eitaa logo
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
723 دنبال‌کننده
343 عکس
107 ویدیو
15 فایل
🔺 کانال اختصاصی اطلاع رسانی برنامه‌ها و نشر آثار حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی 🔺 کانال اطلاع رسانی دکتر قاسم کاکایی در تلگرام: https://t.me/ghkakaie ارتباط با مدیر کانال : @Admin_ghkakaie
مشاهده در ایتا
دانلود
🩵حقیقت مطلقه🩵 📜نشر گزیده‌ای از تفسیر سوره بقره از کتاب بصائر مرحوم آیت الله حاج شیخ حسنعلی نجابت«رحمت الله علیه» به مناسبت مبعث حضرت ختمی مرتبت «صلوات الله علیه» ✅ @ghkakaie
درسگفتار_شرح_مثنوی_معنوی_معنوی_جلسهٔ ۱۳۰_دکتر_کاکائی.mp3
29.41M
🎙| فایل صوتی کامل | جلسه۱۳۰ (دفتر دوم) ⬜️با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی 🗓تاریخ جلسه : سه شنبه ۹‌ بهمن ۱۴۰۳ 🕝 مدت زمان ۶۱دقیقه و ۱۵ثانیه @ghkakaie
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
🎙| فایل صوتی کامل | جلسه۱۳۰ #شرح_مثنوی_معنوی (دفتر دوم) ⬜️با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاس
درسگفتار شرح مثنوی معنوی معنوی، جلسهٔ ۱۳۰، دفتر دوم ابیات ۸۷ تا ۱۲۸ کاندرین چشم منیر بی زوال از حقایق راه کی یابد خیال‌؟ در دو چشم غیر من تو نقش خود گر ببینی آن خیالی دان و رد زانک سرمهٔ نیستی در می‌کشد باده از تصویر شیطان می‌چشد چشمشان خانهٔ خیالست و عدم نیست‌ها را هست بیند لاجرم چشم من چون سرمه دید از ذوالجلال خانهٔ هستی‌ست نه خانهٔ خیال تا یکی مو باشد از تو پیش چشم در خیالت گوهری باشد چو یشم یشم را آنگه شناسی از گهر کز خیال خود کنی کلی عبر یک حکایت بشنو ای گوهر‌شناس تا بدانی تو عیان را از قیاس هلال پنداشتن آن شخص خیال را در عهد عمر رضی الله عنه ماه روزه گشت در عهد عمر بر سر کوهی دویدند آن نفر تا هلال روزه را گیرند فال آن یکی گفت ای عمر اینک هلال چون عمر بر آسمان مه را ندید گفت کین مه از خیال تو دمید ورنه من بیناترم افلاک را چون نمی‌بینم هلال پاک را گفت تر کن دست و بر ابرو بمال آنگهان تو در نگر سوی هلال چونکه او تر کرد ابرو‌، مه ندید گفت ای شه نیست مه شد ناپدید گفت آری موی ابرو شد کمان سوی تو افکند تیری از گمان چون یکی مو کژ شد‌، او را راه زد تا به‌دعوی لاف‌ِ دید‌ِ ماه زد موی کژ چون پردهٔ گردون بود چون همه اجزات کژ شد‌، چون بوَد‌؟ راست کن اجزات را از راستان سر مکش ای راست‌رو ز آن آستان هم ترازو را ترازو راست کرد هم ترازو را ترازو کاست کرد هر که با ناراستان هم‌سنگ شد در کمی افتاد و عقلش دنگ شد رو اشداء علی‌الکفار باش خاک بر دلداری اغیار پاش بر سر اغیار چون شمشیر باش هین مکن روباه‌بازی شیر باش تا ز غیرت از تو یاران نسکلند زانکه آن خاران عدو این گلند آتش اندر زن به گرگان چون سپند زانکه آن گرگان عدو یوسفند «‌جان بابا‌» گویدت ابلیس هین تا به دَم بفریبدت دیو لعین این چنین تلبیس با بابات کرد آدمی را این سیه‌رخ مات کرد ✅ @ghakakie
شرح‌الاسماء_الحسنی_جلسه_۱۳۰_حجت‌الاسلام_والمسلمین_دکتر_کاکایی.mp3
29.39M
🎙️|فایل صوتی کامل | ▶️ جلسه : ۱۳۰ 🌍 محل تدریس : شیراز ، حوزه علمیه شهید محمد حسین نجابت ( ره ) 📅 تاریخ : ۲۱ خرداد ۱۳۹۲ 🕝مدت زمان صوت : ۳۰ دقیقه و ۳۶ثانیه ✅ @ghkakaie
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
🎙️|فایل صوتی کامل | ▶️#درسگفتار_شرح_الاسماء_الحسنی جلسه : ۱۳۰ 🌍 محل تدریس : شیراز ، حوزه علمیه شه
درسگفتار شرح الاسماء‌الحسنی،(شرح دعای جوشن کبیر جلسه ۱۳۰ یا ذا العظمة و السلطان، یا ذا الرأفة و المستعان يا ذا العظمة والسلطان في القاموس السلطان الحجة وقدرة الملك ويضم لامه والوالى والثانى هو المراد هنا يا ذا الرافة والمستعان الرافة كما في بعض كتب اهل اللغة ارق من الرحمة لا يكاد تقطع في الكراهة والرحمة قد تقطع في الكراهة للمصلحة والمستعان هنا مصدر ميمى يا ذا العفو والغفران سبحانك الخ يا من هو رب كل شئ في السلسلة الصعودية يا من هو اله كل شئ في السلسلة النزولية يا من هو خالق كلشئ في عالم الخلق يا من هو صانع كلشيئ في عالم الامر الا له الخلق والامر يا من هو قبل كل شئ قبلية بالحق والحقيقة وقبلية سرمدية لادهرية ولازمانية لان المرتبة الاحدية والوجود المجرد عن المجالى والمظاهر اولى المراتب في السلسلة الطولية قبل الدهريات والزمانيات كان الله ولم يكن معه شئ وكذا الوجود الذى هو ذاته واشراقه قبل كل اسم وصفة وعين ومهية بجميع انحاء القبليات لان الوجود الحق وامره بما هو داخل في صقعه وساقط الاضافة وعن المهيات كما قيل التوحيد اسقاط الاضافات ولا حكم له في نفسه اذلا نفس له بهذا النظر قبل كل تعين إذ الاطلاق عن جميع القيود حتى عن هذا قبل التقييد والصرف قبل المخلوط فالوجود قبل كلشيئ عينا كما ان عنوانه ابده البديهيات واول كل تصور ذهنا فالمعنون مبدء المبادى واول الاوايل والعنوان اول الاوليات ولذا قال (ع) ما رايت شيئا الا ورايت الله قبله على بعض الروايات كما مر في اول الشرح ✅ @ghkakaie
«بسم الله الرحمن الرحیم» 🗒 🖋فصل چهارم: سفرهای علمی خارج از کشور قسمت دوازدهم: انگلستان ۳ (پیاپی پنجاه و دوم) دانشگاه کمبریج: دانشکدهٔ الهیات و مرکز گفت‌وگوی بین ادیان ابراهیمی ۱- در رشته‌های علوم یا فنی و مهندسی، یعنی رشته‌های غیر علوم انسانی، معمولاً هدف از سفر مطالعاتی استفاده از امکاناتی است که بعضاً در مملکت خودمان وجود ندارد؛ مانند حضور در آزمایشگاه‌ها، دسترسی به مواد آزمایشگاهی، استفاده از تجربیات صاحب نظران و متخصصان در طرح‌های تحقیقاتی و سرانجام ارائهٔ نتیجهٔ تحقیقات و کارهای آزمایشگاهی در قالب یک یا چند مقاله علمی. اما در مورد رشته‌های علوم انسانی، برخورد و شناخت انسان‌ها و آشنایی با فرهنگ‌ها و اندیشه‌ها اهمیت درجه اول را دارد. اینان نیز آزمایشگاهشان کتابخانه و مواد آزمایشگاهی‌شان کتاب و مقاله است. اما در مورد این رشته‌ها، ارائهٔ یک مقالهٔ علمی به‌عنوان نتیجهٔ طرح تحقیقاتی نمی‌تواند توجیهی کافی برای سفر مطالعاتی با آن هزینه‌های گزاف باشد؛ چرا که با استفاده از امکانات موجود در ایران و به‌خصوص اینترنت (البته به شرطی که فیلتر نبوده و پر سرعت باشد)، این کار به آسانی در خود مملکت قابل انجام است. ولی آن‌چه مربوط به شناخت انسان‌ها و فرهنگ‌هاست از راه اینترنت به‌دست نمی‌آید. بنابراین برای رشته‌های علوم انسانی جنبه‌های فرهنگی سفر مطالعاتی، یعنی شناخت تفاوت‌ها و تشابه‌های فرهنگیِ کشوری که به آن سفر کرده‌ایم با سرزمین اسلامی خودمان، آشنایی با نظام آموزشی و پژوهشی کشور مورد تحقیق، حضور در جمع استادان و دانشجویان، داد و سِتَد فرهنگی، معرفی ایران و اسلام در وهلهٔ اول و معرفی دانشگاه اعزام کننده در وهلهٔ دوم، شناخت فرهنگ خودمان از دریچه چشمِ اندیشمندان غرب و شناخت فرهنگ بیگانه و غرب با حضور در جمع‌های دوستانه و حتی جمع‌های خانوادگی، از اهمیت خاصی برخوردار است. به اعتقاد حقیر، در فرصت مطالعاتی، این جنبهٔ فرهنگی برای رشته‌های علوم انسانی، اهمیتش به هیچ وجه کم‌تر از جنبه نخست (تحقیق آکادمیک) نیست. ۲- مرکز اصلی فعالیت بنده در دانشگاه کمبریج، دانشکدهٔ الهیات (Divinity) بود. همان‌طور که گفتم، طرح تحقیقاتی بنده در باب گفت‌وگو بین ادیان ابراهیمی بود. در دانشکدهٔ الهیات، علاوه بر تعقیب این طرح، تجارب دیگری نیز به لحاظ ساختار آموزشی، پژوهشی و اداری را از این دانشکده، به دست می‌آوردم. در این دانشکده، چهارده استاد با تخصص‌های مختلف، و بیست و چهار دانش‌یار و استادیار، تدریس می‌کردند. برخی از آن‌ها را قبلا نام بردم. پروفسور ژولیوس لیپنر، متخصص آیین هندو بود و درس ادیان مقایسه‌ای را برای دانشجویان تدریس می‌کرد. خانم پروفسور جانت ساسکیس متخصص متون مقدس مسیحی، پروفسور داگلاس هدلی Doglass Hedley متخصص فلسفهٔ دین، پروفسور دافی (Duffy) متخصص تاریخ مسیحیت، پروفسور دیوید فورد متخصص کلام مسیحی، خانم پروفسور آنا ویلیامز Anna Williams متخصص کلام عرفانی، و پروفسور تیم وینتر (عبدالحکیم مراد) متخصص اسلام‌ شناسی بودند. بنده به تناسب کار و تحقیقاتم در کلاس‌های این استادان حاضر می‌شدم و از محتوای آموزشی و نیز روش تدریس آن اساتید بهره می‌بردم و متقابلا آن‌ها نیز از حضور بنده در کلاس‌هایشان که منجر به بیان مطالب از منظری دیگر می‌شد، استقبال می‌کردند. به یکی دو نمونه از آنها اشاره می‌کنم. ۳- در دانشکدهٔ الهیات کمبریج پروفسور تیم وینتر اسلام‌شناسی تدریس می‌کرد. در آن زمان از مسلمان شدنش بیست و پنج سال می‌گذشت. البته همان‌طور که قبلا گفتم تسنن را انتخاب کرده و امام جمعهٔ اهل سنت در کمبریج بود. مردی بسیار دوست‌داشتنی بود.در ابتدای ورودم، دو جلسه با وی بحث و گفت‌وگو داشتم. ولی اواخر اکتبر (آبان) همان سال برای گذراندن یک فرصت مطالعاتی عازم ترکیه شد و به‌جای وی، دکتر تونی استریت Tony Street استرالیایی، دروس وی (اسلام‌شناسی) را تدریس می‌کرد. وی هم در استرالیا و هم در کمبریج تدریس داشت‌. به هیچ دینی متدین نبود. یعنی لائیک محض بود. مطالعاتی در زمینهٔ فلسفهٔ اسلامی و به‌خصوص منطق داشت. سوادش در زمینهٔ مسایل اسلامی، به‌هیچ‌وجه قابل مقایسه با تیم وینتر نبود. ولی تواضع علمی‌اش مثال‌زدنی بود. در ضمن کلاس‌هایش در اسلام‌شناسی، چندین جلسه از بنده دعوت کرد تا برای دانشجویان، تدریس کنم (البته قربةً الی الله!). بنده هم از خدا خواسته، قبول کردم. به‌خصوص که دیدگاه‌های شیعی در سرفصل‌های دروس، خیلی کم‌رنگ بود. خود پروفسور استریت نیز در کلاسی که تدریس می‌کردم حضور داشت و از گفتن نمی‌دانم، سؤال از بنده و تشکر از حقیر، در سر کلاس و در حضور دانشجویان هیچ ملاحظه یا واهمه‌ای نداشت. این کلاس‌ها بسیار مورد استقبال دانشجویان قرار گرفت.
همین امر باعث شد که پروفسور هدلی در یکی از مباحث کلاسی‌اش در مورد فلسفهٔ دین، در دورهٔ فوق لیسانس، در موضوعی که مرتبط با عرفان بود، از بنده دعوت کند تا یک جلسه برای دانشجویانش در مورد عرفان اسلامی کنفرانس بدهم. با توجه به تجربهٔ قبلی‌ام در آمریکا، و تجربهٔ فعلی‌ام در کمبریج، به این نتیجه رسیدم که ما در زمینهٔ عرفان اسلامی، حرف‌های زیادی برای گفتن داریم که مورد استقبال محافل دانشگاهی غرب است. پروفسور لیپنر، رئیس دانشکدهٔ الهیات دانشگاه کمبریج نیز همین نکته را به حقیر یادآور شد. ۴- از کلاس‌های دیگری که حاضر می‌شدم کلاس‌های پروفسور لیپنر بود. با ایشان بیش از سایر استادان دانشکدهٔ الهیات رفیق شده بودم. البته نه به‌خاطر این‌که رئیس دانشکده شده بود، بلکه بسیار خون‌گرم و مهربان و قابل رفاقت بود. میزان رفاقتم با ایشان را بعدا بیش‌تر توضیح خواهم داد. کلاس ادیان مقایسه‌ای ایشان به لحاظ روش‌شناسی برای کارهای تطبیقی و مقایسه‌ای، بسیار ارزش‌مند بود‌. کلاس آشنایی با آیین هندو نیز برای بنده که بر روی عرفان مقایسه‌ای کار می‌کنم، حاوی نکات ارزنده‌ای بود. یک بار سر کلاس آیین هندو، ایشان مطلبی را از متون هندو، به زبان سنسکریت می‌خواند مبنی بر این‌که زبان اهل بهشت سنسکریت است! بنده بی‌اختیار خندیدم. با خنده پرسید چرا می‌خندی؟ گفتم: «والله ما روایت داریم که زبان اهل بهشت عربی است. به نظر می‌آید هرچند بنده و شما با هم رفیقیم ولی در بهشت، بین بنده و شما جدایی می‌افتد! یعنی یکی از ما دو نفر بهشت نمی‌رود! چون من سنسکریت نمی‌دانم و شما عربی!» هم او و هم دانشجویان دکتری زدند زیر خنده! یکی از بچه‌های شیطان گفت: «احتیاطا هرکدام از شما، آن زبان دیگر را هم بیاموزید!». ۵- روزی در دانشکده با پروفسور لیپنر کار داشتم. به اتاقش رفتم. در آن‌جا هر عضو هیئت‌علمی که رئیس می‌شود، همان اتاق خودش می‌شود اتاق ریاست! صرفا تابلو ریاست را از اتاق رئیس قبلی بر می‌دارند و به اتاق رئیس جدید نصب می‌کنند. بدین‌وسیله، حداقل در یک اتاق، صرفه‌جویی می‌شود. در زدم و وقتی گفت بفرمایید، وارد شدمو رفتم تا بنشینم و با او صحبت کنم. دیدم که خیلی جدی و رسمی چنان سخن گفت «که گویی نبوده است هیچ آشنایی!».بدون هیچ تعارفی، گفت‌: «مگر کاغذ پشت در اتاق را ندیدی»؟ گفتم: «دقت نکردم». گفت: «این ساعت با یکی از دانشجویانی که من راهنمای رساله‌اش هستم قرار دارم.چند دقیقه دیر آمده است. ولی منتظرش هستم». عذرخواهی کردم و بیرون آمدم. ما در ایران پشت در اتاقمان، برنامهٔ هفتگی را می‌زنیم. یکی دو ساعت در هفته هم خالی می‌گذاریم و می‌نویسیم: «مشاوره». خیلی وقت‌ها دانشجویان رجوع می‌کنند و استاد در اتاق نیست. گاهی هم چندین دانشجو رجوع می‌کنند ولی بیش از یک یا دو نفر نوبتشان نمی‌شود. رفتم کاغذ پشت در اتاق پروفسور لیپنر را پیدا کردم و شروع کردم به خواندن. دیدم که برنامهٔ کل ترم ایشان را بر روی در اتاق نوشته‌اند!! ساعاتی به کارهای ریاست اختصاص دارد. در هر هفته، علاوه بر ساعت‌های کلاس، ساعت‌های مشاوره و راهنمایی دانشجویان مختلف را با ذکر نام هر دانشجو به‌طور مجزا نوشته است. یعنی مثلا رسالهٔ دکتری آقای الف اگر ۱۸ واحد است، در برنامهٔ چند ترم به اندازهٔ ۱۸ واحد، درست مثل ساعت کلاسی، نام آقای الف نوشته شده است. در این ساعت‌ها آن دانشجو باید حتما برای مشاوره مراجعه کند و اگر مراجعه نکرد استاد برای او غیبت می‌زند‌. بدین‌وسیله استاد و دانشجو، هر دو مقید بر حضور در آن ساعتند. مقایسه کنید با وضعیت راهنمایی و مشاورهٔ رساله‌ها در دانشگاه‌‌های خودمان! بعضا پس از تصویب پروپوزال، استاد و دانشجو، یک‌دیگر را نمی‌بینند تا زمانی که دانشجو، رسالهٔ نوشته شده را تقدیم استاد می‌کند و تقاضای تعیین زمان دفاع می‌نماید. ۶- از نکات بسیار جالب توجه این‌که در همهٔ کلاس‌های دانشکدهٔ الهیات، برای دانشجویان، علاوه‌بر جنبهٔ آموزشی، بر بُعد پژوهشی نیز تأکید داشتند؛ حتی کلاس‌های دورهٔ کارشناسی. در کلاس‌ها، همهٔ دانشجویان، به‌جای قلم و کاغذ، لپ‌تاپ داشتند! و با سرعت بسیار زیادی، از مطالب کلاس یادداشت‌برداری می‌کردند. سرعتشان در تایپ، اعجاب‌انگیز بود. قبل از شروع ترم تحصیلی، برنامه و سرفصل‌های آن درس و مباحثی که قرار بود در هر جلسه مطرح شود، از طریق اینترنت در اختیار همهٔ دانشجویان قرار می‌گرفت. منابع درسی معرفی شده بود. همهٔ منابع نیز در کتابخانهٔ دانشکدهٔ الهیات موجود بود و آدرس دقیق هر کتاب همراه با کد کتاب نیز ذکر شده بود که کار یافتن آن‌ها را در کتابخانه، کاملا آسان کرده بود. برای هر درس هم گاهی تا پنجاه الی شصت موضوع تحقیق، معرفی و اعلام شده بود. برای هر موضوعی هم حدود پنجاه منبع معرفی شده بود!همراه با کد کتاب که در کتابخانهٔ دانشکدهٔ الهیات موجود بود.
هر دانشجویی پس از یکی دو جلسه باید یکی از آن موضوعات را به‌عنوان موضوع تحقیق خود انتخاب کند، به استاد اعلام نماید و در آخر نیم‌سال، تحقیق خود را تحویل دهد‌. ۷- گفتم که در رشته‌های ما علوم انسانی‌ها، کتاب نقش بسیار مهمی دارد و حرف اول را می‌زند. دست‌رسی به کتاب‌ها و منابع لاتین مدت‌هاست که برای ما در ایران خیلی مشکل شده است. کتاب‌ها، هم بسیار گرانند و هم سخت به دست ما می‌رسند! البته در سال‌های اخیر، جوانان، به‌خصوص دانشجویان دورهٔ دکتری، به سایت‌هایی راه پیدا کرده‌اند که بعضا چهل میلیون کتاب را مجانی و به صورت pdf در اختیار شما می‌گذارد و می‌توانید آن‌ها را به راحتی دانلود کنید. ولی در آن زمان که بنده در فرصت مطالعاتی بودم، این جوانان هنوز تا این حد تحریم‌ها را دور نزده بودند! کتاب‌ها در انگلستان و آمریکا بسیار گران هستند. لذا برخی از دوستان وقتی از آمریکا و انگلیس می‌آیند و برمی‌گردند‌، راه حلی را جسته‌اند. برخی از کتاب‌های انگلیسی را بعضی از انتشاراتی‌ها به صورت اسکن‌شده منتشر می‌کنند که قیمت آن‌ها برای صاحبان دلار و پوند خیلی ارزان در می‌آید. لذا این کتاب‌ها را می‌خرند و به مراکز اصلی می‌برند. مثلا یک کتاب که در انگلیس، حدود ۶۰ پوند (حدود شش میلیون تومان) قیمت دارد، اسکن شدهٔ آن در ایران، پانصد هزار تومان قیمت می‌خورد! این که ما کپی رایت (copy right) را امضا نکرده و عضو نشده‌ایم، دست ما را در این زمینه باز گذاشته است! مراجع محترم تقلید هم بعضا به شرعی بودن آن فتوا داده‌اند‌. در کتابخانه‌های دانشگاه کمبریج، کتاب‌های بسیار ارزنده و مفیدی برای بنده وجود داشت. قطعا یک سال عمر سفر مطالعاتی بنده به‌هیچ‌وجه امکان مطالعه و استفاده از همهٔ آن‌ها را نمی‌داد. افتاده‌ام به دام کتب من به کمبریج فرصت نباشدم که بخوانم، مُشوّشم! «شهری است پر کرشمهٔ حوران ز شش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم»! از یک طرف آزادی از کپی رایت وسوسه‌ام می‌کرد، از طرف دیگر، برخی مراجع هم نظرشان این بود که اگر کتابی را در اختیار شما قرار داده و حق مطالعهٔ آن را دارید، می‌توانید از آن کتاب عکس بگیرید و بعدا مطالعه کنید! به شرط آن‌که اولا، عکس گرفتن شما آسیبی به آن کتاب نزند و ثانیا آن عکس را در اختیار دیگری قرار ندهید و منتشر نکنید‌. یعنی فقط برای استفادهٔ شخصی خودتان باشد‌. از کتاب‌هایی که در کتاب‌های دانشکده‌ها موجود بود، حداقل دو نسخه از هر کدام از آن‌ها، در کتابخانهٔ مرکزی هم موجود است. بنده از هر کدام از دو کتابخانهٔ دانشکدهٔ الهیات و مرکزی در هر نوبت می‌توانستم ۱۰ کتاب به امانت بگیرم. یعنی هم‌واره ۲۰ کتاب از این دو کتابخانه می‌توانستم برای مطالعه در خانه داشته باشم. این‌جا بود که فکری به ذهنم رسید. لپ‌تاپ خودم را از ایران با خودم برده بودم. یک اسکنر، دست اول و خیلی مرغوب هم از آن‌جا خریدم، به قیمت ۳۰ پوند؛ یعنی نصف قیمت برخی از کتاب‌ها! به کمک همسرم، پسرم و دخترم، هر هفته حداقل ۲۰ کتاب را اسکن و ذخیره می‌کردم و کتاب‌های جدید به امانت می‌گرفتم! بعد هم این مجموعه را از روی لپ‌تاپ بر روی CD و DVD کشیدیم و صاحب یک کتابخانهٔ تخصصی انگلیسی بسیار غنی شدم که هم‌واره مورد استفاده‌ام است. آن اسکنر هم هنوز باقی است! البته با پیشرفت تکنولوژی‌های جدید، فکر می‌کنم بهتر است این اسکنر را به موزهٔ تکنولوژی دانشگاه شیراز هدیه کنم! ۸- گفتم که یکی از مراکزی که در مدت اقامتم در کمبریج، در آن فعال بودم، مرکز گفت‌وگو بین ادیان ابراهیمی به ریاست پروفسور دیوید فورد بود. در آن زمان، این مرکز ده عضو پیوسته داشت؛ همگی از اعضای علمی دانشگاه کمبریج؛ پنج نفر مسیحی، سه نفر یهودی و دو نفر مسلمان. خانم دکتر آنابل کیلر یکی از این دو مسلمان بود. بنده را هم به‌عنوان یازدهمین عضو پیوسته و سومین مسلمان آن مجموعه پذیرفتند. جمع زیادی نیز عضو وابستهٔ آن مرکز بودند و در جلسات مرکز شرکت می‌کردند. این جلسات، هفتگی و در روزهای شنبه (روز تعطیل) برگزار می‌شد. در هر جلسه، موضوع خاصی را در مسائل اعتقادی، تعیین می‌کردند. آیاتی از قرآن کریم، عهد عتیق و عهد جدید که به آن موضوع مربوط می‌شد استخراج می‌شد و در اختیار مستمعان قرار می‌گرفت. آن گاه هریک از معتقدان به این سه دین، متن مقدس دین خود را (به انگلیسی) می‌خواند و تفسیر می‌کرد. سپس دیگران هم نظرها و سؤالات خود را مطرح می‌کردند، گفت‌وگو شکل می‌گرفت و در پایان، جمع‌بندی به عمل می‌آمد. با توجه به آن‌که به برکت قرآن، تسلط اینجانب به مباحث اسلامی و قرآنی بیش از دو دیگر عضو مسلمان بود، توانستم که در آن جلسات، تا حد زیادی مفید باشم. ضمن آن‌که شخصا نیز، در شناخت نگاه یهودیان و مسیحیان به متون مقدس خویش، به نکات ارزنده‌ای دست پیدا کنم.