🔘داستان کوتاه
"عاقبت قاتلان حسین(ع)
زرعة بن اَبان بن دارُم"
از عناصر خیبث سپاه عمربن سعد که در کربلا، مانع دسترسی حسین بن علی علیه السلام به آب شد.
روز عاشورا سال ۶۱ هـ.ق، آن زمان که سپاه کوفه بر حسین علیه السلام حمله کرد و آن حضرت مانند شیر غران روبروی آنها قرار گرفت و شمشیر به آنان کشید و گروه زیادی را مانند برگ خزان بر روی زمین، ریخت، تشنگی زیادی بر او غالب شد، از این رو به طرف رود فرات روان شد هرچند که عمروبن حجاج با چند صد سوار اطراف آنجا را محاصره کرده بودند.
کوفیان میدانستند که اگر آن حضرت جرعهای آب بنوشد این بار چندین برابر از آنها بکشد و بسیاری قلع و قمع کند.
همین جا بود که «زرعة بن ابان از قبیله بنی دارم» دستور داد که میان حسین و آب فرات حایل شوید و مگذارید که او بر آب دست پیدا کند و خودش بر اسب سوار شد و مردم هم دنبال او رفتند تا بین حسین علیه السلام و آب مانع شدند.
امام حسین او را نفرین کرد و فرمود: خدایا او را تشنه گردان.
زرعه خشمگین شد و تیری بر چانه آنحضرت زد امام علیه السلام تیر را بیرون کشید و دستش را زیر حنک (چانه) گرفت، هر دو دست از خون پر شد.
آنگاه گفت: خدایا از آن چه با پسر دختر پیغمبرت انجام میدهند سوی تو شکایت میکنم، خدایا آنها را یک به یک بشمار و بکش و پراکنده کن و یکنفر از آنها را باقی مگذار.
چیزی از این واقعه نگذشت که خداوند تشنگی را بر زرعة بن اَبان، مسلط کرد و او هرگز سیراب نمیشد.
پایان زندگی ننگین او؛
اکثر مقاتل نوشتهاند که زرعة بن ابان، مدت کمی بعد از شهادت امام حسین علیه السلام زیست و بعد مبتلا به عطش شد به گونهای که از سرما و گرما فریاد میزد گویا آتشی از شکمش شعله میکشید و پشتش از سرما میلرزید.
هرچه آب میخورد سیراب نمیشد.!
آب را برای او سرد میکردند و با شکر مخلوط و پیاپی به او میدادند (شربت بوده) ولی دائما فریاد میزد «آبم دهید»
یک کوزه آب به او میدادند، میخورد و کوزه دیگر میرسید و او بر پشت میافتاد و باز تشنه میشد و فریاد میکرد که تشنگی مرا کشت.
قاسم بن اصبغ بن نباته روایت میکند که گاهی من از کسانی بودم که او را پرستاری میکردم و برای آرامش و تسکین او جدیت داشتم و آب سرد برایش میآوردند آمیخته با شکر و قدحهای پر از شیر و کوزههای پر از آب
او میگفت: وای بر شما، آب به من دهید که از تشنگی میمیرم کوزهها یا کاسهای پر از آب به او میدادند که برای سیراب کردن یک خانواده کافی بود.
او میآشامید و همین که لب خود بر میداشت، لحظهای دراز میکشید و مجددا میگفت آبم دهید...
اصبغ میگوید: به خدا قسم چیزی نگذشت که شکمش مانند شکم شتر برآمد و ورم کرد و بعد ترکید و او هلاک شد!!
منابع:
منتهی الامال
تاریخ طبری
بحارالانوار مجلسی
🕌 @karbalaye_3
#کانال_دلتنگ_کربلا🏴
✨خـدایـا
🥀در این شب معنوی
✨بحق امام سجاد(ع)
🥀ایمان عارفانه
✨و عمل صادقانه
🥀به همه ما عنایت بفرما
✨و دل و زبان ما را یکی کن
🥀تا جز بهترین بندگانت باشیم
🥀قبل از خـواب
✨قشنگترین دعاهایت را
🥀به شاخه های
✨درخت اجابت آویزان نما
🥀مطمئن بـاش فردا روز تـو
✨و معجزه هایت خواهد بود
شبتون سرشار از آرامش 🌙
@gholch🌹🏴
#امام_حسین_مناجات
رفاقت من و تو بوده از الست حسین
خدا بخواهد اگر تا همیشه هست حسین
خودت بیا و دوباره بگیر دستم را
اگر که رشته پیوندمان گسست حسین
میان اینهمه غم که در این جهان دیدم
غمت چقدر به روی دلم نشست حسین
قرار بود که دل بسته کسی نشوم
نمیشود به تو انگار دل نبست حسین
میان روضه تو حالمان چقدر خوش است
بدون روضه تو حالمان بد است حسین
قرار بود مرا هم به کربلا ببری
ولی نبردی و خیلی دلم شکست حسین
دو قطره اشک کمم را قبول کن آقا
گرفتم آبرویم را به روی دست حسین
بلند مرتبه جایی نشسته قاتل تو
به روی سینه تو رفته شمر پست حسین
پس از تو زینب کبری چه کار خواهد کرد؟
میان اینهمه نامحرمان مست حسین
#آرش_براری
سلااااام
🥀سحر چهارشنبتون ،سرشار از عطر دعا و مناجات خالصانه
🥀دلهاتون به نور معرفت، روشن و منور
🥀کربلا نصیبتون
🥀التماس_دعای_فرج 🤲
@gholch🌹
🕊🏴🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_سجاد_ع_مصائب
یاد آن روز و شب دشوار گریه میکنم
با دل خون گشته از آزار گریه میکنم
خاطرات تلخ تر از تلخ را در ذهن خود
تا تداعی میکنم هر بار گریه میکنم
دست من که نیست یاد خیمه های سوخته
تا میفتم با تنی تبدار گریه میکنم
دم به دم یاد خرابه رفتن با خواهرم
میگذارم سر روی دیوار گریه میکنم
گاه با یاد طناب و حلقه زنجیرها
گاه یاد خیزران و خار گریه میکنم
من به یاد آن دو چشم خواب رفته تا ابد
در میان خواب یا بیدار گریه میکنم
یاد آن لبهای خشک گشته محروم از فرات
پای سفره موقع افطار گریه میکنم
شمر ما را از میان ازدحام شهر برد
آه یادکوچه و بازار گریه میکنم
#ابراهیم_میرزائی
#محرم 🏴
#امام_سجاد_شهادت 🖤
🌴🏴🏴🏴🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪جانم امام سجاد_ع
▪هرگز نگذاشت
▪تا ابد شب باشد
▪او ماند که در
▪کنار زینب(س)باشد
▪سجّاد(ع) که سجّاده
▪به او دل میبست
▪تدبیرخدا بود که
▪کربلا در تب باشد
▪شهادت امام سجاد(ع)
▪ بر شما تسلیت باد..
@gholch🌹🏴
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۲_۰۸_۰۹_۲۰_۲۶_۵۶_۱۷۸.mp3
5.32M
#امام_سجاد_ع_مصائب
هر لحظه با هر گونه مضمون گریه کردم
هر روز و شب، یاد پدر، خون گریه کردم
دستی به سوی آب، بی گریه نبردم
مُردم به واللهِ که قدری آب خوردم
قلب مرا هر ناله ی مجروح سوزاند
یک عمر، حتی دیدنِ مذبوح سوزاند
جامه به تن کردند، حالم ریخت برهم
مرده کفن کردند، حالم ریخت برهم
با هر بهانه مجلس روضه گرفتم
خانه به خانه مجلس روضه گرفتم
اشک ربابه در وجودم آتش افروخت
هر بار دیدم شیرخواره، سینه ام سوخت
این داغ، هر ساعت چه کرده با دل ما
بر حرمله لعنت، چه کرده با دل ما
آثار ضرب تازیانه بر تنم ماند
رد غل و زنجیرها بر گردنم ماند
دستان عمه زینبم را تا که بستند
نامردهاخیلی غرورم را شکستند
مانده به گوشم نعره ی دشنام، دشنام
گفتم به شاگردان خود، الشام الشام
یادم نرفته عمه ام را، سنگ می خورد
از پیرزن های یهودی چنگ می خورد
از پشت بام آتش زدند و معجرش سوخت
مانند من سرتاسر بال و پرش سوخت
بغضی است هر لحظه به لب آورده جانم
من کشته ی بزم شراب و خیزرانم
شد حسرت اهل حرم، کنج خرابه
شد قتلگاه خواهرم، کنج خرابه
این زخم ها، آثار جنجال است با ماست
یاد چهل منزل، چهل سال است با ماست
سوزاند داغش تا دم آخر دلم را
ناله کشیدم از درونم واحسینا
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
@gholch🌹
💫گلچیــــ🌸ــــن شده ها💫
🌸#فضائل_امیرالمومنین ✅#فضیلت_شصت_و_سوم : ◀️ وَ أَمَّا الثَّالِثَةُ وَ السِّتُّونَ فَإِنِّي لَمْ أ
حامد محقق:
🌸#فضائل_امیرالمومنین
✅#فضیلت_شصت_و_چهارم:
🔷 وَ أَمَّا الرَّابِعَةُ وَ السِّتُّونَ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ أُتِيَ بِطَيْرٍ مَشْوِيٍّ مِنَ الْجَنَّةِ فَدَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَدْخُلَ عَلَيْهِ أَحَبُّ خَلْقِهِ إِلَيْهِ فَوَفَّقَنِي اللَّهُ لِلدُّخُولِ عَلَيْهِ حَتَّى أَكَلْتُ مَعَهُ مِنْ ذَلِكَ الطَّيْرِ.
🔶 امیر المومنین علیه السلام:
🔰و اما شصت و چهارم:
از بهشت مرغى بريان براى رسول خدا آورده شد، آن حضرت دعا کردند که محبوب ترین خَلقِ خدا با ایشان هم سفره شود، پس خداوند مرا توفيق داد که نزد پیامبر آمدم و از آن مرغ به همراه رسول خدا خوردم.
💫گلچیــــ🌸ــــن شده ها💫
حامد محقق: 🌸#فضائل_امیرالمومنین ✅#فضیلت_شصت_و_چهارم: 🔷 وَ أَمَّا الرَّابِعَةُ وَ السِّتُّونَ فَإِنّ
حامد محقق:
🌸#فضائل_امیرالمومنین
#ادامه_مطلب⬇️
✅ شرح ماجرا:
انس بن مالک خادم پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند:
برای پیامبر مرغ بریانی هدیه آوردند، پیامبر دعا کردند:
خدایا محبوب ترین خلق خودت را نزد من بفرست.
◀ انس می گوید:
علی بن ابیطالب آمد و در زد، او را رد کردم!
بار دوم آمد و در زد، دوباره ردّش کردم!
بالاخره بار سوم یا چهارم او را داخل منزل راه دادم!
◀ پیامبر وقتی علی را دیدند فرمودند:
چه چیزی باعث شد دیر بیایی؟!!
علی عرض کرد :
من چندین بار آمدم ولی انس مرا رد کرد!
◀ پیامبر رو به من کردند و فرمودند:
ای انس چرا این کار را کردی؟
عرض کردم:
دلم می خواست شخصی از انصار بیاید! (تا یکی از انصار این افتخار نصیبش شود و محبوب ترین خلق خدا شود)
♦پیامبر فرمودند:
ای انس!
آیا در انصار بهتر از علی هست؟!
آیا در انصار با فضیلت تر از علی هست؟!
📚 عمده العیون ، ص ۲۴۸
بانوی قهرمان کربلا
اجـــازه می گیـــــــرم بار دیگـــــر
تا گویــــم شـــعری از فرزند حیدر
به چشم دل دیــــدم کــــربـــــلا را
به گوش جان شــــنیــــدم نجوا را
صــــدای قهــــــرمانی راشـــــنیدم
توگـویـــــی آن روز رامی دیـــــدم
میان تلـــی از خــــاک نشــــستــــه
به اشک چشم گلـــویی را شستــــه
نـبود ســــر بر آن جســـــم مطـــهر
ازاین روبوسید رگ های ز خــون تر
هیاهــویی ز دشــــمن برخــــواست
برای بوسـیدن وقتـــــی نگــــذاشت
بلندشـدقهرمان ،زیــــنــــب کبــــری
کشیـــــد فریــــاد وای برشمــــاهــا
به زور او را جدا کــــردنـــد از آنجا
روان شداو به سـوی خیــــــــمه ها
صدای گریــه ها قطـــــع نمی شـــد
دوباره قهرمانــــی ها شــــروع شد
بغـرید دشـــمـــن پســـت باردیــــگر
به آتش میکشید خــــیمه یــــک سر
میـــــان صــــحرا با خـار مغــــــلان
دویدنـــــد پا برهــــــــنه طفـــــلان
همه راجمع کرد زیـــنب کبــــــــــری
ببوسیدصورت هـــریک از آنهــــــــا
حرکت داد دشــــمــــن کــــاروان را
نگاها و دلهــــــا جا مـــــاند آنجـــــا
به هر شهر و دیاری میــــرسیــــدند
سخنرانی زیـــنب می شنـــــیــــدند
نگویم دشمنــان درراه چـــــه کردند
فقط, گویــــم خود راخوار کــــردند
رسیــدند سرانـــــجام به کاخ یزیـــد
نمونه هست اکنــــون کاخ ســــــفید
نشســته بود یزیـــــدبر روی تخــــت
سؤالش راپرســـــیدآن نگون بخـــت
بگفت زبنب، چه می بینی اکنـــــون
بفـــــــرمود زیبایـــــی ای ملعـــــون
تعجب کرد, یــــزید ازایــــن گفــــتار
میان دوســـــتانــــش شــــد خــــوار
چودانست قهرمانیــست پیش رویش
به خـــود لــــرزید ازابن گفتگــــویش
سخن آغـــــاز کــــــرد زینب کبـــــری
صدای گـــــریـــــه می امد ازآنـــــجا
بگفتا خون بگریـــیــــد دشمـــــن ما
نمی بــــینم مســـــلمانی دراینـــــجا
استادمجیدبختیاری،،مجد،،
🏴🏴 *﷽* 🏴🏴
🏴 ماجرای خواب مرحوم آیت الله میرزا مهدی هستهای اصفهانی :
🍁 من خیلی دوست داشتم که در عزای حضرت سیّدالشّهداء (ع) در مجلسی که موردنظر حضرت زهرا (س) است شرکت داشته باشم. لذا خیلی توسّل میکردم که به من بنمایاند کدام مجلس مورد توجّه ایشان است. من خیلی به این موضوع مُلِح بودم وخیلی پافشاری میکردم.
🍁 تا اینکه روزی عصر، (اوّل محرّم) پیش از آنکه برای انجام وظیفه از مجلس خارج شوم استراحت میکردم، حضرت را درخواب دیدم. از ایشان سؤال کردم که سیّدتی و مولاتی، اینهمه مجلس در عزای فرزند بزرگوار شما، سیّدالشّهداء (ع) وجود دارد، کدامیک از این مجالس مورد توجّه شماست؟
🏴 فرمودند: هر جاییکه پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آن مجلس را دوست داریم و به آن مجلس توجّه داریم.
🍁 من دوباره پرسیدم چون غرض من آن بود مجلس خاص الخاصّی که در نظر است بدانم. لذا مجدّداً پرسیدم که یا سیّدتی و مولاتی، کدامیک از این مجالس بیشتر مورد توجّه شماست؟ مجدّداً در جواب همانرا فرمودند، فرمودند: هرجایی که پرچم عزای حسین ما خورده شود ما آنجا را دوست داریم به آن هم توجّه داریم.
سه باره پرسیدم: سیّدتی و مولاتی، کدامیک بیشتر مورد توجّه شماست؟ باز فرمودند: هرجا که پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آنجا را دوست داریم و به آنجا توجّه داریم.
🍁امّا اینکه تو میپرسی،(نام و آدرس یک مجلسی را در سوهانپزخانه دادند که تقریباً اسم رایجی بود، مثلاً منزل مؤمنه خانم، نه اینکه این باشد، بطور مثال...) و گفتند خود ما هم در این شرکت میکنیم، امّا هرجا که پرچم عزای حسین ما زده شود ما آنجا را دوست داریم و به آن توجّه داریم. مرحوم آقای هستهای گفته بود من وقتی ازخواب بیدار شدم آدرس آنجا را گرفتم، آن محل را نمیشناختم. رفتم و راهنمایی شدم. وقتی به آن محل وارد شدم، یک جوی آبی بود و خانمی سر جوی آب نشسته بود، داشت استکان میشست (هنوز آنموقع در تهران لولهکشی آب نبود).
🍁 نام آنشخص را که درخواب بمن گفته بودند سؤال کردم، گفت: من هستم.
گفتم: آیا شما مجلس روضه دارید؟
گفت: بله داریم. نشان داد، انتهای یک کوچهٔ بن بستی یک پرچم سیاهی زده بودند، این پرچم آنقدر کهنه شده بود که سیاهی آن به سفیدی میزد. معلوم بود سالیان متمادیست این پرچم عزا اینجا زده میشود.
گفتم: شما روضه خوان هم دارید؟
گفت: از کسی دعوت کرده بودیم، آمد وقتی دید کسی نیست ناراحت شد و رفت...
🍁 آقای هستهای یک سخنران معتبر بود، عالم بود، فروتنی کرد و گفت: اجازه میدهید من به اینجا بیایم برای شما روضه بخوانم؟ آن خانم استقبال کرد و گفت: بفرمایید. گفت من وقتی وارد آن منزل شدم یک اتاق داشت، آنقدر آن منزل محقّر بود که من همانروز اوّل قصد قربت کردم که هیچ وجهی از آنجا نگیرم، فقط قربه الی الله بیایم و بروم. معلوم بود کسیکه این روضه را گرفته فقیر است. یک صندوقخانهای داشت و چای هم میریخت از صندوقخانه میآورد، چند نفر از زنان همسایه هم میآمدند، گاهی یک بچّه میآمد چای را میآورد و میگذاشت. و آن زن فقیر هم داخل صندوقخانه مینشست و گریه میکرد، همزمان با صدای گریهٔ او صدای گریهٔ دیگری را هم میشنیدم. تا دهه تمام شد...
🍁 جمعیّت زیادی هم نمیآمدند، فقط چند نفر زنهایی بودند که گاهی کم و زیاد میشدند، ولی روضه، زنانه بود. من هم اصلاً نمیخواستم وجهی بگیرم، لذا وقتی روز آخر از منبر آمدم عجله کردم که اصلاً من را صدا نزند بخواهد وجهی بدهد. دیدم آن زن در پشت سر من سرعت گرفت، مدام من را صدا میکرد. گفتم: ممنون هستم، خیر شما قبول، از شما بما رسیده است. تا بمن رسید و گفت: نه، شما باید این وجه را بگیرید. باز من اصرار کردم و او هم اصرار کرد.
🍁 عاقبت بمن گفت: من از شما رِندتر هستم. از این سخن او تعجّب کردم که یعنی چه من از شما رندتر هستم؟!
گفتم: منظور شما چیست؟
گفت: من یکسال بمنزل مردم میروم آنجا خدمتگزاری میکنم تا اینکه وجهی را فراهم کنم برای عزای سیّدالشّهداء (ع) صرف کنم. یکسال بمنزل مردم میروم و خدمتکاری میکنم، حالا شما میخواهید این پول را از من نگیرید؟ نمیشود!!
🍁 مرحوم آقای هستهای گفت: من خیلی تعجّب کردم، فکر اینرا نمیکردم واقعاً کسی اینطور باشد. اصلاً عظمت این زن من را شکست که این زن چقدر باعظمت بود. اگر کسی یکسال بمنزل مردم برود و خدمتکاری کند، با همهٔ سختی که اینکار دارد، مبلغی را پسانداز کند تا صرف این وادی کند. گفت من خیلی تعجّب کردم، عظمت این زن من را شکست و من از او این وجه را گرفتم. وقتی گرفتم، گفتم: سؤالی از شما دارم، گفت: بفرمایید.
🍁 گفتم: شما در صندوقخانه گریه میکردید من صدای گریهٔ دیگری هم از صندوقخانه میشنیدم، او که بود؟ عروس شماست؟ دختر شماست...؟ گفت: مگر درخواب بشما نگفتند خود ما هم میآییم درمجلس شرکت میکنیم؟ دیدم عجب زنی!!! حتّی ازخواب من هم خبر دارد. من خیلی مبهوت شده بودم.
عجب مجالسی، که ما از آن خبر نداریم. گفتم:
خواهر، من سال آینده هم بیایم در اینجا روضه بخوانم؟
گفت: تشریف بیاورید.
سال بعد رفتم و دیدم فوت کرده است... رؤیای صادقهای که حتّی صدق آن درعالم خارج هم واقع شده بود.
حضرت فرموده بودند:
هرجا پرچم عزای حسین ما زده شود ما آنجا را دوست داریم و به آنجا توجّه داریم.
✨ *اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ*✨
✨ *اللهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرج*✨
┈••🍃🌸🍃••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️نه رواقی،
🕯نه گنبدی،
▪️حتی سنگ قبری
🕯 سرمزار تو نیست!
▪️غیر مشتی کبوتر خسته
🕯خادمی،
▪️زائری،
🕯کنار تو نیست!
🕯شهادت امام سجاد
"عليه السلام" تسليت باد
@gholch🌹🏴
سلام
عصرتون بخیر و حسینی 💔
چند تا نوحه و شعر آذری تقدیم به آذری زبان های عزیز التماس دعا 👇👇
دفن شهدا
.
.
اهل قبیله گلموسوز دفن ایدسوز ئولنلری
سیز کمک ایلیون منه من تانورام بدنلری
.
.
قافله کوچ ایدنده من دشمنه دستگیریدیم
یرده قویوب بدنلری گیتماقا ناگزیریدیم
مجلس کوفه ده ئوزوم منده بوگون اسیریدیم
امر خدا یئتیشدی گیئت دفن ایله جان ویرنلری
.
.
بو چوله منده گلموشم محفل غم قورام گیدم
کاسۀ چشم پر نمی اشگیله دولدورام گیدم
بوردا آتام جنازه سین قبرینه تاپشورام گیدم
کوفه ده منتظردیلر باجیلاری حرملری
.
.
اوندا که ایستدی آتام بو چولی مسکن ایلسون
پول ویروب آلدی بو یئری وادی ایمن ایلسون
دینه فدا اولانلارون نعشینه مدفن ایلسون
تا که زیارت ایلیه حشره تک ایستینلری
.
.
بی کس آتام حسیندی بو جسمده چوخ یاراسی وار
پیکری پاره پاره دور نه الی نه لباسی وار
دشمن الینده باشینون غصه لی ماجراسی وار
سیرایدر ال به ال اودور نیزه باشیندا چوللری
.
.
اوچ گون اولور بو گون قالوب یئرده بو جسم نازنین
ظلمیله پایمال ایدوب آتلار ایاقی پیکرین
بند زر اوسته اهرمن کسدی بلکدن اللرین
گیئتدی بوچولده نالیه فاطمه نی پیمبری
.
.
سیز چکیلون دورون باخون جمله جوان و پیریله
عالم غیبدن کمک وار من دستگیریله
تا که آتام جنازه سین قبره قویام حصیریله
گون قباقندا قالمیه دفن ایلیم او سروری
.
.
قارداشیم اکبری ایدوب قطعه به قطعه تیغ تیز
اولدی آتام حسین او دم قد خمیده اشگریز
قانلو جنازه سین قویون قبره ایاق طرفده سیز
بسکه آتاسی چوخ سور اوغلی علی اکبری
.
.
توش اولوب ای بنی اسد مین غمه بیر باشیم منیم
کشف ایلوری ئوره ک غمین گوزده کی گوز یاشیم منیم
وار بو ئولنلر ایچره بیر خورداجا قارداشیم منیم
دفن ائدرم آتاسینون سینه سی اوسته اصغری
.
.
قاسم عم اوغلومون یری ایستورم آشکار اولا
قبری علی اکبرین قبرینه همجوار اولا
ایستمورم بو دوره دن آیری دوشه کنار اولا
دفن ایدون ای بنی اسد بوردا او ماه پیکری
.
.
بلبلون عشقی وارگله قلبیمی حیرته سالور
بزم وصالی آختارور قیمت جانیمین آلور
دفن ایلیون بو دوره ده هر نه صحابه دن قالور
پادشهون اولا گرک تحت نظرده لشگری
.
.
قالدی عموم جنازه سی گلم ئوره کده شیونه
الده چتیدن حمل اولا جسم شریفی مدفنه
نعشینی قبره قویماقا گلدی بابام کمک منه
پوزدی بو غملو منظره دلدن آتاسی حیدری