- میدانی چرا دوستت دارم؟ +نه.
- چون به عقیده و تفکراتم کاری نداری. سعی نمیکنی چیزی که خودت میدانی و به آن اعتقاد داری به من تحمیل کنی. من هم سعی نمیکنم که عقایدم را بهزور به کسی بخورانم؛ فقط دوست دارم از آنها صحبت کنم. همین.
چه کسی از دیوانهها نمیترسد؟
📖 #متفرقه
- بهنظر میرسه خیلی راه مونده که برسیم.
+ میدونم ولی نگاه کن چقدشو اومدیم جلو.
🎞 #دیالوگ
◇ پسر، موشکور، روباه و اسب
تنها یک راه برای جلوگیری از انتقاد است: کاری انجام ندهید، چیزی نگویید و کسی نباشید.
ـــ ـ ارسطو
وقتی رشد را به کمال ترجیح میدهیم بیدرنگ شرمتابآوری ما افزایش مییابد. «بهتر شدن» هدفی بسیار واقعبینانهتر از کمال است.
📖 #زندگی_تابآورانه
ترس و استرس میتواند بیشتر از تقلای فیزیکی به آدم فشار وارد کند.
📖 #مایکلوی
این روزها بیشتر اتفاقات زندگی اش را باور نمیکرد. همه چیز فراتر از واقعیت بود. احساس میکرد آلیس در سرزمین عجایب است و دارد از سوراخ خرگوش پایین می افتد. امیدوار بود مثل آلیس از خواب بیدار شود و ببیند همه چیز فقط کابوس بوده و بعد به اتاق مایکل بدود تا با او وافلهای خوشمزه بخورد و بازی های ویدئویی کند. ولی این رویا نبود و آن روزهای بیخیالی همانقدر از دست رفته بودند که معصومیتش . دیگر هیچ چیز ساده نبود و دیگر نمیشد بیخیال ماند.
📖 #مایکلوی
خیلی وقت ها تو جنگ، یه کارمند با خودکار میتونه از یه سرباز با رایفل خطرناکتر باشه.
📖 #مایکلوی
+ شجاعانهترین چیزی که گفتی چی بوده؟
- «کمک.»
🎞 #دیالوگ
◇ پسر، موشکور، روباه و اسب
موفقیت خود را به این نسبت میدهم که من هرگز نه بهانه آوردم و نه بهانهای را پذیرفتم.
ـــ ـ فلورانس نایتینگل
سکوت برایم حکم یک زندگی جاودانی را داشت، چون در حالت ازل و ابد نمیشود حرف زد.
📖 #بوف_کور
بچهها زدند زیر خنده. خندهای از عمق وجود که بزرگترها در بزرگی خود پیدایش نمیکنند.
📖 #کلاغ_سفید
الاغ جوری میگریخت که اسب را هم با این شتاب تابحال ندیده بودم. نمیدانم از دست آتش میگریخت؟ نه! آتش که همراهش بود؛ از دست آدمها میگریخت.
📖 #کلاغ_سفید
برداشتم از دیدن جسد در نگاه اول، سایهای بود که آدمش وجود نداشت. سایهای زنده، ولی منتظر حرکت. انگار آن سایه در همان آخرین مدل آدمش مانده بود و سرش را بالا گرفته بود. آن سایه سیاه سنگین، سایه کسی که در لحظه آخر زانوی غم در آغوش کشیده باشد را نشان میداد.
📖 #کلاغ_سفید
صدای دختری با صدا و لحن صحبتی که با همه فرق داشت به گوشم خورد. گاهی خنده زورکی برای پنهان کردن غم و ناراحتیاش میکرد.
📖 #کلاغ_سفید
رؤیاهای خودتان را بسازید در غیر این صورت فرد دیگری شما را برای ساختن رؤیایش به کار خواهد گرفت.
ـــ ـ فرا گری
شنیده ام چیزی به اسم مرد بزرگ وجود ندارد ، فقط چالش های بزرگ در زندگی وجود دارند . نمیدانم این حرف درست است یا نه . من مردها و زن های بزرگی را می شناسم ، ولی شاید این چالش ها بودند که آن هارا بزرگ کردند.
📖 #مایکلوی