eitaa logo
💫گلچیــــ🌸ــــن شده ها💫
1.3هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
11.3هزار ویدیو
321 فایل
✨﷽✨ حسین جان❤️ سرخی شهادت تو ناپیدا بود عشق تو امام کربلا زیبا بود تنها سبب زندگی دین قطعاً پیغام نماز ظهر عاشورا بود
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاد آن روز و شب دشوار گریه میکنم با دل خون گشته از آزار گریه میکنم خاطرات تلخ تر از تلخ را در ذهن خود تا تداعی میکنم هر بار گریه میکنم دست من که نیست یاد خیمه های سوخته تا میفتم با تنی تبدار گریه میکنم دم به دم یاد خرابه رفتن با خواهرم میگذارم سر روی دیوار گریه میکنم گاه با یاد طناب و حلقه زنجیرها گاه یاد خیزران و خار گریه میکنم من به یاد آن دو چشم خواب رفته تا ابد در میان خواب یا بیدار گریه میکنم یاد آن لبهای خشک گشته محروم از فرات پای سفره موقع افطار گریه میکنم شمر ما را از میان ازدحام شهر برد آه یادکوچه و بازار گریه میکنم 🏴 🖤 🌴🏴🏴🏴🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪جانم امام سجاد_ع ▪هرگز نگذاشت ▪تا ابد شب باشد ▪او ماند که در ▪کنار زینب(س)باشد ▪سجّاد(ع) که سجّاده ▪به او دل می‌بست ▪تدبیرخدا بود که ▪کربلا در تب باشد ▪شهادت امام سجاد(ع) ▪ بر شما تسلیت باد.. @gholch🌹🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر لحظه با هر گونه مضمون گریه کردم هر روز و شب، یاد پدر، خون گریه کردم دستی به سوی آب، بی گریه نبردم مُردم به واللهِ که قدری آب خوردم قلب مرا هر ناله ی مجروح سوزاند یک عمر، حتی دیدنِ مذبوح سوزاند جامه به تن کردند، حالم ریخت برهم مرده کفن کردند، حالم ریخت برهم با هر بهانه مجلس روضه گرفتم خانه به خانه مجلس روضه گرفتم اشک ربابه در وجودم آتش افروخت هر بار دیدم شیرخواره، سینه ام سوخت این داغ، هر ساعت چه کرده با دل ما بر حرمله لعنت، چه کرده با دل ما آثار ضرب تازیانه بر تنم ماند رد غل و زنجیرها بر گردنم ماند دستان عمه زینبم را تا که بستند نامردهاخیلی غرورم را شکستند مانده به گوشم نعره ی دشنام، دشنام گفتم به شاگردان خود، الشام الشام یادم نرفته عمه ام را، سنگ می خورد از پیرزن های یهودی چنگ می خورد از پشت بام آتش زدند و معجرش سوخت مانند من سرتاسر بال و پرش سوخت بغضی است هر لحظه به لب آورده جانم من کشته ی بزم شراب و خیزرانم شد حسرت اهل حرم، کنج خرابه شد قتلگاه خواهرم، کنج خرابه این زخم ها، آثار جنجال است با ماست یاد چهل منزل، چهل سال است با ماست سوزاند داغش تا دم آخر دلم را ناله کشیدم از درونم واحسینا شاعر: @gholch🌹
💫گلچیــــ🌸ــــن شده ها💫
🌸#فضائل_امیرالمومنین ✅#فضیلت_شصت_و_سوم : ◀️ وَ أَمَّا الثَّالِثَةُ وَ السِّتُّونَ فَإِنِّي لَمْ أ
حامد محقق: 🌸: 🔷 وَ أَمَّا الرَّابِعَةُ وَ السِّتُّونَ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ أُتِيَ بِطَيْرٍ مَشْوِيٍّ مِنَ الْجَنَّةِ فَدَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَدْخُلَ عَلَيْهِ أَحَبُّ خَلْقِهِ إِلَيْهِ فَوَفَّقَنِي اللَّهُ لِلدُّخُولِ عَلَيْهِ حَتَّى أَكَلْتُ مَعَهُ مِنْ ذَلِكَ الطَّيْرِ. 🔶 امیر المومنین علیه السلام: 🔰و اما شصت و چهارم: از بهشت مرغى بريان براى رسول خدا آورده شد، آن حضرت دعا کردند که محبوب ترین خَلقِ خدا با ایشان هم سفره شود، پس خداوند مرا توفيق داد که نزد پیامبر آمدم و از آن مرغ به همراه رسول خدا خوردم.
💫گلچیــــ🌸ــــن شده ها💫
حامد محقق: 🌸#فضائل_امیرالمومنین ✅#فضیلت_شصت_و_چهارم: 🔷 وَ أَمَّا الرَّابِعَةُ وَ السِّتُّونَ فَإِنّ
حامد محقق: 🌸 ⬇️ ✅ شرح ماجرا: انس بن مالک خادم پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند: برای پیامبر مرغ بریانی هدیه آوردند، پیامبر دعا کردند: خدایا محبوب ترین خلق خودت را نزد من بفرست. ◀ انس می گوید: علی بن ابیطالب آمد و در زد، او را رد کردم! بار دوم آمد و در زد، دوباره ردّش کردم! بالاخره بار سوم یا چهارم او را داخل منزل راه دادم! ◀ پیامبر وقتی علی را دیدند فرمودند: چه چیزی باعث شد دیر بیایی؟!! علی عرض کرد : من چندین بار آمدم ولی انس مرا رد کرد! ◀ پیامبر رو به من کردند و فرمودند: ای انس چرا این کار را کردی؟ عرض کردم: دلم می خواست شخصی از انصار بیاید! (تا یکی از انصار این افتخار نصیبش شود و محبوب ترین خلق خدا شود) ♦پیامبر فرمودند: ای انس! آیا در انصار بهتر از علی هست؟! آیا در انصار با فضیلت تر از علی هست؟! 📚 عمده العیون ، ص ۲۴۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بانوی قهرمان کربلا اجـــازه می گیـــــــرم بار دیگـــــر تا گویــــم شـــعری از فرزند حیدر به چشم دل دیــــدم کــــربـــــلا را به گوش جان شــــنیــــدم نجوا را صــــدای قهــــــرمانی راشـــــنیدم توگـویـــــی آن روز رامی دیـــــدم میان تلـــی از خــــاک نشــــستــــه به اشک چشم گلـــویی را شستــــه نـبود ســــر بر آن جســـــم مطـــهر ازاین روبوسید رگ های ز خــون تر هیاهــویی ز دشــــمن برخــــواست برای بوسـیدن وقتـــــی نگــــذاشت بلندشـدقهرمان ،زیــــنــــب کبــــری کشیـــــد فریــــاد وای برشمــــاهــا به زور او را جدا کــــردنـــد از آنجا روان شداو به سـوی خیــــــــمه ها صدای گریــه ها قطـــــع نمی شـــد دوباره قهرمانــــی ها شــــروع شد بغـرید دشـــمـــن پســـت باردیــــگر به آتش میکشید خــــیمه یــــک سر میـــــان صــــحرا با خـار مغــــــلان دویدنـــــد پا برهــــــــنه طفـــــلان همه راجمع کرد زیـــنب کبــــــــــری ببوسیدصورت هـــریک از آنهــــــــا حرکت داد دشــــمــــن کــــاروان را نگاها و دلهــــــا جا مـــــاند آنجـــــا به هر شهر و دیاری میــــرسیــــدند سخنرانی زیـــنب می شنـــــیــــدند نگویم دشمنــان درراه چـــــه کردند فقط, گویــــم خود راخوار کــــردند رسیــدند سرانـــــجام به کاخ یزیـــد نمونه هست اکنــــون کاخ ســــــفید نشســته بود یزیـــــدبر روی تخــــت سؤالش راپرســـــیدآن نگون بخـــت بگفت زبنب، چه می بینی اکنـــــون بفـــــــرمود زیبایـــــی ای ملعـــــون تعجب کرد, یــــزید ازایــــن گفــــتار میان دوســـــتانــــش شــــد خــــوار چودانست قهرمانیــست پیش رویش به خـــود لــــرزید ازابن گفتگــــویش سخن آغـــــاز کــــــرد زینب کبـــــری صدای گـــــریـــــه می امد ازآنـــــجا بگفتا خون بگریـــیــــد دشمـــــن ما نمی بــــینم مســـــلمانی دراینـــــجا استادمجیدبختیاری‌‌،،مجد،،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا