eitaa logo
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
688 دنبال‌کننده
325 عکس
81 ویدیو
15 فایل
🔺 کانال اختصاصی اطلاع رسانی برنامه‌ها و نشر آثار حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی 🔺 کانال اطلاع رسانی دکتر قاسم کاکایی در تلگرام: https://t.me/ghkakaie ارتباط با مدیر کانال : @Admin_ghkakaie
مشاهده در ایتا
دانلود
📣 انجمن علمی - دانشجویی دانشکده الهیات دانشگاه شیراز برگزار می کند:📣 💠 دوره شرح مثنوی معنوی💠 ✅ با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی جلسهٔ: ۱۲۴ ⏳زمان برگزاری : سه‌شنبه،  ۲۷ آذر ۱۴۰۳ _   ساعت ۱۶ 🖇️لینک شرکت آنلاین در دوره : https://vroom.shirazu.ac.ir/elmi23 📌(شرکت برای عموم آزاد است ) ✅ @ghkakaie
درسگفتار_شرح_مثنوی_معنوی_جلسه_۱۲۴_حجت_الاسلام_والمسلمین_دکتر_کاکایی.mp3
29.83M
🎙| فایل صوتی کامل | جلسه ۱۲۴ (دفتر اول) ⬜️با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی 🗓تاریخ جلسه : سه شنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۳ 🕝 مدت زمان: ۶۲ دقیقه و ۱۲ ثانیه @ghkakaie
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
🎙| فایل صوتی کامل | جلسه ۱۲۴ #شرح_مثنوی_معنوی (دفتر اول) ⬜️با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر قا
درسگفتار شرح مثنوی معنوی جلسه ۱۲۴،ابیات ۳۸۰۱تا۳۸۹۲: بخش ۱۶۸ - گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم به گوش رکابدار امیرالمؤمنین علی کرم الله وجهه کی کشتن علی بر دست تو خواهد بودن خبرت کردم من چنان مردم که بر خونی خویش نوش لطف من نشد در قهر نیش گفت پیغامبر به گوش چاکرم کو برد روزی ز گردن این سرم کرد آگه آن رسول از وحی دوست که هلاکم عاقبت بر دست اوست او همی‌گوید بکش پیشین مرا تا نیاید از من این منکر خطا من همی‌گویم چو مرگ من ز تست با قضا من چون توانم حیله جست او همی‌افتد به پیشم کای کریم مر مرا کن از برای حق دو نیم تا نه آید بر من این انجام بد تا نسوزد جان من بر جان خود من همی گویم برو جف القلم زان قلم بس سرنگون گردد علم هیچ بغضی نیست در جانم ز تو زانک این را من نمی‌دانم ز تو آلت حقی تو فاعل دست حق چون زنم بر آلت حق طعن و دق گفت او پس آن قصاص از بهر چیست گفت هم از حق و آن سر خفیست گر کند بر فعل خود او اعتراض ز اعتراض خود برویاند ریاض اعتراض او را رسد بر فعل خود زانک در قهرست و در لطف او احد اندرین شهر حوادث میر اوست در ممالک مالک تدبیر اوست آلت خود را اگر او بشکند آن شکسته گشته را نیکو کند رمز ننسخ آیة او ننسها نات خیرا در عقب می‌دان مها هر شریعت را که حق منسوخ کرد او گیا برد و عوض آورد ورد شب کند منسوخ شغل روز را بین جمادی خرد افروز را باز شب منسوخ شد از نور روز تا جمادی سوخت زان آتش‌فروز گرچه ظلمت آمد آن نوم و سبات نه درون ظلمتست آب حیات نه در آن ظلمت خردها تازه شد سکته‌ای سرمایهٔ آوازه شد که ز ضدها ضدها آمد پدید در سویدا روشنایی آفرید جنگ پیغامبر مدار صلح شد صلح این آخر زمان زان جنگ بد صد هزاران سر برید آن دلستان تا امان یابد سر اهل جهان باغبان زان می‌برد شاخ مضر تا بیابد نخل قامتها و بر می‌کند از باغ دانا آن حشیش تا نماید باغ و میوه خرمیش می‌کند دندان بد را آن طبیب تا رهد از درد و بیماری حبیب پس زیادتها درون نقصهاست مر شهیدان را حیات اندر فناست چون بریده گشت حلق رزق‌خوار یرزقون فرحین شد گوار حلق حیوان چون بریده شد بعدل حلق انسان رست و افزونید فضل حلق انسان چون ببرد هین ببین تا چه زاید کن قیاس آن برین حلق ثالث زاید و تیمار او شربت حق باشد و انوار او حلق ببریده خورد شربت ولی حلق از لا رسته مرده در بلی بس کن ای دون‌همت کوته‌بنان تا کیت باشد حیات جان به نان زان نداری میوه‌ای مانند بید کآبرو بردی پی نان سپید گر ندارد صبر زین نان جان حس کیمیا را گیر و زر گردان تو مس جامه‌شویی کرد خواهی ای فلان رو مگردان از محلهٔ گازران گرچه نان بشکست مر روزهٔ ترا در شکسته‌بند پیچ و برتر آ چون شکسته‌بند آمد دست او پس رفو باشد یقین اشکست او گر تو آن را بشکنی گوید بیا تو درستش کن نداری دست و پا پس شکستن حق او باشد که او مر شکسته گشته را داند رفو آنک داند دوخت او داند درید هر چه را بفروخت نیکوتر خرید خانه را ویران کند زیر و زبر پس بیک ساعت کند معمورتر گر یکی سر را ببرد از بدن صد هزاران سر بر آرد در زمن گر نفرمودی قصاصی بر جنات یا نگفتی فی القصاص آمد حیات خود که را زهره بدی تا او ز خود بر اسیر حکم حق تیغی زند زانک داند هر که چشمش را گشود کان کشنده سخرهٔ تقدیر بود هر که را آن حکم بر سر آمدی بر سر فرزند هم تیغی زدی رو بترس و طعنه کم زن بر بدان پیش دام حکم عجز خود بدان ✅ @ghkakaie
شرح‌الاسماء_الحسنی_جلسه_۱۲۴_حجت‌الاسلام_والمسلمین_دکتر_کاکایی.mp3
35.01M
🎙️|فایل صوتی کامل | ▶️ جلسه : ۱۲۴ 🌍 محل تدریس : شیراز ، حوزه علمیه شهید محمد حسین نجابت ( ره ) 📅 تاریخ : ۸ خرداد ۱۳۹۲ 🕝مدت زمان صوت : ۳۶ دقیقه و ۲۸ثانیه ✅ @ghkakaie
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
🎙️|فایل صوتی کامل | ▶️#درسگفتار_شرح_الاسماء_الحسنی جلسه : ۱۲۴ 🌍 محل تدریس : شیراز ، حوزه علمیه شه
درسگفتار شرح الاسماءالحسنی(شرح دعای جوشن کبیر)  جلسهٔ ۱۲۴ یا ذا القدس و السبحان وايضا الحق عند المحققين ان الوجود مجعول بالذات كيف واثر الجاعل لا بد وان يكون امرا حقيقيا هو الوجود لا امرا اعتباريا هو المهية ولقد جرى الحق على لسان الفخر الرازي في هذا المقام حيث قال الحق ان مسألة عدم مجعولية المهية من متفرعات مسألة المهية من حيث هي ليست الا هي فكما انها بذاتها لا موجودة ولا معدومة كذلك لا مجعلولة ولا لا مجعولة فلو كانت المهية بذاتها مجعولة كان حمل المجعولة عليها حملا اوليا ذاتيا وهو باطل قطعا والشئ إذا لم يكن مجعولا اما لانه فوق الجعل كالاول تعالى واما لانه دون الجعل كالممتنع والمهية من قبيل الثاني فهو تعالى لما كان ينبوع ماء الحيوة الذى هو الوجود المنبسط على الظلمات التى هي المهيات كان وجودا حقا حقيقيا والا لكان مفيض الكمال فاقدا له وهو باطل بالضرورة خشك ابرى كه بود زاب تهى * نايد از وى صفت آب دهى ولا تغتر من كلامنا هذا ان نسبة الوجود المنبسط إلى الوجود الحق نسبة النداوة إلى البحر لان هذا توليد والافاضة معناها ان يفاض الوجود بحيث لا ينقص من كمال المفيض شئ وإذا رجع إليه لا يزيد على كماله شئ وايض المهية كل محدود بحد جامع مانع فالمهيات حكايات عن حدود الوجودات ونقايصها ولهذا يعبر عنها عند قوم بالتعينات فإذا قلنا النبات جسم يتغذى وينمو ويولد فقط معناه ليس يتحرك بالارادة ويحس وكذا في الحيوان جسم تام متحرك بالارادة وحساس فقط معناه ليس بناطق بل وجوده وجود ينتزع منه هذه المفاهيم فقط وقس عليه الباقي وهذا المنع من الشمول من قصور الوجود والحق الاحد المحيط غير محدود تام وفوق التمام في الكمال فلا مهية له سوى الوجود ويستدل عليه في المشهور بان الوجود لو كان زايدا على مهيته عرضيا لكان معللا لان كل عرضى معلل اما بذات المعروض فيلزم تقدمها عليه بالوجود ويلزم اما تقدم الشئ على نفسه واما التسلسل واما بغير ذات المعروض فيلزم الاحتياج إلى الغير وهو ايضا باطل ✅ @ghkakaie
«بسم الله الرحمن الرحیم» 🗒 🖋 فصل چهارم: سفرهای علمی خارج از کشور قسمت ششم: آلمان (پیاپی چهل و پنجم) کنفرانس قدرت و مرجعیت در خاورمیانه در دانشگاه آزاد برلین ۱- در بهمن سال ۱۳۸۱ در حالی که کم‌تر از دو سال از زمان استادیار شدنم می‌گذشت، برای ارائهٔ مقاله در کنفرانس قدرت در خاورمیانه (Authority in the Middle East) که از سوی دانشگاه آزاد برلین برگزار می‌شد عازم کشور آلمان شدم. البته آن دانشگاه آزاد با این دانشگاه آزاد فرق می‌کند. فکر نکنید که شعبهٔ دانشگاه آزاد خودمان است که در برلین تأسیس شده است! آن دانشگاه از قبل از هیتلر دائر بوده و نام آن دانشگاه برلین بوده است. بعدا کلمهٔ آزاد به آن اضافه شده است: Free University of Berlin مراد از واژهٔ آزاد در آن، آزاد از ایدئولوژی بوده است؛ به‌خصوص در برابر کمونیست‌ها و نازی‌ها. ۲- پروازم با هواپیمایی لوفت هانزا از تهران به فرانکفورت و از آن‌جا به برلین بود. این اولین سفر علمی بنده به خارج از کشور، و در واقع، اولین سفر غیر زیارتی من بود. قبلا برای حج به کشور عربستان و برای زیارت به عراق رفته بودم. لازمهٔ اولین سفر این‌چنینی، مواجه شدن با مسائل جدید بسیاری است. فرودگاه بین المللی فرانکفورت، بدون اغراق، برای خودش یک شهر است. بدون ماشین‌ها و نیز متروی فرودگاه، امکان ندارد که بتوانیم طول و عرض این فرودگاه را پیاده طی کنیم. فرودگاه هم مملو از جمعیت است؛ از نژادها و ملیت‌های مختلف. زمستان بود و در آلمان روزها خیلی کوتاه بود. فرودگاه فرانکفورت نیز نمازخانه دارد! البته عبادت‌گاه است نه فقط برای مسلمانان، بلکه برای پیروان همهٔ ادیان! زمان فرود هواپیما طوری بود که اگر می‌خواستم به نماز خانهٔ فرودگاه برسم، امکان قضا شدن نماز ظهر و عصرم وجود داشت. وضو داشتم؛ قبله‌نما و مهر هم همین‌طور! گوشه‌ای از آن فرودگاه بزرگ به نماز ایستادم! جریان ۱۱ سپتامبر و برج‌های دوقلوی آمریکا و القاعده تازه رخ داده بود. خوف آن داشتم که مردم دورم جمع شوند و یا حداقل چپ‌چپ نگاهم کنند. ولی باور کنید حتی توجه یک نفر را هم جلب نکردم! همه سرشان به کار خودشان بود! به هرحال آن نماز، هرچند فتح‌الفتوح نبود؛ و هرچند مثل نمازهای زیر خمپارهٔ جبهه نبود، ولی خیلی به دلم چسبید! باب آن بود که عکسی تبلیغاتی از نمازم بگیرم و روی پروندهٔ ارتقایم در دانشگاه بگذارم! ولی خوش‌بختانه نه موبایل داشتم و نه شیطان سراغم آمد! ولی مثل این که الآن سراغم آمده است! ان‌شاءالله که این سطور را به عنوان ذکر خاطره و توصیف فضای فرودگاه می‌نویسم! «وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي ۚ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ» ۳- وقتی به فرودگاه برلین رسیدم، از طرف گردانندگان کنفرانس به استقبالم آمدند و مرا به هتل محل اقامت مهمانان کنفرانس بردند. در این کنفرانس محققان مختلفی از کشورهای اروپایی و آمریکا شرکت داشتند. دو نفر مسلمان نیز شرکت داشتند، یکی بنده و دیگری استادتمامی از بخش فقه دانشگاه اقبال لاهوری پاکستان. الآن فقط اسمش یادم است: محمد. فامیلش را یاد ندارم و از این به بعد با نام دکتر محمد از او یاد می‌کنم. اهل سنت بود. آدم متشرعی به‌نظر می‌رسید و باسواد. همه از هتل به طرف محل کنفرانس حرکت کردیم. در بدو ورودِ شرکت‌کنندگان به محل کنفرانس، مراسم استقبال و راهنمایی شرکت‌کنندگان برقرار بود. دو دختر که بعدا معلوم شد دانشجوی دکتری همین دانشگاه هستند به استقبال آمده و ضمن خوشامدگویی کارت و ریز برنامه را به شرکت‌کنندگان می‌دادند. همهٔ شرکت‌کنندگان، با صف وارد می‌شدند. بنده پشت سر دکتر محمد بودم. سنش از بنده بیش‌تر بود، لذا وی را مقدم داشتم. ناگهان دیدم که آن دو دختر که با همه دست می‌دادند، با دکتر محمد هم دست دادند! تا به من رسیدند بنده به علامت احترام دو دستم را بر سینه گذاشتم و سلامی کردم و از دست دادن طفره رفتم! داخل که شدیم، ابتدا در جایی نشستیم. بعد از ظهر بود. منتظر مراسم چای و بیسکوییت بودند. حدود ساعت سه و نیم بعد از ظهر، غروب می‌شد. لذا با طول کشیدن مراسم ممکن بود نمازم قضا شود. این بود که به مسئولان گفتم من باید نماز بخوانم. فورا همان دو دختر آمدند و راهنمایی کردند و اتاقی را برای نماز در اختیارم گذاشتند. دکتر محمد هم که اوضاع را مناسب دید آمد و پس از وضو داخل اتاق شد. دنبال قبله می‌گشت که بنده قبله‌نمایی از جیبم بیرون آوردم و روی برلین تنظیم و قبله را پیدا کردم. خیلی خوشش آمد که این‌قدر مجهزم! بعد از نماز سر حرف را باز کرد.
گویی از دست‌دادن با آن دو دختر وجدان‌درد گرفته بود! بدون این‌که بنده سؤالی بکنم گفت: من می‌دانم که دست‌دادن به نامحرم حرام است و حتی طبق روایت در حکم گرفتن آتش در دست است، ولی در این موارد که این‌ها دستشان را جلو می‌آورند، اولا، غافل‌گیر می‌شوم و ثانیا، می‌ترسم که امتناعم را حمل بر بی‌ادبی کنند و بدشان بیاید. گفتم که در این موارد می‌توانی با دست به سینه‌گذاشتن, ادای احترام کنی، مثل سنت هندی‌ها و پاکستانی‌ها! ثانیا، بنده به تجربه به دست آورده‌ام که این‌ها برای کسی که روی باورهای خود می‌ایستد و بدان پای‌بند است، احترام بیش‌تری قائلند؛ لذا در این مورد بدشان نمی‌آید. برای اطمینان بیش‌تر، می‌توانیم از همان دو دختر سؤال کنیم. پیش‌نهادهایم را پذیرفت. بعد از مراسم، سراغ آن دو دختر که همه‌جا کنار هم بودند رفتیم؛ سؤال کردم که آیا از دست‌ندادن من ناراحت شدید؟ برایشان توضیح دادیم که محظور شرعی دست‌دادن با نامحرم چیست. این امر به‌عنوان تحقیر محسوب نمی‌شود. هر دو خیلی حالت شرم و تأثر داشتند. یکی از آن‌ها در حالی‌که اشک در چشمانش غلطیده بود، با احترام خاصی گفت خیر آقا! ما معذرت می‌خواهیم که دستمان را برای دست‌دادن جلو آوردیم. ما می‌دانستیم که شما دست‌دادن با نامحرم را جایز نمی‌دانید ولی آن لحظه از یادمان رفته بود! سپس تا آخر کنفرانس که حدود سه روز بود، احترام ما را داشتند، دکتر محمد هم از سختی و نگرانی به درآمد. ۴- زمان ورود به برلین، یکی دو روز به شروع کنفرانس و ارائهٔ مقاله‌ها باقی بود. لذا برای بازدید از قسمت‌های مختلف دانشگاه وقت داشتیم. در دانشگاه برلین بخشی وجود داشت به نام مطالعات اسلامی که به طور طبیعی، توجه بنده را بیش‌تر از سایر بخش‌ها جلب کرد. استادانِ پی‌گیر، دانشجویانِ دکتری متعدد و فعال، کتابخانهٔ غنی و بودجهٔ هنگفت، مشخصهٔ این بخش بود. الف- سری به کتابخانه زدم. چون علاقه‌مند بودم، پرسیدم قسمت نسخه‌های خطی شما کجاست؟ فورا گفتند به کدام زبان؟ گفتم مگر به چند زبان نسخهٔ خطی دارید؟ گفتند به زبان‌های لاتین و اروپایی و زبان‌های شرقی مثل عربی، عبری، اردو، فارسی، ترکی، و... بنده از سؤال خودم شرمنده شدم! گفتم به زبان عربی و فارسی. گفتند آن‌ها نیز جدای از همند و آدرس هر دو را گرفتم و به هردو سری زدم. دیدم الله اکبر!!! آلمان که هیچ‌گاه حضور و سلطهٔ جدی در کشور ما نداشته، یک دانشگاهش هزاران کتاب و نسخهٔ خطی از میراث کشور ما را در اختیار دارد؛ تا چه رسد به کل دانشگاه‌های انگلیس و فرانسه که حضور بیش‌تری در ایران داشته‌اند! یاد قسمت نسخه‌های خطی کتابخانهٔ دانشگاه شیراز یعنی پهلوی سابق افتادم!!! بماند. ب- در قسمت رساله‌های دکتری ملاحظه کردم که چه تحقیقات به‌درد بخوری در تاریخ اندیشهٔ اسلامی و ایرانی کرده‌اند! البته به‌درد بخور برای خودشان و برای برنامه‌ریزی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مملکتشان! مثلا یک رسالهٔ دکتری داشتند دربارهٔ افکار و اندیشه‌های مرحوم حضرت آیت‌الله منتظری رحمة‌الله علیه (که در آن زمان در قید حیات بودند)، یک رساله دربارهٔ افکار و اندیشه‌های عبدالکریم سروش و یک رساله دربارهٔ افکار و اندیشه‌های محمد مجتهد شبستری! به آن‌ها گفتم: «خوب! حضرت آیت‌الله منتظری مرجع مطرحی هستند، کتاب‌های سروش هم در میان برخی جوانان دانشگاهی طرفدار دارد ولی محمد مجتهد شبستری واقعا محلی از اعراب ندارد! گفتند: «نه! از این نظر که آخوندی است که هرمنیوتیک را در ایران مطرح کرده مهم است!». این رساله را یک دانشجوی دکتری پسر به انجام رسانده بود. با بودجه و اعتبار دانشگاه برلین، سه سال به ایران آمده بود و در دانشکدهٔ الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران با شخص دکتر محمد مجتهد شبستری کار کرده بود. من این دانشجو را دیدم؛ زبان فارسی را هم خیلی خوب یاد گرفته بود. از همه جالب‌تر آن‌که رساله‌ای دکتری دیدم تحت عنوان: «شخصیت، افکار و آثار حاج محمود نیریزی»! حاج محمود نیریزی از شاگردان صدرالدین دشتکی و مربوط به اوائل سلطنت شاه اسماعیل صفوی است. بنده که در ایران به‌عنوان، متخصص بررسی فلسفی مکتب شیراز شناخته می‌شوم دربارهٔ حاج محمود نیریزی حداکثر یک صفحه مطلب در مجلهٔ خردنامهٔ صدرا توانستم بنویسم! اما نوشتن یک رسالهٔ دکتری دربارهٔ او کاری است شبیه معجزه! به آن‌ها گفتم: «این حاج محمود در تاریخ فلسفهٔ اسلامی ما شاید شخصیت درجهٔ سوم هم محسوب نشود چه اهمیتی دارد که یک رسالهٔ دکتری به او اختصاص یابد؟». صادقانه پاسخ دادند که: «چون دورهٔ او دوران گذار از تسنن به تشیع و آغاز تشکیل یک حکومت شیعی در ایران است، بررسی هر شخصیتی در این دوره می‌تواند کمک مؤثری در بررسی چگونگی این رخداد تاریخی در ایران بکند»! با خودم گفتم: «ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی؟».
ج- بودجه‌ ای که در اختیار چنین تحقیقاتی قرار می‌دهند نیز بسیار چشم‌گیر است. البته با توجه به استفاده‌ای که از این تحقیقات در سطح مملکتشان می‌کنند، این بودجه توجیه‌پذیر است. مثلا برای رسالهٔ حاج محمود نیریزی، از هر نوشته یا نسخهٔ خطی که در کتابخانه‌‌های ایران، هند و ترکیه نشانی یافته بودند کپی تهیه نموده و در اختیار دانشجو قرار داده‌بودند! به دانشگاه شیراز نگاه کردم. الآن ۹۵ درصد بودجهٔ دانشگاه شیراز صرفِ حقوق کارمندان و اعضای هیئت‌علمی می‌شود! اعتبار و گرنت اندکی هم که وجود دارد نمی‌گویم که چگونه صرف می‌شود! آن ۵ درصد را خرج چه کنیم؟ تجهیزات؟ تأسیسات؟ آب و برق! هزینه‌های جاری؟ عمرانی؟ دانشجویی؟ توسعه؟ تحقیق؟ فاعتبروا یا اولی الابصار! معلوم می‌شود که ما بیش‌تر از آنان اهل معجزه‌ایم! ۵- قبل از این‌که از ایران حرکت کنم، نگران امور متعددی در کنفرانس بودم از جمله، غذای حلال! لذا با ایمیل، چندین پیغام به دست‌اندرکاران کنفرانس داده و اعلام، و بلکه اخطار کرده بودم که بنده گیاه‌خوارم! یعنی هر غذایی را نمی‌توانم بخورم! ولی در اولین روز کنفرانس متوجه شدم که از غذا خبری نیست! یعنی دست‌اندرکاران همایش هزینهٔ بلیط و اسکان را عهده‌دار شده‌اند اما تهیهٔ غذا را برای هر روز متکفل نشده‌اند. لذا هر کدام از شرکت‌کنندگان باید خود فکر غذای خود باشد و برود و هر غذایی که خود دوست دارد بخرد و بخورد! از همین‌رو، استاد‌تمام شیک‌پوشِ آمریکایی را می‌دیدم که هنگام غذا در خیابان باید دنبال مغازهٔ ساندویچی می‌گشت! بعد پیش خودم گفتم مسئولان همایش وقتی که ایمیل اخطارآمیز بنده را دیده‌اند چه حالی به آن‌ها دست داده است! به نظر شما به اخطار بنده خندیده‌اند!؟ یاد همایش‌های خودمان در ایران افتادم که چه هزینه‌های سنگینی صرف غذا می‌شود! نه فقط برای سخنرانان و صاحبان مقاله، بلکه برای انبوه مستمعان نیز! به نحوی‌که «سمینار» های ما به «سمی‌ناهار» معروف شده‌است! ۶- بالاخره به اصل همایش رسیدیم. شرکت‌کنندگان و سخنرانانِ همایش ۳۳ نفر، از آمریکا و اروپا و آسیا بودند. عنوان همایش «قدرت در خاورمیانه» یا (Authority in the Middle East) و مراد از قدرت اعم از قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی بود. بنده خوف دیگری که داشتم این بود که با توجه به اوضاع سیاسی، اکثر مقالات راجع به ایران و اوضاع ایران باشد و سخنرانان حمله کنند و بنده دفاع نمایم؛ و حکایت بنده در آن میان بشود حکایت «یک تن غریب و آن همه قوم اشقیا!». ولی چنین نشد. مقالات طوری تقسیم شده بود که همهٔ خاورمیانه را پوشش دهد. شاید حدودا ۱۰ درصد مقالات راجع به گروه‌های شیعه بود که از این ۱۰ درصد، درصد کم‌تری هم به ایران می‌پرداخت. مقالهٔ بنده هم دربارهٔ جای‌گاه عرفان اسلامی در اندیشهٔ مردم ایران بود. بیش‌تر صاحبان مقاله، خود سال‌ها در کشورهای مورد نظر، کار و تحقیق آکادمیک کرده بودند. ترکیه، سوریه، عراق، یمن، چچن، افغانستان، پاکستان، کشمیر، عربستان و...کشورهایی بودند که راجع به قدرت سیاسی، روحانیون، صوفیه، روشنفکران و سایر قدرت‌های اجتماعی در آن‌جا بحث شده بود. مثلا محققی پانزده سال در یمن زندگی کرده بود و تحلیلی دقیق از آن‌جا را در ضمن یک مقاله ارائه می‌داد. البته آن زمان، یعنی در سال ۸۲، هرچند القاعده و طالبان مطرح بودند ولی هنوز مسألهٔ داعش مطرح نبود. اما اکثر مقالات پتانسیل تندروی در میان گروه‌های اهل سنت را نشان می‌داد. ولی راجع به گروه‌های شیعی چنین تحلیلی مطرح نبود. تنها یک مقاله به ایران و نقد دیدگاه ولایت فقیه پرداخته بود؛ آن هم از یک ایرانی که استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه هامبورگ بود: خانم دکتر کتایون امیرپور. کنفرانس در سه روز، یعنی در شش جلسهٔ نیم‌روزه برگزار می‌شد. در هر جلسه چند مقاله ارائه می‌شد که موضوعشان نزدیک به هم بود. یک استاد آلمانیِ بسیار پیر هم در همهٔ جلسات حضور داشت. به نظر می‌آمد که از استادانی است که دورهٔ هیتلر و جنگ دوم جهانی نیز استاد بوده است! آن‌قدر ساکت بود که به نظر می‌رسید، گوشش هم نمی‌شنود! دست‌اندرکاران همایش بسیار او را احترام می‌کردند. ولی هم گوشش خیلی خوب می‌شنید و هم هوشش خیلی زیاد بود. چنان‌که در پایان هر جلسه جمع‌بندی بی‌نظیری از مباحث می‌کرد. یکی از این جلسات، جلسه‌ای بود که خانم امیرپور هم در آن سخنرانی می‌کرد. وی سخنرانی‌اش را با این محور شروع کرد که نظریهٔ ولایت فقیه از ابداعات (امام) خمینی است که آن را پس از تبعید از ایران در عراق و در انتقام از حکومت شاه مطرح کرد. ایشان می‌گفت که اکثر روحانیون شیعه این نظریه را قبول ندارند. حتی آیت‌الله منتظری که شاگرد امام بوده است سخت با این نظریه مخالف است.
جالب آن‌که برخلاف سایر مقالات که واقعا تحقیقی بود، بیش‌تر مستندات خانم امیرپور نقل قول از روزنامه‌های داخل ایران بود. زبان همایش انگلیسی بود. یعنی آلمانی‌ها هم زبان انگلیسی را به‌عنوان زبان بین‌المللیِ علم پذیرفته بودند. خانم امیرپور هم که سال‌ها در اروپا زیسته بود قهارانه انگلیسی سخنرانی می‌کرد. نسبت به امام خمینی، تعریضات زیادی داشت. در پایان این جلسه، زمان پرسش و پاسخ از سخنرانان رسید. این سفر، اولین سفر علمی خارجی‌ام بود و خیلی آداب کنفرانس‌ها را نمی‌دانستم! در نقد یک مقاله، اول نکات مثبت مقاله را می‌گویند، بعد سراغ نقد می‌روند. ولی یک لحظه احساس کردم که من حاج کاظم‌ام و اینجا آژانس شیشه‌ای است. با حمیت به نقد سخنرانی خانم امیر‌پور پرداختم و کمی هم تندی را چاشنی نقد کردم! گفتم که «متأسفانه مقالهٔ خانم امیرپور به‌جای یک تحقیق آکادمیک به یک بیانیهٔ ژورنالیستی و شبیه به تحلیل‌های B.B.C است! (خندهٔ حضار). نظریهٔ ولایت فقیه یک ریشهٔ طولانی در تاریخ تشیع دارد و از ابداعات امام خمینی نیست؛ هرچند که فقها در محدودهٔ آن اتفاق نظر ندارند. آیت‌الله منتظری نه تنها مخالف نظریهٔ ولایت فقیه نیست بلکه آن‌چه در قانون اساسی ایران به‌عنوان ولایت فقیه اجرا می‌شود با آرای آیت‌الله منتظری بیش‌تر شبیه است تا با آرای مرحوم امام خمینی. در باب ولایت فقیه، آیت‌الله منتظری دو جلد کتاب نوشته‌اند تحت عنوان "فقه الدولة الاسلامیة" که دقیقا تبیین دیدگاه ولایت فقیه است. این کتاب جایزهٔ کتاب سال جمهوری اسلامی را برده است! پس می‌بینید که مقالهٔ خانم دکتر امیرپور تحقیقی نیست و با واقعیات انطباق ندارد!». دست‌اندرکاران همایش که همهٔ مخارج سفر بنده و سایر شرکت‌کنندگان را داده بودند می‌دانستند که بنده از هیچ ارگانی در ایران پول نگرفته‌ام تا بلندگوی ایران در همایش باشم؛ بلکه بحثم کاملا جنبهٔ علمی دارد. ولی ای کاش به جای حاج کاظم‌بودن، کظم غیظ را از شهید بهشتی آموخته بودم که سال‌ها در همین آلمان به تبلیغ تشیع پرداخته بود. خوش‌بختانه درجمع‌بندی نهاییِ آن جلسه، آن استاد پیرمردِ بازمانده از دورهٔ هیتلر در میان سخنانش سخنی گفت که هم تیر خلاصی بر سخنان خانم امیرپور بود و هم بنده را از هوش و گوش و اطلاعات آن پیرمرد به تعجب واداشت. ایشان گفت که: «(امام) خمینی اول بار نظریهٔ ولایت فقیه را نه پس از تبعید در عراق، بلکه در جوانی و در زمان رضاشاه در قم، مطرح کرده است؛ در کتاب "کشف‌الاسرار"!!». از دقت و میزان اطلاعاتش شگفت‌زده شدم. ۷- یکی از گردانندگان همایش، خانم دکتر زابینه اشمیتکه، استاد مطالعات اسلامی دانشگاه آزاد برلین بود. خانم اشمیتکه سنت شرق‌شناسی و شرق‌شناسان را با تمرکز بر اندیشهٔ اسلامی و شیعی ادامه می‌دهد. وی تحصیلات تکمیلی‌اش را در لندن و پاریس ادامه داده است. رسالهٔ دکتری‌اش را در باب «اندیشه‌های کلامی علامهٔ حلی» گذرانده است. در حال حاضر با مؤسسات بین المللی از آمریکا و اروپا در زمینهٔ مطالعات اسلامی و نیز با دائرة المعارف اسلام هم‌کاری نزدیک دارد. شاگرد پروفسور مادلینگ بوده است. تحقیقاتش در باب ابن ابی جمهور احسایی و ابن کمونه قابل توجه است. در سال ۱۳۸۱ جایزهٔ کتاب جهانی سال جمهوری اسلامی را برای کتاب «کلام، فلسفه و تصوف نزد شیعهٔ دوازده امامی» به خود اختصاص داد. خانم اشمیتکه بر روی نسخه‌شناسی کتب خطی در زمینهٔ فلسفه و کلام اسلامی کارهای ارزنده‌ای انجام داده است. می‌توانم بگویم که یک «نسخه‌باز» است؛ چیزی مثل «کبوترباز» ولی در محیط علمی! عشقش نسخه‌های خطی است! یک زمان با ایمیل با بنده تماس گرفت و تصویر یک نسخهٔ خطی را درخواست کرد. می‌گفت که این نسخه در کتابخانهٔ مرحوم صدرالدین محلاتی در شیراز قرار داشته و هم‌اینک به کتابخانهٔ خانقاه احمدی در شیراز منتقل شده است. قول دادم که برایش تهیه کنم. با دوست گرامی، دکتر محمدیوسف نیری، استادتمام بخش زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز تماس گرفتم. به اتفاق ایشان به خانقاه احمدی رفتیم. بنده، دکتر نیری و کتاب‌دار خانقاه، مرحوم آقای عظیمی، سه نفری، یک نیم‌روزِ تمام، همهٔ کتابخانه را گشتیم ولی اثری از این نسخه نیافتیم. خبر دادم که «نیست». ایشان هم با قاطعیت فرمود که «هست»! از ایشان اصرار و از بنده انکار! تا این‌که در سال ۱۳۸۶ همایش بین‌المللی مکتب شیراز را داشتیم. خانم پروفسور اشمیتکه هم دعوت شده بود. آقای رضا پورجوادی فرزند استاد نصرالله پورجوادی نیز با ایشان بود. رضا دورهٔ دکتری مطالعات اسلامی را در آلمان می‌گذراند. به اصرار پرفسور اشمیتکه با جمعی از مهمانان به خانقاه احمدی رفتیم. تقریبا ظهر بود که به خانقاه رسیدیم. خانم اشمیتکه معطل نکرد مثل باز شکاری سراغ کتابخانه رفت. ما وضو گرفتیم و نماز ظهر و عصر در نمازخانهٔ خانقاه به‌جا آوردیم.