمندانی است که مدت زیادی از عمر خویش را صرف پژوهش دربارهٔ ابن عربی و دیدگاه‌های او کرده است. تحصیلات و تحقیقات نسبتا طولانی او در ایران، دقت نظر و پشت‌کار و مطالعات وسیع و پی‌گیر وی، امکان پرداختن به این کار عظیم را به او داده است. وی در حدود پنجاه سال قبل، با تصحیح عالمانهٔ کتاب نقد النصوص جامی، به‌عنوان رسالهٔ دکتری خویش، این توان‌مندی را به نمایش گذاشت، به‌نحوی‌که تحسین ابن عربی شناسان بزرگی چون مرحوم سید جلال‌الدین آشتیانی را برانگیخت. بنده که خود سال‌هاست به ابن‌عربی عشق ورزیده و با او مأنوس بوده‌ام، بسیاری از نوشته‌های پروفسور ویلیام چیتیک را به زبان انگلیسی، خوانده و به‌خصوص دو کتاب «طریقت صوفیانهٔ معرفت» (که در آن زمان هنوز به فارسی ترجمه نشده بود) و کتاب «تجلی خدا»(که هنوز به فارسی ترجمه نشده است) را سطر به سطر مطالعه کرده بودم؛ و انصافا هر دو کتاب، حکایت از تبحر پرفسور چیتیک در آثار ابن‌عربی و وسعت معلومات او در زمینهٔ معارف صوفیانه دارد. ۲- به‌هرحال، پروفسور چیتیک امروز یکی از ابن‌عربی‌پژوهان بزرگ در سطح بین‌المللی است. البته در مورد عرفان اسلامی به نحو عام و دربارهٔ مولانا نیز تحقیقات ارزنده‌ای دارد. وی در آمریکا، بیروت و تهران در رشته‌های تاریخ، ادبیات عرب و ادبیات فارسی تحصیل کرده و دکترای خود را در زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران گرفته و بزرگانی چون سیدحسین نصر و مرحومان جلال‌الدین همایی، سید جلال‌الدین آشتیانی، بدیع‌الزمان فروزان‌فر، هانری کوربن و توشیهیکو ایزوتسو را شاگردی کرده و از ایشان استفادهٔ شایان نموده است. وی از سال ۱۹۶۶ تا زمان انقلاب اسلامی (یعنی سال ۱۹۷۸ میلادی) به مدت ۱۲ سال در ایران زندگی کرده، مسلمان و شیعه شده و نام شمس‌الدین را برای خود برگزیده است؛ هرچند در آمریکا، به دلائلی، اسلامش را ظاهر نمی‌سازد. صحیفهٔ سجادیه و قسمت‌هایی از نهج‌البلاغه را به انگلیسی ترجمه کرده است. در ایران و در دانشگاه تهران با دانشجویی ژاپنی به نام ساچیکو موراتا آشنا شد. پس از مسلمان و شیعه شدن خانم موراتا، به وساطت دکتر نصر و مرحوم سید جلال‌الدین آشتیانی،ویلیام چیتیک با او ازدواج کرد . دکتر ساچیکو موراتا نیز تحصیلات فوق‌لیسانس و دکتری خود را در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی و نیز فقه اسلامی، از دانشگاه تهران گرفته است. دکتر چیتیک و دکتر موراتا با مؤسسهٔ پژوهشی حکمت و فلسفه هم‌کاری نزدیک داشتند. این زوج دانشمند، در آستانهٔ پیروزی انقلاب، از ایران به آمریکا بازگشتند. هر دو نفر در زمان ورود بنده به آمریکا (۱۳۸۳) در گروه مطالعات تطبیقی دانشگاه ایالتی نیویورک به تدریس و تحقیق مشغول بودند. هر دو نیز سمت استادی داشتند. ۳- بنده از دورهٔ تحصیل دکتری و بعدا ضمن ترجمهٔ کتاب ارزندهٔ پروفسور چیتیک، یعنی «عوالم خیال»، با ایشان آشنا و در ارتباط بودم. در سال ۱۳۷۸ نیز در جریان سفرشان به ایران، برای کنفرانس جهانی ملاصدرا به شیراز آمدند و یک روز خود و همسرشان در منزل ما مهمان بنده و خانواده‌ام بودند. روز مهمانی در شیراز و در خانهٔ ما روز خاطره‌انگیزی بود. غیر از ویلیام چیتیک و ساچیکو موراتا، یک زوج دیگر آمریکایی، یعنی دیوید و مری دکاکه -که قبلا ذکرشان رفت- نیز مهمان ما بودند. البته این دو، از پرفسور چیتیک و دکتر موراتا خیلی جوان‌تر و هردو، دانشجوی دکتری دکتر نصر بودند. آن روز، دو مهمان دیگر نیز داشتیم. یکی دکتر رضا شاه‌کاظمی، محقق پاکستانی‌الاصل مقیم انگلستان، و استاد دانشگاه‌های آن دیار. او هم در عرفان اسلامی و در باب ابن‌عربی و مایستر اکهارت، تحقیقات ارزنده‌ای داشت. وی قبلا کتاب خودش را برایم ارسال کرده بود؛ کتاب ارشمندی که در نگارش رسالهٔ دکتری‌ام مورد استفاده قرار گرفت. ششمین مهمان ما در آن روز، دکتر ابراهیم کالین بود. وی در آن زمان، بهترین شاگرد دکتر سیدحسین نصر در آمریکا بود. چندین کتاب دربارهٔ حکمت متعالیه و ملاصدرا، به زبان انگلیسی دارد. در یکی از آن‌ها از مباحثات خودش با این حقیر یاد کرده است. ابراهیم، اصالتا ترک و اهل ترکیه است. مدتی است که به کشورش بازگشته و چون دانشمند ارزنده‌ای است، اردوغان او را جزو مشاوران نزدیک خود قرار داده است! به‌هرحال، آن روز در خرداد ۱۳۷۷، این شش مسلمان، پنج نفر از آمریکا و یک نفر از انگلستان، در شیراز و در منزل ما مهمان این حقیر بودند.
۴- از مسائل بسیار جالب این بود که، این شش نفر را با پیکان خودم، از هتل محل اقامتشان به منزل آوردم! اتومبیل‌های آمریکایی خیلی جادار و بزرگ است. یک نفر جلو، کنار راننده و حداکثر سه نفر عقب می‌نشینند. اما بنده شش نفر را، که سه‌تای آن‌ها آمریکایی بسیار قدبلند بودند، در پیکان مدل ۵۹ سوار کرده بودم. با خودم می‌شدیم هفت نفر! پروفسور چیتیک هم که متعجب شده بود، به شوخی گفت که: باید به تو و پیکانت به‌خاطر این موفقیت جایزه بدهند! ۵- پروفسور چیتیک و همسرش ساچیکو موراتا، هردو هم‌سن بوده و هر دو چهارده سال از بنده مسن‌تر بودند. طبعا در آن مجلس، در منزل ما، این دو، سن‌شان از همه بیش‌تر بود. پس از این دو، بنده بودم. دیوید و مری از همه کم سن و سال‌تر بودند. البته به استثنای سه فرزند بنده! ۶- اما چیتیک بسیار دلش جوان بود. بسیار خوش‌سخن، شوخ، خوش‌خنده، مهربان و گرم بود. آن قدر گرم که گویی بنده را بیش از پنجاه سال است می‌شناسد! به بچه‌های من که همه در دورهٔ راهنمایی بودند، بسیار محبت می‌کرد. از شور و نشاط چیتیک، بقیهٔ مهمان‌ها نیز به‌وجد آمده بودند. همسرم که یک کدبانوی تمام عیار است، سفره‌ای ایرانی و بسیار زیبا و با غذاهای ایرانی لذیذ فراهم آورده بود. اگر اشتباه نکنم کلم‌پلو و سالاد شیرازی جزو غذاهای سفره بود. مهمانان، کم‌تر تجربهٔ نشستن روی زمین را داشتند. هم زیبایی سفره و هم نشستن روی زمین، و البته چشیدن طعم غذای ایرانی، برای آنان تجربه‌ای جدید و لذت‌بخش بود! اما چیتیک ایران و سنن ایرانی را خیلی خوب می‌شناخت. پس از ناهار و هنگام بعد از ظهر، تقاضای قلیان کرد؛ با تنباکوی برازجانی! می‌گفت این تنباکوهای تقلبی میوه‌ای به درد نمی‌خورند! ما هم که اهل قلیان نبودیم، متوسل شدیم به پدرزنم. ایشان نیز با یک فروند قلیان خوب، در مهمانی ما حاضر شد و قلیان را با تنباکوی برازجانی چاق کرد. یعنی عملا ساقی شد! الا یا ایها الساقی، ادر قلیان و ناولها! به آب و آتشِ قلیان بیارایی تو محفلها! ز لطف خود بده قلیان به چیتیک و به همراهان «وَدود» افکنده اینک دود و خرّم کرده این دلها! در اینجا فیلسوفان جمع گشتندی به مهمانی شدند اما کنون غافل ز راه و رسم عاقلها! چیتیک خیلی حرفه‌ای به قلیان پُک می‌زد‌ و صدای آب کوزۀ قلیان و دود از سر آن را با هم در می‌آورد! سپس از مردان مجلس دعوت به پُک زدن کرد! مبین چیتیک و در دستش مُسخّر گشته آن قلیان که پُک آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها! اولین مشکل برای رضا شاه‌کاظمی رخ داد؛ اولین پُک به قلیان، اشکش را در آورد و به سرفه‌های شدیدش انداخت! ابراهیم کالین نیز سرنوشتی بهتر از رضا نداشت! معلوم بود که هیچ‌کدام این کاره نبودند! بیچاره دیوید، از خجالت سرخ شده بود. سرنوشت دو نفر قبلی برایش عبرت‌آموز بود. ولی در عین‌حال، از یک طرف، مواجه با اصرار چیتیک در پک زدن بود و از سوی دیگر، مواجه با اخم و دعوای همسرش، مری. ۷- پروفسور چیتیک، سجایای اخلاقی بسیار ستودنی دارد. یک اهل علم به تمام معناست. از ریا و کارهای تبلیغاتی به شدت بیزار است. خودش از یک مورد که در کنفرانس ملاصدرا برایش پیش آمده بود، دل پُری داشت. می‌گفت: «در یکی از جلسات، پشت تریبون هیئت رئیسهٔ کنفرانس نشسته بودم. یکی از مسئولان کنفرانس که کنار من نشسته بود، هر وقت که دوربین تلویزیون روی ما می‌افتاد لیوان آبی را بر می‌داشت و به من تعارف و با من خوش و بش می‌کرد!». از مسائل مهمی که در فرهنگ غرب مشهود است، عدم تعارف است. پروفسور چیتیک راجع‌به عرقیات شیراز و اقسام آویشن سخن به میان آورد. بنده عرض کردم امکان تهیه‌اش در شیراز هست. ایشان هم بدون تعارف، لیست عرقیات (عرق نسترن، عرق کاسنی، عرق شاتره، عرق گاو زبان) را در حد چند بشکهٔ بیست لیتری و لیست آویشن پهن و باریک را به مقدار زیاد داد! تعجب کردم که چگونه توانست آن‌ها را با خود به هواپیما ببرد! ۸- پنج سال بعد یعنی در سال ۱۳۸۳، پروفسور چیتیک وقتی که از آمدن بنده به آمریکا مطلع شد، بنده را به نیویورک دعوت کرد. یک سخنرانی برایم در بخش مطالعات تطبیقی در دانشگاه دولتی نیویورک ترتیب داد و پول بلیط رفت و برگشتم از رالی به نیویورک و بالعکس را گردن آن‌ها گذاشت! به‌خصوص که هزینه باید به دلار پرداخت می‌شد و بنده دلاری در اختیار نداشتم. سخنرانی‌ام در جمع اعضای هیئت علمی مطالعات تطبیقی آن دانشگاه انجام می‌شد. موضوع سخنرانی نیز مقایسهٔ عرفان مسیحی و عرفان اسلامی با محوریت ابن‌عربی و مایستر اکهارت بود؛ هم‌راه با پرسش و پاسخ. البته چندین روز در نیویورک ماندم. تمام چند روز اقامتم در نیویورک در منزل پروفسور چیتیک و خانم دکتر ساچیکو موراتا مهمان و از مهمان‌نوازی فوق حد تصور آن دو بزرگوار برخوردار بودم.
خود پروفسور چیتیک در فرودگاه نیویورک به استقبالم آمد و مرا به خانه برد. ۹- خانهٔ آرامش‌بخش پروفسور چیتیک منزل چیتیک نه در وسط شهر و شلوغی‌ها و آسمان‌خراش‌های نیو‌یورک، بلکه در بندر نیویورک و در ساحل دریا واقع است. باغچهٔ کوچکی دارد، که انواع میوه‌ها را، از هر میوه‌ای یک درخت، در آن باغچه کاشته و اوقات فراغتش را به رسیدگی به این درخت‌ها می‌گذراند. آرامش عجیبی بر خانه‌اش حاکم است. تلویزیون در خانه ندارد. با اینترنت خیلی مأنوس نیست و بیش‌تر با خواندن به سبک سنتی انس دارد. کتابخانه‌ای بس غنی در منزل دارد. چندان روی خوش به مدرنیته نشان نمی‌دهد. می‌توان گفت به شکلی، هنوز در عالم حی ابن یقظان به سر می‌برد! من فکر می‌کنم که هنوز در مکاشفه، با حی ابن یقظان در تماس است! پرفسور چیتیک و همسرش، به علت علاقه و برای آن‌که مهارت و تسلطشان بر زبان فارسی حفظ شود، در خانه فقط به فارسی صحبت می‌کنند!! تسلط پروفسور چیتیک بر زبان فارسی فوق‌العاده است. گاهی از ضرب‌المثل‌هایی در زبان فارسی استفاده می‌کند، که بسیاری از جوانان ما در ایران، حتی آن را نشنیده‌اند تا چه رسد به این که معنی آن را بدانند! چیتیک و همسرش با آن‌که هر دو هم‌سن و حدود پانزده سال از بنده مسن‌ترند، صاحب فرزند نیستند و از این جهت فراغت بیش‌تری در تحقیق و تألیف داشته‌اند. کثرت تألیفات و تحقیقاتشان همین را نشان میدهد. چون مسلمانند، بر خلاف سنت معمول آمریکاییان و اروپاییان، سگ در خانه نگه نمی‌دارند. ولی در آن زمان، دو گربهٔ نژاد ایرانیِ تُپُل در خانه داشتند؛ یکی به نام رستم و دیگری به نام چنگیز! چیتیک بیش‌تر به رستم علاقه‌مند بود و گاهی با او توپ بازی می‌کرد. اما خانم موراتا به چنگیز علاقهٔ بیش‌تری داشت. متقابلا هم، رستم عاشق چیتیک بود و چنگیز به خانم موراتا مهر می‌ورزید! ۱۰- اندر وصف غذای حلال خانم دکتر موراتا آشپز قهاری است. هم غذای ایرانی خوب می‌پخت و هم غذای ژاپنی. یک روز خورشت فسنجان داشتیم و یک روز کلم پلو! البته دو روز هم غذای ژاپنی پختند، که باید آن را با دو چوب مخصوص ژاپنی می‌خوردیم. بنده هر کار کردم موفق به انجام این مهم نشدم! لذا با تقلب و به کمک قاشق فلزی، توانستم کمی بخورم. یک روز هم یکی از دانشجویانِ دکتری پروفسور چیتیک با قلاب، ماهی خیلی درشتی از دریا گرفته بود و آن را برای هدیه به خانهٔ استاد آورده، تقدیم استاد کرده بود. قرار بود که آن شب یک غذای خوب ماهی داشته باشیم. شب غذا را آوردند و در بشقاب‌ها سرو کردند. قطعات ماهی وسط بشقاب بود و اطرافش مقداری برنج و سبزی تازه. بسم‌الله گفتم و شروع کردم به خوردن ماهی، که گوشت خالص بود و استخوان نداشت. تا در دهان گذاشتم دیدم که گرم نیست؛ یخ و لزج است؛ مزه‌اش هم یک جور خاصی است که اصلا خوشمزه نیست!! نه می‌توانستم قورتش بدهم و نه روی آن را داشتم که از دهان بیرونش بیاورم! هر جور بود با بدبختی قورتش دادم! لقمات بعدی هم به شرح ایضا! پیش خود گفتم که خانم موراتا که آشپر خوبی است چرا این ماهی را چنین پخته است!؟ غافل از آن که آن ماهی اصلا پخته نشده بود! اصطلاحا به آن «سوشی» می‌گویند و ژاپنی‌ها به علت خاصیت زیادش، آن را در بشقاب مهمان‌های خیلی عزیز و محترم می‌گذارند! ۱۱- کازویو موراتا چند روزی که در منزل پروفسور چیتیک بودم، برادرزادهٔ خانم دکتر ساچیکو موراتا، یعنی خانم کازویو موراتا هم، چند روزی مرخصی داشت و به خانهٔ عمه‌اش آمده بود. وی دانشجوی دکتری دانشگاه yale در آمریکا، در رشتهٔ مطالعات اسلامی و گرایش تصوف بود. این دانشگاه، یکی از بهترین دانشگاه‌های آمریکا، و در علوم انسانی، همتای دانشگاه هاروارد است. استاد راهنمای کازویو، پرفسور باورینگ، یکی از مطرح‌ترین چهره‌های بین‌المللی در زمینهٔ مطالعات اسلامی بود. ولی کازویو مسلمان شده و دربست مرید شوهر عمه‌اش (چیتیک) بود. بسیار باهوش و کوشا، و در دانشگاه خودش رتبهٔ اول بود. این‌ها را چیتیک برایم تعریف کرد. اما این دختر، علی‌رغم همهٔ این‌ها، سنت‌های ژاپنی‌اش را حفظ کرده بود. تواضع، سخت‌کوشی و احترام‌گذاری او نشان از این سنت داشت. صبح خیلی زود، قبل از همه بیدار می‌شد. صبحانه را آماده می‌کرد. همه جا را تمیز می‌کرد و برق می‌انداخت. مترصد بود که من که مهمانم، کی از اتاق بیرون می‌آیم، تا بلافاصله دم‌پایی جلو پایم جفت کند و حوله به دستم بدهد. به عمه و شوهر عمه‌‌اش خیلی ادب می‌کرد و تا کمر جلو آنها خم می‌شد. پایبندی‌اش به سنت ژاپنی واقعا جالب بود. دانشگاه ییل گرنت (پژوهانهٔ) خوبی به او داده بود. با این گرنت، یک‌بار به مصر رفته بود تا عربی‌اش را تقویت کند. مدتی پس از برگشت بنده به ایران، آن دانشگاه گرنت دیگری به او داده بود. این بار به توصیهٔ پرفسور چیتیک، برای تقویت زبان فارسی‌اش عازم ایران شد.
باز هم به توصیهٔ چیتیک، در ایران به شیراز و دانشگاه شیراز آمد. پرفسور چیتیک از بنده خواهش کرد که چون دختری محجوب و تنهاست، در صورت امکان، اوقات بیش‌تری در منزل ما بماند و مهمان باشد. چرا که چیتیک می‌دانست دو دختر بنده هم‌سن و سال کازویو هستند و با اختلاط با آنان، زبان فارسی او تقویت می‌شود. حسابی با دخترها و نیز با همسر بنده مأنوس شده بود. یک بار با هم داشتند فیلم «مهر مادری» کمال تبریزی را از تلویزیون تماشا می‌کردند و من می‌دیدم که کازویو برای کودک یتیم و بی‌مادر آن فیلم (داش مِیتی) چگونه اشک‌هایش جاری است. احساسات شرقی و تحقیقات غربی را با هم جمع کرده‌بود. ضمنا قرار شد که در این مدت، قسمت‌هایی از الهیات شفا و بخش‌های عرفانی اشارات و تنبیهات ابن‌سینا را نزد بنده بخواند؛ و چنین شد. هوش، دقت، تتبع و پشت‌کار این دانشجوی ژاپنی برای بنده واقعا شگفت‌انگیز بود. از مسائل جالب در هنگام تدریس، * نحوهٔ تلفظ حروف عربی توسط بنده و کازویو بود. کازیو همهٔ حروف عربی را با لهجهٔ مصری غلیظ تلفظ می‌کرد و من با تلفظ فارسی و لهجهٔ شیرین شیرازی! مثلا ما از کودکی در دبستان یاد می‌گیریم که چهارتا «ز» داریم: ۱- «ز». اسمش «ز» صداش «ز» مثل زهرا ۲-«ذ». اسمش «ذال» صداش «ز» مثل لذیذ ۳-«ض». اسمش «ضاد» صداش «ز» مثل رضا ۴-«ظ». اسمش «ظا» صداش «ز» مثل ظهور کازویو وقتی که می‌دید بنده «زهرا»، «لذیذ»، «رضا» و «ظهور» را مثل هم تلفظ می‌کنم، چشمان ژاپنی‌اش از تعجب خیلی گشاد می‌شد! به‌هرحال، خانم دکتر کازویو موراتا، هم‌اکنون استادیار مطالعات اسلامی در کینگز کالج لندن است. ۱۲- برگردیم به نیویورک. بنده در نیویورک جز دانشگاه و منزل پروفسور چیتیک جایی را ندیدم. هرچند مایل بودم شهر نیویورک و محله‌های آن، مثل محلهٔ هارلم سیاه‌پوستان را از نزدیک ببینم. ولی پروفسور چیتیک در فضای دیگری سیر می‌کرد. یک نکته در دانشگاه نیویورک توجهم را جلب کرد و آن این‌که، تعداد کارمندان این دانشگاه، به نسبت تعداد اعضای هیئت علمی خیلی خیلی کم است. یعنی اعضای هیئت علمی بسیاری از کارهایشان، مثل تایپ و پرینت گرفتن را خودشان انجام می‌دهند. گفتم که پروفسور چیتیک کتابخانه‌ای خیلی غنی در منزل داشت. برخی از کتاب‌های انگلیسی کتابخانهٔ ایشان، چشم مرا گرفته بود. پروفسور چیتیک از این امر آگاه شده بود. هنگامی که می‌خواستم از نیویورک به رالی بازگردم، پروفسور چیتیک سخاوت‌مندانه، تعداد زیادی از کتاب‌های کتابخانه‌اش را که در ایران امکان دسترسی به آن‌ها نبود، با انتخاب و گزینش خودم، به بنده اهدا کرد! گبنده هم بدون این‌که فکر سنگینی بارم را بکنم، دیدم در دیزی باز است و تعداد معتنابهی از کتاب‌ها را برداشتم؛ یعنی هدیه گرفتم! در داخل آمریکا هیچ مشکل اضافه بار نداشتم! از آمریکا به ایران هم مشکلی پیش نیامد! چرا که طبق قوانین خطوط هوایی، هر مسافری که مبدأ یا مقصد سفرش آمریکا باشد، می‌تواند دو ساک بزرگ، جمعا به وزن ۷۰ کیلو با خود هم‌راه داشته باشد! ساک‌های کوچک ما هم که معمولا هم بزرگ است و هم وزین! لذا بارهایم را در رالی تحویل دادم. چند پرواز را تا پاریس و از آن‌جا تا دبی داشتم، با ایر فرانس و امارات؛ و از دبی با پرواز آسمان به شیراز پرواز داشتم. در دبی بارهایم را تحویل گرفتم، اما هواپیمایی آسمان می‌خواست دبه در بیاورد! و اضافه‌بار بگیرد! بالاخره پیش رئیسشان رفتم و اثبات کردم چون مبدأ پروازم آمریکاست و مقصدم شیراز، تا ۷۰ کیلو از اضافه بار دادن معاف است. در برابر حرف حساب، جوابی نداشت! وقتی که به شیراز و به منزل رسیدم و درِ ساک‌ها را باز کردم، دیدم که از طرف پلیس فرودگاه آمریکا، کاغذی بدین مضمون داخل ساک‌ها گذاشته‌اند: «مسافر عزیز! با سلام و احترام، به اطلاع می‌رسانیم که برای بازرسی امنیتی، ما ناچار شدیم در ساک شما را باز کنیم (قبلا گفته بودند که ساک‌ها را قفل نکنید). از این بابت از شما عذرخواهی می‌کنیم». اگر این نوشته داخل ساک نبود، بنده اصلا متوجه نمی‌شدم که در ساک باز شده است! حقوق شهروندی و حریم خصوصی برایم خیلی معنا پیدا کرد. باز هم مثل لحظهٔ ورود به آمریکا این مصراع در ذهنم خلجان یافت که: عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو!@ghkakaie
شرح_گلشن_راز_جلسه_۱۲۲_حجت‌الاسلام_والمسلمین_دکتر_کاکایی.mp3
36.36M
🎙️ باز نشر  فایل صوتی اثر منظوم شیخ محمود شبستری (ره) ▶️ جلسه ۱۲۲ 🕝مدت زمان صوت: ۳۷ دقیقه و ۵۲ ثانیه 🗓️تاریخ تدریس: ۲۳ خرداد ۱۳۹۱ ✅تدریس شده در حوزهٔ علمیهٔ شهید محمد حسین نجابت( ره) ✅ @ghkakaie
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
🎙️ باز نشر  فایل صوتی #درسگفتار_شرح_گلشن_راز اثر منظوم شیخ محمود شبستری (ره) ▶️ جلسه ۱۲۲ 🕝مدت زمان
درسگفتار شرح گلشن راز، جلسهٔ ۱۲۲: معنای بت و بت پرستی بت و زنار و ترسایی در این کوی همه کفر است ورنه چیست بر گوی بت اینجا مظهر عشق است و وحدت بود زنار بستن عقد خدمت چو کفر و دین بود قائم به هستی شود توحید عین بت‌پرستی چو اشیا هست هستی را مظاهر از آن جمله یکی بت باشد آخر نکو اندیشه کن ای مرد عاقل که بت از روی هستی نیست باطل بدان که ایزد تعالی خالق اوست ز نیکو هر چه صادر گشت نیکوست وجود آنجا که باشد محض خیر است وگر شری است در وی آن ز غیر است مسلمان گر بدانستی که بت چیست بدانستی که دین در بت‌پرستی است وگر مشرک ز بت آگاه گشتی کجا در دین خود گمراه گشتی ✅ @ghkakaie
📣 انجمن علمی - دانشجویی دانشکده الهیات دانشگاه شیراز برگزار می کند:📣 💠 دوره شرح مثنوی معنوی💠 ✅ با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی جلسهٔ: ۱۲۲ ⏳زمان برگزاری : سه‌شنبه،  ۱۳ آذر ۱۴۰۳ _   ساعت ۱۶ 🖇️لینک شرکت آنلاین در دوره : https://vroom.shirazu.ac.ir/elmi23 📌(شرکت برای عموم آزاد است ) ✅ @ghkakaie
_سخنرانی_حجت‌الاسلام_والمسلمین_دکتر_کاکائی_جایگاه_کتاب_روش_رئالیسم.mp3
66.07M
🎧فایل صوتی سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی 🟫⬜️که به مناسبت سالگرد رحلت و بزرگداشت علامه طباطبایی و مقارن با روز جهانی فلسفه، در مراسمی که از سوی مجمع عالی حکمت اسلامی با همکاری دانشکده الهیات دانشگاه شیراز برگزار شد 📋تحت عنوان: جایگاه کتاب روش رئالیسم در نظام اندیشه فلسفی ایران معاصر 🗓 در روز دوشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۳ ارائه گردید. ⏳مدت زمان صوت: ۶۸دقیقه و ۴۹ ثانیه ✅ @ghkakaie
درسگفتار_شرح_مثنوی_جلسه_۱۲۲_دکتر_کاکایی.mp3
54.33M
🎙| فایل صوتی کامل | جلسه ۱۲۲ (دفتر اول) ⬜️با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی 🗓تاریخ جلسه : سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ 🕝 مدت زمان: ۵۶ دقیقه و ۳۶ ثانیه @ghkakaie
درسگفتار شرح مثنوی معنوی جلسه ۱۲۲،ابیات۳۷۴۵تا۳۸۰۰: ای علی که جمله عقل و دیده‌ای شمه‌ای واگو از آنچ دیده‌ای تیغ حلمت جان ما را چاک کرد آب علمت خاک ما را پاک کرد بازگو دانم که این اسرار هوست زانک بی شمشیر کشتن کار اوست صانع بی آلت و بی جارحه واهب این هدیه‌های رابحه صد هزاران می چشاند هوش را که خبر نبود دو چشم و گوش را باز گو ای باز عرش خوش‌شکار تا چه دیدی این زمان از کردگار چشم تو ادراک غیب آموخته چشمهای حاضران بر دوخته آن یکی ماهی همی‌بیند عیان وان یکی تاریک می‌بیند جهان وان یکی سه ماه می‌بیند بهم این سه کس بنشسته یک موضع نعم چشم هر سه باز و گوش هر سه تیز در تو آویزان و از من در گریز سحر عین است این عجب لطف خفیست بر تو نقش گرگ و بر من یوسفیست عالم ار هجده هزارست و فزون هر نظر را نیست این هجده زبون راز بگشا ای علی مرتضی ای پس سؤ القضا حسن القضا یا تو واگو آنچ عقلت یافتست یا بگویم آنچ برمن تافتست از تو بر من تافت چون داری نهان می‌فشانی نور چون مه بی زبان لیک اگر در گفت آید قرص ماه شب روان را زودتر آرد به راه از غلط ایمن شوند و از ذهول بانگ مه غالب شود بر بانگ غول ماه بی گفتن چو باشد رهنما چون بگوید شد ضیا اندر ضیا چون تو بابی آن مدینهٔ علم را چون شعاعی آفتاب حلم را باز باش ای باب بر جویای باب تا رسد از تو قشور اندر لباب باز باش ای باب رحمت تا ابد بارگاه ما له کفوا احد هر هوا و ذره‌ای خود منظریست نا گشاده کی گود کانجا دریست تا بنگشاید دری را دیدبان در درون هرگز نجنبد این گمان چون گشاده شد دری حیران شود مرغ اومید و طمع پران شود غافلی ناگه به ویران گنج یافت سوی هر ویران از آن پس می‌شتافت تا ز درویشی نیابی تو گهر کی گهر جویی ز درویشی دگر سالها گر ظن دود با پای خویش نگذرد ز اشکاف بینیهای خویش تا ببینی نایدت از غیب بو غیر بینی هیچ می‌بینی بگو بخش ۱۶۶ - سؤال کردن آن کافر از علی کرم الله وجهه کی بر چون منی مظفر شدی شمشیر از دست چون انداختی: پس بگفت آن نو مسلمان ولی پس بگفت آن نو مسلمان ولی از سر مستی و لذت با علی که بفرما یا امیر المؤمنین تا بجنبد جان بتن در چون جنین هفت اختر هر جنین را مدتی می‌کنند ای جان به نوبت خدمتی چونک وقت آید که جان گیرد جنین آفتابش آن زمان گردد معین این جنین در جنبش آید ز آفتاب کآفتابش جان همی‌بخشد شتاب از دگر انجم به جز نقشی نیافت این جنین تا آفتابش بر نتافت از کدامین ره تعلق یافت او در رحم با آفتاب خوب‌رو از ره پنهان که دور از حس ماست آفتاب چرخ را بس راههاست آن رهی که زر بیابد قوت ازو و آن رهی که سنگ شد یاقوت ازو آن رهی که سرخ سازد لعل را وان رهی که برق بخشد نعل را آن رهی که پخته سازد میوه را و آن رهی که دل دهد کالیوه را بازگو ای باز پر افروخته با شه و با ساعدش آموخته باز گو ای باز عنقاگیر شاه ای سپاه‌اشکن بخود نه با سپاه امت وحدی یکی و صد هزار بازگو ای بنده بازت را شکار در محل قهر این رحمت ز چیست اژدها را دست دادن راه کیست بخش ۱۶۷ - جواب گفتن امیر المؤمنین کی سبب افکندن شمشیر از دست چه بوده است در آن حالت گفت من تیغ از پی حق می‌زنم بندهٔ حقم نه مامور تنم شیر حقم نیستم شیر هوا فعل من بر دین من باشد گوا ما رمیت اذ رمیتم در حراب من چو تیغم وان زننده آفتاب رخت خود را من ز ره بر داشتم غیر حق را من عدم انگاشتم سایه‌ای‌ام کدخداام آفتاب حاجبم من نیستم او را حجاب من چو تیغم پر گهرهای وصال زنده گردانم نه کشته در قتال خون نپوشد گوهر تیغ مرا باد از جا کی برد میغ مرا که نیم کوهم ز حلم و صبر و داد کوه را کی در رباید تند باد آنک از بادی رود از جا خسیست زانک باد ناموافق خود بسیست باد خشم و باد شهوت باد آز برد او را که نبود اهل نماز کوهم و هستی من بنیاد اوست ور شوم چون کاه بادم یاد اوست جز به باد او نجنبد میل من نیست جز عشق احد سرخیل من خشم بر شاهان شه و ما را غلام خشم را هم بسته‌ام زیر لگام تیغ حلمم گردن خشمم زدست خشم حق بر من چو رحمت آمدست ✅ @ghkakaie
65.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟫🟩مظهر عصمت خدا 🎥بازنشر گزیده سخنرانی طلب و اخلاق طلبگی جلسه چهارم 🎙 حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی 🖤به مناسبت شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ⏳مدت زمان: ۶ دقیقه و ۲۵ ثانیه ✅ @ghkakaie