eitaa logo
گفتمان
260 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
9.4هزار ویدیو
282 فایل
اگر من بخواهم یک توصیه به شما بکنم، آن توصیه این خواهد بود که بصیرت خودتان را زیاد کنید؛ بصیرت. بلاهائى که بر ملتها وارد می­شود، در بسیارى از موارد بر اثر بى‌بصیرتى است. (امام خامنه‌ای) ارتباط با مدیر @Hasan_A_T
مشاهده در ایتا
دانلود
بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَن‌ِالرّحِیم 📚 تفسیر قرآن کریم جلسه اول سوره اسراء آیه۸۲ وَنُنزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَ لايَزِيدُ الظالِمِينَ إِلاخَساراً :وما آنچه از قرآن فرستيم شفاى دل ورحمت الهى بر اهل ايمان است ، ليكن كافران را به جز زيان چيزى نخواهد افزود. تفسیر آیه شریفه: ۱-انسان همانطور كه سلامتى و ناسلامتى جسمى دارد يك سلامتى وناسلامتى روحى هم دارد، و همانطور كه اختلال در نظام جسمى اوباعث مى شود كه دچار مرضهائى جسمى گردد همچنين اختلال در نظام روح اوباعث مى شود به مرضهاى روحى مبتلاشود. ۲-همانطور كه براى مرضهاى جسميش ‍ دوائى است ،براى مرضهاى روحيش نيز دوائى است . ۳-خداى سبحان در ميان مؤ منين گروهى را چنين معرفى مى كند كه در دلهاشان مرض دارند، واين مرض غير از كفر ونفاق است .(احزاب آیه۶۰) ۴-آنچه که قرآن كريم آن را مرض خوانده قطعا چيزى است كه ثبات قلب و استقامت نفس را مختل مى سازد، از قبيل شك وريب كه هم آدمى را در باطن دچار اضطراب وتزلزل نموده به سوى باطل وپيروى هوى متمايل مى سازد، وهم با ايمان (البته با نازل ترين درجه ايمان ) منافات نداشته عموم مردم با ايمان نيز دچار آن هستند، وخود يكى از نواقص ونسبت به مراتب عاليه ايمان شرك شمرده مى شود.( نساء آیه۶۵) ۵-از چه جهت خدای‌ متعال قرآن را شفای دل مؤمنین نامیده است؟ پاسخ: قرآن كريم با حجت هاى قاطع وبراهين ساطع خود، انواع شك و ترديدها وشبهاتى را كه در راه عقايد حق ومعارف حقيقى مى شود از بين برده با مواعظ شافى خود وداستانهاى آموزنده وعبرت انگيز و مثلهاى دلنشين ووعده ووعيد وانذار وتبشيرش واحكام وشرايعش ، با تمامى آفات وعاهات دلها مبارزه نموده همه را ريشه كن مى سازد، بدين جهت خداوند قرآن را شفاى دل مؤ منين ناميده است. ۶-از چه جهت خدای‌ متعال قرآن را " برای خوانده است؟ پاسخ : از آن جهت رحمت است كه صحت و اصلى و فطرى آن را به وى باز مى گرداند، پس قرآن کریم از آن جهت شفا است كه محل دل را از موانعى كه ضد سعادت است پاك نموده وآماده پذيرشش ‍ مى سازد، واز آن جهت است كه هياءت سعادت به دل مؤ من داده ، نعمت استقامت و را در آن جايگزين مى كند. پس قرآن كريم ، هم است براى دلهای مؤمنین وهم رحمت. دارد..🌺🌱 ۱۳صفحه ۲۵۲ ۸۲ 🌏https://eitaa.com/joinchat/55247039C0acc77102f
بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَن‌ِالرّحِیم 📚 تفسیر قرآن کریم جلسه اول سوره اسراء آیه۸۲ وَنُنزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَ لايَزِيدُ الظالِمِينَ إِلاخَساراً :وما آنچه از قرآن فرستيم شفاى دل ورحمت الهى بر اهل ايمان است ، ليكن كافران را به جز زيان چيزى نخواهد افزود. تفسیر آیه شریفه: ۱-انسان همانطور كه سلامتى و ناسلامتى جسمى دارد يك سلامتى وناسلامتى روحى هم دارد، و همانطور كه اختلال در نظام جسمى اوباعث مى شود كه دچار مرضهائى جسمى گردد همچنين اختلال در نظام روح اوباعث مى شود به مرضهاى روحى مبتلاشود. ۲-همانطور كه براى مرضهاى جسميش ‍ دوائى است ،براى مرضهاى روحيش نيز دوائى است . ۳-خداى سبحان در ميان مؤ منين گروهى را چنين معرفى مى كند كه در دلهاشان مرض دارند، واين مرض غير از كفر ونفاق است .(احزاب آیه۶۰) ۴-آنچه که قرآن كريم آن را مرض خوانده قطعا چيزى است كه ثبات قلب و استقامت نفس را مختل مى سازد، از قبيل شك وريب كه هم آدمى را در باطن دچار اضطراب وتزلزل نموده به سوى باطل وپيروى هوى متمايل مى سازد، وهم با ايمان (البته با نازل ترين درجه ايمان ) منافات نداشته عموم مردم با ايمان نيز دچار آن هستند، وخود يكى از نواقص ونسبت به مراتب عاليه ايمان شرك شمرده مى شود.( نساء آیه۶۵) ۵-از چه جهت خدای‌ متعال قرآن را شفای دل مؤمنین نامیده است؟ پاسخ: قرآن كريم با حجت هاى قاطع وبراهين ساطع خود، انواع شك و ترديدها وشبهاتى را كه در راه عقايد حق ومعارف حقيقى مى شود از بين برده با مواعظ شافى خود وداستانهاى آموزنده وعبرت انگيز و مثلهاى دلنشين ووعده ووعيد وانذار وتبشيرش واحكام وشرايعش ، با تمامى آفات وعاهات دلها مبارزه نموده همه را ريشه كن مى سازد، بدين جهت خداوند قرآن را شفاى دل مؤ منين ناميده است. ۶-از چه جهت خدای‌ متعال قرآن را " برای خوانده است؟ پاسخ : از آن جهت رحمت است كه صحت و اصلى و فطرى آن را به وى باز مى گرداند، پس قرآن کریم از آن جهت شفا است كه محل دل را از موانعى كه ضد سعادت است پاك نموده وآماده پذيرشش ‍ مى سازد، واز آن جهت است كه هياءت سعادت به دل مؤ من داده ، نعمت استقامت و را در آن جايگزين مى كند. پس قرآن كريم ، هم است براى دلهای مؤمنین وهم رحمت. وُالحَمدُلِله رَبِّ العَالَمین دارد..🌺🌱 ۱۳صفحه ۲۵۲ ۸۲ 🌏https://eitaa.com/joinchat/55247039C0acc77102f
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیِم 📚تفسیر قرآن کریم جلسه سوم سوره اسراء آیه ۸۳ وَ إِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الاِنسنِ أَعْرَضَ وَ نَئَا بجَانِبِهِ وَ إِذَا مَسَّهُ الشَرُّ كانَ يَئُوساً (۸۳ اسراء) ترجمه : وما هر گاه به انسان نعمتى عطا كرديم روبگردانيد. ودورى جست وهر گاه شر وبلائى به او روى آورد (مى بينى كه ) به كلى ماءيوس ونااميد شد . تفسیر آیه شریفه: ۱- معناى (اعرض ) روى خود برگردانيد. ۲-كلمه : (نآ) از (ناءى ) به معناى دورى است . ۳-(نآبجانبه ) معنايش اين است كه براى خود جهت دورى از ما را انتخاب كرد. ۴-مجموع جمله ی (اعرض ونآبجانبه ) وضع آدمى را در دورى از خدا و قطع رابطه با پروردگار را در موقع انعام خدا مجسم مى سازد، كه خدا به اوانعام مى كند، اوروى خود را از درگاه اوبر تافته (مانند كودكان قهر مى كند به نقطه دورى مى رود) وچه بسا بعضى مفسرين كه گفته اند جمله ی (نآبجانبه ) كنايه از تكبر وبلندپروازى است . ۵-واما اينكه فرمود: (واذا مسّه الشركان يؤ سا) معنايش اين است كه وقتى اندكى با ومصيبت برخورد كند آن وقت ونا اميد از و مى شود، در اينجا شر را به خداى تعالى نسبت نمى دهد آنطور كه نازل كردن نعمت را در ابتدای آیه به خداوند نسبت داد، براى اينكه بفهماند خدا منزه از آن است كه شرى را به اونسبت دهند. ۶-زیرا وجود شرّ امرى نِسبى است نه امر نَفسى ، يعنى هر شرى كه در عالم تصور كنيم از قبيل مرگ وفقر ونقص ثمرات وامثال آن نسبت به موردِ خودش شرّ است ، واما نسبت به غير موردش مخصوصا نسبت به نظام جمعى وعمومى كه در عالم جريان دارد خير است ، آن هم خيرى كه هيچ چيز جاى آن را نمى گيرد. ۷ -پس هر چه خير است معناى خير بودنش اين است كه خداوند عنايتى به عينِ موردش داشته ، وآن مورد منظور بالذات بوده ، وهر چه شر است شر بودنش اين است كه خداوند خيرِ غير موردش را خواسته وعنايت الهى اولا وبالذات متوجه غيرِ مورد شده ، وقهرا نسبت به مورد باعث نقصان ويا مرگ وامثال آن شده. ۸-پس معناى آيه اين است كه : ما وقتى انعامى به انسان - كه موجودى است واقع در مجراى اسباب - مى كنيم سرگرم به ظواهر اسباب شده و دل به آن مى بندد وما را فراموش مى كند وشكر ما را به جاى نمى آورد، وقتى مختصر شرّى به اوبرسد ودر نتيجه خيرى را از اوبگيرد ويا جلوى خير را ببندد دچار ياءسى شديد ونوميدى از خير مى گردد، چون اودل همه به اسباب داده بود ودارد از كار افتادن اسباب را مى بيند چطور دچار نشود؟ آرى اوپروردگار خود را در اجراى اين اسباب هيچكاره مى دانست . دارد..🌱🌺 وَالحَمدُ ِلِله رَبِّ العَالَمین ۱۳صفحه ۲۵۶ ۸۳ https://eitaa.com/joinchat/55247039C0acc77102f
☑ روایت‌های صریح از جنایات منافقان در عملیات مرصاد ✔ مرصاد نام عملیاتی است که توسط منافقین و با حمایت رژیم بعث صدام و حامیانش طرح‌ریزی و سال 1367 در آخرین روزهای جنگ بین ایران و عراق در گرفت. در این عملیات پس از چند روز درگیری در نهایت نیروهای نظامی ایران با همراهی نیروهای مردمی بر منافقین پیروز شده و با شکست مفتضحانه منافقین در منطقه چهارزبر(مرصاد کنونی) پرونده جنگ هشت ساله تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران برای همیشه بسته شد. ✔ گروهک منافقین در پی حملات عراق به خاک ایران اسلامی و عقب‏ نشینی‏‌های موقت رزمندگان اسلام، با این تصور که پذیرش قطعنامه 598 نشات گرفته از ضعف نیروهای ایرانی و جدایی ملت و دولت است، به زعم خود فرصت را غنیمت شمرده و سعی در رسیدن به اهداف پلید خود داشتند. ✔ منافقین با جمع‌‏آوری دیگر نیروهای ضد انقلاب سرخورده از کشورهای مختلف اروپایی، نیروهای زیادی فراهم کرده و با بهره‌‏گیری از جنگ‌‏افزارهای اهدایی صدام و دیگر اربابان خود، حمله خود را از غرب کشور به خاک جمهوری اسلامی ایران آغاز کردند.  ✔ منافقین در جریان عملیات مرصاد جنایت های زیادی را مرتکب شدند که چهارم مرداد در نشست صمیمی جمعی خبرنگاران کرمانشاه با تعدادی از رزمندگان حاضر در عملیات مرصاد در شهرستان اسلام آبادغرب، به گوشه ای از این جنایت‌ها اشاره شده است: ✔ به گزارش ایسنا، فتح الله حقیقی یکی از رزمندگان عملیات مرصاد در این نشست صمیمی با اشاره به جنایت منافقین در به آتش کشیدن بیمارستان اسلام آبادغرب، گفت: چون زخمی شده بودم مرا به بیمارستان برده بودند و در آنجا شاهد بودم که جنازه‌ها را در حیاط بیمارستان روی هم انداخته و بعد از اینکه به آنها رگبار گرفتند، آنها را آتش زدند و این در حالی بود که برخی از زخمی‌ها هنوز زنده بودند و زنده زنده در آتش می‌سوختند. ✔ حقیقی با ترسیم وضعیت آن روز بیمارستان اسلام آبادغرب، گفت: پرستارها در یک گوشه اشک می ریختند و زخمی ها در آن سوی دیگرماتم گرفته بودند و در این بین مادر و کودکی کف بیمارستان افتاده بودند که مادر از شدت جراحات وارده، شهید شده و در همان حال کودکش در حال شیر خوردن از سینه‌های مادر بود و کمی آن طرف تر هم مادری شیون می کرد که سر کودکش را در آغوشش نشانه گرفته و از تن جدا کرده بودند... دارد ╔══๑ღ🌺ღ๑══  🆔 @ahlolbasar1913 🆔https://rubika.ir/ahlolbasar1913 ╚══๑ღ🌺ღ๑══
زندگي شخصي و ويژگي‌هاي فردي مقام معظم رهبري 📚 گوشه‌هايي از#حضرت الله اي ازوالد مکرم و والده ي مكرمه شان 🍃 (مادرم) خانمي بود خيلي مهربان، خيلي فهميده و فرزندانش را هم - البته مثل همه ي مادران - دوست مي‌داشت و رعايت آنها را مي‌كرد. پدرم عالِم ديني و ملّاي بزرگي بود. برخلاف مادرم كه خيلي گيرا و حرّاف و خوش برخورد بود، پدرم مردي ساكت، آرام و كم حرف مي‌نمود؛ كه اين تأثيرات دوران طولاني طلبگي و تنهايي در گوشه ي حجره بود. البته پدرم تُرك زبان بود - ما اصلاً تبريزي هستيم؛ يعني پدرم اهل خامنه ي تبريز است - و مادرم فارس زبان. ما به اين ترتيب از بچگي، هم با زبان فارسي و هم با زبان تركي آشنا شديم. محيط خانه محيط خوبي بود. البته محيط شلوغي بود؛ منزل ما هم منزل كوچكي بود. شرايط زندگي، شرايط باز و راحتي نبود و طبعاً اينها در وضع كار ما اثر مي‌گذاشت. چيزي كه حتماً مي‌دانم براي شما جالب است، اين است كه من همان وقت، معمّم بودم؛ يعني در بين سنين ده و سيزده سالگي - كه ايشان سؤال كردند - من عمامه به سرم و قبا به تنم بود! قبل از آن هم همين طور. از اوايلي كه به مدرسه رفتم، با قبا رفتم؛ منتها تابستانها با سرِ برهنه مي‌رفتم، زمستان كه مي‌شد، مادرم عمامه به سرم مي‌پيچيد. مادرم خودش دختر روحاني بود و برادران روحاني هم داشت، لذا عمامه پيچيدن را خوب بلد بود؛ سرِ ما عمامه مي‌پيچيد و به مدرسه مي‌رفتيم. البته اسباب زحمت بود كه جلوِ بچه ها، يكي با قباي بلند و لباس نوع ديگر باشد. طبعاً مقداري حالت انگشت نمايي و اينها بود؛ اما ما با بازي و رفاقت و شيطنت و اين طور چيزها جبران مي‌كرديم و نمي گذاشتيم كه در اين زمينه‌ها خيلي سخت بگذرد. دورانهاي كلاس اوّل و دوم و سوم را كه اصلاً يادم نيست و الان هيچ نمي توانم قضاوتي بكنم كه به چه درسهايي علاقه داشتم؛ ليكن در اواخر دوره ي دبستان - يعني كلاس پنجم و ششم - به رياضي و جغرافيا علاقه داشتم. خيلي به تاريخ علاقه داشتم، به هندسه هم - بخصوص - علاقه داشتم. البته در درسهاي ديني هم خيلي خوب بودم؛ قرآن را با صداي بلند مي‌خواندم - قرآن خوانِ مدرسه بودم - يك كتاب ديني را آن وقت به ما درس مي‌دادند - به نام تعليمات ديني - براي آن وقتها كتاب خيلي خوبي بود؛ من تكّه‌هايي از آن كتاب را كه فصل، فصل بود، حفظ مي‌كردم. به هرحال، گاهي انسان به فكر آينده مي‌افتد؛ اما من از اين كه چه زماني به فكر آينده افتادم، هيچ يادم نيست. اين كه در آينده ي زندگي خودم، بنا بود چه شغلي را انتخاب كنم، از اوّل براي خود من و براي خانواده‌ام معلوم بود. همه مي‌دانستند كه من بناست طلبه و روحاني شوم. اين چيزي بود كه پدرم مي‌خواست و مادرم به شدّت دوست مي‌داشت. خود من هم علاقه مند بودم؛ يعني هيچ بي علاقه به اين مسأله نبودم. اما اين كه لباس ما را از اوّل، اين لباس قرار دادند، به اين نيّت نبود؛ به خاطر اين بود كه پدرم با هر كاري كه رضاخان پهلوي كرده بود، مخالف بود - از جمله، اتّحاد شكل از لحاظ لباس - و دوست نمي داشت همان لباسي را كه رضاخان به زور مي‌گويد، بپوشيم. مي‌دانيد كه رضاخان، لباس فعلي مردم را كه آن زمان لباس فرنگي بود و از اروپا آمده بود، به زور بر مردم تحميل كرد. ايرانيها لباس خاصي داشتند و همان لباس را مي‌پوشيدند. او اجبار كرد كه بايستي اين طور لباس بپوشيد؛ اين كلاه را سرتان بگذاريد! پدرم اين را دوست نمي داشت، از اين جهت بود كه لباس ما را همان لباس معمولي خودش كه لباس طلبگي بود، قرار داده بود؛ اما نيّت طلبه شدن و روحاني شدن من در ذهنشان بود. هم پدرم مي‌خواست، هم مادرم مي‌خواست، خود من هم مي‌خواستم. من دوست مي‌داشتم و از كلاس پنجم دبستان، عملاً درس طلبگي را در داخل مدرسه شروع كردم. 🌺 دارد.. گفت و شنود با جمعي از نوجوانان و جوانان ۷۶/۱۱/۱۴ کتاب: بانک جامع خاطرات مقام معظم رهبري (دام ظله) / آيت الله العظمي سيد علي خامنه اي دامت برکاته ╔══💠❄️  🆔 @gofteman20 🆔 https://rubika.ir/gofteman20 ╚══💠
زندگي شخصي و ويژگي‌هاي فردي مقام معظم رهبري 📚 گوشه‌هايي از #حضرت الله اي ازنوجوانی وجوانی ⚽️ باشگاه جوانان باشگاه جوانان زمان طلبگي ما، باشگاهي در نزديك مدرسه ي نواب بود – به نام باشگاه جوانان – پدر ما هم مخالف بود كه ما باشگاه برويم؛ امّا دكتر بدليلي گفته بود كه فلاني بايد ورزش كند. پدرم اجازه داد كه من باشگاه بروم. بنده به باشگاه جوانان مي‌رفتم. وقتي مي‌خواستم وارد باشگاه بشوم، اين طرف و آن طرف را نگاه مي‌كردم، ببينم طلبه‌ها مرا نبينند! متاسفانه نزديك مدرسه ي نواب هم بود، هر دفعه مي‌خواستيم برويم، طلبه اي از اين طرف، يا از آن طرف مي‌آمد! بالاخره يكي مي‌ديد. (بيانات ديدار با طلاب حوزه علميه مشهد، ۲۲ تير ۱۳۷۶ 🤾‍♂️بازي‌هاي دوران كودكي بازي‌هاي دوران كودكي در مورد بازي كردن پرسيدند؟ بله، بازي هم مي‌كرديم. منتها در كوچه بازي مي‌كرديم؛ در خانه جاي بازي نداشتيم و بازي‌هاي آن وقت بچه‌ها فرق مي‌كرد. يك مقدار هم بازي‌هايي ورزشي بود؛ مثل واليبال و فوتبال و اين‌ها كه بازي مي‌كرديم. من آن موقع در كوچه، با بچه‌ها واليبال بازي مي‌كرديم؛ خيلي هم واليبال را دوست مي‌داشتم. الان هم اگر گاهي بخواهيم ورزش دست جمعي بكنيم – البته با بچه‌هاي خودم – به واليبال رو مي‌آوريم كه ورزش خيلي خوبي است. بازي‌هاي غيرورزشي آن وقت، «گرگم به هوا» و بازي‌هايي بود كه در آن‌ها خيلي معنا و مفهومي نبود؛ يعني اگر فرض كني كه بعضي از بازي‌ها ممكن است براي بچه‌ها آموزنده باشد و انسانِ با تفكر، آن‌ها را انتخاب كند، اين بازي‌هايي كه الان در ذهن من هست، واقعاً اين خصوصيت را نداشت؛ ولي بازي و سر گرمي بود. دارد🌺 (گفت و شنود رهبر معظم انقلاب با گروهي از نوجوانان و جوانان، ۱۴ بهمن ۱۳۷۶) کتاب: بانک جامع خاطرات مقام معظم رهبري (دام ظله) / آيت الله العظمي سيد علي خامنه اي دامت برکاته ╔══💠❄️  🆔 @gofteman20 🆔 https://rubika.ir/gofteman20 ╚══💠❄️
زندگي شخصي و ويژگي‌هاي فردي مقام معظم رهبري 📚 گوشه‌هايي از #حضرت الله اي ازنوجوانی وجوانی ✅ تور نامرئی من خودم شخصاً جوانيِ بسيار پُرهيجاني داشتم. هم قبل از شروع انقلاب، به خاطر فعّاليت‌هاي ادبي و هنري و امثال اين ها، هيجاني در زندگي من بود و هم بعد كه مبارزات در سال ۱۳۴۱ شروع شد؛ كه من در آن سال، بيست و سه سالم بود. طبعاً ديگر ما در قلب هيجان‌هاي اساسي كشور قرار گرفتيم و من در سال چهل و دو، دو مرتبه به زندان افتادم؛ بازداشت، زندان، بازجويي. مي‌دانيد كه اين‌ها به انسان هيجان مي‌دهد. بعد كه انسان بيرون مي‌آمد و خيل عظيم مردمي را كه به اين ارزش‌ها علاقه مند بودند و رهبري مثل امام رضوان اللَّه عليه را كه به هدايت مردم مي‌پرداخت و كارها و فكرها و راه‌ها را تصحيح مي‌كرد مشاهده مي‌نمود، هيجانش بيشتر مي‌شد. اين بود كه زندگي براي امثال من كه در اين مقوله‌ها زندگي و فكر مي‌كردند، خيلي پرُهيجان بود؛ اما همه اين طور نبودند... آن وقت‌ها گاهي بزرگ ترهاي ما- كساني كه در سنين حالاي من بودند- چيزهايي مي‌گفتند كه ما تعجّب مي‌كرديم چطور اين‌ها اين گونه فكر مي‌كنند؟ حالا مي‌بينيم نخير؛ آن بيچاره‌ها خيلي هم بي راه نمي گفتند. البته من خودم را به كلّي از جواني منقطع نكرده ام. هنوز هم در خودم چيزي از جواني احساس مي‌كنم و نمي گذارم كه به آن حالت بيفتم. الحمدللَّه تا به حال نگذاشته‌ام و بعد از اين هم نمي گذارم؛ اما آن‌ها كه خودشان را در دست پيري رها كرده بودند، قهراً التذادي كه جوان از همه ي شؤون زندگي خودش دارد، احساس نمي كردند. آن وقت اين حالت بود. نمي گويم كه فضاي غم حاكم بود- اين را ادّعا نمي كنم- اما فضاي غفلت و بي خبري و بي هويّتي حاكم بود. اين هم بود كه آن وقت من و امثال من كه در زمينه ي مسائل مبارزه، به طور جدّي و عميق فكر مي‌كرديم، همّتمان را بر اين گذاشتيم كه تا آن جايي كه مي‌توانيم، جوانان را از دايره ي نفوذ فرهنگي رژيم بيرون بكشيم. من خودم مثلاً مسجد مي‌رفتم، درس تفسير مي‌گفتم، سخنرانيِ بعد از نماز مي‌كردم، گاهي به شهرستان‌ها مي‌رفتم سخنراني مي‌كردم. نقطه ي اصلي توجّه من اين بود كه جوانان را از كمند فرهنگي رژيم بيرون بكشم. خود من آن وقت‌ها اين را به «تور نامريي» تعبير مي‌كردم. مي‌گفتم يك تور نامريي وجود دارد كه همه را به سمتي مي‌كشد! من مي‌خواهم اين تور نامريي را تا آن جا كه بشود، پاره كنم و هر مقدار كه مي‌توانم، جوانان را از كمند و دام اين تور بيرون بكشم. هر كس از آن كمند فكري خارج مي‌شد- كه خصوصيّتش هم اين بود كه اوّلاً به تديّن و ثانياً به تفكرات امام گرايش پيدا مي‌كرد- يك نوع مصونيتي مي‌يافت. آن روز اين گونه بود. همان نسل هم، بعدها پايه‌هاي اصلي انقلاب شدند. الان هم كه من در همين زمان به جامعه ي خودمان نگاه مي‌كنم، خيلي از افراد آن نسل را- چه كساني كه با من مرتبط بودند، چه كساني كه حتّي مرتبط نبودند- مي‌توانم شناسايي كنم. دارد🌺 گفت و شنود در ديدار جمعي از جوانان به مناسبت هفته ي جوان ۰۷/۰۲/۱۳۷۷ کتاب: بانک جامع خاطرات مقام معظم رهبري (دام ظله) / آيت الله العظمي سيد علي خامنه اي دامت برکاته ╔══💠❄️  🆔 @gofteman20 🆔 https://rubika.ir/gofteman20 ╚══💠❄️
سرگرمي زندگي شخصي و ويژگي‌هاي فردي مقام معظم رهبري 📚 گوشه‌هايي از #حضرت الله اي ازنوجوانی وجوانی ✅ سرگرمي ماها متاسفانه سرگرمي‌هاي خيلي كمي داشتيم؛ اين طور سرگرمي‌ها آن وقت نبود، البته پارك بود، ولي كم و خيلي محدود، مثلاً در مشهد فقط يك پارك در داخل شهر بود و محيط هايش، محيط‌هاي خيلي بدي بود. ماها هم خانواده‌هايي بوديم كه پدر و مادرها مقيّد بودند، اصلا نمي توانستيم برويم. براي مثال من در دوره ي جواني، امكان اين كه بتوانند از اين مركز عمومي تفريحي استفاده كنند، وجود نداشت؛ بخاطر اين كه اين مراكز، مراكز خوبي نبود، غالباً مراكز آلوده اي بود. دستگاه‌هاي آن وقت هم مقداري سعي داشتند كه مراكز عمومي را آلوده ي به شهوات و فساد بكنند؛ اين كار تعمّداً و با برنامه ريزي انجام مي‌شد. آن وقت‌ها اين را حدس مي‌زديم، بعدها كه قراين و اطلاعات بيشتري پيدا كرديم، معلوم شد كه واقعاً همين طور بوده است؛ يعني با برنامه ريزي، محيط‌هاي عمومي را فاسد مي‌كردند! لذا ماها نمي توانستيم برويم. بنابراين تفريح‌هاي آن وقتِ ماها از اين قبيل نبود. تفريح من در محيط طلبگي خودم در دوران جواني، حضور در جمع طلبه‌ها بود. به مدرسه ي خودمان – مدرسه اي داشتيم، مدرسه ي نوّاب – مي‌رفتيم؛ جوّ طلبه‌ها براي ما جوّ شيريني بود. طلبه‌ها دور هم جمع مي‌شدند، صحبت و گفتگو و تبادل اطلاعات مي‌كردند و حرف مي‌زدند. محيط مدرسه براي خود طلبه‌ها مثل يك باشگاه محسوب مي‌شد؛ در وقت بي كاري آن جا دور هم جمع مي‌شدند. علاوه بر اين، در مشهد، مسجد گوهرشاد هم مجمع خيلي خوبي بود. آن جا هم افراد متديّن، طلّاب، روحانيون و علما مي‌آمدند، مي‌نشستند و با هم بحث علمي مي‌كردند؛ بعضي هم صحبت‌هاي دوستانه مي‌كردند. ⚽️ تفريح‌هاي ما اين‌ها بود. البته من از آن وقت، ورزش مي‌كردم؛ الان هم ورزش مي‌كنم. متا سفانه مي‌بينم جوان‌هاي ما در ورزش، سستي مي‌كنند؛ كه اين خيلي خطاست. ⛰آن وقت ما كوه مي‌رفتيم، پياده روي‌هاي طولاني مي‌كرديم. من با دوستان خودم، چندبار از كوه‌هاي اطراف مشهد، همين طور كوه به كوه، روستا به روستا، چند شبانه روز حركت كرديم و راه رفتيم. از اين گونه ورزش‌ها داشتيم. البته اين‌ها تفريح‌هاي سرگرم كننده اي بود كه خارج از محيط شهر محسوب مي‌شد. حالا كه در تهران، اين دامنه ي زيباي البرز و ارتفاعات به اين قشنگي و خوب هست؛ من خودم هفته اي چندبار به اين ارتفاعات مي‌روم. متا سفانه مي‌بينم نسبت به جمعيت تهران، كساني كه به اين جا مي‌آيند و از اين محيط بسيار خوب و پاك استفاده مي‌كنند، خيلي كم است! تاسف مي‌خورم كه چرا اين جوان‌هاي ما از اين محيط طبيعي و زيبا استفاده نمي كنند! اگر آن وقت در مشهد ما يك چنين كوه‌هاي نزديكي وجود داشت- چون آن وقت در مشهد، كوه‌هاي به اين خوبي و به اين نزديكي وجود نداشتيم – ماها بيشتر هم استفاده مي‌كرديم. دارد🌺 گفت و شنود رهبر معظم انقلاب با گروهي از نوجوانان و جوانان، ۱۴ بهمن ۱۳۷۶ کتاب: بانک جامع خاطرات مقام معظم رهبري (دام ظله) / آيت الله العظمي سيد علي خامنه اي دامت برکاته ╔══💠❄️  🆔 @gofteman20 🆔 https://rubika.ir/gofteman20 ╚══💠❄️
زندگي شخصي و ويژگي‌هاي فردي مقام معظم رهبري 📚 گوشه‌هايي از #حضرت الله اي ازنوجوانی وجوانیروزهاي تحصيل بايد بگويم اولين مركز درسي كه من رفتم، مدرسه نبود، مكتب بود – در سنين قبل از مدرسه- شايد چهار سال يا پنج سالم بود كه من و برادر بزرگ ترم را – كه از من؛ سه سال و نيم بزرگ بودند- با هم در مكتب دخترانه گذاشتند؛ يعني مكتبي كه معلمش زن بود و بيشتر دختر بودند، چند نفر پسر بودند. البته من هم خيلي كوچك بودم. پس از مدتي – يكي، دو ماه – كه در آن مكتب بوديم، ما را از آن مكتب برداشتند و در مكتبي گذاشتند كه مردانه بود؛ يعني معلمش مرد مسنّي بود. شايد شما در اين داستان‌هاي قديمي، « ملّا مكتبي» خوانده باشيد؛ درست همان ملّاي مكتبي تصوير شده در داستان‌ها در قصّه هاي، ما پيش او درس مي‌خوانديم. من كوچك ترين فرد مكتب آن بودم – شايد آن وقت، حدود پنج سالم بودم- و چون هم خيلي كوچك بودم و هم سيّد و پسر عالم بودم، اين آقاي ملّا مكتبي، صبح‌ها مرا كنار دستش مي‌نشاند و پول كمي، مثلا اسكناس پنج قراني – آن وقت‌ها اسكناس پنج ريالي بود. اسكناس يك ريالي و دو ريالي شما نديده ايد- يا دو توماني از جيب خود بيرون مي‌آورد، به من مي‌داد و مي‌گفت: تو اين‌ها را به قرآن بمال كه بركت پيدا كند. روز اول مدرسه روز اولي كه مارا به مدرسه بردند، يادم است كه از نظر من روزي بسيار تيره، تاريك، بد و ناخوشايند بود! پدرم، من و برادر بزرگم را با هم وارد اتاق بزرگي كرد كه به نظر من – آن وقت – خيلي بزرگ بود. البته شايد آن موقع به قدر نصف اين اتاق، يا مقداري بيشتر از اين اتاق بود؛ اما به چشمِ كودكيِ آن روز من، جاي خيلي بزرگي مي‌آمد. و چون پنجره هايش شيشه نداشت و از اين كاغذهاي مومي داشت، تاريك و بد بود. مدتي هم آن جا بوديم. ليكن روز اوّل كه ما را دبستان بردند، روز خوبي بود؛ روز شلوغي بود. بچه‌ها بازي مي‌كردند، ما هم بازي مي‌كرديم. اتاق ما كلاس بزرگي بود – باز به چشم آن وقت كودكيِ آن موقع من – و عده ي بچه‌هاي كلاس اول زياد بود. حالا كه فكر مي‌كنم، شايد سي نفر چهل نفر، از بچه‌هاي كلاس اول بوديم و روز پر شور و پر شوقي بود و خاطره ي بدي از آن روز ندارم. در مورد معلمين اول ما، بله يادم است كه مدير دبستان ما آقاي « تدّين» بود؛ تا چند سال پيش زنده بود. من در زمان رياست جمهوريم ارتباطات زيادي با او داشتم. مشهد كه مي‌رفتم، ديدن ما مي‌آمد. پيرمرد شده بود و با هم تماس داشتيم. يك معلم ديگر داشتيم كه اسمش آقاي روحاني بود؛ الان يادم است، نمي دانم كجاست. عده اي از معلمين را يادم است؛ بله، تا كلاس ششم دوره ي دبستان خيلي از معلمين را دورادور مي‌شناختم. البته متاسفانه الان هيچ كدام را نمي دانم كجا هستند. اصلاً زنده اند، نيستند و چه مي‌كنند؛ ليكن بعد از دوره ي مدرسه هم با بعضي از آن‌ها ارتباط و آشنايي داشتم. البته اين مدرسه ي ما يك مدرسه ي به اصطلاح غيردولتي بود، بعلاوه مدرسه ي ديني بود كه معلّمين و مديرانش از افراد بسيار متديّن انتخاب شده بودند، و با برنامه‌هاي اندكي ديني تر از معمولِ مدارس آن روز، اداره مي‌شد؛ چون آن مدرسه‌ها اصلاً برنامه ي ديني درستي نداشت و كسي توجهي و اعتنايي به آن نمي كرد. چشم من ضعيف بود، هيچ كس هم نمي دانست، خودم هم نمي دانستم؛ فقط مي‌فهميدم كه چيزهايي را درست نمي بينم. بعدها چندين سال گذشت و من خودم فهميدم چشم هايم ضعيف است؛ پدرم و مادرم فهميدند و برايم عينك تهيه كردند. آن وقت، وقتي كه عينكي شدم، گمان كنم حدود سيزده سالم بود؛ ليكن در اين دوره ي اول مدرسه و اين‌ها اين نقصِ كار من بود. قيافه ي معلم را از دور نمي ديدم. تخته ي سياه را كه از روي آن مي‌نوشتند، اصلاً نمي ديدم، و اين مشكلات زيادي را در كار تحصيل من به وجود مي‌آورد. حالا بچه‌ها خوشبختانه بچه‌ها در كودكي، فوراً شناسايي مي‌شوند و اگر چشم شان ضعيف است، برايشان عينك مي‌گيرند و رسيدگي مي‌كنند. آن وقت اصلاً اين چيزها در مدرسه معمول نبود. گفت و شنود رهبر معظم انقلاب با گروهي از نوجوانان و جوانان دارد🌺 کتاب: بانک جامع خاطرات مقام معظم رهبري (دام ظله) / آيت الله العظمي سيد علي خامنه اي دامت برکاته ╔══💠❄️  🆔 @gofteman20 🆔 https://rubika.ir/gofteman20 ╚══💠❄️
زندگي شخصي و ويژگي‌هاي فردي مقام معظم رهبري 📚 گوشه‌هايي از #حضرت الله اي ازکودکی ،نوجوانی وجوانی خاطره ي رهبر معظم انقلاب از پدر بزرگوارشان پدرم روحاني معروفي بود، امّا خيلي پارسا و گوشه گير... زندگي ما به سختي مي‌گذشت. من يادم هست شب‌هايي اتفاق مي‌افتاد كه در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براي ما شام تهيّه مي‌كرد و... آن شام هم نان و كشمش بود. بي رغبي به افزايش زخارف دنيايي از جمله خصوصياتي كه هم مرحوم والد و هم مرحوم مادر ما داشتند و واقعاً از چيزهاي عجيب بود و هر وقت فكر مي‌كنم، در كمتر كسي نظير اين را مي‌بينم، بي رغبتي آنها به افزايش زخارف دنيايي بود. همه ي ما واقعاً بايد اين خصوصيت را تمرين كنيم. مرحوم شهيد قاضي طباطبايي، امام جمعه ي تبريز، سال ۵۱ اين جا آمده بود؛ رو كرد به ما و گفت من چهل سال قبل با پدرم از تبريز به مشهد آمدم و براي ديدن آقا سري به ايشان زديم. آقا در چهل سال پيش همان جايي نشسته بود كه الان نشسته، و من همان جايي نشسته‌ام كه پدرم نشسته بود، و اين اتاق و اين خانه كمترين تغييري نكرده است. يك نسل عوض شده بود، اما ايشان مثل همان چهل سال پيش بود. وقتي اخوي -حسن آقا- مي‌خواست داماد شود، چون جايي نداشتيم، آن اتاق را خراب كردند و از آن، دو اتاق كوچكتر ساختند. زيرزمين پايين يك در داشت. در آن جا حمامي درست كردند و خانه شد حمام دار. البته آن موقع، ديگر ماها نبوديم. آن وقت جاي ميهمان‌ها در اتاق بزرگ بود. ۱۶/۰۱/۱۳۷۱ ✅ خانه ي پدري منزل پدري من كه در آن متولد شده‌ام تا چهار پنج سالگي من يك خانه ۶۰-۷۰ متري در محّله فقير نشين مشهد بود كه فقط يك اتاق و يك زير زمين تاريك و خفه اي داشت. هنگامي كه براي پدرم ميهمان مي‌آمد (و معمولاً پدر بنا بر اين كه روحاني و محل مراجعه مردم بود، ميهمان داشت) همه ما بايد به زير زمين مي‌رفتيم تا مهمان برود. بعد عدّه اي كه به پدر ارادتي داشتند، زمين كوچكي را كنار اين منزل خريده به آن اضافه كردند و ما داراي سه اتاق شديم ✅ دوران کودکی دوران كودكي ما نان گندم نمي توانستيم بخوريم، نان جو گندم مي‌خورديم چون نان گندم گران تر بود. البته يك دانه نان گندم مي‌خريديم براي پدرم فقط، ما نان جو گندم مي‌خورديم، گاهي هم نان جو... وضعمان خيلي خوب نبود و اتفاق مي‌افتادشب‌هايي اتفاق مي‌افتاد در منزل ما كه شام نبود. مادرم با زحمت زيادي كه حالا بماند آن زحمت چگونه انجام مي‌شد، براي ما شام تهيه مي‌كرد. آن شام هم كه تهيه مي‌شد و با زحمت تهيه مي‌شد، نان و كشمشي بود. آن وقت ها، از لحاظ مالي در فشار بوديم، يعني خانواده مان، خانواده مرفهي نبود. پدرم يادم هست روحاني معروفي بود، اما خيلي پارسا و گوشه گير بود، لذا زندگي مان خيلي به سختي مي‌گذشت. در دوران كودكي با زحمت بسيار، براي ما كفش خريده بود كه تنگ بود. پدرم ديگر قادر نبود كه اين‌ها را عوض بكند يا كفش ديگر بخرد، آمدند گفتند كه خوب اين كفش‌ها را مي‌شكافيم، اندازه مي‌كنيم و برايش بند مي‌گذاريم. يك عالمه خوشحال شديم كه كفش هايمان بندي شد. آمدند شكافتند و بند گذاشتند بعد زشت شد، چون بند هايش خيلي فرق داشت با كفش‌هاي ديگر، خيلي زشت و ناجور درآمده بود. چقدر غصه خورديم و خلاصه چاره اي نداشتيم. دارد 🌺 گفت و شنود رهبر معظم انقلاب با گروهي از نوجوانان و جوانان، ۱۴ بهمن ۱۳۷۶ کتاب: بانک جامع خاطرات مقام معظم رهبري (دام ظله) / آيت الله العظمي سيد علي خامنه اي دامت برکاته ╔══💠❄️  🆔 @gofteman20 🆔 https://rubika.ir/gofteman20 ╚══💠❄️