همایشهای بیفایده و بیحاصل متهم کرده بود. این بود که استاندار و مسئولان دانشگاهی برای اعادهٔ حیثیت و پاتک، این برنامهٔ فعلی را تدارک دیده بودند تا انبوه جمعیت را به رخ اخبار بیست و سی بکشند! همهٔ دانشگاهها و مراکز آموزشی، اعم از دولتی، آزاد، غیر انتفاعی و علوم پزشکی را ملزم کرده بودند که چند اتوبوس جمعیت (ولو اینکه دانشجو نباشند) به سالن بفرستند. اما
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی مینمود!
پخش تصویر بنده از صدا و سیما، بدون تصویب مقامات استان فارس ممنوع بود! لذا هرچه فیلم گرفته بودند هدر رفت و از سیمای میلی پخش نشد!
ولی در هر حال، امام رضا طلبیده بودند که بنده زیارتی دلچسب داشته باشم و رسالت طلبگی خودم را نیز انجام دهم؛ همین. البته دانشگاه بیرجند نیز به لیست سفرهای علمی خارجی بنده نیز اضافه شد!
✅@ghkakaie
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
📢اعلام برنامه
💠همایش بین المللی علّامه ملّا عبداللّه بهابادی یزدی
🎙 حجتالاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی
✍🏻 موضوع:ملا عبدالله یزدی و مکتب فلسفی شیراز
🗓زمان: دوشنبه ۲۹بهمن۱۴۰۳
🕒ساعت ۱۵
🗺مکان:شهر کوفه،دانشگاه کوفه
🔻چکیده
مکتب فلسفی شیراز به دورانی از تاریخ فلسفه اسلامی اطلاق میشود که تقریباً بین زمان خواجه نصیرالدین طوسی و میر داماد قرار دارد؛ یعنی فاصلهٔ بین قرن هفتم تا اوایل قرن دهم هجری. این دوران که برخی به نادرست آن را «دوره فترت» و سستی اندیشه فلسفی در جهان اسلام مینامند، به حق دوران «مکتب فلسفی شیراز» نامیده میشود. در این دوران، شیراز را باید «دارالعلم ایران» و پاسدار فرهنگ ادب و حکمت اسلامی دانست. شخصیتهای بزرگی همچون قاضی بیضاوی، علامه قطب الدین شیرازی، قاضی عضدالدین ایجی، میرسید شریف جرجانی، صدرالدین دشتکی، جلالالدین دوانی، غیاثالدین منصور دشتکی و فاضل خفری از جمله چهرههای این مکتباند.
این مکتب بهعنوان زمینهساز مکتب فلسفی اصفهان و پیشدرآمد ظهور حکمت متعالیهٔ ملاصدرا شناخته میشود. در این دوران، طالبان دانش از اقصی نقاط ایران برای حکمتآموزی به شیراز میآمدند یا بزرگی از شیراز را به سرزمین خود دعوت میکردند. بهعنوان مثال، سعدالدین تفتازانی شاگرد قاضی عضدالدین ایجی بوده است. ملا عبدالله یزدی و مرحوم مقدس اردبیلی نیز هر دو علوم عقلی را در «مدرسهٔ منصوریه» شیراز در محضر جمالالدین محمود شیرازی فراگرفتند و با یکدیگر همدرس بودند.
این مقاله به بررسی مکتب فلسفی شیراز در این دوران میپردازد و علوم متداول در این مکتب، مانند منطق، فلسفه و کلام را بررسی میکند. همچنین نحوه بهرهگیری ملا عبدالله یزدی از این مکتب فلسفی، کلامی و منطقی را کاوش کرده و به بررسی مدرسهٔ منصوریه، بهعنوان بزرگترین مرکز علوم عقلی در این دوره و در شیراز پرداخته است. ملا عبدالله یزدی در همین مدرسه تحصیل کرده است. بنابراین، این مقاله به بررسی نحوه استفاده ملا عبدالله از این مکتب و استادان او در این مدرسه میپردازد.
✅ @ghkakaie
_درسگفتار_شرح_گلشن_راز_جلسه_۱۳۳_حجت_الاسلام_والمسلمین_دکتر_کاکایی.mp3
29.05M
🎙️ باز نشر فایل صوتی #درسگفتار_شرح_گلشن_راز
اثر منظوم شیخ محمود شبستری (ره)
▶️ جلسه ۱۳۳
🕝مدت زمان صوت:
۳۰ دقیقه و ۱۵ ثانیه
🗓️تاریخ تدریس:
۱۳ تیر ۱۳۹۱
✅تدریس شده در حوزهٔ علمیهٔ شهید محمد حسین نجابت( ره)
✅ @ghkakaie
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
🎙️ باز نشر فایل صوتی #درسگفتار_شرح_گلشن_راز اثر منظوم شیخ محمود شبستری (ره) ▶️ جلسه ۱۳۳ 🕝مدت زمان
درسگفتار شرح گلشن راز، جلسهٔ ۱۳۳
معنی ترسایی و دیر در کلام عرفا
ز ترسایی غرض تجرید دیدم
خلاص از ربقهٔ تقلید دیدم
جناب قدس وحدت دیر جان است
که سیمرغ بقا را آشیان است
ز روحالله پیدا گشت این کار
که از روح القدس آمد پدیدار
هم از الله در پیش تو جانی است
که از قدوس اندر وی نشانی است
اگر یابی خلاص از نفس ناسوت
درآیی در جناب قدس لاهوت
هر آن کس کو مجرد چون ملک شد
چو روح الله بر چارم فلک شد
بود محبوس طفل شیرخواره
به نزد مادر اندر گاهواره
چو گشت او بالغ و مرد سفر شد
اگر مرد است همراه پدر شد
عناصر مر تو را چون ام سفلی است
تو فرزند و پدر آبای علوی است
از آن گفته است عیسی گاه اسرا
که آهنگ پدر دارم به بالا
تو هم جان پدر سوی پدر شو
بدر رفتند همراهان بدر شو
اگر خواهی که گردی مرغ پرواز
جهان جیفه پیش کرکس انداز
به دونان ده مر این دنیای غدار
که جز سگ را نشاید داد مردار
✅ @ghkakaie
🖋#اطلاع_رسانی
سلام علیکم.
با تبریک اعیاد شعبانیه خدمت همه ی سروران گرامی اعلام میشود این هفته جلسات درسگفتار های شرح مثنوی و طلب و اخلاق طلبگی در روزهای سهشنبه و پنجشنبه برگزار نمی گردد.
✅ @ghkakaie
شرحالاسماء_الحسنی_جلسه_۱۳۳_حجتالاسلام_والمسلمین_دکتر_کاکایی.mp3
23.12M
🎙️|فایل صوتی کامل |
▶️#درسگفتار_شرح_الاسماء_الحسنی
جلسه : ۱۳۳
🌍 محل تدریس :
شیراز ، حوزه علمیه شهید محمد حسین نجابت ( ره )
📅 تاریخ : ۲۶ خرداد ۱۳۹۲
🕝مدت زمان صوت :
۲۴ دقیقه و ۰۴ثانیه
✅ @ghkakaie
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
🎙️|فایل صوتی کامل | ▶️#درسگفتار_شرح_الاسماء_الحسنی جلسه : ۱۳۳ 🌍 محل تدریس : شیراز ، حوزه علمیه شه
درسگفتار شرح الاسماء الحسنی(شرح دعای جوشن کبیر)، جلسه ۱۳۳:
یا من هو عالم بکل شیئ
و اطلاق الكلى على هذا المعنى كثير شايع كقول الاشراقيين المثل الكلية الالهية وقول الرياضيين الفلك الكلى ووجه كلامهم ايضا بان الكلية والجزئية بنحوى الادراك كما في الحاشية الخفرية والشوارق وغير هما وبالجملة لا يلزم تكفير هم كما زعمه الغزالي والخفري لما ذكرنا ولان انكار ضروري الدين إذا كان لشبهة لا يلزم الكفر على انك ان اشتهيت ان تعرف حد الكفر فنقول على حذو ما ذكره صدر المتألهين ان الكفر هو تكذيب الرسول صلى الله عليه وآله واله في شى مما جاء به ضرورة والايمان تصديقه في جميع ما جاء به فاليهودي والنصراني كافران لتكذيبهم الرسول صلى الله عليه وآله والبرهمى كافر بالطريق الاولى لانه انكر مع رسولنا ساير الرسل والدهرى كافر بالطريق الاولى لانه انكر المرسل مع الرسل ولما كان الكفر حكما شرعيا كالرقية مثلا إذ معناه اباحة الدم والحكم بخلود النار وبالنجاسة والكل خلاف الاصل فيقتصر فيما خالف الاصل على مورد النص واليقين كاليهودي والنصارى والبراهمة والثنوية والزنادقة والدهرية
✅ @ghkakaie
«بسم الله الرحمن الرحیم»
🗒 #یاد_ایّام
🖋فصل چهارم: سفرهای علمی خارج از کشور
قسمت پانزدهم: یونان (پیاپی: پنجاه و چهارم)
در اسفند ماه ۱۳۸۵، در شهر آتن، پایتخت یونان، همایشی دو روزه تحت عنوان «سقراط در اندیشهٔ ایرانیان و یونانیان» برگزار شد. برگزار کنندهٔ همایش انجمن ادبیات و فلسفهٔ پارناسوس یونان بود با همکاری رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی در یونان. در این همایش، چهار تن از اندیشمندان و فیلسوفان یونانی سخن میگفتند. سه استاد فلسفه نیز از ایران دعوت شده بودند: دکتر حسین غفاری از دانشگاه تهران، دکتر سعید بینای مطلق از دانشگاه اصفهان و حقیر از دانشگاه شیراز.
۱- برایم خاطرهانگیز بود که به سرزمینی وارد میشدم که نام آن با فلسفه و آغاز تدوین آن گره خورده است. سرزمینی که درتاریخ باستان، مملو از حکیم بوده است؛ از حکمای قبل از سقراط همچون تالس، هراکلیتوس و هرمس گرفته، که برخی معتقد به نبی بودن آنها هستند تا سقراط، افلاطون، ارسطو و حکما و فلاسفهٔ بعد از آنها.
۲- پروازمان به آتن، از تهران بود. بنده از شیراز و آقای دکتر بینای مطلق از اصفهان، به تهران رفتیم و در معیت آقای دکتر غفاری از تهران عازم آتن شدیم. طبق معمول، مسافرانی که از ایران به اروپا سفر میکنند، برایشان حضور یک روحانی در پروازشان چندان لذتبخش نیست! برخی نیز برای آنکه این حضور را لذتبخش کنند، متلکی میپرانند و مزهای میریزند! این تکهپرانیها کمابیش از فرودگاه تهران شروع شد و در هواپیما ادامه یافت. بنده هم زیر سبیلی همه را رد میکردم و میگفتم حتما منظورشان من نیستم! اینها نیز غیر از نگاههای عاقل اندر سفیه و یا خشمآلود به بنده بود. به فرودگاه آتن رسیدیم. به علت تواضع و پیرمرد بودن بنده و آقایان دکتر غفاری و دکتر بینای مطلق ته صف پیادهشدگان قرار گرفتیم. سپس در صف کنترل پاسپورتها نیز در انتهای صف بودیم و با یکدیگر صحبت میکردیم. صف خیلی طولانی بود. همه همان همسفران عزیزمان بودند! افسری یونانی پشت باجه، مشغول کنترل پاسپورتها بود. نگاهی به صف انداخت. ناگهان از صندلیاش بلند شد. از پشت باجه به طرف صف آمد. همهٔ چشمها متوجه او بود که چه میخواهد بکند. به انتهای صف آمد. ناگهان دست مرا گرفت. سلام کرد. دستم را رها نکرد. مرا با خودش برد؛ جلو صف! جلوتر از همه! پاسپورتم را کنترل کرد و به سالن بعدی هدایتم نمود! همه متعجب بودند؛ حتی آقایان دکتر غفاری و دکتر بینای مطلق! دیگر تحلیلهایی را که در اذهان خلجان میکرد به عهدهٔ شما میگذارم:
نکند پسرخالهاش است!
آخوندها همه را خریدهاند!
اینجا هم پارتیبازی به سود آخوندهاست!
و...
تحلیل خودم این بود که در سرزمین حکمت، حتی افسرشان حکیم و حکیمشناس است!! نیم ساعتی در سالن دیگر نشستم تا آقایان دکتر غفاری و دکتر بینای مطلق با لبخند معنیداری وارد شدند! یعنی ماجرا چی بود!؟ خواستم بگویم:
قدرِ چو من حکیمی، گم گشته است به ایران
گویی ولیشناسان رفتند سوی یونان!
فکر کنم این تحلیل به نحوی با عنوان همایش نیز مرتبط میشد: «سقراط در نگاه ایرانیان و یونانیان»!
۳- این سفر، کوتاهترین سفر خارجی حقیر بود. دو روز همایش بود و یک روز و نیم هم بازدید از موزهها و اماکن تاریخی آتن! خرابههای آکروپولیس بیش از همه در یادم است. این خرابهها در همهجا به قول خاقانی «آیینهٔ عبرت» است تا به قول سعدی بدانیم که:
بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا در نبندد هوشیار
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
اینکه در شهنامهها آوردهاند
رستم و رویینهتن اسفندیار
تا بدانند این خداوندان مُلک
کز بسی خلق است دنیا یادگار
این همه رفتند و مای شوخ چشم
هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار
آنچه دیدی بر قرار خود نماند
واین چه بینی هم نماند بر قرار
اما صرف نظر از عبرت یادشده، به نظرم میرسید که عظمت آکروپولیس قابل مقایسه با عظمت و پهناوری تخت جمشید (پرسپولیس) نیست. این فکر که از ذهنم گذشت، احساس کردم آبادانی هستم! یاد لطیفهای افتادم که برای همراهانمان از رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی در یونان نقل کردم. بنده دوستان آبادانی زیادی دارم. روحیهٔ آنها را میشناسم. این لطیفه را برای آنها نقل کردهام. بسیار تشویقم کردند! لذا توهینی در کار نیست. آن لطیفه این بود:
روزی یک آبادانی ایرانی و یک آبادانی یونانی داشتند با هم کَلکَل میکردند.
-یونانیه: اجداد ما در یونان باستان به لحاظ تمدنی خیلی پیشرفته بودهاند.
-ایرانیه: از کجا معلوم؟
-یونانیه: «وقتی خرابههای آکروپولیس را کاوش میکردند کلی سیم تلفن پیدا کردند.
-ایرانیه: خوب که چی؟ -یونانیه: معلوم میشه که اجداد ما در آن تاریخ از تلفن استفاده میکردهاند!
-ایرانیه: پس اجداد ما در ایران باستان خیلی از اجداد شما پیشرفتهتر بودهاند.
-یونانیه: از کجا معلوم؟ -ایرانیه: وقتی که خرابههای پرسپولیس را کاوش میکردند در آنجا هیچ سیمی پیدا نکردند. -یونانیه: خوب که چی؟ -ایرانیه: معلوم میشه که اجداد ما در آن تاریخ از بیسیم و موبایل استفاده میکردند!!
۴- در افتتاحیهٔ همایش یاد شده، طی مراسمی، ابتدا رئیس و دبیر انجمن ادبیات و فلسفهٔ پارناسوس، آقایان دکتر بانیس مارک اندونیس و دکتر دیونیسیوس کالاماکس سخنرانی کردند. سپس رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، آقای دکتر سید محمدرضا دربندی به سخنرانی پرداخت. اصل مراسم همایش به روز بعد موکول شد که سه ایرانی و چهار یونانی در آن، به سخنرانی و ارائهٔ مقالهٔ علمی پرداختند. استقبال بالنسبه مناسبی از همایش به عمل آمده بود. مقالات هم بعدا ترجمه شده، در اختیار مخاطبان عام یونانی قرار گرفت.
۵- بهخاطر مستمعان که اکثرا یونانی بودند زبان اصلی همایش یونانی بود ولی ما مقالهٔ خود را به انگلیسی ارائه دادیم. آقایان دکتر غفاری و دکتر بینای مطلق، تخصص دانشگاهیشان فلسفهٔ غرب و بهخصوص یونان باستان بود. بنده که زمینهٔ اصلی کارم فلسفهٔ اسلامی است، مقالهٔ علمی خود را تحت عنوان «سقراط در اندیشهٔ مسلمانان» ارائه دادم. صرف نظر از جنبههای علمی مقاله، برخی نکات آن مقاله که به درد مخاطب عام بخورد از این قرار بود:
الف- هرچند از سقراط اثر مستقلی در دست نیست ولی مسلمانان و بهخصوص ایرانیان از همان اوایل اسلام از طریق شاگردان سقراط با افکار و اندیشههای او آشنا بودهاند؛ به خصوص از طریق افلاطون اندیشههای سقراط در جهان اسلام شناخته شد.
ب- سقراط در منطق و بهخصوص در باب تعریفات جایگاه مهمی دارد چنانکه ابنسینا در منطق شفا و خواجه نصیرالدین طوسی در اساس الاقتباس از دیدگاههای او یاد کردهاند. ولی اهمیت بیشتر او در ارائه روش دیالکتیکی تعلیم و تعلم است روشی که سالهاست در حوزههای دینی اسلامی به روش سقراطی معروف شده و مورد توجه قرار گرفته است. مرحوم استاد ما حضرت آیتالله نجابت رضوانالله تعالی علیه در هدایت فکری شاگردان خود از این روش به خوبی استفاده میکردند.
ج- در زمینهٔ معرفت شناسی سخن مهمی از سقراط به یاد مانده است که: «تنها دانش حقیقی این است که بدانیم هیچ نمیدانیم». این پارادوکس (متناقضنما) را که به جهل سقراطی مشهور است، ابن سینا در شعر مشهور خود چنین سروده است:
تا بدانجا رسید دانش من
که بدانم همی که نادانم
د- سقراط بدون تردید یکی از بزرگترین معلمان اخلاقِ تاریخ بشریت بوده است. تعاریف او از خیر و شر الهام بخش بسیاری از اندیشمندان مسلمان برای ورود به مبحث فلسفهٔ اخلاق بوده است؛ تاثیر او آنچنان است که شعرای بزرگ ایران از قدیمترین شاعر همچون رودکی تا شعرای معاصر، در اشعار اخلاقی خویش به سقراط و اندیشههای اخلاقی او اشاره میکنند.
ه- در عالم فلسفه، فیلسوفان مسلمان سقراط را قبل از افلاطون واضع نظریهٔ مُثُل دانستهاند. ابنسینا تأکید میکند که سقراط به وجودِ مثالی یعنی به عالمی که پشت این عالم مادی قرار دارد معتقد بوده است. لذا فیلسوفان مسلمان سقراط را حکیم میدانند که مقامی است فراتر از مقام فیلسوف هرچند که سقراط خودش را نه حکیم که دوستدار حکمت میداند. حکیم کسی است که به عمق معرفت آفاقی و انفسی رسیده است؛ هم خودش را میشناسد و هم عالم را. واقعیت امور را آنچنان که هست میشناسد. حکمت همان گمشدهٔ مؤمن است: «الحکمة ضالة المؤمن» چیزیست که پیامبر اسلام حضرت محمد صلیالله علیه و آله و سلم در دعا از خدا طلب میکند: «رب ارنی الاشیاء کما هی» (خدایا اشیا و امور هستی را آنچنان که هستند به من بنمایان). ابنسینا، شیخ اشراق و ملاصدرا چنین مقامی برای سقراط قائلند؛ مقامی که شباهت به مقام نبوت دارد.
و- در کتب اندیشمندان مسلمان، زهد سقراط ضربالمثل شده است. مثلاً در کتاب شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید هنگامی که سخنان علی علیهالسلام را در باب زهد نقل و شرح میکند، حکایتی را از سقراط بیان مینماید تا مصداق بارز زهد را نشان داده باشد: یک روز سقراط در آفتاب نشسته بود. یکی از پادشاهان به سراغ او آمد و همانطور که ایستاده بود گفت: «ای سقراط! هرچه لازم داری از من بخواه تا برای تو برآورده کنم». سقراط گفت: «از تو میخواهم که کنار روی و سایه نیندازی تا من بتوانم از نعمت آفتاب بهرهمند شوم!».