eitaa logo
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
684 دنبال‌کننده
319 عکس
81 ویدیو
15 فایل
🔺 کانال اختصاصی اطلاع رسانی برنامه‌ها و نشر آثار حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی 🔺 کانال اطلاع رسانی دکتر قاسم کاکایی در تلگرام: https://t.me/ghkakaie ارتباط با مدیر کانال : @Admin_ghkakaie
مشاهده در ایتا
دانلود
🗒 🖋۱-چنته، شیر آب، Restroom اکنون که نگاه می‌کنم، خانهٔ پدربزرگ که مربوط به اواخر دورهٔ زندیه در شیراز بوده است، الگوی کوچکی از ارگ کریم خانی است. خانه دارای دو حیاط، یکی حیاط بزرگ و دیگری حیاط خلوت کوچک بود. این دو، هر یک دری مستقل به کوچه داشت‌. یک درِ دو لنگه نیز این دو حیاط را از هم جدا می‌ساخت. معمولاً حیاط خلوت محل سکونت مستخدم‌ها و حیاط اصلی محل سکونت اهالی خانه بوده است. ولی در دورهٔ ما و درخانهٔ پدربزرگ، این خط‌کشی وجود نداشت.در حیاط خلوت یک اتاق، یک چاهِ آب همراه با یک چرخ چاه و دلو که با آن از چاه، آب می‌کشیدند، یک آب انبار نسبتاً بزرگ و یک مَطبخ قرار داشت. مطبخ آشپزخانه‌ای بود که در طبقهٔ زیر زمین قرار داشت‌. سه پله می‌خورد و پایین می‌رفت. پخت و پز‌ها آنجا صورت می‌گرفت. فوق مطبخ یک اتاق سه دری (سه پنجره) بود که هم به حیاط خلوت و هم به حیاط بزرگ راه داشت و از آنجا غذا را می‌آوردند و پخش می‌کردند. یک توالت کوچک هم در خیاط خلوت، اهالی حیاط کوچک را از آمدن به حیاط بزرگ بی‌نیاز می‌کرد. در حیاط بزرگ دو اتاق خیلی بزرگ قرینه و روبروی هم قرار داشتند: ارسی بزرگ و پنج‌دری. هر کدام از آن دو اتاق پنج پنجرهٔ بزرگ رو به حیاط داشت. چندین پله را از کف حیاط باید طی می‌کردی تا به در ورودی آن‌ها در راهرو برسی. ارسی بزرگ پنجره‌هایش به صورت عمودی باز و بسته می‌شدند. هنگامی که بالا می‌رفتند با قلابی مهار می‌شدند. پنجره‌ها بسیار زیبا و بسیار سنگین بودند. بالا بردن و پایین آوردن آنها کار یک نفر نبود. عکسی که به عنوان نماد این خانه گذاشته‌ایم مربوط به همین ارسی بزرگ است. اما پنج‌دری پنجره‌هایش پنج درِ دو لنگه‌ای بود که به صورت چرخان باز و بسته می‌شدند. ارسی بزرگ آفتابگیر و مناسب زمستان، اما پنج دری پشت به آفتاب، خنک و مناسب تابستان بود. اتاق‌های دیگرِ حیاط بزرگ عبارت بودند از دو اتاق سه‌دَری که به طور قرینه در یک طرف حیاط قرار داشتند. یک اتاق دودَری آنها را از هم جدا می‌کرد پنجره‌ها یا دَرَک‌ها ی تاق‌های سه‌دری نیز به طور عمودی بالا و پایین می‌شدند و شیشه‌های رنگارنگِ آنها، به صورت گل و بوته، بسیار بر زیبایی اتاق و حیاط می‌افزود. دو اتاق به عنوان بالاخانه بودند که با پله‌های مثلثی شکلی که به طور مارپیچ بالا می‌رفتند، می‌بایست به آنها رسید. فلسفهٔ مثلثی بودن و مارپیچ بودن آنها نیز این بود که حجم کمتری از ساختمان را اشغال کند. برخی از افراد، بالاخانهٔ خود را اجاره می‌دادند! ولی پدربزرگ بنده که عاقل بود آن را مجاناً در اختیار پدر من که ارشد اولاد ایشان، از میان شش فرزند بود، قرار داده بودند. یک اتاق بغل ارسی بزرگ که دری آن را از ارسی بزرگ جدا می‌ساخت به *نمازخانه* اختصاص داشت. در طبقهٔ فوقانی نمازخانه، گوشواره قرار داشت که اتاقی بود بالنسبه کوچک که پله‌های متعدد مثلثیِ مارپیچ آن را از کف حیاط ارتفاع بخشیده بود. این اتاق محل نگهداری اشیای عتیقه و ارزشمند بود. تابلوهای نقاشی مختلفی را نیز در آن نگهداری می‌کردند. یک دالان بزرگ درِ ورودی خانه را از حیاط جدا می‌ساخت. این دالان یکی دو پله از سطح کوچه پایین‌تر بود. حیاط اصلی نیز چند پله پایین‌تر از دالان قرار داشت. از این دالان راه‌پله‌ای هم به پشت بام بود. یک اتاق هم پشت بام قرار داشت و ظاهراً برای نگهبان یا نگهبانان خانه بوده است که مامور باز و بسته‌ کردن درِ خانه هم بوده‌اند. ولی در زمان ما این اتاق هم نیز مثل سایر اتاق‌ها یک اتاق مسکونی برای اهالی خانه بود. پشت بام با کاهگِل پوشیده شده بود این کاهگِل اندود کردن آنقدر مهم و موثر بود که مانع نفوذ آب باران به داخل ساختمان‌ها می‌شد. در میان این کاه و گِل‌ها، ناخواسته، دانه‌های گیاهانی بود که در بهار، پشت بام را سبز و خرم می‌کرد به خصوص شقایق‌های قرمزی که از میان خاک در پشت بام، به‌طور خودرو قد می‌کشیدند و منظرهٔ بسیار زیبایی در پشت بام ایجاد می‌کردند. ناودان‌ها یی افقی، فلزی و زیبا، آب باران را از پشت بام به حیاط هدایت می‌کرد و از آنجا با شیب مناسب به باغچه‌ها هدایت می‌شد. در وسط حیاط حوض سنگی بسیار زیبا و بزرگی بود با عرض ۲ متر و طول حدود ۴ متر و عمق حدوداً ۱/۶۰ متر که کف آن دو سه پله در خود حوض از کف حیاط پایین‌تر بود‌. واقعاً یک استخر نسبتا بزرگ بود. همهٔ اتاق‌ها مشرف به این حوض بودند. این حوض برای شستن لباس، شستن ظروف، برداشتن آب با آفتابه برای طهارت در توالت و احیاناً آب‌تنی و غسل مردان و بچه‌ها مورد استفادهٔ همه اعضای خانه بود. گاهی هم ماهی‌های قرمز زینت بخش این حوض بودند. چون این حوض کف شور و فاضلاب نداشت آب آن مدت‌های مدیدی خالی نمی‌شد. دو سرِ کوچک از شیرِ نر سنگی که یالشان را نیز از سنگ تراشیده بودند به طور قرینه بر یک طرف لب حوض نصب بودند؛ این دو شیر به شکل زیبایی دهانشان باز بود‌.
گاه آب جاری و یا آب چاه و یا آب انبار، از دهان این دو شیرِ نر جاری می‌شد و در حوض می‌ریخت و آب حوض را عوض می‌کرد. آب زائد به باغچه‌ها می‌رفت هنگامی نیز که حوض را خالی می‌کردند، آب از دهان این دو شیر به حوض می‌آمد و مجدداً حوض را پر می‌کرد. آب لوله کشی نداشتیم. دو خمرهٔ زیبا، منقّش و بزرگ به طور قرینه، در دو طرف حیاط قرار داشت‌ سقای محل با مَشک بسیار بزرگ خود آب آشامیدنی می‌آورد و در آنها خالی می‌کرد. بعدها که دارای لوله کشی و آب شهری شدیم وسیله‌ای مکانیکی و فلزی بر سر لوله‌ها نصب شد که وقتی پیچ آنها را باز می‌کردی.آب در حوض می‌ریخت‌. به انگلیسی آنها را valve می‌گویند ولی مردم با یاد همان شیر سنگی، اینها را هم که هیچ شباهتی با شیر نداشتند، شیر آب نامیدند. بدین ترتیب، لفظ مشترک شیر در زبان فارسی سه معنی پیدا کرد. در اطراف حوض چند باغچه بزرگ بود ه در این باغچه‌ها درخت‌هایی که نماد شیرازند قد برافراشته بودند. سه درخت نارنج بسیار تنومند و بالا بلند که در بهار پر بهار نارنج و پس از آن پر از نارنج‌های نارنجی‌رنگ و پیوندهای دیگر مرکبات به خصوص بَتابی زردرنگ که بسیار بزرگتر از نارنج بود و پوست کلفتی داشت در میان برگ‌های همیشه سبز نارنج، نمای بسیار زیبایی به حیاط می‌دادند. درخت‌ها آنقدر بلند بودند که برای چیدن نارنج و بتابی از چنگک‌های بسیار بلند استفاده می‌‌شد‌ یک درخت بسیار بزرگ نسترن نیز که بوی آن هم مست کننده بود به زیبایی حیاط می‌افزود به خصوص که پیوند گل سرخ محمدی را هم روی خود داشت. در اوائل از برق محروم بودیم. از شمع، چراغ دریایی، چراغ موشی و بعدها از چراغ آزاک که دارای توری و پمپ و بسیار پرنور بود، استفاده می‌کردیم. همه چراغ‌ها با نفت کار می‌کردند. گرمایش تاق‌ها با منقل و غال انجام می‌شد البته شومینه‌هایی هم در اتاق‌ها بود که به آنها بخاری می‌گفتیم و با هیزم کار می‌کردند ولی کمتر از آنها استفاده می‌شد بعداً بخاری‌های با مارک علاءالدین آمد که آنها هم با نفت کار می‌کردند. همهٔ اتاق‌ها دارای تاقچه بودند‌‌. تاقچه‌های پایین‌تر برای قرار دادن چیزهای دم دستی بود و تاقچه‌های بالاتر برای چیزهای مهمتر پر ارزش‌تر‌. طاق مانند بودن آنها و گچبری و تذهیب آنها زیبایی خاصی به آنها و به اتاق می‌داد. سقف‌های اتاقها نیز آکنده از اقسام هنرها بود از گچ‌بری گرفته تا تذهیب و نقاشی‌‌های هنری. انبارهای مختلفی در جاهای مختلف خانه قرار داشت از جمله یک انبار که به آن زغالدانی می‌گفتند و در راهرو قرار داشت و خیره زغال خانه را در خود جا می‌داد بقیه انبارها داخل اتاقها بودند. برخی از آنها را که کوچکتر بود گنجه می‌گفتند که حکم کمد امروزی را داشت. به خصوص در پنج‌دری دو انبار قرار داشت که به آنها پستو می‌گفتند. در یکی از این پستوها صندوقچه بسیار بزرگ و بسیار زیبایی قرار داشت که اقسام هنرها روی آن انجام شده بود از خاتم‌کاری مخمل‌بافی حاشیه‌دوزی و غیره. قفل بسیار بزرگ و زیبایی بر در آن بود و کلیدش دست خانمِ خانه بود که به او بی‌بی یا ننه می‌گفتند(ما ایشان را ه مادر پدرمان بود ننه صدا می‌کردیم). این صندوق را چنته می‌گفتند اشیای بسیار متنوعی ز خِرت و پِرت‌ها گرفته تا عتیقه‌ها، پارچه‌های قیمتی و رخت و لباس و جواهرات، در آن نگهداری می‌شد. این در باید باز می‌شد تا ببینیم که در چنته چه داریم! این ضرب المثل امروز از همان چنتهٔ مادربزرگ ناشی شده است. گاهی هم برای مسائل عجیب و غریبی که کسی بدون مبنا ادعا می‌‌کرد می‌گفتند که این را از کجا آورده‌ای، از چنتهٔ بی‌بی‌ات آورده‌ای!؟ اتاق‌ها همه چند پله بالاتر از حیاط قرار داشتند زیر همه اتاق‌ها چند پله پایین می‌رفتید تا به زیرزمین می‌رسیدید. زیرزمین‌ها دور تا دور حیاط قرار داشتند و همه به هم راه داشتند حتی به مطبخ. سنگ‌بری‌های زیبای مشبک و قرینه بر روی دیوارهای حیاط، هم به زیبایی حیاط می ‌افزود و هم نور زیر ‌زمین‌ها را تأمین می‌کرد. این زیرزمین‌ها جای خنکی بود برای نگهداری اقسام ترشی‌جات ، مربا و مواد دیگر غذایی. و نیز جای خنکی بود برای خوابیدن در روزهای بسیار گرم تابستان. اما این خانه با همه بزرگی‌اش دو توالت داشت یکی در حیاط خلوت و دیگری در حیاط بزرگ به هر دو توالت در دالان‌های نزدیک دو درِ خروجی قرار داشتند. به خصوص توالت حیاط بزرگ بیشترین فاصله را با اتاق‌ها داشت تا اتاق‌ها از بو و سایر مسائل مربوط به توالت،دور باشند و نیز فردی که به توالت می‌رفت، دور از همه ناظران و مستمعان راحت باشد. اما این فاصله زیاد نزدیک به ۲۰ متر در شب، به خصوص برای ما بچه‌ها و به ویژه برای ما که باید از بالاخانه با یک چراغ موشی پله‌های زیادی را طی می‌کردیم و از کنار زیرزمین‌های تاریکی عبور می‌کردیم که معروف بود محل زندگی اجنه هستند، بسیار سخت و مصیبت بار بود! به این توالت‌ها خلا یا مستراح می‌گفتند چرا که محل خلوت، تخلی،
استراحت و راحت شدن بود! بعدها در سفر مطالعاتی به آمریکا ملاحظه کردم که در اماکن عمومی مثل فرودگاه‌ها برای چنین محلی تابلو Restroom را نصب کرده بودند که ترجمهٔ آن دقیقا می‌‌شود مستراح! و این محلها چه شباهتی با خلا و مستراح خانه پدربزرگ ما داشتند!
شرح‌الاسماء_الحسنی_جلسه_۹۷_حجت‌الاسلام_والمسلمین_دکتر_کاکایی.mp3
32.26M
🎙️|فایل صوتی کامل | ▶️درسگفتار شَرحُ الأَسماءِ الحُسنیٰ جلسه : ۹۷ 🌍 محل تدریس : شیراز ، حوزه علمیه شهید محمد حسین نجابت ( ره ) 📅 تاریخ : ۲۶ فروردین ۱۳۹۲ 🕝مدت زمان صوت : ۲۹ دقیقه و ۵۲ ثانیه ✅@ghkakaie
درسگفتار شرح الاسماء الحسنی، جلسهٔ ۹۷ : یا قاضی المنایا يا قاضى المنايا من القضاء بمعنى الحتم وقضاء للنية على النفوس ايصالها إلى غاياتها الذاتية واستكمالاتها الجوهرية والى غاياتها العرضية إذ لو بقيت اشخاص الناس والحيوانات بلا نهاية لكان السابقون قد افنوا المادة التى منها التكون فلم يبق لنا مادة يمكن ان يوجد ونتكون منها ولو بقيت لنا مادة لم يبق لنا مكان ورزق وان قلنا نبقى نحن والذين بعدنا على العدم دائما ويبقى الاولون على الوجود ابدا فذلك مناف للحكمة إذ ليسوا بدوام الوجود اولى منا بل العدل يقتضى ان يكون للكل حظ من الوجود فوجب ان يموت السابق ليكون لوجود اللاحق امكان والسبب الطبيعي الذى جعله الجاعل الحق للموت وقوف الغاذية فانها قوة جسمانية متناهية التأثير والقوى الفلكية وان كانت جسمانية لكنها لما يسخ عليها من نور العقل المفارق تكون قوية على الافعال الغير المتناهية وهذه الابدان العنصرية لكونها مركبة من الاضداد يمتنع فيها ذلك ونقل عن سقراط ان فعل الحرارة الغريزية في المنى إذا وقع في الرحم يشبه فعل حرارة التنور في الرغيف الذى يلتصق به فان حرارته تفعل في ظاهره حتى يحدث اولا شيئ كالقشر ثم يعمل في الباطن من تلك القشر ونشويه حتى يحصل النضج وكذلك الحرارة التى في المنى تجعل له اولا قشرا ثم يفشو تلك الحرارة بحسب مقدار بدن المولود وتنبسط فيه حسب انبساط في الطول والعرض والعمق فما كانت الرطوبة في جوهره قليلة استكملت صورته بفعل المصوره في ستة اشهر وما كانت الرطوبة في جوهره وافرة تمت الصورة في زمان اكثر حتى يبلغ زمان الحمل في الكثرة حسب زيادة الرطوبة إلى ثلثماة واربعة ايام فالمولود يولد والرطوبة غالبة عليه ولذلك لا يقدر على الانتصاب والانبعاث في الحركات ثم لا يزال الحرارة الغريزية التى جعلها الباري مركوزة فيه عاملة في تجفيف رطوبات الاعضاء رويدا رويدا فتصير فيه اولا تهيؤ للعقود فيجلس ثم للانبعاث من غير انتصاب ثم للقيام ثم للمشى على حسب تقليل الرطوبات ومن هذا الباب يتفاوت اوقات المشى في الاطفال ✅@ghkakaie
«بسم الله الرحمن الرحیم» 🗒️ 🖋️ قسمت دوم از یتیمک تا دمپخت این مجموعه خاطرات می‌تواند تصویری از سبک‌های مختلف زندگی را در زمان‌های مختلف دربارهٔ خانواده‌ای نشان دهد که در طبقهٔ متوسطِ تقریباً رو به پایین جامعه قرار داشت. خانه‌ای که در قسمت قبل تصویر کردیم اتاق‌های مختلفی داشت. دو اتاق بزرگ زمستانی و تابستانی یعنی ارسی بزرگ و پنج‌دری متعلق بود به پدربزرگ (پدر پدرم) که به ایشان آق بزرگو می‌گفتیم و به مادربزرگ (مادر پدرم) که به ایشان ننه می‌گفتیم. بقیه اتاق‌ها توزیع شده بود بین فرزندان ایشان: پدرم، عمویم و چهار عمه که به تناوب هر کدام یک اتاق را در اختیار داشتند. دو مستاجر هم داشتیم که فکر کنم پدربزرگ، آنها را مجانی در خانه جا داده بود. یک اتاق متعلق بود به محمد آقا و همسرش نرگس خانم‌، یک اتاق هم متعلق بود به خانم سالخورده‌ای با دو فرزند یتیمش حسن و حسین. آن خانم را به نام ننهٔ حسن می‌شناختیم. نکته جالب این بود که همهٔ نامبردگان هر کدام در یک اتاق زندگی می‌کردند با همسر و فرزندانشان. آن اتاق هم محل نشیمن بود، و هم محل خواب. یک چراغ خوراک‌پزی که با نفت می‌سوخت در گوشهٔ اتاق بود. رختخواب‌ها هم بر روی هم در گوشهٔ دیگر قرار داشت. اتاق‌ها هم چندان بزرگ نبودند در هر اتاق، وسایل زندگی خلاصه می‌شد در مقداری ظرف در تاقچه‌ها و گنجه‌ای دیواری که رخت و لباس در آنها نگهداری می‌شد. ارزشمندترین وسیلهٔ اتاق شاید فرش دستباف کف اتاق بود که آن را هم برخی نداشتند و به جای آن از زیلو و پتو استفاده می‌کردند. زیر قالی‌ها و پتوها نیز حصیر پهن شده بود. رخت و لباس‌ها را کنار حوض می‌شستند و روی بندهایی که نامش بند رختی بود پهن می‌کردند. ظروف را هم کنار حوض می‌شستند. برق نداشتیم. آب لوله کشی هم نداشتیم. برای شستن رخت‌ها از صابون‌های قالبی استفاده می‌شد در درون لگن. هنوز پودر رختشویی به بازار نیامده بود. مایع ظرفشویی نیز در کار نبود. برای زدودن چربی‌ها از ظرف‌ها آنها را گل‌مالی می‌کردند. از خاکستر منقل‌ها هم برای شستشوی ظرف‌ها استفاده می‌کردند. وسیله گرمایشی صرفاً منقل و بعدها بخاری علاءالدین بود. وسایل سرمایشی نیز نداشتیم. صرفا از بادبزن‌ هایی که با چوب بافته شده بودند و کارهای هنری روی آنها انجام شده بود، استفاده می‌کردیم. آب خوردن را از خمره می‌گرفتیم در کوزه و یا دلوچه خنک می‌کردیم و گوشه اتاق می‌گذاشتیم‌. البته تابستان‌ها برای خواب تخت‌هایی در حیاط مورد استفاده قرار می‌گرفت. ما که در بالاخانه زندگی می‌کردیم تابستان را پشت بام می‌خوابیدیم. بام‌ها دیوارهٔ اطراف نداشت. هر آن امکان داشت که بغلتیم و سقوط کنیم‌. این بود که مرحوم مادرمان پاهای ما بچه‌ها را با طناب به در، یا تخت و یا به پاهای بزرگترها می‌بست و مهار می‌کرد! به لحاظ خوراک نیز اهالی خانه در قناعت کامل به سر می‌بردند. اکثر صبح‌ها صبحانهٔ ما نان و چایی شیرین بود. حتی پنیر نیز به ندرت جزو صبحانه بود. بلکه برای ناهار یا شام استفاده می‌شد. نان و پنیر و خیار وشربت و نیز نان و پنیر و انگور جزو غذاهای کامل بودند. برای این دو وعده از غذاهای متنوع دیگرمان، کاهو و سکنجبین بود. چِنگال غذایی بود که با نان مانده و روغن و شکر طبخ می‌شد. یتیمک غذایی بود که از کدو تهیه می‌شد. کدو را با مقداری روغن طبخ می‌کردند و همراه با پیاز و سرکه یک غذای کامل می‌شد. در سطح بالاتر، غذاهایی قرار داشت که با تخم مرغ تهیه می‌شد از تخم مرغ نیمرو تا املت که تخم مرغ و گوجه فرنگی بود، تا تخم مرغ آب‌پز. گاهی هم دوپیازه آلو که ترکیبی از تخم مرغ و سیب زمینی و پیاز بود. شیشه‌انداز نیز ترکیب تخم مرغ و هویج بود. گهگاه گوشت نیز جزو مواد غذایی ما بود که در این صورت تاس‌کباب بادمجان، تاس کباب سیب زمینی یا تاس کباب کلم جزو غذاهای آبگوشتی بود. همچنین یخنی نیز با گوشت کوبیده و حبوبات تهیه می‌شد همراه با آبگوشت: یخنی نخود، یخنی لوبیا و یخنی عدس. البته همهٔ این غذاها خوردنشان با نان بود چراکه نان غذای اصلی بود . هر لقمه‌ای مرکب بود از مقدار زیادی نان و مقدار کمی نان خورشت. مرتب به ما تاکید می‌کردند که باید غذا را قاتق کنی یعنی درصد نان و درصد خورشت را در هر لقمه باید رعایت می‌کردیم! هفته‌ای یک بار نیز پنجشنبه‌ها در پنج‌دری یا ارسی بزرگ مهمان پدربزرگ بودیم. همهٔ اهالی خانه دور هم جمع می‌شدند و پلو یا ‌ دمپخت داشتیم که در مطبخ(آشپزخانه) در دیگ‌های بزرگ و با هیزم فراوان پخته می‌شد. یادمان داده بودند که همواره پس از هر وعده غذا در سر سفره، خدا را بخاطر همهٔ نعمت‌هایش شکر گوییم؛ «الهی شکر» ذکر شیرین و پرمعنای همهٔ ما در اتمام غذا بود.
اما تنقلات بین روز برای بچه‌ها این چنین نبود که امروز متداول است. نان شیری، نان قندی، نخودچی و کشمش جزو تنقلات اشرافی بود. میوه آنقدر کمیاب بود که مثلاً اگر رفته بودیم خانه یکی از بزرگان و آنجا پرتقال دیده و یا خورده بودیم چیز بسیار عجیبی بود که با آن پز می‌دادیم! البته انجیر بش، انگور، کیالک و بکرایی میوه‌های متداولی بودند که بعضاً با الاغ در کوچه‌ها می‌آوردند و صدا می‌زدند و می‌فروختند. ولی کمتر به عنوان تنقلات بچه‌ها مورد استفاده قرار می‌گرفت. در میان روز هرگاه خسته و گرسنه می‌شدیم، تنقلات ما اکثراً نان خالی بود! اگر توفیقی می‌شد که نان را کنار منقل برشته کنیم و بر آن روغن بمالیم و مقداری روی آن خاک قند بریزیم جزو تنقلات رویایی ما بود. همهٔ این تنقلات رویایی نیز در تاقچه بالا ی اتاق گذاشته می‌شد تا از دسترس بچه‌ها دور باشد و با اجازه بزرگ‌ترها توزیع شود؛ حتی نان خالی در قابلمهٔ نان . گاهی نیز پدربزرگ یک قران یعنی یک ریال که معادل دو ده‌شاهی بود، به ما می‌داد. با یک ده شاهی می‌توانستیم یک شکلات از آن شکلات‌هایی که در زَر‌وَرق، شکلات‌پیچ شده بود، بخریم. البته ما ترجیح می‌دادیم که هر بار دو شکلات، یکی شیری و دیگری قهوه‌ای، از بقالی نزدیک خانه بخریم و یکجا نوش جان کنیم! اما درباره رخت و لباس. رخت و لباس زیادی نداشتیم؛ یک یا دو دست شلوار و کت یا جوراب و یک جفت کفش داشتیم. همهٔ این‌ها را آنقدر می‌پوشیدیم تا کهنه و پاره می‌شدند. وقتی که پاره می‌شدند بازسازی می‌شدند‌! شلوارها و کت‌ها وصله می‌شدند، کفش‌ها را به پینه دوز می‌دادیم تا آنها را وصله و پینه کند. حتی با همان‌ لبا‌سها و کفش‌ها به مدرسه می‌رفتیم. اگر فرجی حاصل می‌شد در یکی از عیدهای نوروز، لباسمان نیز همراه با طبیعت، نو می‌شد. حیاط خانه محل جمع شدن و بازی همهٔ بچه‌ها بود؛ پر از شور و نشاط و حیات. حدود ۲۰ تا ۳۰ گربه نیز همواره بین خانهٔ ما و خانه‌های همسایه آزادانه و شادمانه در حال آمد و رفت بودند. اگر کسی اندکی غفلت می‌کرد و درِ اتاق یا پنجره را باز می‌گذاشت گربه‌ای آنجا می‌رفت و چندین بچه گربه به دنیا می‌آورد! البته اکثراً اهالی خانه همین را هم به فال نیک می‌گرفتند! مادربزرگ نیز مرغ و خروس نگهداری می‌کرد. جوجه‌های زیبای آنها در حیاط همواره مورد توجه ما بچه‌ها و البته مورد توجه گربه‌ها نیز بودند! گنجشک‌های بی‌شماری نیز که بعضاً در درزهای آجرهای دیوارهای بلند خانه لانه داشتند و هنگام طلوع و غروب آفتاب، همراه با اذان خروس‌ها، در سه درخت بزرگ و تنومند نارنج جمع می‌شدند و جیک جیک می‌کردند، بر نشاط و حیات خانه می‌افزودند.
دمی با حافظ در محضر حضرت آیت الله نجابت«ره» جلسه ۱۷.mp3
15.94M
🎙️| فایل صوتی کامل | درسگفتار (ره) ⬜با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی جلسهٔ هفدهم 🗓️تاریخ جلسه : شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ 🕝 مدت زمان: ۱۶ دقیقه و ۳۵ ثانیه مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش کاو به تأییدِ نظر حلِّ معما می‌کرد دیدمش خُرَّم و خندان قدحِ باده به دست واندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد گفتم این جامِ جهان‌بین به تو کِی داد حکیم؟ گفت آن روز که این گنبدِ مینا می‌کرد @ghkakaie
شرح_گلشن_راز_جلسه_۹۸_حجت‌الاسلام_والمسلمین_دکتر_کاکایی.mp3
31.43M
🎙️ باز نشر فایل صوتی اثر منظوم شیخ محمود شبستری (ره) ▶️ جلسه ۹۸ 🕝مدت زمان صوت: ۲۹ دقیقه و ۶ ثانیه 🗓️تاریخ تدریس: ۳ اردیبهشت۱۳۹۱ ✅تدریس شده در حوزهٔ علمیهٔ شهید محمد حسین نجابت( ره) ✅ @ghkakaie
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
🎙️ باز نشر فایل صوتی #درسگفتار_شرح_گلشن_راز اثر منظوم شیخ محمود شبستری (ره) ▶️ جلسه ۹۸ 🕝مدت زمان
درسگفتار شرح‌ گلشن راز، جلسهٔ ۹۸: از آن جانب بود هرلحظه تکمیل ز این جانب بود هر لحظه تبدیل ولیکن چو گذشت این طور دنیی بقای کل بود در دار عقبی که هر چیزی که بینی بالضرورت دو عالم دارد از معنی و صورت وصال اولین عین فراق است مر آن دیگر ز «عند الله باق» است مظاهر چون فتد بر وفق ظاهر در اول می‌نماید عین آخر بقا اسم وجود آمد ولیکن به جایی کان بود سائر چو ساکن هر آنچ آن هست بالقوه در این دار به فعل آید در آن عالم به یک بار ز تو هر فعل که اول گشت صادر بر آن گردی به باری چند قادر به هر باری اگر نفع است اگر ضر شود در نفس تو چیزی مدخر به عادت حالها با خوی گردد به مدت میوه‌ها خوش بوی گردد از آن آموخت انسان پیشه‌ها را وز آن ترکیب کرد اندیشه‌ها را همه افعال و اقوال مدخر هویدا گردد اندر روز محشر ✅@ghkakaie