eitaa logo
🌱گیومهــ🌱
6.2هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
267 ویدیو
4 فایل
•|﷽| -با‌دست‌خالی‌خریدار‌دلبرم.. -از هرچه که هست باید منقطع شویم، باید برایِ او شَویم.. کپی؟آزاد🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
نیست ز نفس ما مگر نقش و نشان سایه‌ای چون به خم دو زلف تست مسکن و جای نفس ما
این جهان با توخوش است و آن جهان با تو خوش است این جهان بی‌من مباش و آن جهان بی‌من مرو
جز توکل جز که تسلیم تمام در غم و راحت همه مکرست و دام
جان پروانه میان می‌بندد شمع روشن به میان می‌آید آفتابی که ز ما پنهان بود سوی ما نورفشان می‌آید
ور خضروار قلاووز شوی تا لب چشمه حیوان چه شود ور ز خوان کرم و نعمت تو زنده گردد دو سه مهمان چه شود
سلام بر زمینی که برای صلح آفریده شد و هیچ روزی رویِ صلح ندید...
شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید من شبم تو ماه من بر آسْمانْ بی‌من مرو
درد ما را در جهان درمان مبادا بی شما مرگ بادا بی شما و جان مبادا بی شما
چو تو پنهان شوی از من همه تاریکی و کفرم چو تو پیدا شوی بر من مسلمانم به جان تو
گر من به غمِ عشقِ تو نسپارم دل دل را چه کنم؟! بهر چه می دارم دل؟!
گر شود عالم نگارستان، نگار من یکی است
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
ما را سر بودن جهان نیست ما را سر یار مهربان است
به چاه آن ذقن بنگر مترس ای دل ز افتادن. که هر دل کان رسن بیند چنان چاهست زندانش
ای تــــــــو امان هر بلا ما همه در امان تــــــــــــــو
مرا پُرسی که چونی؟ بین که چونم خرابم، بی خودم، مست جنونم...
ای زندگی تن و توانم همه تو جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
یکی خطی نویسم من ز حال خود بر آن عارض که تا برخواند آن عارض که استادست خط خوانش ولیکن سخت می‌ترسم از آن زلف سیه کاوش که بس دل در رسن بستست آن هندو ز بهتانش
که تا زین دام و زین ضربت کشاکش یابد این وحشی نماند ناز و تندی او شود همراز و هم رامی چنان چون میوه‌های خام از آن پخته شود شیرین که گاهش تاب خورشید است و گاهش طره شامی
ای ساکن جان من آخر به کجا رفتی در خانه نهان گشتی یا سوی هوا رفتی چون عهد دلم دیدی از عهد بگردیدی چون مرغ بپریدی ای دوست کجا رفتی
مَصلحت نیست قیاسِ رُخِ تُو با خُورشید شَمس اگر اذنِ طُلوع از تُو بگیرَد ادَب است
مگر من خانه‌ی ماهم چو گردون ؟ که چون گردون ز عشقش بی‌سکونم غلط گفتم مزاجِ عشق دارم ز دوران و سکونت‌ها برونم
پری‌زاده مرا دیوانه کرده‌ست مسلمانان که می‌داند فسونم ؟ پری را چهره‌ای چون ارغوان است بنالم کارغوان را ارغنونم
دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من چون یاد تو می‌آرم خود هیچ نمی‌مانم با وصل نمی‌پیچم وز هجر نمی‌نالم حکم آن چه تو فرمایی من بنده فرمانم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم