.
حس قشنگی داره . . .😍
متعلق به یک نفر بودن
بدونی که تمامت برای یک نفره اونیکنفریکهبیشترازجونت
دوستشداری♥️
اونیکنفریکهشباقبلخواب
بهشفکرمیکنی
اونیکنفریکههمیشه،
موقعحرفزدنِ باهاش لبخندرولباته
این حسی که دلیل به وجود اومدنش توبودی
رو با دنیا عوضش نمیکنم عشقم♥️
ᝰ@giioomeh🔗
.
#ᖘᥲɾ੮17
" #عمـقِدَریـٰاےچشمــٰآنت🌱🫀"
- سلام استاد، خیلی خوشحالم که منو داداشم میلاد رو آدم مهمی می دونید ولی در اصل ماهم مثل همین بچه ها هستیم.
عه پس این دونفر داداشم ولی زمین تا آسمون باهم فرق دارن، حس میکنم این یکی درک و شعورش بالاتر باشه.
استاد دست به سینه گفت:
- نفرمایید این حرفو، پدر شما برا دانشگاه خیلی زحمت میکشن، اگه ایشون نبودن دانشگاه خودمون حرف اول رو نمیزد.
حالا معلوم نیست باباشون کیه که اینقدر خودشو پیش اینا شیرین میکنه!
میلاد با غرور پا روی پا گذاشتو دستشو روی صندلیم دراز کرد جوری که نمیتونستم کمرم رو تکیه بدم.
آروم گفتم:
- میشه دستت رو برداری؟ اذیت میشم.
- خب بشی، به من چه!
دندون قروچه ای کردم و از عمد تکیه دادم که پوزخند مسخره ای زد و دستش رو روی گردنم گذاشت که کفری دستش رو دور کردم.
- چته تو؟ مشکل داری؟
- میخواستی اینجا نشینی.
- کوری نبینی جا نیست؟!
- کسی با پسر رییس دانشگاه اینجوری حرف میزنه؟
- پسر هرکی میخوای ب....
چی! این الان چی گفت؟ پسر رئیس دانشگاه؟
ᝰ@giioomeh🔗
.
#ᖘᥲɾ੮18
" #عمـقِدَریـٰاےچشمــٰآنت🌱🫀"
حالا دلیل رفتار استادو میفهم!
بشکنی جلوی صورتم زد.
- چیشد ترسیدی؟!
یکم ازش فاصله گرفتم.
- ترس! برا چی بترسم؟
شونه بالا انداخت و دوباره دستشو پشت سرم گذاشت.
- یه وقتی توی مدارکتت مشکلی پیش بیاد، یا اصلا شاید نتونی مدرکی به دست بیاری!
پوزخندی زدم.
- الان چون بابا جونت رئیس دانشگاست داری تهدیدم میکنی؟
ابرویی بالا داد و جدی شد.
- نه یه تذکر بود که ازم فاصله بگیری.
- دور برت نداره، من همون اولش هم گفتم چون جا نبود اینجا نشستم وگرنه علاقه ای به کنار بودن تو ندارم.
سری تکون داد.
- باشه حالا ساکت شو میخوام درس گوش بدم.
دلم میخواست خفن اش کنم، امیدوارم هرچه زودتر این کلاس مزخرف تموم بشه.
خوشبختانه مود استاد هم خوب بود و ایرادی از طرحم نگرفت و در کمال ناباوری تعریف هم کرد.
یا روز اول نخواسته سگ بودنش رو به نمایش بزاره یا واقعا کارم عالی بود که بعید میدونم، نمیخوام خودمو پایین بیارم ولی در برابر این بچه حس میکردم هیچم.
تو جام نشستم که میلاد چشم غره ای برام رفت که اهمیتی ندادم، امیدوارم دیگه تو هیچکدوم از کلاسام نبینمش.
نگاهی به تابلوم انداخت و زیر لب گفت:
- اینو یه بچه دوساله هم میتونه بکشه.
به سمتش چرخیدم.
- خب بکش ببینم میتونی.
ادامه در پارت بعدی👇
ᝰ@giioomeh🔗
.
هیـچ انسانی
بدون شب بخیر
تا صبح بیدار نمانده
اما گاهی انسان ها
به یاد یک شب بخیر
سال ها بیداری می کشند..🌱
#شبتون_بعشق♥️
ᝰ@giioomeh🔗