چهره زرد مرا بین و مرا هیچ مگو
درد بیحد بنگر بهر خدا هیچ مگو
دل پرخون بنگر چشم چو جیحون بنگر
هر چه بینی بگذر چون و چرا هیچ مگو
#مولانای_جان
تو چو سرنای منی بیلب من ناله مکن
تا چو چنگت ننوازم ز نوا هیچ مگو
گفتم این جان مرا گرد جهان چند کشی
گفت هر جا که کشم زود بیا هیچ مگو
#مولانای_جان
هر آن چشمی که گریان است
در عشق دلارامی
بشارت آیدش روزی
ز وصل او به پیغامی
هر آن چشم سپیدی کو
سیه کردهست تن جامه
سیاهش شد سپید آخر
سپیدش شد سیه فامی
#مولانای_جان
گفتند خلايق که تويي يوسف ثاني
چون نيک بديدم به حقيقت به از آني
شيرينتر از آني به شکرخنده که گويم
اي خسرو خوبان که تو شيرين زماني
تشبيه دهانت نتوان کرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدين تنگ دهاني
صد بار بگفتي که دهم زان دهنت کام
چون سوسن آزاده چرا جمله زباني
گويي بدهم کامت و جانت بستانم
ترسم ندهي کامم و جانم بستاني
چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند
بيمار که ديده ست بدين سخت کماني
چون اشک بيندازيش از ديده مردم
آن را که دمي از نظر خويش براني
#حضرت_حافظ
تو چو سرنای منی بیلب من ناله مکن
تا چو چنگت ننوازم ز نوا هیچ مگو
گفتم این جان مرا گرد جهان چند کشی
گفت هر جا که کشم زود بیا هیچ مگو
#مولانای_جان
چهره زرد مرا بین و مرا هیچ مگو
درد بیحد بنگر بهر خدا هیچ مگو
دل پرخون بنگر چشم چو جیحون بنگر
هر چه بینی بگذر چون و چرا هیچ مگو
#مولانای_جان
از دل رفته نشان میآید
بوی آن جان و جهان میآید
نعره و غلغله آن مستان
آشکارا و نهان میآید
#مولانای_جان
هر چه به جز خيالِ او قصد حريمِ دل كند
دَر نگشايمش به رو، از دَرِ دل، برانمش
#وحدت_کرمانشاهی
نور دو دیده منی
دور مشو ز چشم من
شعله سینه منی
کم مکن از شرار من
مُرده تَر از تنم مجو
زنده کُنَش به نور هو
تا همه جان شود تنم
این تَنِ جانسپار من
#حضرت_مولانا